صطلاح «زبان فارسی» را بسیاری از کسانیکه با مطالعه آن سروکار دارند مرتباً میشنوند و می خوانند و به کار می برند. اما اگر پرسیده شود تعریف آن چیست شاید نتوانند جواب جامع و مانعی بدهند که با مبانی علمی زبانشناسی نیز وفق دهد. اشکال پاسخ به این سوال در این است که کلیه مطالعاتی که در خصوص زبان فار۰سی به عمل آمده جنبه فقهاللغه و ریشهشناسی۱ دارد و بیشتر ناظر به پیدایش و اشتقاق این زبان است۲ برعکس زبان فارسی معاصر که از نظرهای مختلف مهمترین صورت زبان فارسی است، بسیار کم مورد توجه و مطالعه قرار گرفته است. نگارنده قبلاً نیز۳ لزوم مطالعهی دقیق و علمی آن را یادآور شده است و در این گفتار کوشش میکند تعریفی از آن به دست بدهد و خطوط کلی برنامه مطالعه آن را مشخص سازد. اولین تصوری که ممکن است از زبان فارسی به ذهن بیاید این است که فارسی، زبان رسمی کشور ایران است و در رادیو و تلوزیون و مدرسه و در نوشتن کتاب و روزنامه و مجله به کار میرود. این تصور تا حد زیادی درست است، منتها اشکالاتی دارد که در زیر به شرح آن میپردازد:
اشکال اساسی این است که زبان فارسی در خارج از مرزهای ایران و از جمله در افغانستان و تاجیکستان شوروی نیز به کار میرود منتها با اختلافاتی. در داخل مرزهای ایران نیز، در نقاط مختلف، فارسی به گونه های مختلف به کار میرود، به طوریکه میتوان سوال کرد آیا زبان فارسی متداول در یزد و کرمان و شیراز و اصفهان و قم و کاشان هم زبان فارسی است یا نه فقط فارسی به آن صورتی که در تهران به کار میرود شایستهی این عنوان است. نیز میتوان پرسید که آیا زبان تداول یعنی آنچه تودهی مردم بیسواد یا کمسواد و حتی باسواد در مکالمات روزمرهی خود به کار میبرندنیز از زمرهی زبان فارسی است یا نه. اگر پاسخ این سوالها مثبت است این اختلافها را بر چه میتوان حمل کرد و چگونه باید آنها را طبقهبندی و مطالعه کرد و اصلا آیا بررسی آنها لازم است یا نه.
در اینجاست که مسئله لهجه ها و گویشها نیز پیش میآید. آیا میتوان زبان مردم یزد را که برای تهرانیها مفهوم است لهجه نامید؟ در این صورت لهجهی بلوچی یا کردی را چه باید نامید؟ اگر بخواهیم تعریف نسبتاً قانع کنندهای از زبان فارسی به دست بدهیم باید مطالب بالا را به دقت در نظر داشته باشیم. ولی قبل از آن باید ببینیم آیا از نظر زبانشناسی عمومی میتوان زبان، لهجه و گویش را تعریف کرد یا نه. تا کنون زبانشناسان نتوانسته اند تعریف های دقیق و علمی برای کلمات زبان، لهجه و گویش و فرق آنها با هم بیابند که در کلیه موارد و شرایط و در مورد رابطه زبانها و لهجه های خانواده های مختلف در کشورهای مختلف بتواند به کار رود. وارد کردن عامل تفهیم و تفاهم متقابل بین افراد یا وجود آثار مکتوب و غیره برای یک لهجه یا گویش اشکالات فراوانی به بار میآورد۴. بنابراین باید زبان و لهجه و گویش را در محدودهی هر کشور، با در نظر گرفتن اوضاع زبانی (و احیاناً سیاسی) آن تعریف کرد. شک نیست که در این راه انتخاب معیارها تا حدی بطور دلخواه و موافق احتیاجات عملی صورت میگیرد. در مورد زبان فارسی و ایران نیز جز این، طریقی در مقابل ما نیست. به نظر ما زبان فارسی به طور اعم، زبان رسمی کشور ایران است که در مطبوعات و رادیو و تلوزیون و نوشته ها و تداول تمام سکنهی فارسیزبان ایران و خاصه تهران به کار میرود. این زبان دارای صورتهای جغرافیایی مختلفی است که در شهرهای بزرگ نظیر اصفهان، شیراز، مشهد، یزد، کرمان، اهواز، قزوین، قم، کاشان و اراک متداول است. صورتهایی از فارسی که در این شهرستانها به کار میرود برای فارسیزبان تهرانی جز در پارهای موارد جزئی، مفهوم است به همین جهت ما آنها را صورتهایی از فارسی میدانیم و به آن نام «گونه»۵ اطلاق میکنیم. اختلاف این گونه های فارسی با خود فارسی از نظر صوتشناسی (فونتیک و نه واجشناسی که فونولوژی باشد) و صرف و واژگان (لغات) است. از نظر نحوی تقریباً فرقی بین آنها و فارسی وجود ندارد. پس وجود مجموعهی خصوصیات مشترک واجی و صرفی و نحوی و لغوی -صرفنظر از اختلافات جزیی- بین زبان متداول در تهران و سایر شهرهای نامبرده باعث میشود که ما زبان این نواحی را یکی بدانیم.
