یزدان منصوریان*
فلسفهای برای زندگی: رواقی زیستن در دنیای امروز. ویلیام اروین. ترجمه محمود مقدّسی. چ۵. تهران: نشر گمان، ۱۳۹۵. ۳۷۷ ص. ۱۹۵۰۰۰ ریال.
پیشدرآمد
نوشتههای مرتبط
در دنیای گستردۀ فلسفه، سه قلمرو اصلی اهمیتی ویژه دارند: نخست، «تاریخ فلسفه» که از تمدنهای باستانی، بهویژه یونان باستان، شروع میشود و تا امروز ادامه مییابد. ما این تاریخ را بیشتر با زندگی و آرای فیلسوفان بلندآوازهای مثل سقراط، افلاطون، ارسطو، دکارت، اسپینوزا، هیوم، کانت، شوپنهاور و دیگران میشناسیم؛ دوم، «مفاهیم و مکاتب فلسفی» است که هر یک چارچوب و الگویی برای فهم پدیدهها و رخدادها در اختیار ما قرار میدهند. مفاهیمی مثل هرمنوتیک، پدیدارشناسی، ساختارگرایی، خردگرایی، اگزیستانسیالیسم و غیره که در طول این تاریخ طولانی متولد شدند؛ قلمرو سوم توانایی «فلسفیدن» یا «فلسفهورزی» است که بر بنیاد پرسشگری و استدلال دربارۀ چیستی و چگونگی پدیدهها استوار است و زیربنای «تفکر فلسفی» را میسازد.
آشنایی با دو قلمرو نخست بسیار آموزنده و سودمند است، اما برای ایجاد تحولی مفید و مؤثر در زندگی ما کافی نیست. آنچه فلسفه را به راستی کارآمد و اثربخش میسازد، مهارت فلسفهورزی است. مفاهیمی نظیر «اندیشۀ انتقادی»، «تفکر تحلیلی»، «آگاهی رهاییبخش» و «تفکر تأملی» مؤلفههای همین حوزه هستند تا به کمک آنها بتوانیم عمیق و دقیق فکر کنیم و به «خِرَد خودبنیاد» برسیم. حال اگر بتوان در سایۀ تاریخ فلسفه و مکاتب فلسفی به فلسفیدن دربارۀ مسائل بنیادین و روزمره زندگی بپردازیم، آنگاه فلسفه از «موضوعی انتزاعی» به «راهکاری عملی» برای بهتر زیستن تبدیل میشود.
کتاب فلسفهای برای زندگی: رواقی زیستن در دنیای امروز به قلم ویلیام اروین از همین روش بهره میبرد و نشان میدهد فلسفه چگونه میتواند در عمل ما را به سرچشمههای شادی ناب و آرامش آگاهانه برساند و از احساسات ناخوشایندی نظیر تشویش، ترس، حسادت و اندوه برهاند.
معرفی نویسنده
نویسندۀ کتاب دکتر ویلیام اروین، دانشآموختۀ فلسفه از دانشگاه یو. سی. ال. اِی است، که از سال ۱۹۸۳ در دانشگاه رایت استیت در اوهایو تدریس میکند. کارنامۀ ۳۳ سال کارش در این دانشگاه نشان میدهد که همواره کوشیده مفاهیم فلسفی را به زبان ساده برای مخاطب عام دسترسپذیر سازد. او در ابتدا به فلسفۀ محض علاقهمند بود، اما پس از مدتی در مییابد فلسفه زمانی مفید است که به کار عموم مردم بیاید و در زندگی روزمره برایشان کارآمد باشد. بنابراین، به کاربردی بودن محتوای آثارش بسیار توجه داشته و آنها را نه برای متخصصان فلسفه، بلکه برای همگان نوشته است. کتاب حاضر یکی از همان آثار است. کتابی که ریشه در تاریخ فلسفه و مفاهیم فلسفی دارد، اما نه کتابی تاریخی است و نه متنی فلسفی. بلکه اثری کاربردی است که مخاطب را به درنگ و تأمل دربارۀ زندگی خویش فرا میخواند.
