انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معرفی کتاب کلثوم ننه

کلثوم ننه، نوشته آقا جمال خوانساری، طراح بیژن اسدی پور، انتشارات مروارید، چاپ اول ۱۳۵۵

 

عقایدالنساء یا کلثوم ننه قدیم ترین کتابی است که درباره اخلاق وآداب و رسوم زنان عامی ایران نوشته شده،این کتاب در دوره صفویه و به زبان فارسی نوشته شده است و منسوب به محمدبن حسین خوانساری معروف به آقا جمال خوانساری یا آقاجمال اصفهانی است که در خوانسار زاده شد، در اصفهان زیست و همانجا درگذشت و در تخته فولاد به خاک سپرده شد. تاریخ وفات او را ۱۱۲۵ قمری گفته‌اند. او هم دوره علامه مجلسی و علامه میرزا شیروانی بوده است. آقاجمال از خانواده مذهبی و از بزرگان دین و فقیهان نامدار زمان خویش بود. او نزد پدر و خال خود محقق سبزواری، صاحب ذخیره، که هر دو از بزرگان علما و فقهای زمان بودند فقه و اصول و حکمت و دیگر دانش‌ها را آموخت و یکی از محققان، علما و فقهای نامی و بزرگ زمان شد، چنانکه مرجع گروهی از علمای هم زمان خود گردید.

آقا جمال کتاب‌های بسیاری در علوم دینی و فقه نوشته است ولی در کمتر منبعی کتاب عقایدالنساء جزء آثارش ذکر شده و ظاهراً خود او نیز نامش را بر کتاب ننوشته که به نظر برخی (علی بلوکباشی، کتاب نقد و نظر) شهرت او در فقه و اصول و مرجع تقلید بودنش و همچنین بی‌ارزش بودن چنین کتابی نزد مردم آن زمان می‌تواند دلیل آن باشد؛ هر چند که آقاجمال در میان ایرانیان به شوخ‌طبعی و بذله‌گویی معروف بوده و چندین روایت در این زمینه از او ذکر کرده‌اند.

کتاب عقایدالنساء به شیوه رساله‌های مجتهدان مرجع تقلید نوشته شده. به نظر محمود کتیرایی، مصحح این کتاب، هدف نویسنده، گردآوری فرهنگ توده نبوده؛ بلکه هدفش ریشخند کردن خرافات و معتقدات مردم روزگارش و به ویژه زنان اصفهانی و افرادی بوده که خودشان را عالم می‌دانستند، به خصوص با توجه به دوره زندگی نویسنده و مکان زندگی او.

از این کتاب چاپ‌های مختلف سنگی و چاپی شده و به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و ترکی آذربایجانی ترجمه شده است.

کتاب شامل یک مقدمه، شانزده باب و خاتمه است که باب‌های آن عبارتند از: در بیان غسل، وضو و تیمم، در بیان نماز، در بیان روزه، در بیان نکاح، احکام شب زفاف، احکام و اعمال زاییدن زنان و ادعیه وارده درباره زائو، در بیان حمام رفتن، در بیان سازها و افعال آنها، در بیان معاشرت زنان با شوهران خود، در بیان مطبوخاتی که به نذر واجب می‌شود، در بیان تعویذ به جهت چشم زخم (دعایی که به گردن یا بازو می‌بندند تا دفع چشم زخم و بلا کند)، در بیان محرم و نامحرم، در بیان استجابت دعا، در بیان آمدن مهمان، در بیان صیغه خواهر و برادر خواندگی و چیزهایی که بعد از خواهر خواندگی برای یکدیگر می‌فرستند. خاتمه کتاب نیز در بیان ادعیه و اذکار متفرقه و آداب کثیرالمنفعه است. همچنین دارای تصاویری سیاه و سفید است که بیشتر جنبه مردم‌نگارانه دارند.

برخی از مطالب رساله، عقاید و رسومی هستند که مردم همزمان نویسنده رساله، یعنی مردم زمان پادشاهی صفویان به آن باور داشته‌اند و آنها را در زندگی خود به کار می‌برده‌اند و امروز هم که نزدیک به سیصد سال از آن زمان می‌گذرد، هنوز برخی زنان سنتی ایران به آن پایبندند و آنها را همان گونه که پیشینیان به کار می‌بسته‌اند به کار می‌برند، از آن جمله است:

«رختخواب عروس و داماد را باید زنی بیندازد که هوو نداشته باشد دو شوهر نکرده باشد، و شوهر دوست باشد.»

(باب پنجم کتاب)

امروز نیز در بسیاری از مناطق رسم چنین است که زنی رختخواب عروس و داماد را در شب زفاف می‌اندازد که سفیدبخت (بی‌هوو و محبوب شوهر) و یک بخته (یک شوهر کرده) باشد.