زبان فارسی متداول در افغانستان و زبان تاجیکی نیز هر چند در افغانستان و تاجیکستان زبان رسمیاند گونه هایی از فارسیاند که در خارج از ایران قرار دارند و به علت تماس کمتر با فارسی ایران اختلافاتشان با آن کمی بیشتر از گونه های شیراز و اصفهان و غیره است۶. گاهی در این گونه ها تأثیر زبانها و لهجه های مجاور را میتوان دید. اما در جنب این گونه های فارسی، در بعضی شهرهای کوچکتر و قراء مجاور آنها یا اطراف شهرهای بزرگ لهجه هایی وجود دارد که بدون این که مرز دقیقی آنها را از گونه های نامبرده جدا کند با آن گونه تفاوت دارد. اما تفاوت آنها با فارسی زسمی بیشتر است. فهم این لهجه ها اغلب برای فارسی زبان تهرانی مشکل است. از نظر تاریخی، این لهجه ها مشتق از فارسیاند که در گذشته به علت بُعد مسافت و عدم تماس با مراکزی که فارسی در آنها رایج بوده، به تدریج از فارسی جدا شدهاند، ولی عناصر غیر فارسی مشتق از زبانهای ایرانی قدیم یا مأخوذ از زبانها و لهجه های مجاور نیز گاهی در آنها دیده میشود. مثال، لهجهی مردم قاین و بعضی لهجه های دیگر خراسان است که با گونهی مشهد (مرکز استان) تفاوت دارد و برای فارسی زبان تهرانی تا حد زیادی نامفهوم است ولی دلایل زیادی اشتقاق این لهجه ها را از فارسی مدلل میسازد. این لهجه ها را ما «گویش»۷ مینامیم. در عرض این گونه ها و گویشها، لهجه های دیگری در ایران و خارج آن وجود دارد که از نظر تاریخی از زبانهای ایرانی قدیم مشتق شدهاند نه از فارسی دری. مطالعهی واجها و صورتهای صرفی و نحوی و واژگان آنها این ادعا را به خوبی ثابت میکند. مثلا لهجه های کردی، طبری، بلوچی، پشتو، یغنابی (بازماندهی لهجهی سغدی قدیم)، آسی و غیره همگی در کنار زبان فارسی قرار داشته و دارند و در مسیر خاص خود به تکامل و تحول ادامه میدهند. البته تأثیر روز افزون زبان فارسی را که زبان رسمی کشور است نمیتوان در آن عده از این لهجه ها که در داخل مرزهای ایران قرار دارند و زبان رسمی و نوشتاری افراد متکلم به آنها فارسی است، نادیده گرفت. به اینها ما همان کلمهی «لهجه»۸ را اطلاق میکنیم. این لهجه بسته به وسعت خود، دارای گونه ها و یا حتی گویشهای متفاوتاند. نیز از بعضی از آنها نوشته های ادبی از زمانهای گذشته باقی مانده است. مثلا لهجه کردی که در قسمتی از مغرب ایران و شمال عراق و جنوب ترکیه و قسمتی از سوریه و بعضی نواحی دیگر به آن تکلم میشود، از نظر تاریخی یکی از لهجه های ایرانی مستقل از فارسی است ولی از زمانی که فارسی زبان رسمی ایران و وسیله ارتباط افراد جامعه ایرانی شده، از زبان فارسی تأثیرات فراوانی پذیرفته است. این لهجه دارای گونه ها و گویشهای فراوانی است، بدون اینکه مرز دقیقی بین آنها باشد. مثلا یک نفر کُرد سنندجی ممکن است به خوبی کُردی سقز را بفهمد و کُردی سلیمانیه (واقع در عراق) را نیز