انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گفت و گو با حبیب باوی ساجد:مستندساز

سینمای مستندآهسته آهسته مخاطب خودش راپیدامی کند

در استان محرومی چون خوزستان حبیب باوی ساجد بی اعتنا به نام ها و نشان ها فعالیت خود را در عرصه فیلم کوتاه آغاز کرده است. به گفته خودش، سال ۷۳ آغاز فعالیت هنری اش بود و سال ۷۵ برایش شروعی در عرصه فیلم سازی شد. یک سال بعد، نخستین فیلم خود را با نام “از رویا تا واقعیت” کارگردانی کرد. بعد از گذشت سال ها، اینک حدود۲۰ فیلم کوتاه، نیمه بلند ،مستندو مجموعه تلویزیونی نوشته و کارگردانی کرده است. او که فیلمسازی را به طور تجربی آغاز کرد، در راه تولید این فیلم ها، سلسله تجربیاتی را پشت سر گذاشته است که مانند دانشگاهی عملی، در رشته مورد علاقه اش آموزش دیده و به یک فیلمساز حرفه ای مبدل شده است.
از آنجا که بستر این تجربیات در فضای استان خوزستان شکل گرفته است، ارق ملی و بومی باوی ساجد، سبب گشت که وی دغدغه های ذهنی خود رار در قالب فیلم های مستندبومی و با رنگ و بوی خوزستان خلق کند. او حتی در “قلمرنج” مستند بلندی که به زندگی احمد محمود می پردازد، لایه هایی ازخوزستان-جغرافیای آثاراحمدمحمود،راپیش روی مخاطب می گذارد. هرچند این فیلم مستندمتاُسفانه به نمایش عمومی درنیامده است ودریغ آن بیشتربرای مخاطبی می ماندکه به سادگی نمی تواند نویسندگان وطنی اش رابشناسد. باوی ساجد فیلمسازی بی ادعا، بی پیرایه اما سخت کوش است که فیلم می سازد تا ثبت کند لحظه ای از دغدغه های درونی اش را. هر چند برای نام نمی جنگد، اما در جشنواره های معتبر و متعددی صاحب عناوین برتر شده است.

بیشتر آثار شما فضاهای بومی دارند، چه چیزی باعث شده که شما به این سمت و سو گرایش داشته باشید؟

همیشه سعی کرده ا م در فیلم هایم با توجه به اقلیم خودم مضامین فیلم هایم را انتخاب کنم، به همین دلیل از فضاهای طبیعی پیرامونم استفاده می کنم. فیلم هایم از تخیل به دور است و سعی نمی کنم آدم هایم را در ذهن به وجود بیاورم. به واقعیت بیشتر علاقه دارم و به آن می پردازم. اماوقتی صحبت از خوزستان می کنیم جدا از تاریخ پر فراز و نشیب و دوران سازی که در مملکت مان دارد، به پیدایش صنعت نفت در خوزستان که نگاه می کنیم انبوه حوادث را با خود می آورد، که این حوادث هنرمندان متفاوتی را در پروسه های مختلفی به ثبت تاریخ آن خطه واداشت. ثبت این حوادث بغرنج اجتماعی بر روی دوش نویسندگان خوزستانی افتاد. آثار نویسندگان خوزستانی جدا از صناعت ادبی -که باز نقطه مثبت و متفاوتی با فنون نویسندگی سایر نواحی داشت- به سمت و سوی ماجراها و اتفاقات زمانه پیش رفت.
وقتی انگلیسی ها برای آسایش خود در سطح استان اقدام به ساخت سالن های سینما کردند، ناخودآگاه با خود یک موهبت را برای خوزستان به ارمغان آوردند که آن سینما است. فیلم سازان خوزستانی هرچندکه همیشه حق ورود به این سینماها را نداشتند، کوچک سرکی می کشیدندو فیلم های زبان اصلی که مستقیماُ از هالیوود و سینمای اروپا بدانجا می آمد را تماشا می کردند. این سرک کشیدن یک نسل تربیت کرد که موضوعیت خود را داشت و آن انسان دردمند خوزستانی بود. آنها نیاز داشتند که زبان سینما را یاد بگیرند، که با وجود دشواری های بسیار آن را آموخته و از میان آنان شاخص ترین فیلم سازان سینمای ایران از خوزستان سر برآوردند.برای نمونه می توان به «ناصرتقوایی»،«امیرنادری»و«کیانوش عیاری»اشاره کرد.
سینما در خوزستان یک امر خلق الساعه نیست، که یکدفعه متولد شده باشد. سینما مثل خون در رگ های سینماگران خوزستانی جریان داشته و دارد. اصلاُ نباید تعجب کرد که در اینجا فیلم سازی جوان ده فیلم ساخته باشد، چون او پیشینه بسیار عمیق و تاثیرگذاری دارد که آن سینما و ادبیات است. بعد از انقلاب نیز خوزستان فیلم سازان شاخصی را از دل خود بیرون می دهد. دهه ی ۷۰ و ۸۰ نیز خوزستان در حیطه ی سینما به رشد خود ادامه داد و در این چند سال اخیر موفقیت های بسیاری رخ داد. همه ی این ها به این دلیل است که فیلم ساز خوزستانی به تخیل خود پناه نبرد. بلکه آدم ها و فضاهای ملموس را به تصویر کشید. این تصاویر چنان واقعی است که باورپذیری آن مخاطب خارج از ایران را نیز مجذوب می کند. مهمترین راز موفقیت سینمای خوزستان باورپذیری آن است. به همین دلیل سینمای بومی برایم اهمیتی بسیار دارد.

