آنا ویتس ترجمه ی زهرا ابطحی
ریچارد لیکاک مطمئن نیست که قبلا در تهران بوده است یا نه. “من هر جایی بوده ام و هتل ها در تمام دنیا شبیه هم اند.” او این را در حالی می گوید که از لابی هتل لاله عبور می کند. آن چه که مطمئن تر به نظر می آید این است که سینماتوگراف، کارگردان، تهیه کننده و پیرمرد بزرگ ۸۷ ساله سینما حقیقت (cinéma vérité) برای اولین بار در فستیوالی شرکت می کند که به نام ژانری که برای او جایگاه طغیان گرش در تاریخ فیلم مستند را آورده است، نامیده شده است.
نوشتههای مرتبط
در یک مزرعه موز در جزایر قناری بزرگ شدید. چطور به یک فیلم ساز تبدیل شدید؟
در جزایر قناری هیچ مدرسه ای نبود بنابراین هنگامی که من هشت ساله شدم والدینم مرا به یک مدرسه شبانه روزی در بریتانیا فرستادند. در یازده سالگی فیلم صامتی درباره ساخت و ساز راه آهن سیبری دیدم و فکر کردم ” من هم می توانم این کار را انجام دهم!” سپس فیلم نامه نوشتم، با یک دوربین ۸ میلی متری به خانه برگشتم و موزهای قناری (۱۹۳۵) را فیلم برداری کردم. در آن موقع سیزده ساله بودم.
اما شما بعد از آن به دانشگاه هاوارد رفتید تا فیزیک بخوانید؟
بله، من رفتم تا یک مستند ساز شوم اما فیزیک بهترین گزینه ای بود که می توانستم بخوانم چون درباره نور و لنزها یاد گرفتم. بعد از آن من به عنوان عکاس جنگ برای ارتش ایلات متحده در طول جنگ جهانی دوم خدمت کردم که سرانجام به فیلمبرداری برای رابرت فلاهرتی (Robert Flaherti) ختم شد. (در فیلم داستان لوییزیانا، ۱۹۴۸)
شما اغلب به عنوان یکی از پایه گذاران سینما حقیقت در نظر گرفته می شوید. اکنون درباره این برچسب چه فکر می کنید؟
مشکل این است که این بر روی یک سوء تعبیر بنا شده است که با تصویر کینو پرودا (kino-pravda) از ژیگا ورتف (Dziga Vertov)شروع شد. او می گفت که این سینما واقعبت است (cinema truth) یک واقعیت و نه واقعیت به معنای عام و این سوءتفسیر شد. برای من چیز چندانی درباره واقعیت وجود ندارد. آن چه که من همیشه به دنبالش بوده ام به وجود آوردن احساس بودن در آنجاست.
شما عملا برای به دست آوردن این هدف چه می کنید؟
مشاهده می کنم. فقط من و دوربین کوچکم آنجاییم. نه سه پایه و نه بوم صدا برداری. من از تمام این چیزهای بزرگ متنفرم. هرگز از هیچ کس هیچ چیزی را نمی خواهم. هرگز از کسی نمی خواهم که کاری را انجام دهد و هرگز دنبال اجازه نبوده ام. من فقط فیلم می گیرم. و نه هیچ هدفونی چون شما با هدفون احمق به نظر می رسید!
به نظر می رسد که شما واقعا چندان کارگردانی نمی کنید.
من با دوربینم تنش تصویری خلق می کنم. در مدرسه فیلم سازی به دانش آموزان یاد می دهند که آن چه را رخ می دهد با لانگ شات توصیف کنند به طوری که بینندگان بتوانند خودشان را در تصویر بیابند. من خلافش را انجام می دهم. چیزی که از رابرت فلاهرتی یاد گرفتم. کلوزآپ اطلاعات زیادی می دهد ولی مانع جلو رفتن می شود. این دلیلی است که چرا من پرده باز(widescreen) را دوست ندارم. شما نمی توانید پرتره یک زن زیبا را در پرده باز رسم کنید. شما همیشه مجبورید چیز دیگری را در تصویر قرار دهید که کار را خراب می کند.
تدوین چقدر مهم است؟
کارگردانی همان تدوین کردن است. من همیشه فیلم های خودم را تدوین می کنم و الان این کار را با کمک والری (Valerie Lalonde)-همسرم- انجام میدهم. من همچنان که فیلم می گیرم در ذهنم تدوین می کنم. بنابراین خیلی تصویر نمی گیرم. علاوه بر آن ما (من و والری) خیلی منظم هستیم. هر شب ما باید هر چه را که فیلم گرفته ایم نماشا کنیم. ما اجازه نداریم که خیلی سریع جلو رویم.
شما چگونه موضوعتان را انتخاب می کنید؟
من عادت داشتم که فکر کنم موضوعات خوب و بد وجود دارند. اما بعد من شروع کردم درباره آدم هایی که ازشان متنفرم فیلم بسازم. برای مثال من سه ماه را با کوکلوکس کلان ها زندگی کردم. پس مساله موضوع نیست. مساله فیلم ساختن از آنهاست. وقتی من والری را دیدم می خواستم یک فیلم ویدئو هشت درباره هیچ چیز به معنای واقعی بسازم. او منظور مرا فهمید و ما les oeufs àla coque de Richard leacok-1991 را ساختیم.
با نگاهی به گذشته چه چیزی بیشترین مخاطره را در طول دوران فیلم سازی تان داشته است؟
من نمی توانم به این سوال پاسخ دهم. بیشتر اوقات به من خوش می گذشت. اما من هیچ گاه فیلم نمی ساختم که پول بسازد. پدرم یک کمونیست بود و من هیچگاه معنای پول را نفهمیدم. تلویزیون از من متنفر است و من از آنها. سینما احمقانه است. من نمی دانم برای چه کسانی فیلم می سازم. الان ما فقط دی وی دی کارهایمان را تولید می کنیم و به دوستانمان هدیه می دهیم.
مصاحبه: nisimazine
Anna Weitz