معرفی کتاب
کتاب حاضر چهار بخش و ۲۲ فصل دارد. بخش نخست با عنوان «ظهور رواقیگری» دربارۀ تاریخچۀ اندیشۀ رواقی و چگونگی شکلگیری آن در بستری تاریخی است و به معرفی مهمترین چهرههای رواقیان نظیر کلئانتس (Cleanthes)، خروسیپوس(Chrysipuss)، سِنِکا، موسونیوس روفوس(Musonius Rufus)، اپیکتِتوس (Epictetus) و مارکوس آورلیوس(Marcus Aurelius) اختصاص دارد. بخش دوم با عنوان «راهکارهای روانشناختی رواقی» شامل پنج فصل است و به مبانی روانشناختی بحث میپردازد. موضوعاتی نظیر جبر و اختیار، تقدیرگرایی، پرهیز از لذّت، مراقبه و تأمل از مباحث این بخش است. بخش سوم با عنوان «توصیههای رواقی» مفصلترین و جذابترین بخش کتاب است، به نحوی که میتواند به تنهایی اثری مستقل باشد. این بخش یازده فصل دارد که هر یک دربارۀ یکی از مفاهیم بنیادین زندگی است. نظیر وظیفه، روابط اجتماعی، اندوه و ماتم، خشم، ارزشهای شخصی، دوران پیری و مرگ. چهارمین بخش کتاب از سه فصل تشکیل شده که هم نقش جمعبندی فصول پیشین را ایفا میکند و هم نشان میدهد چگونه میتوان در زندگی روزمره با همۀ مشکلاتی که دارد، رواقی زیست.
مؤلف در مقدمۀ کتاب، سخنش را با پرسشی دشوار شروع میکند و میپرسد که بهراستی از زندگی چه میخواهیم و مهمترین هدفمان در زندگی چیست؟ آن هدفی که از همۀ آنچه در جستوجویش هستیم، باارزشتر است. به نظرم این پرسش بدان سبب دشوار است که بسیاری از ما کمتر به آن فکر میکنیم و چه بسا پاسخ روشنی برایش نداشته باشیم. اما به باور مؤلف، داشتن چنین هدفی نخستین جزء یک فلسفۀ یکدست و منسجم برای زیستن است که میتواند به تلاشهای ما معنا بخشد و ما را از سرگشتگی و تلخکامی برهاند. دومین گام در این مسیر، یافتن راهکاری برای رسیدن به آن هدف متعالی است که در گام نخست تعیین کردهایم. به این ترتیب هر روز زندگی ما رنگوبوی تازهای خواهد یافت و میتوانیم امیدوار باشیم که عمرمان را به هدر ندادهایم. اگر بخواهیم در چنین مسیری گام برداریم، ناگزیر به فلسفه نیازمندیم تا به کمک مهارتهای فلسفهورزی بتوانیم مهمترین هدف زندگی خود و چگونگی رسیدن به آن را بیابیم.
ویلیام اروین در این اثر نقطۀ عزیمت سفر فلسفی خود را از آرای فیسلوفان یونان و روم باستان انتخاب کرده است. زیرا مطالعاتش نشان میدهد از نظر آنان نه تنها «فلسفۀ زندگی» ارزشمند بوده است، بلکه آن را مهمترین آرمان فلسفه میدانستهاند، عموم مردم را به یادگیری آن تشویق میکردهاند و هر یک روشی در کار خود داشتهاند. مثلاً فیلسوفی به نام آنتیستِنِس (Antisthenes) که مکتب کلبیّون را بنا نهاد، مدافع زندگی زاهدانه و پرهیزکارانه بود. در مقابل، آریستیپوس (Aristippus) بود که لذّت را نهایت خیر میدانست، و در مکتب کورنایی (Cyrenaicism) پیروانش را به غنیمت شمردن فرصت زیستن و کسب لذّتهای آنی فرا میخواند. همان اندیشهای که مبنای پیدایش اپیکوریسم شد. در میانۀ دو نقطۀ افراطی این طیف، مکتب دیگری به نام رواقی یا رواقیون شیوهای میانهرو، منطقی و معقولتر به نظر میرسد، که مؤلف مبنای بحثش را بر بنیاد آن استوار میسازد و مینویسد: «رواقیون حدّ واسط کورناییها و کلبیون بودند. به عقیدۀ رواقیون، انسان باید از هر چیز خوبی که زندگی پیش پایش میگذارد، مانند دوستی و ثروت بهره ببرد ولی به این شرط که دلبستۀ آنها نشود.» (ص ۴۸)
