سیاوش حق بین
کار درسی
نوشتههای مرتبط
مجموعه ای از نوشته و مطالب گردآوری شده در محیط اینترنت درباره ابراهیم خانمی کیا و سینمای او.
مقدمه:
ابراهیم حاتمی کیا از نسل اول فیلمسازان بعد از انقلاب به شمار می آید. او متولد سال ۱۳۴۰ است. وی یکی از فیلمسازان ژانر دفاع مقدس (جنگ) محسوب می شود که با ساخت آثاری همچون دیده بان و مهاجر خود را معرفی کرد. ی دانش آموختهٔ رشته فیلمنامه نویسی از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است. وی فعالیت های سینمایی خود را با ساخت فیلمهای کوتاه و مستند در رابطه با سینمای جنگ آغاز کرد.
حاتمی کیا پس از گذشت حدود ۲ دهده هنوز هم فیلمسازی درباره جنگ و شرایط آدمهای جنگ را رها نکرده است. در آثار او کمتر نشانی از قهرمان سازی های کاذب و غیرواقعی دیده می شود بلکه آدمهای آثار او از نمونه های واقعی گرفته شده اند و به همین دلیل آثار حاتمی کیا مورد استقبال عامه مردم قرار نگرفته است. این فیلمساز در آثار متاخر خود به نقد شرایط اجتماعی می پردازد و لحظاتی را خلق می کند بسیار تلخ است.
فیلم ها:
چ (۱۳۹۲)
دعوت (۱۳۸۷)
به نام پدر (۱۳۸۴)
به رنگ ارغوان (۱۳۸۳)
ارتفاع پست (۱۳۸۰)
موج مرده (۱۳۷۹)
روبان قرمز (۱۳۷۷)
آژانس شیشه ای (۱۳۷۶)
برج مینو (۱۳۷۴)
بوی پیراهن یوسف (۱۳۷۴)
خاکستر سبز (۱۳۷۲)
از کرخه تا راین (۱۳۷۱)
وصل نیکان (۱۳۷۰)
مهاجر (۱۳۶۸)
دیده بان (۱۳۶۷)
هویت (۱۳۶۴)
فهرست:
درباره
درباره اثار و سبک فیلم سازی
اثار
درباره حاتمی کیا:
زومگ/بیوگرافی
ابراهیم حاتمیکیا جز آن دسته از کارگردانانی است که با ساخت فیلمهای مختلف خود، حاشیههای زیادی را بوجود میآورد. هر فیلم وی معانی و مفهومی در جامعه و مسائل پشت پرده دارد که باعث شده ابراهیم حاتمیکیا به یکی از چهرههای خاص در صنعت فیلمسازی ایران تبدیل شود. حاتمیکیا متولد ۱۳۴۰ در تهران است. در آن زمان بدلیل خانواده مذهبی و طرز فکری که وجود داشت، نمیتوانست خود را به سینما و فیلمسازی نزدیک کند. پس از چند سال و رخ دادن وقایع انقلاب اسلامی که مصادف شده بود با دوران جوانی ابراهیم حاتمیکیا، وی توانست به تدریج خود را به صنعت سینما و فیلمسازی نزدیک کند.
در سال ۱۳۵۹ حاتمی کیا اولین فیلم کوتاه خود را ساخت و در عین حال سعی میکرد با نوشتن فیلنامه و ساخت فیلمهای کوتاه حول جنگ و جبهه به کار خود ادامه دهد. در ادامه فعالیتهای ابتدایی خود، در سال ۱۳۶۴ فیلم بلند هویت را برای شبکه دوم سیما ساخت. پس از ساخت این فیلم، وی مورد حمایت یک سری از منتقدان آن زمان سینما از جمله خسرو دهقان قرار گرفت. این کارگردان پس از گرفتن مدرک خود از دانشگاه هنر تهران در رشته فیلمنامه نویسی، دومین فیلم بلند خود بنام دیدهبان را در سال ۱۳۶۷ ساخت.
فیلم دیدهبان را میتوان شروع فعالیتهای جدی و رسمی ابراهیم حاتمیکیا دانست. فیلمی که وی را چند پله در سینمای ایران به جلو برد. حاتمیکیا جز آن دسته از کارگردانان، فیلمنامه نویسان و تدوینگرانی است که سبک و سیاق مختص به خود را دارد. بیشتر فیلمهای حاتمیکیا حول جنگ میچرخد؛ فیلمهایی که سعی نمیکنند آن دوران سخت را بنمایش بگذارند، بلکه واقعیتهای ۸ سال جنگ تحمیلی و پیامدهای پس از آن را بهتصویر میکشند. حاتمی کیا در سایر فیلمهای خود نیز نگاه نزدیکی به مسائل سیاسی و مشکلات جامعه دارد.
پس از فیلم دیدهبان، وی دو فیلم دیگر را کارگردانی کرد ولی میتوان در بین آثار پس از دیدهبان جدیترین فیلم را از کرخه تا راین دانست. از کرخه تا راین، محصول ۱۳۷۱ به نویسندگی و کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا است که به سرنوشت قربانیان بمبهای شیمیایی در جنگ ایران و عراق میپردازد. از بازیگران این فیلم میتوان علی دهکردی و هما روستا را نام برد. همچنین موسیقی ماندگار این فیلم از آثار مجید انتظامی است که نظیر آن در هیچ فیلم سینمایی دیگر به گوش نمیرسد. رفته رفته فیلمهایی نظیر روبان قرمز، برج مینو و آژانس شیشهای توسط این کارگردان نام آشنا بر روی پرده سینماها رفت و رسما ابراهیم حاتمیکیا را تبدیل به یک چهره شاخص و منحصربهفرد در سینمای ایران کرد.
جدای از فیلمسازی و در زمینه جوایز، ابراهیم حاتمیکیا کوله باری از جوایز مختلف جشنواره فیلم فجر را در کارنامه خود دارد. اولین جایزه وی مربوط به فیلم دیدهبان است که جایزه ویژه هیئت داوران بهترین کارگردانی هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر را از آن خود کرده است. در زیر میتوانید لیست کامل جوایز ابراهیم حاتمیکیا و لیست فیلمهایی را که وی کارگردانی کرده است مشاهده کنید.
لیست جوایز ابراهیم حاتمیکیا
نام جشنواره توضیحات
جشنواره فیلم فجر جایزه ویژه هیئت داوران برای فیلم دیدهبان سال ۱۳۶۷
دیپلم افتخار بهترین فیلم برای فیلم مهاجر سال ۱۳۶۸
دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه برای فیلم وصل نیکان سال ۱۳۷۰
سیمرغ بلورین بهترین فیلم برای فیلم از کرخه تا راین سال ۱۳۷۱
سیمرغ بلورین بهترین فیلم برای فیلم از کرخه تا راین سال ۱۳۷۱
سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه برای فیلم آژانس شیشهای سال ۱۳۷۶
سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی برای فیلم آژانس شیشهای سال ۱۳۷۶
سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی بخش سینمای بینالملل برای فیلم روبان قرمز سال ۱۳۷۷
سیمرغ بلورین بهترین فیلم برای فیلم بهرنگ ارغوان سال ۱۳۸۲
سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی برای فیلم بهرنگ ارغوان سال ۱۳۸۲
سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران برای فیلم بهرنگ ارغوان سال ۱۳۸۲
سیمرغ بلورین بهترین فیلم برای فیلم بهنام پدر سال ۱۳۸۴
سیمرغ بلورین بهترین فیلم بخش سینمای آسیا برای فیلم بهنام پدر سال ۱۳۸۴
دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه برای فیلم بهنام پدر سال ۱۳۸۴
سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه ملی برای فیلم چ سال ۱۳۹۱
جایزه ویژه هیئت داوران بهترین فیلمنامه و کارگردانی بخش سینمای بینالملل برای فیلم چ سال ۱۳۹۱
جشنواره فیلم دفاع مقدس تندیس بهترین کارگردانی برای فیلم مهاجر سال ۱۳۶۸
دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه برای فیلم وصل نیکان سال ۱۳۷۰
دیپلم افتخار بهترین فیلم نامه برای فیلم از کرخه تا راین سال ۱۳۷۱
لوح افتخار و تندیس جشنواره بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی سال ۱۳۷۶
جشن خانه سینما تندیس زرین بهترین کارگردانی برای فیلم آژانس شیشهای سال ۱۳۷۶
تندیس زرین بهترین کارگردانی برای فیلم ارتفاع پست در سال ۱۳۸۰
تندیس زرین بهترین فیلم برای فیلم ارتفاع پست در سال ۱۳۸۰
جشنواره بینالمللی فیلم سینه کوئیست جایزه نگاه ویژه برای فیلم آژانس شیشهای سال ۱۳۷۶
جشن سینمایی ققنوس تندیس بهترین فیلم بادیگارد سال ۱۳۹۴
لیست فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا
سال نام فیلم
۱۳۹۴ بادیگارد
۱۳۹۱ چ
۱۳۸۹ گزارش یک جشن
۱۳۸۷ دعوت
۱۳۸۴ بنام پدر
۱۳۸۳ بهرنگ ارغوان
۱۳۸۰ ارتفاع پست
۱۳۷۷ روبان قرمز
۱۳۷۶ آژانس شیشهای
۱۳۷۴ برج مینو
۱۳۷۴ بوی پیراهن یوسف
۱۳۷۲ خاکستر سبز
۱۳۷۱ از کرخه تا راین
۱۳۷۰ وصل نیکان
۱۳۶۸ مهاجر
۱۳۶۷ دیدهبان
۱۳۶۵ هویت
جدای از فیلمهای ذکر شده، ابراهیم حاتمیکیا دو سریال تلویزیونی بنامهای حلقه سبز محصول ۱۳۸۶ و خاک سرخ محصول ۱۳۸۱ را در کارنامه درخشان خود دارد.