برخی از مطالب رساله نیز‌، عقاید و رسومی هستند که در زمان نویسندهکتاب در میان مردم رایج بوده و مردم آن دوران بدان معتقد بوده‌اند ولی امروزه بسیاری از آنها از میان رفته‌اند و بیشتر مردم؛ آنها را سست و دروغ می‌پندارند. مانند:
«اگر زنی ابتدا به کاری کرد و صدای نقاره شنید، آن کار به خوبی انجام می‌گیرد و آن زن از اهل بهشت است.»
(باب نهم کتاب)
نیز:
«بدان که بر جمیع زنان لازم است خواهرخوانده داشته باشند، بلکه می‌فرمایند زن‌هایی که می‌میرند و خواهر خوانده ندارند، چگونه امید به بهشت خواهند داشت؟! و نیز کسانی که در دنیا خواهرخوانده دارند، اگر در دنیا هیچ عبادتی نداشته باشند، در آخرت حساب از برای آنها نخواهد بود و آنها بی‌حساب داخل بهشت می‌شوند.»
(باب چهاردهم کتاب)
برخی از مطالب رساله نیز از معتقدات و رسوم مردم نبوده و نویسنده برای ریشخند کردن زنانی که در کارهای دینی دخالت می کنند و اعتقادات و عادات خرافی خود را با دستورهای دینی می‌آمیزند و به آنها رنگ مذهبی می‌دهند، آنها را نگاشته و در زمره عقایدالنساء جا زده است. از آن جمله است “ذکر اوقاتی که نماز ساقط و ترک آن واجب است” که در باب دوم کتاب چنین آمده:
“اول در شب های عروسی ،دوم در حضور ساززن و نقاره چی ،سوم وقتی که زن خویشان خود را در

حمام ببیند لازم است که ترک نماز کند و حالات شوهر را به خویشان گوید .چهارم روزی که به موعظه

شنیدن رفته باشد .پنجم روزی که جامه نو پوشیده باشد و ترسد که خرد و ضایع شود ،در این صورت خاله

جان آقا تردیدی دارد و گفته که ترک نماز مستحب است نه واجب و این قول خالی از قوه نیست.

ششم روزی که زن ،زینت عید کرده باشد یا به عروسی رفته یا زنی که شوهرش در سفر مانده باشد .و این

قول اجماعی است و در چند جای دیگر هم وجوب ترک نماز را نوشته اند که چون سندش ضعیف بود و

اختلاف داشت ایراد نشد.”

(بلوکباشی،۱۱۷:۱۳۷۷-۱۱۱)
آقاجمال خوانساری در مقدمه رساله در بیان موضوع آن و نام زنان عالمه و فضیلت آنان می‌نویسد: «بر آینه ضمیر برادران ایمانی پوشیده نماند که این مختصری است در بیان اقوال و افعال واجبات و مندوبات زنان و محرمات و مکروهات و مباحات ایشان و این مشتمل است بر مقدمه و شانزده باب و خاتمه و مسمی به عقایدالنساء.
اما مقدمه در اسامی علما و فضلا و فقها و فضیلت آنها:
«بدانکه افضل علمای زنان پنج نفرند: اول بی‌بی شاه زینب، دوم کلثوم ننه، سوم خاله‌جان‌آقا، چهارم باجی یاسمن، پنجم دده بزم‌آرا. و آنچه از اقوال آنها به دست بیاید، نهایت وثوق دارد و محل اعتماد است؛ و به غیر از‌ این پنج نفر، بسیاری نیز هستند که ذکر آنها موجب طول کلام می‌شود. بدانکه هر زنی که سنی داشته باشد و پیری و خُرافت او را دریافته باشد، دیگران به افعال او وثوق تمام دارند و هر زنی که خلاف فرموده ایشان کند آثم و گناهکار باشد.»
در ادامه به بیان مطالبی از برخی باب‌های این کتاب به همراه توضیح برخی از اصطلاحات آن می‌پردازیم:

باب اول
در بیان وضو و غسل و تیمم
«بدان که اجماع فتوای علماء زنان است که وضو و غسل واجب است مگر در چندین موضع، وقتی که دست حنا یا نگار بسته باشد، یا ابرو گذارده باشد، یا بزک چسبانیده باشد، در این صورت ترک وضو و غسل واجب می‌شود. و اکثر علمای مذکور نگار را تا سه روز ساقط می‌دانند و می‌گویند که «بی‌بی شاه زینب» تا پنج روز یا شش روز وضو را ساقط می‌داند، و همچنان قبل از بستن نگار تا هفت روز حرام است وضو ساختن و بعضی هم مکروه دانسته‌اند.”

