نگاهی به آخرین کتاب اسلاوی ژیژک
«هگل در جایی میگوید که همهی رویدادها و شخصیت در تاریخ گویی دوبار رخ میدهند. وی فراموش میکند که اضافه کند: نخست به صورت تراژدی، بار دوم به صورت کمدی»
نوشتههای مرتبط
نگاهی به آخرین کتاب اسلاوی ژیژک
«هگل در جایی میگوید که همهی رویدادها و شخصیت در تاریخ گویی دوبار رخ میدهند. وی فراموش میکند که اضافه کند: نخست به صورت تراژدی، بار دوم به صورت کمدی»مارکس، هجدهم برومر لویی بناپارت
اسلاوُی ژیژک، به دنبال کتاب پرفروش «به برهوت واقعیت خوش آمدید»[۱] که به مسایل سیاسی بعد از یازده سپتامبر اختصاص داشت در تازهترین کتاب خود میگوید ایدهی پایان تاریخ که در دههی ۱۹۹۰ فرانسیس فوکویاما مطرح کرد دوبار مرده است: پس از فروپاشی ناکجاآباد لیبرال دموکراتیک در صبحگاه ۱۱ سپتامبر و بعد از فروپاشی ناکجاآباد اقتصادی سرمایهداری بازار در پایان ۲۰۰۸.
مارکس میگفت که تاریخ خودش را تکرار میکند «نخست به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی» و ژیژک تاکید میکند که تکرار به صورت کمدی حتی میتواند وحشتناکتر از تراژدی اولیه باشد. سقوط مالی نشان داد که فانتزی جهانیسازی پایان یافته و با بیکار شدن میلیونها نفر دیگر محال است که عدم عقلانیت سرمایهداری جهانی را نادیده بگیریم. درست چند ماهی قبل از سقوط به نظر میرسید اولویتهای جهان گرمایش جهانی، ایدز، و دسترسی به دارو، غذا و آب پاکیزه باشد ـ کارهایی که برچسب مبرم خورده بود، اما هر اقدام واقعی در برابر آنها بارها به تعویق افتاد.
بعد از فروریزی مالی، به نظر میرسید هیچ قیدوشرطی برای اقدام در برابر نیازی مبرم وجود نداشت و در نتیجه انبوه باورنکردنی نقدینگی پیدا شد و بدون هیچ توجهی به اولویتهای پیشین بیدرنگ به بخش مالی سرازیر شد. از این روست که روکردن سریع ۷۰۰ میلیارد دلار در برابر سقوط مالی راهحلی بود که سرمایهداری برای مواجهه با بحران برگزید به جای آن که بیندیشد که این مسئله چهطور پدیدار شد.
ژیژک میپرسد آیا به برهانی بیش از این احتیاج داریم که دریابیم سرمایه حقیقت زندگی ماست: حقیقتی که مطالباتش حتی از مبرمترین مسایل جهان طبیعی و اجتماعی امروز قطعیت بیشتری دارد.
ژیژک به سخنرانیهای جرج بوش بعد از ۱۱ سپتامبر (تراژدی) و سقوط مالی (کمدی) توجه میکند. شباهت بسیاری میان سخنرانیهای جورج بوش بعد از آغاز بحران و سخنرانیهای وی خطاب به مردم بعد از ۱۱ سپتامبر وجود دارد. در هر دو مقطع، وی به در خطر قرار گرفتن شیوهی امریکایی زندگی و ضرورت اقدام سریع و قاطع برای مقابله با خطر اشاره کرد. هر دو بار وی بر تعلیق بخشی از ارزشهای امریکایی (تضمین آزادی فردی، سرمایهداری بازار) به منظور حفظ همان ارزشها اشاره کرد.
کتاب جدید از ۱۵ بخش تشکیل شده است: درسهای دههی نخست؛ این ایدئولوژی است، ابله!؛ سوسیالیسم سرمایهدارانه؛ بحران به مثابه شوکدرمانی؛ ساختار پروپاگاندای دشمن؛ انسانی، بیش از حد انسانی؛ «روح جدید» سرمایهداری؛ در میان دو بتوارگی؛ بار دیگر کمونیسم؛ دو فرضیهی کمونیستی؛ حصارکشی دوبارهی کمونها؛ سوسیالیسم یا کمونیسم؟؛ استثنای سرمایهداری؛ از سود تا رانت؛ و «ما آنانی هستیم که منتظرشان بودهایم».