زنون کیتیومی (Zeno of Citium) بنیانگذار فلسفۀ رواقی بر فضیلت، وارستگی و آزادگی تأکید داشت و بر این باور بود که زندگی باید سازگار با طبیعت باشد تا انسان به آرامش برسد؛ البته آرامشی واقعی و پایدار که ریشه در آگاهی ناب دارد؛ نه آرامشی مصنوعی و موقتی که قرص آرامبخش برای انسان به ارمغان میآورد؛ یا آرامشی که ناشی از انزوا و گوشهگیری باشد. نگاه رواقی به زندگی روشی است که از طریق آن آدمی میتواند با خویشتنِ خویش آشتی کند و با نگاهی فلسفی از رنج ناشی از احساسات منفی نظیر خشم، اضطراب، ترس، اندوه و حسادت رهایی یابد. بیآنکه از زندگی جمعی بگریزد یا خود را به آداب و رسومی عجیب و غریب مقیّد کند. بلکه چگونگی مواجهۀ شجاعانه و خردمندانه با دشواریهای زندگی را بیاموزد. بنابراین، رواقیان به مخاطبان خود نمیگویند از خطر پرهیز کنید تا گرفتار ترس نشوید؛ یا از دیگران فاصله بگیرید تا از آتش خشم یا حسادت در امان بمانید؛ بلکه معتقدند انسان باید بتواند در کانون همین زندگی روزمره و در تعامل با دیگران بر این احساسات منفی غلبه کند و به آرامشی آگاهانه دست یابد.
یکی از نکات جذاب فلسفۀ رواقی، رویکرد فروتنانه و عاری از تعصب آن است. رواقیان ادعا نمیکنند که بهترین شیوۀ زیستن نزد آنان است. بلکه اعتراف میکنند که: «راه حلّی که به درد کسی میخورد، ممکن است برای کس دیگری که شخصیت و شرایط متفاوتی دارد، اصلاً بهدردخور نباشد. وقتی پای فلسفۀ زندگی در میان است، اصلاً نمیتوان از یک فلسفۀ واحد که به درد همه بخورد، صحبت کرد.» (ص ۳۲۴). در نتیجه فلسفۀ رواقی به جای آنکه بخواهد دستورالعمل واحدی برای همگان صادر کند، انسان را به درنگ در زندگی فرا میخواند تا خودش آزادانه راهش را بیابد؛ راهی که از آلام آدمی بکاهد و او را به سرچشمههای فضیلت، شادکامی و آرامش برساند.
نوع مواجهۀ رواقیان با مسئله جبر و اختیار نیز آموزنده است. آنان به جای دو قطب جبر و اختیار به سهگانۀ جبر و اختیار معتقدند. به این معنا که رخدادهای زندگی را به سه دسته تقسیم میکنند: نخست، آنچه کاملاً خارج از اختیار ماست و هیچ امکانی برای تغییرش نداریم؛ مثل محل و زمان تولدمان و آنچه در گذشته رخ داده است. در مواجهه با این امور چارهای جز پذیرش نداریم و افسوس بیحاصل است؛ دستۀ دوم رخدادهایی است که کاملاً در اختیار ماست؛ یعنی ما دربارۀ آنها تصمیم میگیریم و باید شجاعانه پیامدهایش را بپذیریم. بدیهی است که در این دسته باید بکوشیم تصمیمهایی عقلانی و منطقی بگیریم؛ دسته سوم بین این دو قطب قرار دارند. یعنی ترکیبی از جبر و اختیارند. مثلاً ممکن است من تصمیم بگیرم در رشتۀ تکواندو مدال المپیک بگیرم. این تصمیم را میگیرم و برایش تلاش میکنم. اما رسیدن به مقام قهرمانی کاملاً در اختیارم نیست. زیرا باید با رقیبانی مبارزه کنم که چه بسا شایستگی بیشتری دارند. توصیه رواقیان در چنین شرایطی این است که با تمام وجود بکوشیم به هدف برسیم، اما آمادۀ نرسیدن به آن هم باشیم. یعنی از شکست اندوهگین نشویم. روز مسابقه هم به جای آنکه به هدفی بیرونی، مثل کسب عنوان قهرمانی، بیندیشیم؛ تلاش کنیم بهترین عملکرد خود را ارائه کنیم و از مسابقه لذّت ببریم. به این ترتیب هدفی بیرونی مثل مدالآوری، به هدفی درونی مثل اجرای صحیح فنون تکواندو تبدیل میشود. بنابر این، نتیجۀ مسابقه هر چه باشد، خوشحال خواهیم بود. تردیدی نیست که از پیروزی در مسابقه خوشحالتر هستیم، اما باخت هم ضربۀ مهلکی نخواهد بود. به همین دلیل وجهۀ روانشناختی این مکتب در بُعد فردی و اجتماعی پررنگ است.