توضیحات
نگار: نقشی که نگاربند – یا زن بدست خود – با حنا بر کف دست و پای اندازد.
برای حنابندان و نگاربندی پا، سنگ حنابندان به کار می‌رفت و آن سنگی بود تراشیده و دارای دو پایه که روی آن جای نهادن دو کف پا با ظرافت تراشیده شده بود. جنس سنگ اغلب از مرمر سفید بود و بر آن شعرهایی کنده بودند مانند:
گلگون عرق به چهره پر خال کرده‌ای افشان نقــره بـــر ورق آل کــرده‌ای
رنـگ حناست بر کف پــای مبارکت یا خون عاشقی است که پامال کرده‌ای
زنان اعیان، سنگ حنابندان اختصاصی داشتند و هنگام رفتن به حمام آن را با خود می‌بردند. هنگامی که می‌خواستند پاها را حنا نگار کنند – یعنی با حنا رنگ کنند یا نقش گنجشک و پروانه و گل و بوته بیندازند – می‌بایست مدتی پاها را بر سنگ حنابندان بگذارند و تکان نخورند و از این جا مثل «پایت حنانگار است!» یا «مگر پایت حنانگار است!» پدید آمده است.
در حمام‌ها، نگاربندی خود شغلی بود. در اشعار فارسی، «نقشبند» و «نگار» با هم آمده است؛ حافظ می‌گوید:
ز نقشبند قضا هست امید آن حافظ که همچو سرو به دستم نگار باز‌ آید

زَرَک: ریزه‌های طلا یا ریزه‌های موادی شبیه طلا، یکی از هفت ماده آرایشی که زنان هنگام آرایش به صورت می‌زده‌اند. هفت وسیله آرایش قدیم عبارت بوده از وسمه، سرخاب، حنا، سفیداب، سرمه، زرک و غالیه (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل زرک) .

سفیداب: گرد سفیدی که زنان برای آرایش و سفید کردن بر پوست صورت خود می‌مالند (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل سفیداب).

غالیه: دارویی بسیار خوشبو که در طب قدیم به کار می‌رفته و از ترکیب مشک و عنبر و چند چیز دیگر می‌ساختند و برای تقویت دماغ و قلب و تسکین سر درد به کار می‌بردند (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل غالیه).

سرمه: سرمه کشیدن ریشه‌ای کهن دارد. سرمه را برای این که چشم‌ها را درشت و سیاه بنمایاند و نیز برای قوت چشم و روشنایی آن و حتی برای درمان و سپیدبختی، می‌کشیدند.
سرمه را که می‌خریدند، توی کاغذ می‌ریختند و چند پول و شاهی سفید قاطی آن می‌کردند و آن کاغذ را که سرمه و پول در آن بود، تا می‌کردند و دمِ درِ اطاق، زیر فرش می‌گذاشند که سرمه پا بخورد و «کشته» شود تا وقتی که به چشم می کشند، ندود یعنی سرمه آب نیندازد و نشدْ (نشر) نکند و صورت را سیاه نکند.
وقت سرمه کشیدن بایستی آسمان صاف باشد و کوچکترین لکه ابری پیدا نباشد وگرنه، چشم لک خواهد آورد. برای سرمه کشیدن، میل سرمه‌دان را نخست توی گلاب می‌زدند که سرمه را به خودش بگیرد و آنگاه به چشم می‌کشیدند. سرمه کشیدن حکم ریمل کشیدن امروزه را داشت. سرمه‌دان مثل روقوری و جانماز سرجهاز عروس بود. سرمه‌دان را از پارچه‌های خیلی عالی مانند مخمل، ابریشمی و ترمه و امثال آن می‌دوختند. و روی آن مروارید یا یک گوهر بهادار می‌گذاشتند. زن‌های قدیم میل سرمه‌دان دیگری را به کار نمی‌بردند و محال بود زنی سرمه‌دان یا میل دیگری را برای سرمه کشیدن به کار برد.»
زنان، هنگام سرمه کشیدن، برای سپیدبخت شدن (یا سپیدبخت ماندن) در نزد شوی، این ترانه را می‌خواندند و زمزمه می‌کردند:

سرمه من سرمه سیاه سرمه من آهن‌ربا
وقتی می‌کشم می‌خندِ زبون آقاشُ می‌بندِ
(کتیرایی، ۱۳۴۵: ۳۲۹)
وسمه: در «برهان قاطع» زیر وسمه آمده است: «به فتح اول و میم و سکون ثانی رستنیی باشد که زنان آن را در آب جوشانند و ابرو را بدان رنگ کنند. و بعضی گفته‌اند: «برگ نیل است چه به عربی ورق‌النیل می‌گویند؛ و بعضی دیگر گویند نوعی از حناست و آن را حنای سیاه می‌گویند؛ و جمعی گفته‌اند سنگی است که آن را با آب می‌سایند و بر ابرو می‌مالند. سیاه می‌کند…»
وسمه را در دستگاهی به نام وسمه‌جوش، دم می‌کردند و آن ظرفی بود مسی یا نقره، و دراز به شکل ملاقه (ملعقه)؛ یک آبکش کوچک مسی هم توی آن بود.
روی دسته وسمه‌جوش‌های نقره معمولاً شعرهایی می‌کندند. مانند:
این وسمه بر ابروان دلکش یا قوس قزح بر آسمان است
به روایت ماه‌وش خانم: برگ وسمه را توی ظرف ملاقه‌مانندی می‌ریختند و روی آتش منقل می‌گذاشتند تا جوش بیاید و قوام پیدا کند و روی وسمه، زنگار بیفتد. آن وقت با آن آبکش کوچک صاف می‌کردند و توی یک کاسه کوچک مسی می‌ریختند. بعد، میل عاجی را که سر آن پنبه پیچیده بودند توی وسمه می‌زدند و بر ابرو می‌کشیدند. در حدود صد سال پیش ابروها را با وسمه پیوسته می‌کردند. یعنی از این طرف ابرو تا آن طرف ابرو وسمه کاری می شد. بعدها، در حدود شصت سال پیش ابروها را لنگه به لنگه وسمه می‌کشیدند و میان دو ابرو خال می‌گذاشتند. وسمه دست کم یک ساعت باید روی ابروها بماند تا رنگ بگیرد. پس از آن وسمه را با صابون و آب هفت میوه می‌شستند.»
وسمه را هیچگاه به تنهایی به ابرو نمی‌کشیدند زیرا در این صورت، ابرو آبی رنگ می‌شد و این هم زشت شمرده می‌شد. از این رو پس از وسمه، روناس یا گرد خورشید به کار می‌بردند:
روناس را می‌کوبیدند و الک می‌کردند و با آب سرد یا گرم خمیر می‌کردند. آنگاه با میل مخصوص یا چوب کبریت که سرش پنبه پیچیده بودند روناس را به ابرو می‌کشیدند و ابرو پس از پانزده دقیقه رنگ می‌گرفت و پرطاووسی می‌شد. پاره‌ای زنان به همین اندازه بسنده می‌کردند، اما پاره‌ای روی ابرو «رنگ» یا «وسمه» می‌نهادند تا مثل شبق مشکی شود و این رنگ را پرکلاغی می‌خواندند.
گرد خورشید را هم مانند حنا خمیر می‌کردند. هنگامی که گرد خورشید به ابرو می‌گذاشتند چند لحظه صورتشان را رو به خورشید می گرفتند تا گرد خورشید رنگ خود را به ابرو بیندازد و آن را قهوه‌ای رنگ سازد.
پس از به کار بردن روناس یا گرد خورشید و گذشتن حدود بیست دقیقه ، روی را می‌شستند و خشک می‌کردند و باز دست‌اندر کار وسمه کشیدن می‌شدند و «آب دادن» به ابروها را چند بار تکرار می‌کردند تا پر رنگ و مثل زغال سیاه شود.
پیرزنان ابروها را یک دست سیاه می‌کردند، اما زنان جوان بیشتر وقت‌ها پس از وسمه کشیدن یک خال سیاه در میان دو ابرو می‌نهادند و یا رنگ آبی وسمه را که میان دو ابرو می‌ماند، به اندازه یک خال باز می‌گذاشتند. هر وقت که می‌خواستند وسمه کنند، معمول این بود که چند تن از خویشان و نزدیکان و در و همسایه را هم خبر می‌کردند و آنان هم با ذوق و شوق برای وسمه کشیدن می‌آمدند. وسمه کشیدن هم مانند حمام رفتن زنان، بر روی هم یک نیمه روز به درازا می‌کشید اما با این همه بیش از چند روز نمی‌پایید، آن هم در صورتی که لیف و صابون بدان آشنا نکند و به گرمابه نروند. (کتیرایی، ۱۳۴۵: ۳۲۴-۳۲۶)
و از اینجاست که مثل «هفت قلم آرایش کردن» در مورد برخی خانم‌ها رایج شده است.