در مقدمهی کتاب با عنوان درسهایی از نخستین دهه ژیژک میگوید سقوط دیوار برلین ظاهراً آغازی برای دههی خوش ۱۹۹۰ میبود؛ اما یازدهم سپتامبر نماد پایان آن دوران و آغازگر دورهای است که دیوارهای جدید از هرگوشهای برخاست: میان اسراییل و نوار غزه، دور اتحادیهی اروپا، در امتداد مرز امریکا ـ مکزیک و نیز در درون دولتهای ملی.
بحث دربارهی بحران جاری نقطهی آغاز کتاب و یکی از موضوعات اصلی آن است و بهتدریج به موضوعات مرتبط با آن میپردازد. فصول نخست، شناختی از بحران کنونی ارائه میکند، هستهی اتوپیایی ایدئولوژی سرمایهداری را که هم خود بحران را رقم میزد و هم تصورات ما از آن و واکنشهای ما را نسبت به آن. دیگر بحث مهم کتاب گفتوگو دربارهی جنبههای مختلف وضعیت کنونی که فضا را برای اشکال جدید پراکسیس کمونیستی فراهم میکند باز خواهد کرد.
ژیژک در ابتدا میکوشد با تدقیق در ماهیت نگرورزانهی سرمایهداری، تصویری جدید از سقوط مالی ۲۰۰۸-۲۰۰۹ ارائه کند. او با تاکید بر بیطرف نبودن نظام بازار آزاد بحث میکند که این نظام همواره در تنظیم و سیطرهی تصمیمات سیاسی بوده است. یکی از مهمترین مسایل در واکنش به سقوط مالی، آن بود که: «هیچکس واقعاً نمیدانست چه باید کرد». چرا که «انتظارات» بخشی از بازی در نظام بازار آزاد سرمایهداری است: این که چه طور بازار به یک نوآوری پاسخ میدهد صرفاً بدان بستگی ندارد که چهقدر بانکداران و معاملهگران به آن نوآوری واکنش نشان میدهند، بلکه از آن بیشتر آن که آنها فکر میکنند دیگران چه قدر به آنها اعتماد میکنند.
در بیستسوم سپتامبر، سناتور جمهوریخواه جیم بانینگ[۲] برنامهی خزانهداری امریکا برای بزرگترین نجات مالی از زمان رکود بزرگ را «غیرامریکایی» خواند: «کسی باید زیانها را برعهده بگیرد. ما یا باید آنانی را که تصمیمات غلط گرفتهاند مسئول عواقب کارشان بدانیم… خزانهداری… مشکلات والاستریت را به پرداختکنندگان مالیات تسری میدهد… این نجات گسترده راهحل نیست، سوسیالیسم مالی است و غیرامریکایی است.»
اما اگر برنامهی نجات را معیاری «سوسیالیستی» بدانیم، معیار غریبی است: برنامهای سوسیالیستی که هدفش کمک به فقرا نیست، بلکه کمک به ثروتمندان است، کمک به وامدهندگان نه وامگیرندگان. بنابراین، بهگمان ژیژک چنین پیداست که «سوسیالیسم» خوب است وقتی در خدمت سرمایهداری باشد.
در سرمایهداری امروز مسئله این است که یچ راهی برای جداسازی رفاه مردم عادی از رفاه والاستریت وجود ندارد. رابطهی آنها غیرانتقالی است: آنچه برای والاستریت خوب است بهناگزیر برای مردم عادی خوب نیست، اما در صورتی که والاستریت خوب عمل نکند مردم عادی قادر به بقا نیستند ـ و این تفاوت، اولویت را به والاستریت میدهد.
بحث متعارف اقتصاددانان نوکلاسیک در زمینهی «فروبارش»[۳] بر علیه توزیع مجدد (از طریق مالیاتستانی ترقیخواهانه و سیاستهای مشابه بازتوزیعی) این است که به جای این که فقرا را ثروتمندتر سازد، ثروتمندان را فقیرتر میسازد. این رویکرد که آشکارا ضدمداخلهگرایانه است در عمل استدلالی به نفع مداخلهی دولتی از آن دست که امروز رواج دارد در بطن خود دارد: ما مایلیم وضع فقرا بهتر شود، اما کمک مستقیم به آنها ضدتولیدی است، زیرا آنان پویا و مولد نیستند، تنها مداخلهی موردنیاز کمک به ثروتمندان است تا ثروتمندتر شوند و آنگاه سودها به طور خودکار در میان فقرا گسترش مییابد. با سرازیر کردن پول کافی به والاستریت، سرانجام به مردم عادی نیز نفعی میرسد. اگر میخواهید مردم عادی پولی برای کسبوکار داشته باشند، مستقیماً به آنها پول ندهید، از طریق دادن وام به آنها کمک کنید. این تنها راهی است که رفاهی ذاتی خلق میکند ـ در غیر این صورت دولت صرفاً پول را در میان نیازمندان و به زیان کسانی که خلق ثروت میکند توزیع میکند.