از این مباحث که بگذریم، ابراهیم حاتمیکیا جز آن دسته از کارگردانانی است که آثار سایر کارگردانها را مورد انتقاد قرار میدهد. یکی از کارگردانانی که آثارش توسط حاتمیکیا مورد انتقاد قرار گرفته است، اصغر فرهادی و فیلم جدایی نادر از سیمین است. وی عقیده دارد این فیلم فرهادی یک اثر ناامید کننده در سینمای ایران بحساب آمده و ساخت یک بیاخلاقی است که از سوی کارگردان صورت گرفته است! البته این بخشی از اظهار نظرهای ابراهیم حاتمیکیاست؛ وی در ابتدا معتقد بود زنده یاد عباس کیارستمی فرد بزرگی است ولی پس از مدتی اعلام کرد که بزرگ شدن کیارستمی بهلطف جشنوارههای خارجی است.
همچنین در سی و سومین جشنواره فجر در حالی که نقش اول فیلم بادیگارد، پرویز پرستویی جایزه سیمرغ نقش اول مرد را دریافت کرد در شب اهدا جایزه در برج میلاد حضور نداشت و به نوعی اعتراض خود را اعلام کرد که با حمایت پرستویی همراه شد.
http://www.zoomg.ir/2016/11/3/154750/ebrahim-hatamikia-biography/
۹۶/۴/۲
رشد/ابراهیم حاتمی کیا
ابراهیم حاتمی کیا در سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی با اصالت آذربایجانی ، در تهران متولد شد. باورها و اعتقادات مذهبی خانواده مانع از تماشای تلویزیون و راهیابی وی به سینما می شد و همین کمبود ، عطش وی را تشدید ساخت. آزادی دوران جوانی و مصادف شدن با انقلاب اسلامی دو عاملی بود که او را به سوی سینما سوق داد.او فعالیت های سینمایی اش را از سال ۱۳۵۹ با نوشتن فیلم نامه و کارگردانی فیلم های کوتاه در فضای جبهه و جنگ آغاز کرد. او که به خوبی ارزش های بیانی این رسانه تصویری و قابلیت های آن در انتقال صریح و در عین حال عمیق احساسات را دریافته بود در پی آن برآمد که همه آنچه را که از ناجوان مردی این جنگ تحمیلی و قهرمانی ها و تلاش های مردان شجاع ایرانی در میدان جنگ دیده بود با این زبان بیان کند. حاتمی کیا با تجربه ای که در ساخت چند فیلم مستند در جنگ کسب کرده بود و استعدادی و تیز بینی که از آن برخوردار بود شرایط را برای فیلم سازی خود فراهم کرد.
حاتمی کیا در سال ۱۳۶۴ نخستین فیلم بلند خود را به نام هویت ساخت. او این فیلم را برای شبکه دوم سیما ساخت. هویت به مسائل اجتماعی روز آن زمان و جریانات پر تب و تاب سیاسی سال های اولیه انقلاب می پرداخت و می کوشید تصویری واقع گرایانه از گرایشات سیاسی آن دوران پر آشوب ارائه دهد. اما برخی این فیلم را یک سو نگر و جانب دارانه تلقی کردند و این فیلم را نپسندیدند. با این وجود هویت فیلمی بود که نشان از ظهور فیلم سازی با افکار نو و دیدگاهی اجتماعی می داد.
حاتمی کیا در دومین تجربه سینمایی خود فیلم دیده بان ( ۱۳۶۷) را ساخت. دیده بان یکی از فیلم های خوب جنگی ایران است. با وجود اینکه به نظر می رسد این فیلم ، فیلم تجربه گرایانه ای بود اما نشان می داد که حاتمی کیا احاطه بیشتری بر عناصر و دست افزار های سینمایی پیدا کرده. تجارب حاتمی کیا در این فیلم ارزشمند بودند و او را برای خلق آثار بعدی اش که همگی بر گرفته از جنگ و تبعات آن بودند یاری دادند.
فیلم بعدی حاتمی کیا ، مهاجر ( ۱۳۶۸) ، یکی از بهترین ، شاخص ترین و مهم ترین دستاورد سینمای جنگی ایران است. مهاجر چه از جهت ساختار تکنیکی و چه از نقطه نظر ارزش های مظمونی بسیار پخته تر است و بیش از آنکه تجربه سوم یک فیلم ساز جوان به نظر بیاید ، اثر یک فیلم ساز کهنه کار را نشان می دهد.
در وصل نیکان (۱۳۷۰) ، حاتمی کیا سعی کرد که احساسات حاکم بر فضای جبهه و جنگ را به زندگی روزمره در شهر منتقل کند. فیلم با آنکه برخی از نشانه های سینمای حاتمی کیا را با خود دارد اما چندان موفق نیست.
اغلب علاقه مندان به سینما و منتقدان از کرخه تا راین (۱۳۷۱) را بهترین فیلم حاتمی کیا می دانند. فیلمی که به زیبایی به تبعات جنگ از زوایای مختلف می پردازد. فیلمی به شدت احساسی که در عین حال دیدی کاملا واقع بینانه دارد و همین واقع بینی بار دراماتیک آن را بیشتر می کند. از کرخه تا راین تماشاگرش را به تفکر می طلبد تا کمی درباره ارزش ها و سرنوشت این چند نفری که از بی عدالتی جنگ درد می کشند بیندیشد. از کرخه تا راین همچنین از بازی های خوب هنرپیشگان خود به خصوص علی دهکردی که بی شک بهترین بازی اش را ارائه داده برخوردار است.
فیلم بعدی حاتمی کیا ، خاکستر سبز (۱۳۷۲) ، نه تنها در میان آثار حاتمی کیا بلکه در آثار سینمای جدید ایران تجربه ای متفاوت است. خاکستر سبز ماجرای عشقی دو ملیتی را در میان فضای جنگ زده کشور بوسنی بین یک خبرنگار ایرانی و یک دختر بوسنیایی روایت می کرد. این فیلم نیز مانند از کرخه تا راین بار احساسی زیادی داشت. در واقع حاتمی کیا از فیلم از کرخه تا راین به بعد که صرفا به تبعات جنگ و مسائل اجتماعی آن می پردازد این بار احساسی را حفظ می کند.
حاتمی کیا بعد از دو سال دو فیلم بوی پیراهن یوسف و برج مینو را ساخت. بوی پیراهن یوسف درباره انتظار خود خواسته یک پدر بود که سرانجام مزد این انتظار را می گیرد و پسرش را زنده می یابد. بوی پیراهن یوسف به دلیل کشدار شدن قصه و تداخل موضوعی ضرباهنگ کندی دارد. برج مینو هم به نوعی فیلمی شخصی درباره ماجرای شخصی سربازی از جنگ برگشته بود که همسرش را نیز با ماجرایش همراه می کند.
در سال ۱۳۷۶ حاتمی کیا ، فیلم آژانس شیشه ای را می سازد ، فیلمی که بسیار مورد توجه تماشاگران قرار گرفت. آژانس شیشه ای فیلمی به شدت انتقادی بود درباره فضای پس از جنگ ، فضایی که بسیاری از حقایق را فراموش کرده. عمده صحنه های فیلم آژانس شیشه ای در یک فضای بسته آژانس هواپیمایی می گذرد ، با این وجود بازی های خوب هنرپیشه ها به ویژه پرویز پرستویی که این فیلم آغاز همکاری دنباله دار او با حاتمکی کیا بود ، دیالوگ های زیبا و ماندگار ، مضمون فیلم و پرهیز از جانب داری های احساسی نه تنها آن را کسل کننده و کشدار نساخته بلکه تماشایی ، قابل توجه و تفکر برانگیز ساخته.