باب چهارم
در بیان نکاح
«واجب است تمام بندها را بگشاید ، طشتی سرنگون گذاشته در زیر آن چراغی بسوزاند از روغن طعام و دختر بر روی زمین بنشیند و باجی یاسمن گفته هر گاه زین یافت نشود بالشی گذارد و روی آن نشیند و قدری نبات بر بند ازار خود گذارد و بی‌بی شاه زینب آن را واجب و دیگران مستحب می‌دانند؛ و کلثوم ننه گفته که هل نیز در میان دست خود بگیرد و خاله‌جان آقا گفته که آن نباتی که بر بند ازار گذاشته در وقت بیرون آمدن به دست خود به دهن داماد گذارد که در نظر داماد بسیار شیرین می‌نماید. و این قول خالی از قوه نیست.
و دیگر چادری که داماد آورده در وقت عقد باید بر سر عروس انداخت و جمیع علما اتفاق دارند که هیچ یک از لباسهای عروس نباید گره داشته باشد زیرا که گره به کارش می‌افتد و دده‌بزم‌آرا گفته که عروس در وقت عقد بر آینه نظر کند.»

توضیحات
آینه
۱) تمثیل صفا و درخشندگی است: «ماشاءالله چه صورتی! پنداری آینه!»
۲) فرط پاکی و تمیزی: «از پاکی مثل آینه می‌درخشد!»
۳) کنایه از خوش قلبی و صفای روح و باطن است: «دل و روحی دارد، آینه!»

باورهای توده
– آینه هم، مثل آب روشنایی است.
– ها کردن به آینه باعث می‌شود آدم از چشم دیگران بیفتد.
– اگر بچه قبل از پا گذاشتن توی دو سالگی خودش را در آینه ببیند همزاد پیدا می‌کند و دیوانه می‌شود.
– زنِ بی‌نماز در آینه نگاه کند، آینه تاریک می‌شود.
– شب در آینه نگاه کردن رنگ زردی می‌آورد.
– شب در آینه نگاه کردن سبب پریشانی کارها می‌‌شود.
شب تو در آینه نگاه مکن روزِ خود چون شبِ سیاه مکن!
نیز:
شب در آیینه گر کنی تو نظر می‌شوی خوار در میان بشر «معروف است که یوسف شب در آینه نگاه کرده بود و به این جهت هفت سال در زندان بود.»
(نیرنگستان)
اگر شب لازم شود در آینه نگاه کنند، باید اول آن را به دو طرف سینه خود بمالند.
زنی که شب در‌ آینه نگاه کند هوو سرش می‌آید مگر این که اول آینه را سه بار دور چراغ بگرداند.
اگر کسی هنگام شب خودش را در آینه نگاه کند دیوانه خواهد شد.
در مراسم تحویل سال، ضمن چیزهای دیگر یک آینه را هم به طور افقی روی سفره هفت‌سین می‌گذارند و تخم‌مرغ آب‌پزی روی آن قرار می‌دهند. موقع تحویل سال تخم‌مرغ روی آینه بنا می‌کند چرخیدن یا تکان خوردن.
هلال ماه صفر را باید به دیدن آینه نو کرد. یعنی پس از مشاهده هلال ماه در نخستین شب ماه صفر، باید در‌ آینه نگاه کنند تا آن ماه برایشان مبارک بگذرد.
محرم زر است و صفر آینه ربیع نخست آب و دیگر غنم
(نصرالله فراهی، نصاب‌الصبیان)
ترکیبات آینه
آینه بخت
آینه‌یی است که بر طبق رسم، داماد همراه شمعدانی برای عروس می‌فرستد. شمعدان معمولاً جفت، و جنس شمعدان و قاب آینه معمولاً نقره است. – این آینه را هنگام خواندن خطبه عقد جلو روی عروس و داماد می‌گذارند و در قباله نکاح نیز جزو پرداختنی‌های داماد تقویم شده به ثبت می‌رسد- زنان در حفظ این آینه سخت می‌کوشند و بر این اعتقادند که اگر آینه بخت بشکند آن ازدواج فرجامی ناخوش خواهد یافت.
صادق هدایت در «نیرنگستان» (فصل تفأل، ص۷۹) می‌نویسد: «اگر آینه بخت بشکند، یکی از عروس یا داماد خواهد مرد.» – من شخصاً چنین چیزی نشنیده‌ام، اما دست کم می‌توان از این عقیده پی برد که شکستن آینه بخت تا چه حد پایه مشئوم تلقی می‌شود. بخصوص که این شکستن خود به خود و بدون علت محسوس و مشهودی صورت بگیرد.

آینه‌بندان
در‌‌ آرایش و آذین‌بندی کوچه‌ها و خیابان‌ها تا حد امکان از آینه‌های بزرگ استفاده می‌شود تا گل و گیاه و شمع و چراغی را که در برابرش می‌گذارند مضاعف کند. استفاده از آینه‌ها در آذین‌بندی کوی و برزن را «آینه‌بندان» می‌نامند. اما به تنهایی نیز، چون چراغان به مفهوم آراستن گذرگاهها و سر درِ خانه‌ها و دکان‌ها است: «هفت شبانه‌روز شهر را آینه‌بندان کردند و دختر و پسر را به عقد هم درآوردند.»