مایلم حقیقتاُ بدانم مهمترین دلیل روی آوردن شما به سینما چیست؟ درونیات شما بوده و آیا این درونیات پاسخی به مسایل جامعه اطرافتان بوده است؟

دقیقاُ از سال ۷۶ یعنی ۱۱سال پیش شروع به فیلمسازی کردم. در ابتدای کار هیچ هدفی جزفیلم سازی نداشتم . شاید برایتان جالب باشد که بدانید در اوایل کارم اصلا نمی دانستم که اتفاقی به نام جشنواره یا انجمنی مانند سینمای جوان وجود دارد که بخواهم در آن ها مشارکت داشته باشم.۳و۴ سال با پول و هزینه شخصی و جلب اطمینان دوستان دیگر که وضع مالی مناسبتری داشتند فیلم هایم را ساختم. به فکر بازگشت هزینه و نمایش در جشنواره نبودم. چیزی که برایم مهم بود پاسخ به درونیاتم بود کوچکترین پرسش ذهنی ام را سریعاُ با ساخت یک فیلم جواب می دادم. اکنون بعد از چند سال که نگاه می کنم می بینم نزدیک ۲۰ فیلم ساخته ام. وقتی هر اثر هنری با صداقت ساخته شود پاسخگوی مسایلی خواهد بودکه بی آنکه او(فیلم ساز)متوجه باشدبه به آن پاسخ داده است ویا به آنهااشاره کرده است. به باورمن فیلم های پاک وصداقت فیلم سازبه زودی کشف نمی شوند.بایدزمان بگذردتا برخی ذوق زدگی های کاذب خودش را عیان کندوصافی فیلم های پاک آن وقت است که رخ نشان می دهد.هنرمندتابااثر خود صادق نباشد، اثر خوبی به وجود نمی آید. به همین علت به پرداخت سینمایی پر زرق و برق اعتنایی نمی کنم. اخیراُ با یک دوربین مینی دی وی فیلم هایم را می سازم و فیلم «الرماد» نیز با همین دوربین پیش رفت.