پروژه بعدی حاتمی کیا ، روبان قرمز ، با وجود آنکه برخوردار از همان مضامین و مفاهیم فیلم های حاتمی کیاست ولی تجربه ای متفاوت به نظر می رسد. این فیلم واکنش های متفاوتی را چه از سوی تماشاگران و چه از سوی منتقدان برانگیخت. در سال ۱۳۷۹ ، حاتمی کیا موج مرده را ساخت. موج مرده درباره تقابل دو نسل است ، پدری از نسل جنگ و پسرش از نسل کاملا متفاوت بعد از جنگ. موج مرده توقیف شد و پخش آن به تعویق افتاد و هنگامی که به اکران عمومی درآمد چندان استقبال نشد. البته موج مرده نسبت به آثار قبلی حاتمی کیا از ارزش کمتری برخوردار است. همچنین حاتمی کیا در سال ۱۳۷۹ ساخت سریال خاک سرخ را برای شبکه اول سیما آغاز کرد که در سال ۱۳۸۱ به پایان رسید. این سریال به ویژه در فیلم نامه مشکلات زیادی داشت و چند بار بازنویسی هم آنها را برطرف نکرد و حاتمی کیا با مسائلی که در هنگام ساخت خاک سرخ با آنها مواجه شد نتوانست سریال موفقی ارائه دهد.
در سال ۱۳۸۰ حاتمی کیا فیلم ارتفاع پست را ساخت. فیلمی که از نظر ماجرا در سینمای ایران کاملا جدید بود. گروگان گیری در اثر مشکلات اقتصادی و اجتماعی تحمیلی از سوی جامعه مضمونی بود که ارتفاع پست را در جشنواره فیلم فجر سال ۸۱ به فیلم برتر تماشاگران جشنواره بدل کرد. حمید فرخ نژاد استعداد تازه کشف شده بازیگری در این فیلم بازی خوب و به یاد ماندنی از خود ارائه داد. بخش عمده ارتفاع پست در محدوده کوچک و کاملا بسته یک هواپیما می گذرد اما حاتمی کیا به خوبی محدودیت های فیلم سازی در این فضاها را پشت سر گذاشت. ارتفاع پست آخرین فیلم از حاتمی کیاست که به اکران عمومی در آمده.
فیلم بعدی حاتمی کیا ، به رنگ ارغوان (۱۳۸۳) نام دارد که اجازه نمایش نیافت و از جشنواره سال ۱۳۸۳ هم بازماند. آخرین فیلم حاتمی کیا ، به نام پدر (۱۳۸۴) است که در دوره بیست و چهارم جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد و واکنش های متفاوتی را در بر داشت.
حاتمی کیا در حال حاضر یکی از مهم ترین فیلم سازان ایران است که وابستگی خاصی به هشت سال دفاع مقدس دارد. او که اکنون در سن چهل و پنج سالگی به سر می برد بی شک در آینده هم یکی از تاثیرگزار ترین فیلم سازان کشورمان خواهد بود
http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page=%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d9%87%db%8c%d9%85+%d8%ad%d8%a7%d8%aa%d9%85%db%8c+%da%a9%db%8c%d8%a7&SSOReturnPage=Check&Rand=0
۹۶/۴/۲
زندگی خصوصی حاتمی کیا/سیمرغ
ابراهیم حاتمی کیا را جامعه ایرانی با فیلم از «کرخه تا راین» شناخت و با «آژانس شیشه ای» به اوج رسید. سال ها است هر فیلم او یک اتفاق است و چشم ها دنبالش می کنند. حاتمی کیا به نوعی یک نماد است مثل یکی از همان نمادهایی که همیشه در فیلم هایش استفاده می کند. نماد دفاع مقدس. نماد عشق به وطن. نماد عشق به ارزش ها. جدای همه فیلم های خوب و بدش و جدای همه موافقان و مخالفانش او امروز جایی در لژ سینمای ایران را به خود اختصاص داده است.
جایی که از نسل پیش از او بزرگانی مانند مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و عباس کیارستمی نشسته اند. او از نسل بعد از انقلاب در همان جایگاه حضور دارد. اما کاریزمای حاتمی کیا تنها به آثارش ختم نمی شود. ابراهیم حاتمی کیا یکی از خوش قیافه ترین کارگردانان سینمای ایران است شاید برای همین وقتی این روزها فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» با بازی او روی پرده سینماهاست، هیچ کس از حضور او در جایگاه بازیگر تعجب نمی کند.
حاتمی کیا اما بی توجه به اکران اولین فیلمش، البته به عنوان بازیگر ، مشغول آمده کردن اثر جدیدش، «چ»، برای نمایش در سی و یکمین دوره جشنواره فجر است. فیلمی که حاشیه هایش تا این لحظه از متن پررنگ تر بوده است. اما این گوشه نشینی این روزهای این مرد جنگ و صلح سینما باعث نمی شود بتوانیم به سادگی از کنار این اتفاق ویژه کارنامه اش بگذریم. پس به همین بهانه به سراغ بخش متفاوت و دوری از زندگی او رفتیم.
حاتمی کیای بعد از « از کرخه تا راین» را کمتر کسی است که نشناسد. اما در گفت و گوی زیر او درباره بخش در سایه زندگی اش یعنی حاتمی کیای پیش از «از کرخه تا راین» صحبت کرده است. این گفتگو برگزیده ای از صحبت های این فیلمساز شناخته شده در مجموعه «پلاک» است. ساناز صفایی در روزنامه «تماشا» بخشهایی از صحبتهای حاتمی کیا در «پلاک» را با دقت فراوان گزینش کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است. این گفته ها را در ادامه می خوانید:
بچه پامنار
۶ تا خواهر داشتم و من تنها پسر خانواده بودم. خانه ما در محله پامنار در مرکز شهر بود، مرکز شهر آن موقع تهران. خانه ای تقریبا سیصد و چند متری بود که به قول معروف حالت قمر خانومی داشت. عمو و خانواده اش آن طرف حیاط می نشستند و ما آن طرف دیگر. خانه، حیاط و زیر زمین های بزرگ داشت. من خلوت های خودم را در همین زیر زمین می گذراندم، با حرف زدن، آواز خواندن، نقش بازی کردن. این احساس ها را خواهرانم خیلی خوب می شناسند.
کاری از ابراهیم حاتمی کیا
یادم نمی رود در خانه کارم کشوبافی بود. پسر عموی من در زیر زمین دستگاه های تریکو بافی گذاشت و من به عنوان کارگر آنجا کار می کردم .از قبل آن پول در آوردم و دوربین خریدم؛ دوربین سوپر ۸ دست دوم. قواعد اینکه اصلا باید با این دوربین چه کرد را نمی دانستم. ۱۳، ۱۴ ساله بودم. شاید بتوانم بگویم نقطه عطف ورود به سینما برایم روزی بود که دیدم روی این دوربین یکسری درجاتی هست، ۱۸ فریم، ۲۴ فریم و ۱ فریم. این سه درجه را داشت.
من روی ۱ گذاشته بودم و متوجه شدم این تق، تق دارد فریم به فریم می گیرد. یادم نمی رود خودم بدون اینکه بدانم عروسک خواهرم را برداشتم. یک تخته سیاه کوچکی هم در زیر زمین درست کردم. گچ را دست عروسک دادم و آن را جلوی تخته گذاشتم. روی تخته هم نوشتم کاری از ابراهیم حاتمی کیا و فیلم گرفتم. حدود ۳ ماه طول کشید تا فیلم ظاهر شد چون آن موقع فیلم ها به آلمان فرستاده می شدند و آنجا ظاهر می کردند و برمی گرداندند.
برگشت من تو موویلاهای دستی، از اینها که با دست می شود نگاه کرد، این فیلم را گذاشتم. خودم نمی دانستم چه کردم وقتی تصویر حرکت کرد ، فریاد زدم و دویدم بالا و همه اهل خانه را صدا کردم که بیایید و ببینید من چه کردم، عروسک را زنده کردم. این اتفاق آغاز یک اعتماد به نفسی در من بود. من در خانه همه کاری باید می کردم، بنایی، عملگی، سیم کشی ، لوله کشی و … ، همانطور که پدر می کرد. اینها کارهای فنی بود که در خانه لازم می شد و باید می دانستیم. برای همین ذهنیت فنی داشتم. وقتی هم بحث عکاسی مطرح شد من آن وجه تکنیک برایم بیشتر اهمیت داشت. فکر می کردم اگر وارد سینما بشوم فیلمبردار خواهم شد. چون آن ذهن فنی را داشتم.