تکنیک رواقیان برای مهار خشم از رفتار ناپسند دیگران هم ساده و کارآمد است. آنان توصیه میکنند هر زمان که با توهین و تحقیر از سوی دیگران مواجه شدید، ابتدا از خود بپرسید: آیا آنچه آنان میگویند واقعیت دارد یا خیر؟ اگر واقعیت دارد که حق با آنهاست و نیازی به عصبانیت نیست. اگر واقعیت ندارد که دلیل ناآگاهی آنهاست و بیش از آنکه از دستشان خشمگین شویم، باید برایشان دلسوزی کنیم. بنابر این، گرچه هدف رواقیان رسیدن به آرامش است، اما رسیدن به این آرامش به معنای دوری از تنش یا دشواری در زندگی نیست. بلکه درست برعکس باید گهگاه خود را در موقعیتهای دشوار قرار دهیم تا آمادۀ رویارویی با شرایط ناگهانی باشیم. نوعی محرومیت خودخواسته توان ما را برای عبور از طوفانهای احتمالی مسیری که در پیش داریم، آماده میسازد. بنابر این، سرشت آرامشی که انسان به این طریق تجربه میکند، با جنس آرامشی که با خوردن قرص آرامبخش به دست میآورد، بسیار متفاوت است. آرامشی که رواقیان در جست وجوی آن هستند، پایدار و ماندگار است که ریشه در نگرشی عمیق دارد.
سخن پایانی
ویلیام اروین در این اثر نه میخواهد نسخهای بیکموکاست از فلسفۀ رواقی ارائه کند و نه انتظار دارد خواننده توصیههای رواقیان را همچون حکمی مطلق بپذیرد. بلکه او در تحقیقی تاریخی به چگونگی نگاه رواقیان به زندگی مراجعه کرده و از شگردهای آنها برای رسیدن به آرامش بهره برده است. در پایان این مسیر نیز قصد داشته دیگران را در این تجربه سهیم سازد. بنابر این، نگاه او در این اثر بیش از آنکه «تعلیمی» باشد، «تحلیلی» است و این یکی از امتیازهای مهم کتاب است. زیرا به خواننده آزادی میدهد تا خود انتخاب کند و راهش را بیابد. به جای آنکه نسخهای تجویز کند، مخاطب را به تفکر دربارۀ اهمیت داشتن فلسفهای برای زندگی ترغیب میکند و از او میخواهد به مسائل بنیادین زندگی خود فکر کند و از این رهگذر راهی به رهایی از بندهایی نظیر ترس، خشم و حسادت بجوید. او بیآنکه بخواهد خود را رواقی معرفی کند، شمّهای از چگونگی آشناییاش با این موضوع را شرح میدهد و مینویسد: «من به دنبال این بودم که روایتی از مکتب رواقی را صورتبندی کنم که به درد خودم و آدمهای اطرافم بخورد. برای رسیدن به این هدف سعی کردم آموزههای رواقی را با احوال و شرایط خودم و آدمهای همعصرم سازگار کنم.» (ص ۳۲۱). بنابر این، به این موضوع از منظری کاربردی مینگرد و اکنون تصمیم با خواننده است که میخواهد چه بهرهای از این اثر ببرد و چه دستاوردی کسب کند.
* دانشیار دانشگاه خوارزمی (http://ymansourian.ir)