با کمی اشکال، یا کُرد سقزی ممکن است کُردی سنندجی را بسهولت بفهمد اما کردی سلیمانیه را به زحمت. لهجه کُردی دارای آثار مکتوب است اما به گونه ها و گویشهای مختلف. این لهجه صورت نمونهای نظیر زبانهای رسمی ندارد تا بتوان وضع گونه ها و گویشهای مختلف آن را نسبت به آن تعیین کرد، فقط چون مجموعهی خصوصیات مشترکی بین صورتهای مختلف آن وجود دارد که در زبانها و لهجه ها و گویشهای غیر کُردی وجود ندارد ما آن را بنام «لهجه کُردی» مینامیم. اما در مقابل لهجه کردی، لهجه یغنابی وجود دارد که عده معدودی در دره یغناب بین جبال زرافشان و حصار در نزدیکی سمرقند به آن تکلم میکنند. یغنابی دنبالهی سغدی است که یکی از زبانهای ایرانی میانه است که تا قرن سوم هجری زبان گردان۹ آسیای مرکزی و قسمتهایی از ماوراءالنهر بوده است. چنانکه اشاره کردیم قلمرو یغنابی بسیار محدود است و از فارسی هم مشتق نشده است و به همین جهت است که ما آن را لهجه مینامیم۱۰.
این بود تعریفی کلی از زبان فارسی و گونه ها و گویشهای آن و لهجه ها یا نیمزبانهایی که در کنار آن قرار دارند. اما خود زبان فارسی مانند هر زبان بزرگ دیگر، آن طوری که معمولاً تصور میشود همگون نیست و دارای صورتها یا سطحها یا مراتب۱۱ مختلفی است. نخست اینکه میان فارسی نوشتاری و فارسی گفتاری (تداول) تفاوتهای فراوانی وجود دارد. این تفاوتها از نظر صوتشناسی (فونتیک)، واجشناسی (فونولوژی)، صرف، نحو و واژگان است. مثلا مصوتهای u ، i ، a در فارسی نوشتاری اغلب بلندتر از همین مصوتها در زبان گفتاری است و این بلندی و امتداد گاهی ممکن است به دو برابر برسد ولی ممیز معنی نیست. از نظر واجشناسی میتوان همزه یا عین را مثال آورد که در زبان نوشتاری به عنوان واج مستقلی موجود است ولی در زبان گفتاری در اکثر موارد وجود ندارد و گاهی هم باعث امتداد مصوت قبل از خود میشود: ربع در زبان نوشتاری به صورت (rob’) تلفظ میشود و در زبان گفتاری به صورت (rob) ، معلوم در زبان نوشتاری به صورت (ma’Lum) و گاهی به صورت (malum) با a ی بلند تلفظ میشود. ترکیب واجها با هم نیز در این دو صورت فارسی تفاوتهایی دارد. از نظر صرفی اختلاف میان فارسی نوشتاری و گفتاری فراوان است. مثلا استعمال -ِش (es) در سوم شخص فعل ماضی و مضارع (گفتش = گفت، میادش = میآید) در زبان گفتاری معمول است در صورتی که در زبان نوشتاری دیده نمیشود. مضارع مداوم۱۲ و ماضی مداوم با فعل «داشتن» در فارسی گفتاری امری عادی است ولی در فارسی نوشتاری بسیار کم است. از نظر نحوی نیز گاهی اختلافات فاحشی بین این دو صورت فارسی دیده میشود. از آن جمله است حذف پیشواژه ها (حروف اضافه) در زبان گفتاری که در زبان نوشتاری کمتر صورت میگیرد (رفت خونه = به خانه رفت). اختلاف واژگان بین فارسی نوشتاری و گفتاری فراوان است و احتیاج به مثال ندارد.