ماجرای مسابقه مرگبار
آن زمان ها به کتابخانه کانون پرورش فکری در خیابات فخرآباد می رفتم و یک پای ثابت آنجا بودم. داستان ها و کتاب های مختلف می خواندم و این داستان خوانی و مصور خواندن برایم خیلی جذاب بود. آنجا یکسری کتاب هایی هم از هنر عکاسی بود که می خواندم. مطالعه من درباره عکاسی و سینما فقط در همین اندازه بود چون فضای خانواده من اصلا فضایی نبود که کسی بتواند با من همراهی کند. در این حوزه طبعا فقط فردیت و تنهایی خودم را داشتم.
آن موقع سینما رفتن برایم تابو بود. فقط یک منفذ ورود به سینما داشتم و آن هم پسرعمویم بود. پسرعمویی که بعدها داماد بزرگ خانواده ما شد. او به سینما می رفت، وقتی فیلمی را می دید که حالا به نظر خودش برای سن من مجاز می آمد دفعه بعد من را هم با خودش می برد. یک بار اتفاق بدی افتاد. سینماها فیلم «مسابقه مرگبار» را گذاشته بودند از این فیلم های مسابقه ای که بعدها هم نسخه جدیدتر آن را ساختند. پسرعمویم حواسش نبود ، نگو که این فیلم یک صحنه ای داشت که همه داخل یک جایی برهنه بودند.
وقتی این صحنه شروع شد پسرعمویم رسما چشم های من را محکم گرفت که تکان نخورم. بیشتر می ترسید که من در خانه بگویم که یک همچین اتفاقی افتاده. با این اوصاف اگر جمع بزنیم من قبل از انقلاب کل فیلم های سینمایی که دیدم شاید به ۱۰، ۱۲ تا برسد ولی عشق سینما رفتن را با خودم داشتم. اما هیچ وقت فکر نمی کردم قرار است روزی خودم هم وارد این سینما بشوم.
مدیون عمویم هستم
همانطور که گفتم پیش از انقلاب به سینما نمی رفتم و عطش سینما رفتن به شدت در من بود. نزدیکی های انقلاب بود که من ناگهان از آن مدرسه ای که نزدیک خانه مان بود رفتم به مدرسه ای در خیابان شهباز سابق یا همان هفده شهریور فعلی. قرار بود به هنرستان بروم و فنی بخوانم اما چند نمره کم آوردم مجبور شدم علوم تجربی بخوانم. از این رشته متنفر بودم و از کلاس ها در می رفتم و به سینماهای میدان ژاله سابق می رفتم. یعنی راه من به آنجا باز شد. جای شما خالی من دو سال در جا رد شدم.
من که پیش از آن حتی تجدید هم نمی آوردم این پایم به سینما باز شدن و فرار از درسی که خیلی هم از آن بدم می آمد به جایی کشاندم که پدرم را راضی کردم که مدرسه نروم و بروم پیش او در مغازه کار کنم. بابا هم خوشحال بود و همچین بدش نمی آمد در مغازه به ایستم به هر حال تنها پسرش بودم دوست داشت جانشین خلفش باشم. من هم رفتم پشت دخل مغازه ایستادم جوری که انگار از این به بعد این زندگی عادی من است. خیالم هم راحت بود که دیگر به مدرسه نمی روم.
اما یک اتفاقی افتاد که من هنوز خودم را به خاطر آن مرهون عمویم می دانم. دوم، سوم مهر بود. یک روز عمویم آمد در آستانه در مغازه ایستاد و گفت:« مدرسه ها باز شده تو اینجا چه کار می کنی؟» من زبانم گرفت. گفتم:« به آقاجون گفتم.» گفت:« چی رو گفتی؟» آقاجونم برایش توضیح داد که:« این عرضه درس خواندن ندارد، می گه بیام پشت دخل باشم. » می دیدم خوشش میاد اما می خواهد یک جوری سر من بگذارد. عمویم گفت:«بیا بیرون، تو غلط کردی پشن دخل باشی.» گفتم: «آقاجون می گویند.» گفت:« آقا جونتم غلط کرده.» دیگر من دیدم هیچ راه فراری ندارم. حالا با خودم گفتم من دو سال رد شدم ، مدرسه دیگر من را قبول نمی کند.
پیش خودم احساس می کردم یک آدم طرد شده ای هستم که این عالم دیگر برایم معنایی ندارد. عمو من را به زور از تو مغازه در آورد و دستم را گرفت و به یک دبیرستانی برد که آنجا رشته خدمات می خواندم. دقیقا یادم نیست خدمات چه بود. در آنجا درس هایی مثل تزئنات داخلی و گرافیک می خواندیم. من ناگهان گمشده خودم را یافتم و چسبیدم به درس.
تربت
یک بار به منطقه رفته بودم ، نزدیک خط کمین. آنجا بچه های دزفول را دیده بودم که اینها نزدیک ترین موقعیت را به عراقی ها داشتند. دیدم یکی از اینها بلند می شد تیراندازی می کرد و بعد آنها هم دو، سه تا جواب می دادند و دوباره می نشست. یک لیوان آب هم بقل دست خود گذاشته بود. من می دیدم یک چیزی دستش است و هی با چاقو دارد آن را می سابد. متوجه شدم دارد مهر درست می کند. پرسیدم:« این چیه؟ » گفت:« ما الان یک ذره داخل خاک عراق رفتیم.
این یک تیکه که الان ما نشستیم تو خاک عراق است. این خاک، خاک تربت کربلا است. من به نیت این دارم مهر آماده می کنم و شهر خودمان برای بچه های مان می برم.» این خاطره در ذهن من مانده بود. بعد داخل سنگرهای عقب تر هم که آمدم دیدم اصلا این یک سنت است همه دارند در فرم های مختلف مهر درست می کنند. بر این اساس قصه «تربت» را نوشتم. قسمت های که جنگ و جبهه بود را همان جا گرفتیم.
بعد من به تهران برگشتم شروع کردیم بقیه اش را گرفتن که دیگر رابطه آن رزمنده با مادرش و رفتن به امامزاده و … بود. این هم امامزاده ای بود که من خیلی به آن علاقه داشتم. چون جایی بود که با همسرم اول ازدواج مان خیلی به آن می رفتیم خیلی از این امامزاده در خواست داشتیم، امامزاده معصوم در دو راهی قپون.
صراط
شاید دغدغه شخصی خودم وقتی جبهه می رفتم تصورم این بود که اگر مادری که الان دارد من را راهی می کند فردا روزی اگر یک پایم قطع شود با من چه برخوردی خواهد کرد. نه با من، اصلا با ایده ها و آرمان هایم چه برخوردی خواهد کرد؟ یا پدرم؟ یاد یک خاطره ای افتادم. اوایل وقتی جبهه رفتن برای فیلمبردری پیش می آمد صبح روزی که می خواستم بروم مادر بلند می شد ، خواهرهایم بیدار می شدند و همه من را با یک مراسمی اشک ریزان تا دم در بدرقه و راهی می کردند.
ما باید می رفتیم داخل یک پادگانی از آنجا به جبهه می رفتیم. گاهی تا ظهر آنجا علاف می ماندیم، ظهر می گفتند امروز لغو شد بروید فردا بیایید. ما هم می آمدیم خانه همه خوشحال و شاد می شدند و شب هم شام خیلی خوبی بود. فردا صبح دوباره این ماجرا تکرار می شد منتها با یک پرده ضعیف تر. مثلا مادر دوباره از زیر قرآن رد می کرد و آب پشت سرم می پاشید ولی خواهرها مثلا یکی شان غایب بود. من یادم نمی رود دیگر یک وقتی شد که فقط مادرم از زیر لحاف گفت پسرم انشاالله سلامت باشی. رفتی؟ و من گفتم بله، رفتم. البته اینجوری حس راحت تری داشتم اینکه الان دارم می روم دیگر کسی کاری به کارم ندارد. دیگر خسته شده بودند.
آشنایی با شهید آوینی
یک اتفاق دیگر هم سر فیلم «صراط» افتاد که می توانم بگویم نقطه عطفی برای من بود. من می خواستم فیلم را مونتاژ کنم؛ دستگاه مونتاژ نداشتیم. پول هم نداشتیم. گفتند در جهاد یک جایی است که می توانید آنجا مونتاژ فیلم تان را انجام بدهید. جهاد تلویزیون. نقطه آشنایی من با آقای مرتضی آوینی باز از سر همین مونتاژ «صراط» آغاز شد. «صراط» همینطور آغاز آشنایی من با آقای بهشتی و تشکیلات حرفه ای سینمایی آن دوران هم بود. البته آن موقع من آوینی را بافاصله می شناختم. او هم کسی بود که داشت آنجا کار می کرد و هنوز «روایت فتح» هم راه نیفتاده بود. من هم او را می دیدم اما با فاصله. ما می رفتیم در اتاق مونتاژ و کار فیلم خودمان را انجام می دادیم.
