جاناتان مَککالوم و داوید جی. هِبِرت، برگردان: سیاوش عسگری
این مقاله ترجمهای است از فصلِ اولِ کتابی با عنوانِ Theory and Method in Historical Ethnomusicology با ویراستاریِ جاناتان مککالوم و داوید جی. هِبِرت که در سال ۲۰۱۴ توسط Lexington Books منتشر شده است.
نوشتههای مرتبط
مقدمه
چه کسی دقیقاً مخاطب مشتاق یک کتاب قومموسیقیشناسیِ تاریخی است؟ بهنظر میرسد که کتابی با این موضوع، که دغدغهاش روش و تئوری است، موردعلاقهی دانشپژوهانی است که در یک رشتهی دانشگاهی عمیقاً متخصّصاند. برعکس، مبحث تئوریها و روشهای پیشنهاد شده در این کتاب به روشنی برای هر کسی که دنبال تولید دانش جدید از روی مجموعهای از تخصّصهای موسیقی، شامل موسیقیشناسی تاریخی، قومموسیقیشناسی، مطالعات جاز، مطالعات موسیقی مردمپسند، اجرای موسیقی قدیمی و تاریخ آموزش موسیقی، باشد مناسب است. پس قومموسیقیشناسیِ تاریخی چیست و چرا در این نقطه از زمان به همچون کتابی، که دربارهی این تئوریها و روشها است، نیاز ضروری وجود دارد؟
در ابتدا برای شروع باید بهطور خلاصه در نظر داشته باشیم که چگونه قومموسیقیشناسی بهعنوان یک رشته خود را تعریف کرد و چه چیزی سبب تمایز آن از رشتههای دیگر در دانش موسیقی شد. تعاریف مطرح شده توسط نویسندگان برای قومموسیقیشناسی خیلی متفاوت است. امّا در دیدگاه عملگرایانه مفیدترین تعریف میتواند تعریفی باشد که در سالهای اخیر در وبسایت رسمی انجمن قومموسیقیشناسی (SEM)، بزرگترین سازمان بینالمللی در این زمینه(http://ethnomusicology.org/)، ارائه شده است، بهطورخاص روی صفحهای با عنوان «قومموسیقیشناسی چیست؟». طبق جملهی آمده روی این صفحه «همهی قومموسیقیشناسان در ارائهی رویکردها و روشها یک اصل منطقی را مطرح میکنند»:
۱. یک رویکرد جهانی جذاب برای موسیقی (صرفنظر از حوزهی مبدأ، سبک یا گونه).
۲. درک موسیقی بهعنوان عمل اجتماعی (برداشت موسیقی بهعنوان فعالیت انسانی که بهوسیلهی بستر فرهنگی شکل یافته است).
۳خ جذابیت در پژوهشِمیدانی قومنگارانه (مشاهده و اجرای موسیقی مورد مطالعهی خود و حضور مکرر در سنتهای موسیقی دیگر بهعنوان نظریهپرداز یا مجری) و تحقیق تاریخی.
براساس تفسیر ما در بندِ ۲ از بیان بالا این قابل توجّه است که موسیقی بر انجام یک فعالیت انسانیِ «شکلیافته بهوسیلهی بستر فرهنگی» اذعان دارد، درحالیکه بستر تاریخی ذکر نشده است. اما در شماره ۳ پژوهشِ میدانیِ قومنگارانه به میزان دقیقی بهروشنی تعریف شده است، درحالیکه «پژوهش تاریخی» بدون هیچ توضیحی به پایان آن اضافه شده است. پژوهشِ میدانیِ قومنگارانه در اینجا و در جای دیگر، روی وبسایتِ «انجمن اتنوموزیکولوژی»، دقیقاً روشن شده است تا بهعنوان روش قومموسیقیشناسانهی مفروض، برای مطالعهی اجراهای موسیقی معاصر، روی آن تأکید شود. امّا اجراهای موسیقی در گذشته چطور؟ آیا این نشان میدهد که مطالعات تاریخی بخش بیاهمیّتی از قومموسیقیشناسی است و احتمالاً برای مخاطبانی که خودشان را با حوزههایی مانند: مطالعات جاز، تاریخ آموزش موسیقی یا کارهای اجرایی موسیقی کهن خیلی نزدیک میدانند چه درگیریهایی، مانند یک نگرانی، داشته است؟
تاریخی بودن بهطور ذاتی و خیلی گسترده
برونو نِتِل (b. 1930) اظهار کرده که «ارزش و سهم قومموسیقیشناسی ذاتاً و بسیار گسترده تاریخی بهنظر میرسد»، گفتهی بسیار مهمّی که بعدتر توسط قومموسیقیشناسان دیگری همچون اِستیفِن بلام و بُنی وِید هم نقل قول شده است (Blum 1993, 20; Wade 1994, 169). بهگفتهی تیموتی رایس یکی از کارهای قومموسیقیشناسی پاسخ به یک سؤال اصلی است که «چگونه مردم موسیقی را بهصورت تاریخی برمیسازند، بهصورت اجتماعی نگه میدارند و بهصورت شخصی خلق و تجربه میکنند» (, ۴۷۳ Rice 1987)، و ما هم اشاره میکنیم که دغدغههای تاریخی در ابتدای کار در توصیفات تیموتی رایس وجود داشته است. در واقع هدف اصلی این کتاب اینست که بهجای اینکه مدام بر مطالعات مردمنگارانه، که در حال بررسی موسیقیهای امروزی است، تأکیدِ دوبارهای کند بر نقش مطالعات تاریخی، که مدتی است در قومموسیقیشناسی جای گرفته و همچنین هدف دیگرش اینست که راههای جدید برای داشتن نگرش تاریخی به سنتهای موسیقی اطراف جهان را به ما نشان دهد. ما این کتاب را، زمانی که بهعنوان مدیران گروهِ متخصّص علاقهمند به قومموسیقیشناسی تاریخی (SIG) (Special interest group) در انجمن قومموسیقیشناسی فعالیّت داشتیم، گسترش دادیم. گروه SIG، مطالعات تاریخیِSEM ، سازمانی است که برای «تمام پژوهشگرانی که علاقهمند به مطالعهی تاریخی موسیقی و کاربرد روششناسی تاریخی در رشتهی قومموسیقیشناسی هستند» (Historical Ethnomusicology SIG 2013) گسترش یافته است. از سال ۲۰۱۴ هیئت SEM، بهصورت ناشناس، به رسمی شدن گروه SIG رأی دادند. براساس یک بررسی گسترده از پژوهشهای قبلی نتیجهی ما اینست که هیچ کتاب مفصّلی در زمینهی نظری و روششناختی درمورد قومموسیقیشناسی تاریخی در طول بیست سال گذشته، یعنی از سال ۱۹۹۳ تاکنون، وجود ندارد. درحالیکه این دوره دورهای بود که کارهای تاریخنگارانه بهطورکلّیـ درمورد هنر، علوم انسانی و علوم اجتماعیـ توسعههای بسیار وسیعی را تجربه کرد که تأثیر بسیار زیادی بر کار ما در این رشته گذاشت.