آیا از پیش در مورد جزئیات فیلم مستند فکر می کنید و چیزی می نویسید؟

مستندسازان بسیاری هستند که فیلم های شان را مانند یک فیلم داستانی کارگردانی می کنند، یعنی یک آغاز و ساختار و پایان برای آن در نظر می گیرند. ولی من معتقدم که فیلم مستند باید در پروسه ی تحقیق و ساخت، به فرم خود دست یابد. البته این به آن معنانیست که مستندسازنداند چه می کند. برخی ازمستندسازان باتمام قدرت می کوشندفیلم های داستانی شان رامستندجلوه بدهند.آنهامعتقدندکه امربازسازی این امکان رافراهم می کندتاموضوع رابه شکلی روایت کنندکه اصولاُاین درواقعیت وجودندارد.بله بازسازی می تواندبخشی ازفیلم مستندباشدکه فیلم سازبه هرعلتی امکان حضوردرآن واقعه راندارد.یااین که همه ی فیلم رابازسازی کندباحضورآدم هایی که قصه ی خودشان راروایت می کنند.برای مثال فلم جاودانه ی «نانوک شمال». یا«ابراهیم مختاری»دندان یکی ازشخصیت های فیلم های مستندش راکه افتاده بودراپرکرد،اماهمین فیلم سازکه حتی دست درترکیب شخصیت اش می برد،به جای اوبازیگر نمی گذارد.یا«پرویزکیمیاوی »برای پیرمردفیلم «پ مثل پلیکان »دیالوگ های شاعرانه وعمیقی نوشته ست.اماهمین پیرمردکه ازشخصیت های ماندگارسینمای بعدازانقلاب است زندگی خودش رااجراء می کند.یا«مهرداداسکویی»درفیلم مستند«خانه ی مادری ام مرداب» میزانسن هایی داده است،برای مثال جایی که زن با صیادان جوان درگیرمی شود،امااسکویی آن زن را ازجای دیگرنیاورده است. یامستندساز ی که ورود به قلمر وی آثارش کار ساده ای نیست:«ماجدنیسی»؛ اوهم به آدم هایش خط می دهد، اما آدم ها همانی هستند که بوده اند. یا «مهوش شیخ الاسلام»پیرمرد فیلم«پیرحرا» را که خلق نکرده است؛ آن پیرمرد وجود داشته است. یا یکی دیگر از مستندسازان «محمدرضافر طوسی»درفیلم«دله»که به باورمن ازنمونه های قابل اعتنای سینمای مستند مردم نگاری است،آنجاماآدم هاوفضاهایی رامی بینیم که وجوددارند، همین حالاخوزستان سرشارازاین آدم ها،آداب ورسوم ومضیف است.می توانم صد نمونه ی دیگررابرای تان مثال بزنم تاشمایلی از سینمای صادق مستندراارائه بدهم تامتوجه بازسازی ودخل وتصرف درروابط وکارکردآدم های حقیقی بشویم. متاُسفانه دراین میان برخی ازمنتقدان و بعضاُ مستند سازان کارکشته مجذوب قصه وفضامی شوند.غافل ازاین که اصولاُ به باورمن مستندسازانی که به ضرب وزورمی کوشندقصه ی ازپیش تعین شده رابه نام مستندجلوه بدهند متوجه نیستنداصل مهم مستند سازی که این گونه ازفیلم سازی رامتمایزازسینمای قصه گو جلوه داده «صداقت»است و متاُسفانه عدم صداقت دربسیاری ازفیلم های مطرح مستندآشکارست.

چرا اغلب آثار شما، مخصوصاَ آن هایی که برایتان عناوینی به همراه داشته اند در زمره آثار مستند قرار دارند؟ و به طور کلی دلایل علاقه شما به سینمای مستند چیست؟