سر صحنه فیلم پوراحمد
عزیزم من اصلا سر هیچ فیلم سینمایی نرفته بودم؟ اضلا نمی دانستم فیلم چه جوری می سازند؟ چه جوری دور هم جمع می شوند؟ من یک بار تصمیم گرفتم به پشت صحنه فیلمی بروم. با فارابی آشنا شده بودم گفتم من می خواهم سر صحنه بروم. گفتند اگر می خواهی برو پارک ملت آنجا دارند فیلمبرداری می کنند. آقای کیومرث پوراحمد داشتند «تاتوره» را می ساختند. آقای شجاع نوری داشتند با یک بچه ای بازی می کردند.
گفتند از دور می توانی نگاه کنی، اما نزدیک نشو. آقای حسین جعفریان فیلمبردار بود. من به فاصله ۴ تا درخت دورتر ایستاده بودم و هی نگاه می کردم که آهان رابطه فیلمبردار با کارگردان این جوری است. حسین جعفریان آدم آرامی است و یواش حرف می زند. آقای پوراحمد هم این جوری است، یک چیزی آرام می گوید و می رود. من می گفتم آهان پس رابطه فیلمبردار با کارگردان باید این جوری آرام و پچ پچ حرف زدن باشد. تصور من از پشت صحنه این بود.
به خانمم گفتم تو کار ما تهمت زیاده
سیطره جریان جنگ آنقدر برای من قوی بود که من می گفتم رزمنده فیلمبردار تا بگویم فیلمبردار رزمنده. خجالت می کشیدم از دهنم در بیاد بگویم که فیلمسازم. البته به زنم گفتم. وقتی می خواستم ازدواج کنم به خانمم گفتم که:« چیزه من فیلمسازم». سال ۶۲ بود «تربت» را ساخته بودم ، رفتم خواستگاری. گفتم:«من درسته پاسدارم ولی فیلمسازم.» گفت:«یعنی چی؟» گفتم:« تو کاره ما تهمت زیاده.» سالی بود که یکی از بچه های ما ، همین آقای حاج میری، فیلمی به اسم «حلوا برای زنده ها » ساخته بود؛ بر اساس داستانی از آقای دولت آبادی. بعد به او بسته بودن که این مارکسیست و توده ای است. حالا این بچه خط امامی بود، سفارت آمریکا را گرفته بودند. ما همه مانده بودیم که چه جوری ثابت کنیم، ما که نماز می خوانیم. من می دانستم این پیچیدگی ها در این عرصه هست.
طوق سرخ
۲۳ سالم بود و درگیر جنگ. یک اتفاقی سر این فیلم افتاد که خیلی جالب است. سر فیلم «صراط» من موفق شدم کمی به چشم ها بیام. سر «صراط» هیچ چیز نداشتم ، دوربین ۱۰۰ فیتی داشتم، ریل مثلا فرض بگیرید ۵، ۶ متر داشتم،یعنی مصیبت. حداقل ابزار ممکن برای فیلمبرداری را داشتم. سر فیلم «طوق سرخ» به من گفتند به تو دوربین می دهیم. یک دوربین ۴۰۰ فیتی کلر به ما دادند. گفتند تا ۲۰ متر هم بهت ریل می دهیم. این ریل اضافه و دوربین ۴۰۰ فیتی آن زبان نرم و عادی من را گرفت. عشق اینکه با ریل در خیابان ها حرکت بکنم مصیبتی سر مونتاژ شد. آنجا یاد گرفتم بعضی وقت ها محدودیت ها خلاقیت می آورد.
هویت
مثل ورود یک روستایی به شهر است که روز اول قطعا جیبم را می زنند. خیلی چیزها را از دست می دهم تا یک ذره با فضای شهر آشنا بشوم تا بفهمم روز بعد باید چه کنم. من روز اول ورودم به شهر است. اتفاقا آن روستایی داشت در آن فیلم های کوتاه خودش خوب عمل می کرد. الان یک دفعه وارد حوزه بزرگتری شد. سعی می کنم خودم را جمع کنم اما به راحتی نمی توانم. همیشه «هویت» جزو بچه های ناخوانده من تعریف شد. یعنی آن فضا خوب درنیامد و عناصر روی آب ماندند. و الا این آشی بود که همه مواد لازم برای یک آش خوب را داشتم و می خواستم در آن بریزم. حالا یک چیزی را خوب رعایت نکردم. مثلا در یک قابلمه لعابی نباید این پخته می شد. اما من آنها را در آن ظرف قرار دادم و این ظرف، قصه من را به خطر انداخت و همه چیز یک رنگ ناآشنا گرفت.فیلم اولم سیلی بزرگی به من زد.
خسرو دهقان کاشف من بود
«هویت» اکران نشد و طبعا آن روال طبیعی خودش را طی نکرد. فیلم به سینماها نرفت و کسی آن را در سینماها ندید.منتقدین هم اعتنا نکردند جز یک منتقد، آقای خسرو دهقان. او تنها کسی بود که به این فیلم اعتنا کرد. او در یکی از مجلات سینمایی وقت ستونی درباره این فیلم نوشت و گفت یک فیلمساز صاحب قریحه دارد وارد سینمای ما می شود. لکنت دارد اما این فیلمساز حرف هایی می خواهد بزند. بعدها هم همیشه گفت که من کاشف فلانی برای ورود به سینمای حرفه ای هستم. و واقعا هم کس دیگری اصلا اعتنا نکرد. اصلا من را به حساب نیاوردند که چنین کسی وارد سینما شده در آن مجموعه آن بزرگانی مثل آقا علی حاتمی، آقای کیمیایی، آقای مهرجویی و امثال اینها اصلا من دیده نشدم و به چشم نیامدم.
دیده بان
بعد از فیلم «هویت» در بین دوستان خودم، در جایی که کار می کردیم، رفقای همپالکی خودمان، حرفی افتاد که فلانی دست از شهر نمی کشد. چرا از تو منطقه و از خود جنگ فیلم نمی سازد؟ و از دل این حرف ها در آمد که توانایی حرف زدن از فضای متن جنگ را ندارد. کمی برخورنده بود. احساس یک جور اتهام نسبت به این حرف ها می کردم که در واقع این نبود و یک جور قمار هم برایم بود و نمی دانستم دقیقا چه جوابی باید بدهم. برای همین اصرار داشتم فیلم بعدی ام حتما در منطقه جنگی رخ بدهد.
مهاجر
آقای دکتر کریم گوگردچی که استاد من در دانشگاه هم بودند موسیقی این فیلم را می ساختند. او سعی می کرد با زبانی کلاسیک این فضا را توضیح بدهد. من زبان توضیح احساسات فیلم را نداشتم و توضیح این مسئله به موزیسین خیلی برایم سخت بود. بعضی وقت ها آنقدر عامیانه و سطحی می گویم که خود آنها خنده شان می گیرد. حالا شما تصور کنید کسی که جلوی شما ایستاده استاد دانشگاه تان هم باشد. یک شبی ایشان به من اصرار کردن بیا استودیو سر ضبط موسیقی.
گفتم استاد من مسئله ای ندارم شما آنجا کار خودتان را بکنید. گفت نه دوست دارم بیای. من هم رفتم. حالا نگو دقیقا یک شبی بود که اینها قرار بود با ساکسیفون و سازهای بادی بزنند. این سازبادی من را یاد کارهای یک هنرمند سیاه پوستی انداخت که از بزرگترین ساکسیفون نوازها است . الان اسم ایشان را یادم نمی آید. من آمدم این را توضیح بدهم از زبانم در رفت و گفتم استاد یک ذره کاباره ای نیست؟ تا گفتم کاباره و دیدم استاد سرخ شد و گفت کاباره؟! گفتم نه این نایت کلاب ها . مانده بودم چطوری توضیح بدهم . بعد دیگر اینقدر ایشان ناراحت شدن که من گفتم شما خودتان دعوت کردید می گفتید من نیام. من هم نمی دیدم چه کار دارید می کنید.
وصل نیکان
یک قصه بگویم، خیلی قصه قشنگی است. در عملیات «بدر» شکست خوردیم. من فیلمبردارم، تو عملیات سال ۶۳. دارم از جبهه به عنوان فیلمبردار در لحظه های بسیار سخت و خونین بر می گردم با آن نیروهایی که بسیجی هستند و آن بچه هایی که با هم بودیم. فرمانده لشگر حضرت رسول ، که خدا رحمتش کند، آقای عباس کریمی شهید شده بود. آقای دستواره تازه فرماندهی را به عهده گرفته بود. ما از لحاظ روحی حال مان بد است.
