در فیلم آقا یوسف که این اواخر بر پرده سینماها بوده است، شخصیت اصلی فیلم کارمندی بازنشسته است که در خانههای مردم به عنوان کارگر نظافتچی کار میکند و بیننده هم همراه او وارد زندگی خانوادههای مختلف میشود. یکی از اینها، خانوادهای ارمنی است. نقش شوهر خانواده را یکی از دوستانم بازی کرده بود و امیدوار بودم که این بار در یک فیلم ایرانی شاهد تصویری ملموس و باورپذیر از فضای یک خانه ارمنی باشم، امّا آن چه در فیلم میبینید همان کلیشه همیشگی خانواده ارمنی است که به دکور و اطوارها و شیوه زیست “فرهنگیتر” و متجددتر خلاصه شده است. در این مجال کوتاه نمیتوانم به عنصرهایی بپردازم که باعث میشوند فضای خانه ارمنی در فیلم ایرانی درنیاید. امّا میتوانم بگویم که این مسأله فنی نیست. مسأله این است که خانهها روح دارند و فیلم ساز ایرانی این روح را نمیشناسد. شناختی که حاصل تجربه زیسته باشد. و این محدود به فیلم آقا یوسف نیست. کارگردان قویتری مانند کیانوش عیاری هم در فیلم داشتن و نداشتن با وجود اختصاص مدت زمان طولانیتری به خانواده ارمنی، توفیق چندانی در این کار ندارد. شخصیتهای ارمنی سریال هزاردستان علی حاتمی هم همین طورند. امّا موضوع وقتی پیچیدهتر میشود که حتی وقتی کارگردان فیلم ارمنی است، باز با همین پرداخت کلیشهای روبهرو هستیم، چنان که در فیلم تردید واروژ کریم مسیحی. وقتی کلیشهای شکل میگیرد، حتی کسی که تجربه مستقیم و ملموس از موضوع دارد، تحت تأثیر کلیشه عمل میکند. در این جا به اشاره به چند نکته اکتفا میکنم:
ـ کارکرد صحنه خانواده ارمنی در فیلم آقا یوسف چیست؟ اگر این صحنه نبود یا اگر این خانواده ارمنی نبودند، چه تغییری در فیلم به وجود میآمد؟ احتمالاً هر که فیلم را دیده موافقت خواهد کرد که تقریبا هیچ. حضور این خانواده احتمالاً کوششی است از سر حسن نیت برای نشان دادن تنوع فرهنگی جامعه ایرانی. از سوی دیگر، فرض بر این است که فضای خانه ارمنی نوعی جذابیت برای فیلم به همراه میآورد. نوعی چاشنی برای تنوع و جذابیت و همین طور به ادای دین به دوستان و خانوادههای ارمنی که بسیاری از روشنفکران همنسل رفیعی، کارگردان فیلم، در میانشان دوستانی و از دوران کودکی خاطرهای دارند. همه اینها خوب. امّا نکته این است که این حسن نیت با شناخت از درون همراه نیست (و شاید نمیتواند باشد)؛ فقط کاستن یک فضای فرهنگی ارگانیک به تعدادی نشانه قراردادی است و بس. این تقلیلگرایی است که فاصلههای قومی و فرهنگی را برجسته میکند. آن چه در این فیلم میبینیم خانواده ارمنی- ایرانی است از دید یک ایرانی غیرارمنی.
نوشتههای مرتبط
ـ و این مسألهای است که تنها از سوی مخاطب ارمنی قابلتشخیص است. مخاطب غیرارمنی شاید اصلا متوجه موضوع نشود. در حالی که همین مخاطب وقتی یک فیلم آمریکایی مانند خانهای از شن و مه را میبیند نسبت به بازسازی فضای خانواده ایرانی در آن فیلم حساسیت نشان میدهد و آن را تا حدود زیادی باورناپذیر و مصنوعی مییابد. اجازه بدهید از همین نمونه استفاده کنم و بگویم که بازسازی زندگی خانواده ایرانی در آن فیلم در مقایسه با بازسازی فضای خانواده ارمنی ـ ایرانی در فیلمهای ایرانی، فوقالعاده خوب است.
ـ یکی از دلایل مصنوعی نمودن فضای خانواده ارمنی زبانی است که آدمها بدان تکلم میکنند. اگر این زبان را فارسی بگیری، مصنوعی است، چون ارامنه در خانههایشان با هم ارمنی حرف میزنند. البته در صحنه مورد بحث ما از فیلم آقا یوسف کاراکترها وقتی با هم صحبت میکنند، به ارمنی حرف میزنند. امّا ارمنیای که آنها به آن تکلم میکنند شباهت اندکی دارد با ارمنی زنده و واقعی که در خانههای ارمنی شنیده میشود. آن چه در فیلم میشنویم در مجموع ادبی و لفظ قلم است و خالی از کلمات فارسی، در حالی که زبان واقعی ارامنه ایران محاورهای است و به شدت آمیخته به کلمات فارسی.
آیا چنین است که همان طور که آدمها هرگز همدیگر را در عمق نمیشناسند، اقوام و فرهنگها هم در نهایت قادر نخواهند بود از درون یکدیگر را بشناسند و همیشه برای یکدیگر به عنوان چیزی ناشناختنی و اگزوتیک (به مفهوم غرابتِ زیبا) باقی خواهند ماند؟ اگزوتیسمی در چندقدمی که برای دیدنش دیگر لازم نیست مسافتهای طولانی بپیمایی، بلکه در همسایگیات حضور دارد.
مطلب مشترک انسان شناسی و فرهنگ و دو هفته نامه هویس