در بطن فارسی گفتاری نیز سطوح و مراتب مختلفی دیده میشود. زبان طبقات مرفّه جامعه ایرانی با زبان طبقات پایینتر دارای اختلافاتی است. ولی این اختلافات جزئی است و در همه قسمتهای زبان نیز ظاهر نمیشود. صوتهای زبان و آهنگ جملات و واژگان از قسمتهایی است که ممکن است تفاوت پیدا کند. در میان پیشهوران، بنا به اقتضای حرفه خود، واژگان فارسی دارای اختلافهایی اساسی است که احتیاج به توضیح ندارد. اما فارسی نوشتاری نیز دارای ناهمگونی است. مثلا زبان شعر با زبان نثر دارای تفاوتهایی است. در قسمت واجها اختلاف عمده مربوط به امتداد مصوتهای a، i، u است که در زبان شعر ممیز و مفارق است در صورتیکه در زبان نثر چنین نیست. از نظر صرفی در زبان شعر تخفیفها و حذفهایی صورت میگیرد که در زبان نثر به وجود نمیآید. از نظر نحوی نیز در شعر حذفها و تقدیم و تأخیرهایی پیدا میشود که در نثر نمیشود. در خود زبان نثر نیز بین ادبی و سبک معمولی تفاوتهایی وجود دارد که گاهی از مرحله سبک تجاوز کرده به اختلاف زبان میرسد. برای مثال میتوان استعمال «را» به معنی برای را ذکر کرد که در سبک نوشته های ادبی گاهی دیده میشود ولی در نوشته های معمولی دیده نمیشود: «خدمتش را آماده شدم.»
مطالعه دقیق و علمی زبان فارسی باید در کلیه سطوح مذکور صورت بگیرد. آنچه در مرتبه اول اهمیت قرار دارد مطالعه زبان (نوشتاری) نثر است، سپس بررسی زبان گفتاری و بعد زبان شعر است. مطالعهی گونه ها و گویشهای فارسی نیز دارای اهمیت است. این اهمیت وقتی بیشتر میشود که در نظر گرفته شود که مطالعه این گونه ها و گویشها از نظر تاریخی نیز به روشن شدن نکات مبهم تحول زبان فارسی کمک میکند. مثلا مطالعه لغاتی که در این گونه ها و گویشها آمده به روشن شدن اشتقاق و معنی بعشی کلمات مبهم که در متون فارسی آمده کمک فراوانی میکند. مطالعه صورتهای صرفی و نحوی این گونه ها و گویشها نیز خالی از چنین فوایدی نیست. مثلا الحاق ضمایر متصل -مان، -تان، -شان، به فعل ماضی و گاهی به فعل مضارع در گونهی قم و برخی شهرهای دیگر. (مثال: گفتندشان، آمدیمان و غیره) یادآور همین ضمیر است که در بعضی متون کهنه قرن چهارم و پنجم و ششم به افعال متصل میشده. همانطور که قبلا اشاره کردم، زبان فارسی معاصر و گونه ها و گویشها و لهجه های آن با روش های زبانشناسی جدید هنوز به طور کافی مطالعه نشده ولی از نظر فقهاللغه و واژهشناسی نوشته های متعددی در خصوص زبان فارسی و لهجه ها و گویشهای آن، به زبان فارسی و زبانهای بیگانه وجود دارد۱۳.
۱. Philologie
۲. از همین نظرگاه نیز تعریف و توصیف درست و مناسبی از فارسی نشده است.
۳. مجله سخن سال نوزدهم شماره ۸.
۴. رجوع شود به: Andre Martinet, Elements de Linguistique Générale, Paris, 1967, pp. 145-158
۵. Variante یعنی صورت متفاوت با اصل یا «متغیر».
۶. البته از نظر اهالی تاجیکستان و افغانستان فارسی تاجیکی و افغانی زبان محسوب میشوند همانطور که لهجه یا نیمزبان کردی در کردستان عراق از نظر متکلمین به آن زبان محسوب میشود. در مورد فارسی تاجیکی خط روسی که از مدتها پیش برای آن برگزیده شده نیز به این تصور کمک میکند.
۷. کلمه «گویش» اسم مصدر از گفتن، را بعضی از معاصرین برای پرهیز از استعمال کلمات عربیالاصل به معنی لهجه بکار بردهاند، بدون اینکه تعریفی از آن و یا از لهجه به دست داده باشند. ولی ما آن را برای مفهومی که در بالا شرح داده شده برگزیدیم. این کلمه را شهرستانی (قرن ششم) در بحث از مذهب زردشت در ردیف کنش و منش و مرادف گفتار آورده و در ترجمه ملل و نحل از صدر ترکهی اصفهانی نیز در همین مورد آمده: «و بعد از آن در موارد تکلیف سخن گذار گشت و به سه تقسیم کرد منش و گویش و کنش و مراد اعتقاد است و قول و فعل.» (چاپ تهران ص ۲۵۳) صورت دیگر آن گُوِشت است در شعر زیر از محمدبن مخلد: معجز پیغمبر مکی تویی / بهکنش و بهمنش و بهگوشت (تاریخ سیستان ص ۲۱۲) صورت گُوِش نیز ظاهراً در عبارت زیر از مقدمه شاهنامهی ابومنصوری (بنقل م. معین برگزیدهی نثر ص ۱۲) آمده: «و این را شاهان کارنامه از بهر دو چیز خوانند . . . و دیگر که اندر داستانها است که هم به گوش و هم به گوش خوش آید» بجای گوش در متن «کوشش» آمده و «گوش» تصحیح مرحوم دهخدا است.