مستند نه تنها در حال حاضر در ایران از سینمای قصه گو تاثیرگذارتر است، بلکه در چند سال اخیر در جهان بازآفرینی شده است. تا جایی که خیلی از کارگردانان مطرح سینمای قصه گو از جمله« مارتین اسکورسیزی »و« ورنر هرتسوک» نیز به این سینما روی آورده اند. با تاُمل و بدون جانبداری می بینیم که سینمای قصه گو دیگر چنگی به دل مخاصب جدی سینما نمی زند.
شاید قصه ها تکراری اند، یا حتی بازیگران. شاید بتوان دو یا سه بار یک بازیگر را در فیلم های مختلف ببینیم، ولی پس از گذشت مدت زمان طولانی دیگر آن حس اصیل همذات پنداری در بیننده شکل نمی گیرد. در مقابل ، سینمای مستند هر بار و به فراخور هر فیلم، موضوع، آدم ها،زبان ، لهجه، موسیقی و کلاَ فضای جدیدی را ترسیم می کند. این تنوع فضا به دلیل بی پیرایه گی و صادق بودن، مخاصب عام را نیز به خود جلب می کند. به سخن دیگربه گفته ی استادی« سینمای مستند درباره ی یکدیگر حرف زدن نیست، بلکه با یکدیگر حرف زدن است». این امر در سینمای قصه گو متداول نیست. البته این بدین معنی نیست که سینمای قصه گو از جایگاه رفیعی برخوردار نیست – کما اینکه بزرگترین آثار ماندگار سینمایی در این گونه از سینما ساخته شده اندومهم تر این که همه ی مااحتمالاُباتماشای فیلم های سینمایی مجذوب سینما شده ایم؛ ولی عقیده ی من این است که امروز، سینمای مستند در زمینه ی ارتباط با مخاطب(نه درتعدادمخاطب) گوی سبقت را از سینمای قصه گو ربوده است. به همین دلیل سینمای مستندآهسته آهسته مخاطب خود را پیدا خواهد کرد.

با این وجود می بینیم که سینمای مستند، امروز نیز مهجور مانده است، دلیل آن را چه می دانید؟

در تمام دنیا متداول است که این سینما مورد حمایت تلویزیون ملی قرار می گیرد نه کانال های خصوصی حتی. تولیدات سینمای مستند در ایران، گاهاَ، به دلیل آنچه نزدیک شدن به حدود و خط قرمزهای نانوشته استنباط می شود، قابلیت پخش از تلویزیون را ندارند. بیشتر فیلم های مستند در جشنواره ها به نمایش در می آیند و جشنواره ها امکانات عام شدن را به این آثار نمی دهند. در سینمای ایران هنوز سینمایی برای اکران سینمای مستند نداریم. یک سری نهادها که باید از سینمای مستند حمایت کنند نگاه دولتی دارند و معیار کارشان تلویزیون شده است. مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی سالانه بیش از ۲۰۰ فیلم را تولید می کند، اما این مرکز اخیراُ دچار محدودیت های نگرشی شده است. بنابراین می بینیم که به جای امیدوارتر شدن، سینمای مستنددرنمایش به سمت انزوا می رود. فیلم مستند«قلمرنج » رامن به مدت ۵سال درباره ی نویسنده ی برجسته ی معاصرادبیات فارسی ساخته ام ؛دوسال است که مرکزگسترش امتیاز این فیلم راخریداری کرده است با عنوان حمایت.این چه گونه حمایتی ست که دوسال فیلم درآرشیوشان خاک می خورد؟ راه برون رفت از این انزوا تولید فیلم مستقل از سوی مستندسازان است. مستندساز باید به گونه ای فیلم خود را تولید کند که بودجه زیادی احتیاج نداشته باشد تا زیر نظر عده ای تصمیم گیرنده مرکز نشین نرود. طبیعتاُ هر مدیری حس کند کسی به بودجه و توجه نیاز دارد سعی می کند حقیرانه به او نگاه کند. به این دلیل که فیلم مستند ذات افشاگرانه و آنارشیستی دارد نباید مستند ساز این ذلت و خواری را قبول کند.