وضعیت بسیار بدی داریم. بچه ها، رفقا، شهید شدن. یک وقتی در تلویزیون گفتم، من خودم در حین عقب نشینی و در آن وضعیت، یک نفر پایم را گرفت؛ یک زخمی که در لحظات آخر عمرش بود. من در آن ترس و واهمه به زور دست هایش را از پاهایم باز کردم که فرار کنم. هنوز این دستی که پایم را گرفت با من دارد زندگی می کند. برگشتیم دزفول. بخش عمده لشگر را به فرودگاه دزفول آوردند. گفتند می خواهیم با هواپیما به تهران ببریم تان. نیرو از سر ظهر به آنجا آمده ، حال بد، خسته، کوفته با لباس های نظامی و خاکی بودیم فقط اسلحه ها و ساز و برگ نظامی مان را پس گرفتند.
این نیرو با این احوالات در فرودگاه منتظر بود، هواپیما تا شب نیامد. هر لحظه صدای آژیر قرمز و این چیزها بود. شب شده و تاریک است. حوصله بچه های رزمی دیگر سر رفته و می گویند ای کاش با ماشین می رفتیم. کاش ما را با اتوبوس می بردند. بعد از چقدر هواپیما پیدایش شد. یک هواپیمایی آورده بودند از این ۷۴۷ ها که صندلی نداشت. یعنی کارگو نبود ولی صندلی اش را برداشته بودند. ما را به زور تو این هواپیما جا دادند.
تا ما می آمدیم بنشینیم ،خدا رحمت کند، مرحوم دستواره می آمد داخل ورودی هواپیما داد می زد:«برادرها گردان عمار روی زمین جا مانده. به نام قائم آل محمد بلند بشین.» ما بلند می شدیم و داخل هواپیما کمی جلوتر می رفتیم و به هم می چسبیدیم. رسید به جایی که صورت به صورت هم شده بودیم، اینقدر نزدیک. داریم به تهران می رویم. یکی هم همراه ما آمده بود این بنده خدا دستش یک سطل بود، یک سطل فلزی. تو سطل آب بود. من تو تاریکی حواسم نبود. بعد نگاه کردم دیدم یکی، دو تا ماهی کوچولو هم در آن دارد. هی این لمبر می زد و روی بقیه می ریخت.
ما هم می گفتیم بابا این ور دار ، این چیه با خودت آوردی. با سر اشاره می کرد که کاری نمی کند، یعنی حرف هم نمی خواست بزند. عصبیت به حدی بود که برای اینکه یک نفر از پنجره بیرون را ببیند مانع شد و بقیه هم دیگر نمی توانستند بیرون را ببینند. ما هم هواپیما ندیده هستیم و تو هواپیما تا آن موقع ننشستیم. یکی گفت سرت را بکش کنار ببینم چه خبره. آن یکی هم نمی خواست گوش کند. سر همین که از جلوی پنجره کنار برو بقیه هم می خواهند ببینند، داشت دعوا می شد. اینقدر جا تنگ بود که بچه ها کله به هم می زدند.
بقیه هم دست های این دو نفر را گرفته بودند که آقا این چه کاری است ، ول کنید. نیرو در این وضعیت بود. تاریکی مطلق ، فقط یک چراغ های بسیار ریزی سو سو می زدند. آن سطل آب چه بود؟ دیدم صاحب سطل به یکی دارد یواشکی می گوید :«این آب را از فرات آوردم. من هیچ چیز ندارم تهران ببرم. حداقل این را ببرم بگویم از فرات آمدم. این آب آنجا است.» این آب نشان می داد او تا آنجا رفته یعنی لشگر تا فرات رفته بعد عقب نشینی کرده.
بالاخره این هواپیما با هر مصبیتی بود رسید. تو هوا هم که بودیم همه خدا، خدا می کردند نمی شود به جای تهران به مشهد برود؟ نکند تهران بمباران باشد؛ نرویم اقلا برویم مشهد زیارتی بکنیم. نشد و هواپیما در تهران نشست. شهر ظلمات محض است. روزهای بمباران تهران است. حالا مدیریت محترم برای یک لشکری که در هواپیما مثل ساندویچ فشرده بودند ۲ تا اتوبوس فرستاده بود. اتوبوس ها همان اول غیب شدند. یک ستون راه افتاد از در اصلی فرودگاه مهرآباد به سمت میدان آزادی. ستونی بود که در تاریکی مطلق دیده نمی شد چون حتی مهتاب هم نبود.
یک وقت که نور چراغ ماشینی می افتاد می دیدم این ستون تا کجا دارد می رود. یک ستون از لشکری که صبح از منطقه خارج شده و الان در مرکز شهر تهران است. رسیدیم میدان آزادی. میدان آزادی ناگهان در دایره بچه های لشگر افتاد، هر کسی می خواهد یک طرف برود. یکی می خواهد برود کرج، یکی سه راه آذری، یکی انقلاب و … . این دایره همه دنبال ماشین بودند. بچه ها جلوی ماشین ها دست تکان می دادند و ماشین ها نمی ایستادند. یکی بالاخره ایستاد ، من چون فیلمبردار بودم در جیب پیراهنم پول داشتم.
گفتم میدان امام حسین. می خواستم توپخانه بروم ماشین نبود گفتم امام حسین. همینطور که داشتم سوار می شدم راننده به تندی گفت ۵۰ تومان می شود! من نشستم. مثلا شدم نفر دوم که تو ماشین بود. سه تا جا داشت. این ماشین آرام حرکت می کرد تا مسافر سوار کند. یکسری هم که در مسیر ایستاده بودند. راننده با همان لحن تاکید تکرار می کرد ۵۰ تومان می شود. می گفتند نه نداریم، باز می رفت جلوتر می گفت ۵۰ تومان می شود.
من پول کم داشتم نمی توانستم کاری بکنم. گفتم آقا، اخوی ول کن این بچه ها از جنگ می آیند. با همان لحن برگشت، گفت: «خب بیان به من چه مربوط است. من زندگی دارم، زن و بچه دارم. باید کارم را بکنم.» من آن روز فهمیدم تو شهر چه اتفاقی افتاده! نور ماشین او داشت به دانه دانه بچه ها می خورد. من اصلا آن عزیزی که آن کار را می کرد محکوم نمی کنم اما فکر می کردم که این چرا ما را سوار نمی کند؟ چرا فکر نمی کند ما همه از جنگ آمدیم؟
گفتم:« بردارم قیافه ها را نگاه کن اینها همه خاکی اند دارند از جنگ می آیند.» گفت:« خب بیایند، هر کسی دارد وظیفه خودش را انجام می دهد. من هم باید نان زن و بچه ام را تهیه کنم. می بینی که این وقت شب (نصف شب بود) دارم وسط بیابان کار می کنم. برای چه دارم کار می کنم؟ الان من هم باید کنار زن و بچه ام خوابیده باشم. » من متعجب بودم، نمی فهمیدم چه می گوید. تحمل عامه مردم برای موشک باران تهران، بمباران و تاریکی مطلق یک حدی بود.
از کرخه تا راین
دوران سازندگی آغاز شده بود و می خواستند شادمانگی ها را جشن بگیرند یا شادمانگی بیاورند و رنگ های تلخ و خاکستری دوران جنگ را کم کم فراموش کنند. حالا این وسط یک فیلمسازی هم پیدا شده است، ساز ناکوک می زند. حتی به من هشدار دادند که احتمال دارد این فیلم شکست بخورد و این زبانی نیست که الان مردم دوست داشته باشند. واقعا هم تا لحظه ای که فیلم به نمایش درآمد من قطع یقیین تصورم این بود که این فیلم شکست خواهد خورد.
تا روز اولین نمایش فیلم در سینمای شهر قصه برای اهالی مطبوعات رسید. این از آن خاطرات عجیب و غریب است که برای من شکل گرفت. با این فکر که این فیلم شکست خواهد خورد هی در خیابان های اطراف می چرخیدم و می ترسیدم به داخل سینما بروم. دقایق پایانی فیلم دیگر تحمل نکردم و یواشکی تو سینما خزیدم. دقایق آخر بود که من وارد سالن شدم. دیدم همه ساکت هستند. گفتم این سکوت نشانه شکست محض است. بعد آمدم بیرون و در راهرو منتظر ایستادم.