آینه قرآن
۱) سینی، دوری، یا مجمعه کوچکی که لوازم زیر را در آن نهاده باشند:
۲) یک جلد قرآن
۳) یک آینه
۴) یک بشقاب آرد
۵) چند عدد سکه نقره
۶) کاسه‌یی معمولاً چینی، که در آن آب ریخته برگ سبزی روی آب افکنده‌اند.
آینه و آب، روشنایی است و آرد، تبرک است.
این سینی را دمِ در خانه نگه می‌دارند. پس از آنکه مسافر از قلعه یاسین رد شد، باید سه بار از زیر سینی آینه قرآن بگذرد. بار آخر، آینه را برداشته خود را در آن ببیند، انگشتش را فرو کند در آرد و بزند به پیشانیش، قرآن را ببوسد و به راه بیفتد. آن وقت، کسی که سینی‌آینه قرآن را نگهداشته بسم‌الله می‌گوید، انگشت‌هایش را در کاسه تر کرده به آینه پشنگ می‌زند و بعد آن کاسه را پشت سر مسافر به زمین می‌پاشد تا سفر بر او مبارک باشد و در غربت بیمار نشود و به سلامت بازآید و سود سرشار نصیبش گردد. سکه‌ها نیز بعداً به مستحقی داده می‌شود – اگر با مسافر دشمن باشند، به جای این تشریفات دیزی سیاهی پشت سرش به زمین افکنده می‌شکنند و در دل می‌گویند: «الهی بروی که برنگردی.»
(شاملو، ۱۳۸۴: ذیل آینه)

باب دهم
در بیان مطبوخاتی که به نذر واجب می‌شود
«اول سمنو. بدان که در وجه تسمیه سمنو اختلاف است؛ بی‌بی‌شاه زینب و خاله جان آقا را اعتقاد آن است که وقتی سمنو را وضع کرده‌اند، سی من آرد و یک من گندم بوده است و آن دو نفر قائلند سه منو است که از کثرت استعمال سمنو شده است. چنانکه در رساله جداگانه متن و حاشیه تصریح نموده‌اند.
کلثوم ننه گفته که سی من آرد و یک من گندم معلوم نیست و این سمنو بدون «ی» واقع شده است. و وجه تسمیه آن آنست که چون مصالح و اجزای آن سه چیز است که آن آرد و آب و گندم باشد؛ از این جهت سمنو گفته شده است. و بعضی بحث کرده‌اند که پنج چیز است و گردو و بادام نیز دارد و بعضی گفته‌اند دو چیز، وقتی که واضع وضع کرده بود ندانسته بلکه در آخر تصرف کرده‌اند و ظاهراً این قول اصح است.
و جمیع علماء را اعتقاد آن است که از اعاظم نذورات، چهار چیز است: اول سمنو، و در هر وقت می‌شود پخت. دوم شله‌زرد. و آن را باید در ماه محرم پخت گرچه برخی عقیده به تعیین وقت ندارند و به اجماع علماء هر وقت بخواهند توانند پخت. سوم حلوای سوهان، که از سمنو پخته می‌شود. و کلثوم ننه گفته که به بعضی می‌افتد خوب است و به بعضی نمی‌افتد بد است. چهارم آش شله‌قلمکار، و آن نیز مشهور است و احتیاج به ذکر ندارد.»
«باجی یاسمن گفته که بر هر زنی واجب است که هفته‌ای یک مرتبه و اگر ممکن نشود ماهی یک مرتبه و اگر باز هم استطاعت نداشته باشد سالی یک مرتبه سمنو بپزد و اگر کسی ترک کند، مرتد و اگر العیاذبالله کسی در این امر عقیده سستی داشته باشد در حکم کفر او تأملی نیست و وارد شده: اترجو رحمه‌الله امراه تارکه الطبخ السمنو و کان لها استطاعه طبخه، فلا فلاح لها فی‌الدارین الی یوم‌القیامه؛ و نیز دیگر احادیث در این باب بسیار دیده شده اما به همین مختصر اکتفا شد.
باجی یاسمن و خاله‌جان آقا گفته‌اند، سایرین هم اختلاف ندارند که اگر زنی فندق سمنو را با خود دارد، ایمن شود از جمیع بلایا.»