راه برون رفت از این مشکل را چه می دانید؟

راه برون رفت ازآن تنها مستقل کار کردن است.درمنزوی کردن سینمای مستندایران علاوه برچیزها یی که عرض کردم،اضافه کنید برآن عدم توجه رسانه ای به سینمای مستند. دریک نگاه منصفانه متوجه تفاوت پرداخت به سینمای قصه گودرساحت مطبوعات باسینمای مستندمی شویم.تلاش هایی درجهت شناساندن سینمای مستند می شود،امااین تلاش هاخودجوش هستند.تلاش های منسجم ومتداولی نیست تادرذهن مخاطب قراربگیرد.من مستندسازان بسیاری رامی شناسم که از وقت خودمی زنندتابه خلاُسینمای مستندمیان افکارعمومی بپردازند.مثلاُخود شمابامن درباره ی سینمای مستندگفتگومی کنید،یامن درباره ی یک فیلم مستندنقدمی نویسم،یاآن یکی درسایت اش وفضای مجاذی درباره ی سینمای مستندنظراتی ارائه می دهد،یا«محمدتهامی نژاد» هرجافرصتی دست بدهدازسینمای عزیزمستندسخن می گوید،یا«احمدمیراحسان»فصلنامه ی فارابی رابه سینمای مستنداختصاص می دهد ،یا«همایون امامی»بانشریه ی داخلی انجمن مستندسازان سینمای ایران :«آینه»؛ یا «کامران شیردل» که درمرزپیری وکهولت سن کوشید با جشنواره ی مستند«کیش»نوعی ازسینمای مستندمستقل رابه رسمیت بشناسناند،به سخن دیگر:همه به صورت انفرادی می کوشندتاوان عقب ماندگی پرداخت به سینمای مستندراباتلاش شان بپردازند.متاسفانه امادرتقسیم بندی ناعادلانه معرفی،سینمای پرزرق وبرق قصه گوذهن وروان مخاطب خاص راحتی تسخیر کرده است.سینمای مستندحتی فاقدیک مجله است که میان جامعه برود.مسلماُ درچنین آشفته بازاری بسیاری ازاستعدادهاوصداهای جدیدسینمای مستندمهجورمی مانند.شماوقتی مجله ای رادرنظربگیریدمثل مجله ی«فیلم» می بینیدبه بهانه ی اکران هرفیلم پرونده ای گشوده می شود.اماسینمای مستندچه؟

جشنواره ها نمی توانند بهانه پرداخت به سینمای مستند باشند؟

به چنددلیل نمی توانند.اول این که خودجشنواره هابه دلیل نگاه دولتی و اعمال سلیقه های افراطی درگزینش وانتخاب بهترین های مستندعاجزند. نمونه اش همین جشنواره ی«سینماحقیقت» است که ظاهراُمدعی برترین جشنواره مستندخاورمیانه است!دوم این که جشنواره هامگردرسال چندباربرگزار می شوند؟یک هفته ویا ده روزصحبت درباب سینمای مستندکارسازنیست.راه برون رفت ازانزوای عمومی سینمای مستنداستمراردرانتشارمجله ای وزین وتخصیص بودجه برای انتشارکتاب های سینمای مستندباموضوعات گوناگون.چیزی شبیه جزوه هایی که انجمن مستندسازان درکارگاه های تخصصی اش توزیع می کندو سالن ویژه ی اکران فیلم مستنددرسرتاسرکشور. اینهاکه ایده آل است وطبیعی ست به اجرایی شدنش حالاحالاهافکرنمی کنیم تنهابخشی ازآسیب شناسی سینمای مستنداست.بخش دیگر که بایدبه شکل خاص به آن بپردازند وکشف استعدادکنند وفاصله ی مستندسازان سایرنواحی کشوربا مرکزراکمترکنند مجال فراخ تری می طلبد.

شاخص ترین فیلم خود تان را کدام می دانید؟

این سوال هم سهل است و هم ممتنع. به این دلیل که همه ما معتقدیم یک پروسه باید طی شود تا فیلم بعدی شکل بگیرد تا روند کارهای بعدی آسان تر شود. فیلم های اولیه ام با تمام ضعف روایی شان ساخته شدند تا به فیلم های اخیرم برسم. ولی خود من از بین فیلم های داستانی و مستندی که کار کردم فیلم مستند بیشتر مرا راضی می کند. دلیل این رضایت تر و تازگی و صداقت فیلم های مستند است. دلیل دیگر علاقه ی من در ساخت فیلم مستند آرام بودن فضای اطرافم است. در فیلم های داستانی اطراف کارگردان به وسیله ی عوامل متعددی شلوغ است، اما در فیلم مستند اینگونه نیست. در فیلم مستند به خاطر تراوشات ذهنی و فکری بدورازعوامل، فیلم بهتر می شود.