فکر می کردم از سالن که خارج بشوند از بغلم رد خواهند شد و محلی نخواهند گذاشت و اعتنا نمی کنند. اما دیدم نفر به نفر بیرون آمدند و چشم ها خیس اشک است. همه من را بغل می کردند و هق هق می زدند. والله من گفتم اینها اهالی رسانه هستند دارند از این کارها می کنند. یک عده هم تهدید می کردند. همینطور که بغلم می کردن می گفتند تو کار زشتی کردی و بچه های جنگ را تحقیر کردی، باید محاکمه بشوی. یادم است در آن وضعیت یکی گردن من را گرفت و رها نمی کرد و می گفت تو نسبت به آرامان ها بچه های جنگ خائن هستی و با این فیلم خیانتت را نشان دادی. تو خون این شهدا را فروختی. در لحظه ای که او من را رها کرد کس دیگری می گرفت و می گفت تو عالی گفتی و آرمان شهدا را حفظ کردی. و من با هر دو این برخوردهای موافق و مخالف ماندم.
http://seemorgh.com/culture/cinema/cinema-celebrities/150198-150198/
۹۶/۴/۲
زنگی نامه حاتمی کیا/راسخون
ابراهیم حاتمی کیا در سال ۱۳۴۰ در یک خانواده مذهبی با اصالت آذربایجانی ، در تهران متولد شد. باورها و اعتقادات مذهبی خانواده مانع از تماشای تلویزیون و راهیابی وی به سینما می شد و همین کمبود ، عطش وی را تشدید ساخت. آزادی دوران جوانی و مصادف شدن با انقلاب اسلامی دو عاملی بود که او را به سوی سینما سوق داد.
حاتمی کیا فارغ التحصیل فیلمنامه نویسی از دانشگاه هنر است. او فعالیت های سینمایی اش را از سال ۱۳۵۹ با نوشتن فیلم نامه و کارگردانی فیلم های کوتاه در فضای جبهه و جنگ آغاز کرد. او که به خوبی ارزش های بیانی این رسانه تصویری و قابلیت های آن در انتقال صریح و در عین حال عمیق احساسات را دریافته بود در پی آن برآمد که همه آنچه را که از نا جوان مردی این جنگ تحمیلی و قهرمانی ها و تلاش های مردان شجاع ایرانی در میدان جنگ دیده بود با این زبان بیان کند. او با تجربه ای که در ساخت چند فیلم مستند در جنگ کسب کرده بود و استعداد و تیز بینی ای که از آن برخوردار بود شرایط را برای فیلم سازی خود فراهم کرد.
در سال ۱۳۶۴ نخستین فیلم بلند خود را به نام هویت ساخت. او این فیلم را برای شبکه دوم سیما ساخت. هویت به مسائل اجتماعی روز آن زمان و جریانات پر تب و تاب سیاسی سال های اولیه انقلاب می پرداخت و می کوشید تصویری واقع گرایانه از گرایشات سیاسی آن دوران پر آشوب ارائه دهد. اما برخی این فیلم را یک سو نگر و جانب دارانه تلقی کردند و این فیلم را نپسندیدند. با این وجود هویت فیلمی بود که نشان از ظهور فیلم سازی با افکار نو و دیدگاهی اجتماعی می داد.
وی در دومین تجربه سینمایی خود فیلم دیده بان (۱۳۶۷) را ساخت. دیده بان یکی از فیلم های خوب جنگی ایران است. با وجود اینکه به نظر می رسد این فیلم ، فیلم تجربه گرایانه ای بود اما نشان می داد که حاتمی کیا احاطه بیشتری بر عناصر و دست افزار های سینمایی پیدا کرده. تجارب حاتمی کیا در این فیلم ارزشمند بودند و او را برای خلق آثار بعدی اش که همگی بر گرفته از جنگ و تبعات آن بودند یاری دادند.
فیلم بعدی حاتمی کیا ، مهاجر ( ۱۳۶۸) ، یکی از بهترین ، شاخص ترین و مهم ترین دستاورد سینمای جنگی ایران است. مهاجر چه از جهت ساختار تکنیکی و چه از نقطه نظر ارزش های مظمونی بسیار پخته تر است و بیش از آنکه تجربه سوم یک فیلم ساز جوان به نظر بیاید ، اثر یک فیلم ساز کهنه کار را نشان می دهد.
در وصل نیکان (۱۳۷۰) ، حاتمی کیا سعی کرد که احساسات حاکم بر فضای جبهه و جنگ را به زندگی روزمره در شهر منتقل کند. فیلم با آنکه برخی از نشانه های سینمای حاتمی کیا را با خود دارد اما چندان موفق نیست.
اغلب علاقه مندان به سینما و منتقدان از کرخه تا راین (۱۳۷۱) را بهترین فیلم حاتمی کیا می دانند. فیلمی که به زیبایی به تبعات جنگ از زوایای مختلف می پردازد. فیلمی به شدت احساسی که در عین حال دیدی کاملا واقع بینانه دارد و همین واقع بینی بار دراماتیک آن را بیشتر می کند. از کرخه تا راین تماشاگرش را به تفکر می طلبد تا کمی درباره ارزش ها و سرنوشت این چند نفری که از بی عدالتی جنگ درد می کشند بیندیشد. از کرخه تا راین همچنین از بازی های خوب هنرپیشگان خود به خصوص علی دهکردی که بی شک بهترین بازی اش را ارائه داده برخوردار است.
فیلم بعدی او، خاکستر سبز (۱۳۷۲) ، نه تنها در میان آثار حاتمی کیا بلکه در آثار سینمای جدید ایران تجربه ای متفاوت است. خاکستر سبز ماجرای عشقی دو ملیتی را در میان فضای جنگ زده کشور بوسنی بین یک خبرنگار ایرانی و یک دختر بوسنیایی روایت می کرد. این فیلم نیز مانند از کرخه تا راین بار احساسی زیادی داشت. در واقع حاتمی کیا از فیلم از کرخه تا راین به بعد که صرفا به تبعات جنگ و مسائل اجتماعی آن می پردازد این بار احساسی را حفظ می کند.
بعد از دو سال دو فیلم بوی پیراهن یوسف و برج مینو را می سازد. بوی پیراهن یوسف درباره انتظار خود خواسته یک پدر بود که سرانجام مزد این انتظار را می گیرد و پسرش را زنده می یابد. بوی پیراهن یوسف به دلیل کشدار شدن قصه و تداخل موضوعی ضرباهنگ کندی دارد. برج مینو هم به نوعی فیلمی شخصی درباره ماجرای شخصی سربازی از جنگ برگشته بود که همسرش را نیز با ماجرایش همراه می کند.
او در سال ۱۳۷۶ فیلم آژانس شیشه ای را می سازد ، فیلمی که بسیار مورد توجه تماشاگران قرار گرفت. آژانس شیشه ای فیلمی به شدت انتقادی بود درباره فضای پس از جنگ ، فضایی که بسیاری از حقایق را فراموش کرده. عمده صحنه های فیلم آژانس شیشه ای در یک فضای بسته آژانس هواپیمایی می گذرد ، با این وجود بازی های خوب هنرپیشه ها به ویژه پرویز پرستویی که این فیلم آغاز همکاری دنباله دار او با حاتمکی کیا بود ، دیالوگ های زیبا و ماندگار ، مضمون فیلم و پرهیز از جانب داری های احساسی نه تنها آن را کسل کننده و کشدار نساخته بلکه تماشایی ، قابل توجه و تفکر برانگیز ساخته.
پروژه بعدی حاتمی کیا ، روبان قرمز ، با وجود آنکه برخوردار از همان مضامین و مفاهیم فیلم های حاتمی کیاست ولی تجربه ای متفاوت به نظر می رسد. این فیلم واکنش های متفاوتی را چه از سوی تماشاگران و چه از سوی منتقدان برانگیخت. در سال ۱۳۷۹ ، حاتمی کیا موج مرده را ساخت. موج مرده درباره تقابل دو نسل است ، پدری از نسل جنگ و پسرش از نسل کاملا متفاوت بعد از جنگ. موج مرده توقیف شد و پخش آن به تعویق افتاد و هنگامی که به اکران عمومی درآمد چندان استقبال نشد. البته موج مرده نسبت به آثار قبلی حاتمی کیا از ارزش کمتری برخوردار است. همچنین حاتمی کیا در سال ۱۳۷۹ ساخت سریال خاک سرخ را برای شبکه اول سیما آغاز کرد که در سال ۱۳۸۱ به پایان رسید. این سریال به ویژه در فیلم نامه مشکلات زیادی داشت و چند بار بازنویسی هم آنها را برطرف نکرد و حاتمی کیا با مسائلی که در هنگام ساخت خاک سرخ با آنها مواجه شد نتوانست سریال موفقی ارائه دهد.
در سال ۱۳۸۰ حاتمی کیا فیلم ارتفاع پست را ساخت. فیلمی که از نظر ماجرا در سینمای ایران کاملا جدید بود. گروگان گیری در اثر مشکلات اقتصادی و اجتماعی تحمیلی از سوی جامعه مضمونی بود که ارتفاع پست را در جشنواره فیلم فجر سال ۸۱ به فیلم برتر تماشاگران جشنواره بدل کرد. حمید فرخ نژاد استعداد تازه کشف شده بازیگری در این فیلم بازی خوب و به یاد ماندنی از خود ارائه داد. بخش عمده ارتفاع پست در محدوده کوچک و کاملا بسته یک هواپیما می گذرد اما حاتمی کیا به خوبی محدودیت های فیلم سازی در این فضاها را پشت سر گذاشت. ارتفاع پست آخرین فیلم از حاتمی کیاست که به اکران عمومی در آمده.