توضیحات
سمنو: سمنو را به نذر این که پسر بزایند یا بخت دخترشان باز شود.، بار می‌کردند. و شاید قدیم‌ترین مطبوخ ملی باشد. سمنو یکی از هفت‌سین‌های سفره عید نوروز است. که در ساعات نزدیک تحویل سال، دوره‌گردها آن را به گُل هفت‌سین توصیف می‌کنند و هر کس بتواند سفره هفت‌سین خود را به این خوراک ملی می‌آراید و محتمل است که مانند سلام و صلوات در موقع «چراغ روشن» و قسم به روشنایی چراغ به صیغه «به این سوی سلمان» و سفره سبزی، این مطبوخ نیز از غذاهای متبرک قدیمی ایران باشد که رنگ و روی مسلمانی به خود گرفته و داخل نذرهای مذهبی شده است. چنانکه نذری آجیل مشکل‌گشا هم ظاهراً از نذرهای دوره قبل از اسلام است.
برای پختن سمنو، گندم پاک کرده را سه روز در آب خیس می‌کنند، پس از سه روز آبش را خالی می‌کنند. آنگاه دستمالی روی یک سینی پهن کرده و گندم را روی آن می‌گسترند. یک دستمال یا هوله‌ (حوله) هم روی گندم می‌کشند و می‌گذارند بماند تا گندم «نیش» بزند. وقتی نیش زد، آن را از لای دستمال برمی‌دارند و توی سینی می‌ریزند و دستمال یا هوله را روی آن پهن می‌کنند و روزی دو سه بار، یک دو سه «فشنگ» آب بدان می‌زنند که خشک نشود و کم‌کم سبز شود. وقتی سبزه به سه انگشت رسید، با ریشه در هاون می‌کوبند و در صافی می‌ریزند و شیره‌اش را می‌کشند و این کار را دو سه بار تکرار می‌کنند تا خوب شیره‌اش گرفته شود. آنگاه پاتیل (=گونه‌ای دیگ که به شکل بادیه ساخته شده و دهانه آن فراخ‌ و از ته آن بزرگتر است. بدین سان، پاتیل گود است و مانند دیگ «دگه دوجه» ندارد و بدین جهت سمنو در آن نمی‌سوزد.) می‌گذارند و آرد در آن می‌ریزند. (نسبت گندم به آرد یک به شانزده است یعنی مثلاً یک چارک (چهار یک) گندم، چهارمن آرد لازم دارد) و آب دومی که شیره کشیده‌اند با گلاب توی پاتیل سرازیر می‌کنند و با حسوم (به فتح اول و تشدید دوم، آلتی است آهنین با دسته دراز یا کوتاه چوبی یا آهنی شبیه به کفگیر و تغارتراش و مانند آن، منتهی بدون سوراخ، که برای بریدن روغن منجمد در دکان بقالی یا به هم زدن آش و سمنو و مانند آن به کار می‌رود. فرهنگ لغات عامیانه، جمال‌زاده، ص۱۰۰) به هم می‌زنند که ته نگیرد. وقتی که رنگش برگشت و کمی سفت شد، کمی آب بدان می‌افزایند و آتش را هم ملایم می‌کنند تا کنجوش (کندجوش) بزند. روی پاتیل را هم می‌پوشانند و دم می‌کنند تا کم‌کم رنگ بیندازد.
در سمنو بادام و فندق مغز نکرده و گردوی پوست‌دار، میاندازند. نیز ممکن است خلال بادام و پسته هم در آن بریزند.
پس از دم کردن سمنو، وضو می‌گیرند و جانمازشان را پای دیگ پهن می‌کنند و دو رکعت نماز حاجت به جا می‌آورند و حاجتشان را از حضرت فاطمه زهرا می‌خواهند.
فندق و بادام و گردویی را که توی سمنو می‌ریزند، برخی برای تبرک و مایه کیسه، بدون آن که بشویند، با دست پاک می‌کنند و توی کیسه یا کیفی که در آن پول می گذارند، می‌نهند.
پاره‌ای نذر می‌کنند که اگر حاجتشان برآورده شد، فندق و بادام و گردو بخرند و پای سمنو ببرند و آن را به دست خود در دیگ سمنو بریزند.
سمنو را معمولاً در شب درست می‌کنند. اجاقی را که شب رویش سمنو پخته‌اند فردای آن شب باید حتماً رویش آش رشته بپزند.
هنگام سمنو پزان کسانی محض ثواب و برآمدن حاجت می‌آیند و سمنو هم می‌زنند و این کار را «پای سمنو رفتن» می‌گویند.
لب دیگ سمنو را پس از این که زمین گذاشتند می‌بوسند و روی دیگ را هم هنگامی که سمنو را دم کردند، شمع روشن می‌کنند.
پس از پخته شدن سمنو، آن را با چمچه (گونه‌ای ملعقه چوبی) توی کاسه‌های کوچک یا بزرگ می‌ریزند و برای خویشان و در و همسایه می‌فرستند و نیز به فقرا می‌دهند. (کتیرایی، ۱۳۴۵: ۵۵- ۵۸)