نادیده گرفتن و کشف دوبارهی تاریخ
ما در این کتاب در صفحات قبلی بهطورمختصر نشان دادیم که در دهههای گذشته کارهای ما بهطور چشمگیری تأکید بر مطالعات مردمنگارانهی اجراهای موسیقایی امروزی داشته است، امّا چه مشاهداتی ما را به چنین نتیجهگیری سوق داده است و چگونه ما میتوانیم این نادیده گرفتن روشهای تاریخی را توضیح دهیم؟ هیچ شکّی نیست که مردمنگاری در رشتهی قومموسیقیشناسی بهخوبی عمل کرده است. رویکردهای مردمنگارانه که بر مشاهدات و مصاحبههای مردمنگارانه تأکید میکند پیشرفتهای چشمگیر غیرقابلاِنکاری را در دانش داشتهـ درواقع دید خیلی گستردهای به ما داده استـ که شایستهی بزرگداشت است. در بیست سال گذشته محتویات مجلات و کنفرانسهای بسیار مهم این رشته و محتویات موضوعات کتابها، که جایزههای مهمّی را از SEM گرفته، بهروشنی نشان میدهد که مردمنگاری موسیقی مردمپسند، امروزه بهطور گستردهای بهعنوان متقدّمترین موضوع مورد حمایت قرار میگیرد و امروز هم بیش از هر زمان دیگری در قومموسیقیشناسی تأکید و توصیهی بسیار بیشتری به آن میشود. اگرچه این کتاب آگاه است که موفقیت در روشهای مردمنگاری سبب شده است که ارزش مطالعات تاریخی نادیده گرفته شود؛ امّا نسل جدیدی از پژوهشگران را به دنبالکردنِ جذابیتهای دیگری از مطالعات ارزشمند ناشناختهی فراوانی، که میتوانند بازنمودی از گذشتهی (اخیر یا خیلی دور) موسیقیِ فرهنگها باشند، سوق میدهد. بهطور واضح موسیقی امروزی نمیتواند بهطورکامل، بدون اینکه ما بسترهای تاریخیاش را بشناسیم، شناخته شود و دستاوردهای قبلیِ رویکردهای مردمنگارانه نمیتواند تاریخ را کلاً نادیده بگیرد. حتّی فراتر از این خیلی مهم است که بگوییم ما این واقعیّت کشف دوبارهی تاریخ را در رشتهی انسانشناسی فرهنگی میبینیم، رشتهای که مردمنگاری از آن حاصل شد. در دهههای اخیر پدیدهای تحت عنوان «چرخش تاریخی»، بهطور گستردهای، در علوم اجتماعی بحث شده است و منجر به پیدایش این پرسش شده که چگونه آگاهی تاریخی میتواند، حتّی در حوزههایی که همیشه ما مایل هستیم که آنها را جزو کنشهای امروزی خود ببینیم، مهم باشد (Abbott 2001; Burke2005; Calhoun 2003; Hann and Hart 2011)؟ بااینحال روث اِستونِ قومموسیقیشناس (۲۰۰۸) در کتاب نظریه برای قومموسیقیشناسی که درمورد «حضور اندک چشمانداز تاریخی در قومموسیقیشناسی از ۱۹۵۰ تا ۱۹۸۰» مینویسد و توضیح بیشتری میدهد با اشاره کردن به این موضوع که «نبود مطالعات تاریخی در قومموسیقیشناسی تحتتأثیر جریانِ ضدِّتاریخیای بود که در انسانشناسی بهوجود آمده بود» به این دلیل که انسانشناسها معتقد بودند «مردم بدوی تاریخی نداشتهاند بهدلیل اینکه منابع مکتوب نداشتهاند» (Stone 2008, 181). از سال ۱۹۸۰ چه اتّفاقی افتاد، و این شرایط توسط دانشپژوهان دیگر در حوزهی قومموسیقیشناسی چگونه درک شد؟
ادامه دارد …