رد این شیوهی استدلال به مثابه دفاعی ریاکارانه از ثروتمندان خیلی ساده است، اما مسئله آن است که مادامی که ما درگیر سرمایهداری هستیم، حقیقتی در آن هست: فروپاشی والاستریت به مردم عادی آسیب میرساند. از این روست که دفاع دمکراتها از طرح نجات با گرایشهای چپگرایانهی آنها در تناقض نبود. تنها در صورتی که پیشفرض پوپولیستهای جمهوریخواه را در این مورد بپذیریم که سرمایهداری و اقتصاد بازار آزاد امری مردمی و مربوط به طبقهی کارگر است درحالی که مداخلات، راهبرد طبقات بالایی برای بهرهکشی از مردمی عادی است که سخت کار میکنند، دمکراتها را میتوان متناقض خواند.
اینهمه نشان میدهد که بازار آزاد هیچگاه بیطرف نیست: عملیات آن همواره در تنظیم تصمیمات سیاسی است. معمای حقیقی این نیست که «مداخلهی دولتی آری یا نه» بلکه این است که «چه نوع مداخلهی دولتی». و حقیقت سیاست در همین جاست: مبارزه بر سر تعیین شرایط حاکم بر ما. بحث دربارهی طرح نجات با تصمیمگیریهای مربوط به ویژگیهای بنیادی زندگی سیاسی و اجتماعی ما، حتی بسیج شبح مبارزهی طبقاتی، سروکار دارد.
در دیگر بخش کتاب با عنوان بحران به مثابه شوک درمانی، ژیژک با انکا به دیدگاه نائومی کلاین دربارهی دکترین شوک میپردازد.[۴] ژیژک معتقد است نیاز به شوکدرمانی برخاسته از هستهی اتوپیایی اقتصاد نولییرالی است. شیوهی واکنش بنیادگرایان بازار به پیآمدهای ویرانگر اجرای دستورالعملهایشان معرف «تمامیتطلبیهای» اتوپیایی است: آنان همهی تقصیرات را ناشی از قصور کسانی که طرحها را اجرا کردند میاندازند (و دلایل میآورند نظیر آن که هنوز هم مداخلههای دولتی وجود دارد و غیره) و چیزی کمتر را طلب میکنند
تاریخ معاصر بازار آزاد را شوکها رقم زده است. در سه دههی گذشته بسیاری از رژیمهای سادیستی و ضددموکراتیک در عمل متعهد به شرایطی بودهاند که زمینه را برای اصلاحات رادیکال بازار آزاد فراهم کند. حملهی امریکا به عراق به دنبال استراتژی نظامی «شوک و بهت»، کشور را میتوانست آمادهی تحمیل اقتصاد بازار آزاد کند.
امروز، شاهد نظامهای سرمایهداری همخوان با «ارزشهای» هر کشور هستیم سرمایهداری پوتین در روسیه با «ارزشهای روسی» (نمایش بیرحمانهی قدرت)، سرمایهداری برلوسکونی با ارزشهای ایتالیایی (نمایش کمیک قدرت)
دوران معاصر دایماً خود را با عنوان پساایدئولوژیک جار میزند، اما این انکار ایدئولوژی تنها برهانی غایی است که نشان میدهد ما بیش از هر زمان دیگر گرفتار ایدئولوژی هستیم. ایدئولوژی همواره میدان مبارزه میان سایر چیزهاست، مبارزه بر سر تصاحب سنتهای گذشته، یکی از روشنترین نشانههای این وضعیت تصاحب مارتین لوترکینگ است که فینفسه نمونهای از عملیات ایدئولوژیک است.
صحنهی هژمونی ایدئولوژیک معاصر صحنهی تفوق دو شیوهی بتوارگی است، بتوارگی کلبی مسلک و بتوارگی بنیادگرایانه. در اینجاست که ژیژک داهیانه میگوید باید شعار خطرناک «دشمنِ دشمن من دوست من است» را رد کرد؛ شعاری که ما را به آنجا میکشاند که پتانسیل ترقیخواهانهی ضدامپریالیستی در جنبشهای بنیادگرایانه تشخیص دهیم. چنین چنبشهایی تمایزی میان نوامپریالیسم سرمایهداری و رهایی سکولار ترقیخواهانه قائل نیست و ارزشهای فرهنگی رهاییبخش را ارزشهای منحط اخلاقی امپریالیسم غرب میداند.