۸. در متون قدیم فارسی اغلب به جای «لهجه» کلمهی «زبان» که عام است به کار رفته. در عبارت زیر از حدودالعالم (چاپ دانشگاه ص ۱۴۴) «لوترا» به معنی لهجه آمده: «و ایشان (مردم استرآباد) به دو زبان سخن میگویند یکی به لوترا استرآبادی و دیگری به پارسی گرگانی» در این عبارت منظور از پارسی گرگانی ظاهراً همان گونه است که شرح داده شد. لوترا و لتره در موارد دیگر به معنی زبان نامفهوم و مرموز و زبان زرگری به کار رفته است. در مثال زیر لوترا به معنی زبان عجمی و نامفهوم در مقابل زبان عربی است: «تراطن، به هم لوترا گفتن نه به لغت عرب» (کتاب المصادر زوزنی ج ۲ ص ۶۰۶). برای شواهد دیگر رجوع شود به کتاب لغتنامهی دهخدا.
۹. Langue Véhiculaire
۱۰. متکلمین به یعنابی نیز، به استناد اینکه زبانشان در ناحیه خود رسمیت دارد و احتمالاً کتاب و روزنامه به آن نوشته میشود میتوانند آن را زبان بنامند. ما نیز میتوانیم آن را نیمزبان بنامیم.
۱۱. Niveaux
۱۲. Duratif
۱۳. بعضی از تحقیقات معدود جدید که بتوان به آن متکی بود عبارتست از:
نوشتههای مرتبط
– Ferguson, Word Stress in Persian Language, Language, 1957
– Hincha, G. Beitrage zur winner Morphemlehre des Neupersischen, Der Islam, Band 37, 1961, pp. 137-201
– Lazard, G. Grammaire du Persan Contemporain, Paris, 1957
– Telegdi, Zs. Nature et Fonction des Périphrases Verbales dites “Verbes Composes” en Persan, A.O.H., I, 1952, pp. 315-38
– Telegdi, Zs. Zur Unterscheidung von Substantiv und Adjektiv im Neupersischen, A.O.H., XV, 1962, pp. 325-336
Telegdi, Zs. Zur Morphologie des Neupersischen, A.O.H., XII, 1961, pp. 183-199
دربارهی فارسی عامیانه ر ک: تقی وحیدیان، «دستور زبان عامیانه فارسی» مشهد – تهران ۱۳۴۳.
دانشمندان شوروی نیز در زبان فارسی مطالعاتی کردهاند در خصوص فارسی افغانی ر ک:
– A. Farhadi, Le Persan parle en Afghanistan, Paris, 1955
درباره فارسی تاجیکی دانشمندان شوروی تحقیقات فراوانی کردهاند، ر ک:
– Lazard, G. Caractères distinctifs de la langue tadjik, BSL, pp. 117-186
در خصوص فارسی کرمان، سلسله مقالات ناصر بقائی در مجله دانشکده ادبیات تبریز از سال پانزدهم به بعد.
در خصوص فارسی مشهدی آقای م. حبیب اللهی رسالهای تهیه کردهاند که یک مقالهی آن تحت عنوان «بررسی و کیفیت فعل در لهجه ی مشهد» در سال چهارم مجلهی دانشکده ادبیات مشهد به طبع رسیده است. نگارنده نیز در باب فارسی قمی مطالعاتی کرده است که منتشر خواهد شد. عدهای از دانشجویان «گروه آموزشی زبانشناسی عمومی و زبانهای باستانی» دانشکدهی ادبیات تهران رسالات و مقالاتی بر اساس زبانشناسی عمومی تهیه کردهاند که در کتابخانه این گروه در دانشکدهی ادبیات، موجود است.
نویسنده مقاله علی اشرف صادقی است و در مجله فرهنگ و زندگی سال ۱۳۴۹ ویژه نامه زبانشناسی منتشر شده است و اکنون در انسانشناسی و فرهنگ بازنشر میشود.