همیشه مشکل فیلم سازان فیلم مستند این بوده که نمی توانند از راه هنرشان ارتزاق کنند دلیلش را چه می دانید؟

دلایل زیاداست. عدم حمایت تلویزیون و عدم اکران فیلم های نسل من در سینماموجب گشته نتوانیم ازاین راه امرارمعاش کنیم. فیلم ساز تنها می تواند در جشنواره ها شرکت کند و از طریق شرکت در جشنواره ها ارتزاق کند. خود من به شخصه دو راه را برای ارتزاق وکاربه اصطلاح«دلی»انتخاب کردم. یک پاسخ گفتن به درونیاتم که تولید فیلم های مستند است و غالباُ در جشنواره ها شرکت می کنم. دوم کار کردن برای تلویزون است. موضوعاتی را به تلویزیون پیشنهاد می کنم – تلویزیون نیز برخلاف اینکه استعداد ها را کشف کند به جز نام های مرسوم- نام های دیگری نمی شناسد. هر چند هزینه های این کار نیز ناچیز است و با آن زندگی پیش نمی رود، اما زندگی می کنیم. در این ۲ و ۳ دهه جا بود که مسئولان این مشکلات را آسیب شناسی می کردند و راه حلی برای آن اختیار می کردند. ولی متاسفانه این اتفاقات ایده آل است و رخ نمی دهد.

اخیراُمشغول چه کاری هستید؟

چندسالی هست که طرح های متفاوتی درباره ی فلسطین درذهن دارم.( من هم مثل هرانسان دیگری نمی توانم دراین جهان زندگی کنم و نسبت به فلسطین بی تفاوت باشم.)ازجمله طرح فیلم مستندبلند درباره ی«محموددرویش»شاعربزرگ ومقاومت فلسطین.امانمی دانم چرادرکشورمان علی رغم حمایت جانانه ی سیاسی ازفلسطین،درساحت هنری کمتراتفاق مهمی رخ می دهد.بهرشکل آرزودارم درباره ی فلسطین فیلم بسازم.البته طرح های متعددبومی هم دارم که امکان ساخت هرکدام زودتر فراهم شدشروع می کنم.اصولاُدرجهانی روزگار می گذرانیم که هنرمندانش خالی ازایده نیستند.مگراین که هنرمند به پیرامونش خوب نگاه نمی کند. میان کمترتوجه کردن سینمای قصه گوی ایران به فلسطین،حقیقتاُسینمای مستندایران این نقص واین کاستی رابه درستی پوشش داده است.شایدتوجه سینمای مستندایران به فلسطین ازاین روطبیعی باشدکه اصولاُاین گونه ازسینمادرقیاس با سینمای قصه گوکمترتوان جسمی گروهی می طلبد وبه ویژه ارزان ترازسینمای قصه گوتمام می شود.اما این همه ماجرانیست.مستند ساز می تواندازمشاهدات اش درسرزمین اش اثرخلق کند.بهتراست بپذریم که اعتنای فیلم سازاست که اورابه خطرکردن وا می دارد.نمونه های متعددی درسینمای مستندایران باموضوع فلسطین وجوداردکه بعضاُقابل تاُمل است وخیلی ازآنهاهم به نوعی تاریخ مصرف دارهستندودرحافظه نمی ماند.برای نمونه فیلم های متعددی که باموضوع جنگ۳۳روزه حزب ا…ویگانه شکست نظامی اسرائیل ساخته ودرطرفته العین فراموش شدند.امابرای مثال مجموعه مستند«هشتادسال مقاومت» به کارگردانی « سیاوش سرمدی »که بااستفاده ازمنابع تصویرآرشیوی که درنوع خودکم نظیراست وگفتگوباگروه های مختلف مبارزان فلسطینی/لبنانی نیزتحقیق غنی اسنادی،موضوع فلسطین راموردتحلیل وبررسی قرارداده است.