در سرتاسر صفحات کتاب تعلق ژیژک به آلن بدیو فیلسوف بزرگ فرانسوی را مشاهده میکنیم. در نزد بدیو، زندگی خوب، اخلاقی و سیاسی در پیوند استوار با «رخدادی» است که به نحوی پیشبینیناپذیر در صحنهی تاریخی نمایان میشود؛ رخدادی که بسیاری از ویژگیهای واقعیت انسان را دگرگون میسازد و مردان و زنانی را که متعهد به آن ماندند یکسره از نو میسازد.
همچون دیگر کتابهای ژیژک، علاوه بر موضوع اصلی کتاب، این حواشی آن است که بر جذابیت آن افزوده است. وقتی ژیژک میخواهد از بیثمر بودن برخی تلاشهای چپها در زمان حاضر صحبت کند به دوران خوش «سوسیالیسم واقعاً موجود» بازمیگردد و جوکی را بازگو میکند که در میان ناراضیان محبوبیت داشت و برای نشان دادن بیهوده بودن مبارزاتشان به کار میبردند. این نمونهای از «شباهتهای ناگزیر» فرهنگ مقاومت در میان مردمان محتلف را بازگو میکند: در قرن پانزدهم وقتی مغولها روسیه را اشغال کرده بودند، یک دهقان روس با همسرش در جادهی خاکی روستایی پیاده میرفتند، مرد جنگی مغولی بر اسب در کنار آنها ایستاد و به دهقان گفت میخواهد ترتیب همسرش را بدهد، بعد اضافه کرد: «گرد و خاک زیادی اینجاست؛ مواظب باش موقعی که ترتیب زنت را میدهم بیضههام خاکی نشود!» وقتی مغول کار خود را انجام داد و از آن جا دور شد، دهقان شروع کرد به خندیدن و از خوشحالی روی پای خود بند نمیشد و دایم بالا میپرید. زنش شگفتزده پرسید «چه طور با خوشحالی میپری بالا وقتی جلوی چشمات به من تجاوز کردند؟» دهقان جواب داد «ولی من پدرش را درآورم بیضههاش خاکی شد» این جوک غمگین مخمصهای را که ناراضیان گرفتارش بودند نشان میداد. در شرایطی که نومانکلاتورهای حزبی به مردم تجاوز میکردند ناراضیان دلشان خوش بود که بر بیضههایشان خاک نشاندهاند.
ارجاع مکرر به نظرات بدیو، نقد اوباما، نقد تلویحی دیدگاههای موشه پوستون در قبال جنبشهای ضد سرمایهداری با توجه به هراس وی از آنتیسمیتیسم، وجوه تمایز کمونیسم و سوسیالیسم، ادعای استمرار کمونیسم، تاکید بر بازگشت به اندیشهی کمونیستی همچون بختکی که میمیرد و باز احیا میشود، تنها بخشی از انبوه دیگر مطالبی است که در کتاب ژیژک به آن پرداخته شده است.
ژیژک در نشستی که ستوننویس گاردین نیز در آن حاضر بوده در پاسخ به این درخواست که رازی را به ما بگو، میگوید «کمونیسم پیروز خواهد شد».[۵] آنان که با دیدگاههای ژیژک آشنایند میدانند که وی شوخی نمیکند. چنان که در کتاب جدید خود نیز در همین زمینه از ساموئل بکت نقل میکند که زمانی سرود: «بار دیگر بکوش، بار دیگر شکست بخور، بهتر شکست بخور.»
ژیژک که نشریهی «نیو ریپوبلیک» وی را «خطرناکترین فیلسوف سیاسی معاصر» خوانده و نیویورک تایمز وی را «الویس نظریهی فرهنگی» میدانددر جدیدترین اثر خود، به موازات رمانتیسمی انقلابی، منبعی پربار از اندیشههایی عمیق ارائه میکند از تحلیلهای درخشان در زمینهی اقتصاد سیاسی و سیاست تا دعوت به رادیکالیسمی غریب (در این زمانه) و نفسگیر در کتابی که علاوه بر موضوع اصلی، حواشی آن نیز بسیار جذاب و خواندنی است.
SLAVOJ ZIZEK
FIRST AS TRAGEDY, THEN AS FARCE
VERSO, London – New York, First published 2009
پینویسها
——————————————————————————–
[۱] Slavoj Zizek, Welcome to the Desert of the Real: Five Essays on September 11 and Related Dates, Verso (October 2002)
[۲] Jim Bunning