آش شله قلمکار
آشی است که از هر گونه حبوبات و سبزی‌ها در آن ریخته باشند بی‌هیچ حساب و تناسب و قاعده‌ای. شاید علت دیگر این کنایه یا این عدم تناسب آن باشد که آش شله قلمکار را معمولاً به طور نذرانه می‌پزند، و چون مواد اولیه آش نذرانه را علی‌الرسم به دریوزگی از این خانه و آن خانه گرد می‌آورند، ناگزیر میان این اجزا نمی‌توان تناسبی به وجود آورد، و آشی که از این رهگذر به دست می‌آید ناچار فاقد نسبت‌های حساب شده و ترکیب درست و صحیح خواهد بود. این آش را از آنجا که معمولاً به نام امام زین‌العابدین طبخ می‌شود آش امام زین‌العابدین بیمار نیز می‌خوانند.
(شاملو، ۱۳۸۱: ذیل آش شله قلمکار)

باب سیزدهم
در بیان استجابت دعای زنان
«در چند وقت دعای ایشان مستجاب می‌شود:
اول در وقت زدن نقاره، هیچ دعایی رد نمی‌شود.
دوم در وقت زدن هر ساز، خواه سرنا باشد و خواه کمانچه و امثال این‌ها؛ و باجی یاسمن گفته که وقت سوتک زدن البته دعا مستجاب است و این خالی از قوه نیست.
سوم در وقت باز کردن دیگ حلیم و سمنو و آش برگ و برگ ریختن در دیگ. و باجی یاسمن گفته که در وقت گندم ریختن نیز هیچ دعا رد نمی‌شود.
چهارم در وقت حنا بستن عروس، باجی یاسمن گفته و دده بزم‌آرا نیز قائل است که دعا رد ندارد.
پنجم وقت خواب رفتن.
ششم وقت ختنه کردن پسران. باجی یاسمن گفته که وقتی که دلاک تیغ می‌زند هیچ دعا رد نمی‌شود به‌خصوص دعای دخترانی که هنوز شوهر نرفته باشند.
هفتم در شب زفاف باید که دور هم بنشینند و حرف‌های شیرین در میان آورند که باعث خشنودی مادر عروس شود. بعد دعا کنند که مستجاب می‌شود.
هشتم وقت میوه بستن. باید روزی که انگور یا خربزه می‌بندند بگویند که خربزه گرفتیم برای خرجی خانه. آن خربزه و انگور را به سلامت بخورند.
نهم وقت جا کردن آذوقه سالیانه است. باید که آش عدس بپزند که باعث تبرک است.
دهم وقت عقد بستن و وقت تولد فرزند.»

توضیحات
نقاره: دو طبل کوچک متصل به هم است یکی بزرگتر که صدایش بم‌تر است و یکی کوچکتر با صدای زیرتر. آلت نواختن نقاره دو عدد چوب است به نام چوب نقاره و با دو دست نواخته می‌شود. گاهی یک دست در بم و دست دیگر در زیر کار می‌کند، گاه هر دو چوب، به بم یا به زیر می‌خورد.
کاسه نقاره از مس است و پوست آن از گاو تهیه می‌شود که کلفت‌تر است. در گذشته ناقاره‌خانه در این موارد به کار می‌رفت:
۱) در هر بامداد پیش از طلوع آفتاب و در شامگاهان هنگام غروب خورشید.
۲) در روزهای عید که سلام رسمی منعقد می‌شد در موقعی که شاه به تخت می‌نشست.
۳) در روز عید قربان
۴) کوبیدن طبل هنگام شب برای اطلاع یافتن راهگذرها از ساعت
۵) در ماه رمضان هنگام سحر و افطار
۶) در روزهای اسب‌دوانی
۷) در تعزیه و تکیه دولت
(خالقی، ۱۳۶۲: ۲۰۹)
منابع
بلوکباشی، علی. نقد و نظر (معرفی و نقد آثاری در ادبیات مردم‌شناسی)، دفتر پژوهش‌های فرهنگی، ۱۳۷۷.
خالقی، روح‌الله. سرگذشت موسیقی ایران، جلد اول، صفی علیشاه، چاپ دوم، ۱۳۶۲.
خوانساری، آقاجمال. عقاید‌النساء (کلثوم ننه)، طهوری، ۱۳۴۹.
شاملو، احمد، با همکاری آیدا سرکیسیان، کتاب کوچه، مازیار، ۱۳۸۱
کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی، ۱۳۴۵.