مساله فلسطین از جهت مردم شناسی و روابط اجتماعی این مردم در دوران بحران جنگ نیز برای شما اهمیت دارد؟

جداازمساُله ی فلسطین است که مشغله ی تمام انسان هایی اند که دراین جهان زندگی می کنند،حقیقتاُازجنبه ی مردم شناسی هم مساُله ی فلسطین قابل اعتناست.برای نمونه درهمین جنگ نابرابراخیرارتش صهیونیزم برعلیه مردم غزه باانبوه انسان هایی مواجه می شویم که دربرابرکشتاروبمب وازدست دادن پاره های تن شان بدون استثناء می گویند:«حسبی الله ونعم الوکیل»(خداوندچه خوب پشتیبان ووکیلی ست).یاکودکی که درپای بریده شده اش باگریه می گوید:«پایم رابرگردانید ، من چطورشکم خواهریتیمم راسیرکنم؟»به سخن دیگر:اوغم پایش رانمی خورد،بل غم بی کسی خواهرش محزونش می کند .پرسش این است: کدام تجهیزات نظامی می تواندبااین تفکرمبارزه کند؟این انسان ها مرگ رادلیرانه به آغوش می کشند. ازاین روشعرمحموددرویش برای من به مثابه ملت هزارتوی فلسطین ست درویش چنان از پیشتوانه ی زبان عرب در جهت تحققاندیشه ی انسانی و استحقاق مظلومیت ملتاش استفاده کرد که «آریل شارون» نخست وزیر اسرائیل خود را از دوستداران شعر درویش میدانست! اگر چه درویش به اظهار نظر شارون بی توجه بود اما این واقعیت است که بخشی از طرفداران شعر درویش خود صهیونیستها هستند و این دلیل قاطعی است بر این که شعر در مقابل توپ و تانک میایستد و ابراز عقیده را پیشنهاد می دهد . اگر چه خانه ی درویش در محاصره ی تانکهای اسرائیلی بود و او اجازه ی خروج از خانه را نداشت اما آن تانکها و سربازان صهیونیست بی آنکه بدانند ترکیب شعر درویش را پدید میآوردند و از منظره ی پیش چشم شعر میآفرید . برای همین است وقتی شعرش را درباره ی مادرش سرود،خبرنگاران به دیدار ما در درویش رفتند و از او خواستند که برای آنها همان نانی را بپزد که در شعر درویش هست. آنها میدانند که شعر درویش محصول واقعیتی است که باز آفرینی شاعر است
نفوذ ادبیات به ویژه شعر بربرتوده ی فلسطین چنان است که صهیونیستها را وامی دارد به شکنجه و زندان کردن نویسندگان و شاعران فلسطینی. چنان که «ناجی العلی» کاریکاتوریست شهیر و « غسان کنفانی» نویسنده را شهید کرد. آن چنان که محمود درویش ، بخشی از عمرش را در زندانهای مخوف صهیونیست و یا در فرار و تبعید و در بدری گذارند. شاید بهتر است بگوییم تبعید و در بدری مثل خون در رگ و پی نویسندگان عرب است و البته این مشخصهنقش و تأثیر اساسی در آثار آنها دارد
تاریخ اشغال ملت فلسطین را میتوان در شعر درویش سراغ گرفت. چرا که او در هفت سالگی و در کودکی سرزمینش را با توپ و تانک و وحشت مشاهده کرد و این سرگشتگی ناخواسته تا لحظه ی مرگ با او بود. به باور من فلسطین خیلی خوش شانس است که در دامان حوادث جانکاه فرزندی چون درویش را پروراند که با مرگش میلیونها انسان بی آنکه زبان یکدیگر را بدانند نام درویش را به مثابه فلسطین به زبان آوردند. نیز محمود درویش چه سر بلند است که با مرگش حتی درگیریهای همیشگی فلسطین را آرام کرد و همه در عزای او شب تاریک فلسطین را با شمع روشن کردند. من هزاران شمع در دست ملت فلسطین را روشنایی شعر میدانم که انسان ترس زده و زخم خورده ی فلسطینی را نور میبخشد