فیلم بعدی او، به رنگ ارغوان (۱۳۸۳) نام دارد که اجازه نمایش نیافت و از جشنواره سال ۱۳۸۳ هم بازماند. آخرین آثار حاتمی کیا ، به نام پدر (۱۳۸۴) که در دوره بیست و چهارم جشنواره فیلم فجر به نمایش در آمد و دعوت (۱۳۸۶) که در بیست و ششمین دوره از جشنواره فیلم فجر حضور یافت، واکنش های متفاوتی را در بر داشت.
فیلم شناسی
نویسنده و کارگردان:
دعوت (۱۳۸۶)
سریال حلقه سبز (۱۳۸۵)
به نام پدر (۱۳۸۵)
به رنگ ارغوان (۱۳۸۳)
سریال خاک سرخ (۱۳۷۸ تا ۱۳۸۱)
ارتفاع پست (۱۳۸۰)
موج مرده (۱۳۷۹)
روبان قرمز (۱۳۷۷)
آژانس شیشه ای (۱۳۷۶)
بوی پیراهن یوسف (۱۳۷۴)
برج مینو (۱۳۷۴)
خاکستر سبز (۱۳۷۲)
از کرخه تا راین (۱۳۷۱)
وصل نیکان (۱۳۷۰)
مهاجر (۱۳۶۸)
دیده بان (۱۳۶۷)
هویت (۱۳۶۵)
طوق سرخ (فیلم کوتاه ۱۳۶۴)
کوردلان (فیلم کوتاه ۱۳۶۴)
تربت (فیلم کوتاه ۱۳۶۳)
صراط (فیلم کوتاه ۱۳۶۳)
نویسندگی: اسکادران عشق
تهیه کننده: توهم (۱۳۶۴)
دستیار فیلمبردار: توهم (۱۳۶۴)
تدوین کننده: به رنگ ارغوان (۱۳۸۳)
مشاور کارگردان:
همه زنده بودند (۱۳۸۸)
حس پنهان (۱۳۸۵)
تهیه کننده:
۱ – به نام پدر (۱۳۸۴)
۲ – عبور (۱۳۶۷)
جوایز:
برنده دیپلم افتخار بهترین فیلم مستند از سومین جشنواره فیلم فجر تهران ۱۳۶۳ برای فیلم کوتاه صراط
جایزه ویژه هیات داوران در هفتمین جشنواره فیلم فجر تهران ۱۳۶۷ برای فیلم دیده بان
جایزه بهترین فیلمنامه و فیلم از هشتمین جشنواره فیلم فجر تهران ۱۳۶۸ برای فیلم مهاجر
جایزه بهترین فیلم از یازدهمین جشنواره فیلم فجر تهران ۱۳۷۱ برای فیلم از کرخه تا راین
جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی از شانزدهمین جشنواره فیلم فجر تهران ۱۳۷۶ برای فیلم آژانس شیشه ای.
بهترین کارگردانی بخش بین الملل هفدهمین جشنواره فیلم فجر ۱۳۷۷ برای فیلم روبان قرمز
http://rasekhoon.net/article/show/131460/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%A7/
۹۶/۴/۲
سبک فیلم سازی و درباره اثار:
ارمانگرای واقع بین/دنیای اقتصاد
«ابراهیم حاتمی کیا» یکی از برجسته ترین کارگردانان صاحب سبک سینمای ایران است که سعی کرده است در آثار خود در کنار آرمان گرایی از واقعیت ها نیز فاصله نگیرد.
حاتمی کیا به سال۱۳۴۰ خورشیدی در تهران متولد شد. وی دانش آموخته رشته فیلمنامه نویسی از دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است.
به گزارش انتخاب حاتمی کیا با تجربه ای که در ساخت چند فیلم مستند در جنگ کسب کرده بود و استعداد و تیز بینی ای که داشت، فعالیت های سینمایی اش را از سال ۱۳۵۹ با نوشتن فیلم نامه و کارگردانی فیلم های کوتاه آغاز کرد. بر همین اساس وی یکی از فیلمسازانی است که پس از انقلاب و در شرایط جنگ به فیلم سازی روی آورد و کار خود را نیز با حضور در جبهه ها آغاز کرد.
از آثار سینمایی حاتمی کیا می توان به «هویت»(۱۳۶۴)، «دیده بان»(۱۳۶۷)، «مهاجر»(۱۳۶۸)، «وصل نیکان»(۱۳۷۰)، «از کرخه تا راین»(۱۳۷۱)، «خاکستر سبز»(۱۳۷۲)، «بوی پیراهن یوسف»(۱۳۷۴)، « برج مینو»(۱۳۷۴)، «آژانس شیشه ای»(۱۳۷۶)، «روبان قرمز»،(۱۳۷۷)، «موج مرده»(۱۳۷۹)، «ارتفاع پست»(۱۳۸۰)، «به رنگ ارغوان»(۱۳۸۳)، «به نام پدر» (۱۳۸۴)، «دعوت»(۱۳۸۷)، « گزارش یک جشن» (۱۳۸۹)، «چ»(۱۳۹۱) و «بادیگارد»(۱۳۹۴) اشاره کرد. وی همچنین ۲ سریال «خاک سرخ»(۱۳۸۱) و «حلقه سبز»(۱۳۸۵) را کارگردانی کرده است.
حاتمی کیا یکی از پر افتخارترین کارگردانانی است که جوایز بسیاری را در جشنواره فیلم فجر به دست آورده است. وی با دریافت ۵ سیمرغ بلورین بهترین فیلم، موفق ترین کارگردان در این زمینه است.
سینمای حاتمی کیا از دهه ۶۰ تا دهه ۹۰ دچار تحول و دگردیسی می شود به این معنا که وی با تاثیر پذیری از جامعه و فضای اجتماعی سعی می کند با تحول ها همگام شود. بر همین اساس در دوره های مختلف فیلم سازی اش همگام با تحول فضای اجتماعی آثارش را بروز رسانی می کند.
به نظر می رسد مسیر حرکت قهرمان فیلم های حاتمی کیا گویی یک نفر است که مراحل مختلف زندگی خود و جامعه اش را طی می کند. در واقع این تحول در شخصیت ها و زندگی شان را می توانیم در روایت سینمایی حاتمی کیا در دهه های مختلف مشاهده کنیم.
یکی از ویژگی های حاتمی کیا ایجاد حس کنجکاوی در مخاطبان پیش از نمایش فیلم هایش است چرا که توانسته آثاری جذاب و پر کششی بسازد. در واقع وی از جمله کارگردانان موفق نسل دوم سینمای ایران است که در طول دوران فیلم سازی خود علاوه بر آثار سینمای دفاع مقدس، سراغ موضوع های اجتماعی و حتی فیلم هایی با پس زمینه سیاسی رفته است.
***سینمای دهه ۶۰ حاتمی کیا
سینمای دهه ۶۰ ایران بیشتر در زمینه سینمای دفاع مقدس است که حاتمی کیا نیز به عنوان فیلم سازی دغدغه مند سعی کرد حامل بخشی از ایده ها، آرمان ها و واقعیت های دفاع مقدس باشد.
سینمای دهه ۶۰ حاتمی کیا بیشتر نشانگر نوعی جهاد عارفانه برای جست و جو و تصویر نمودن خود متعالی و حقیقی انسان است. بی شک روایت وی بازتاب دهنده وجوه متمایز و متفاوت جنگ هشت ساله کشورمان از دیگر جنگ های معاصر در دنیا است. از این رو استعداد آن را دارد که در خاطره جمعی و حافظه تاریخی بماند.(۱)
وی در این دهه ۲ فیلم مهاجر و دیده بان را ساخته است که هر دو مورد توجه منتقدان و تماشاگران قرار گرفت. فیلم مهاجر که یکی از شاخص ترین و مهم ترین دستاوردهای سینمای دفاع مقدس به حساب می آید از نظر ساختار تکنیکی و ارزش های مضمونی بسیار فیلم پخته ای است. این فیلم بیش از آن که تجربه سوم یک فیلم ساز جوان به نظر بیاید، اثر یک فیلم ساز کهنه کار را نشان می دهد. دیده بان فیلم دیگر وی از آثاری تجربه گرایانه بود که نشان می داد حاتمی کیا احاطه بیشتری بر عناصر و تکنیک های سینمایی پیدا کرده است.
یکی از شاخصه های فیلم های دهه ۶۰ حاتمی کیا ساختار تکنیکی و زیباشناختی وی در آثارش است. برخی معتقدند که تا سال ۱۳۶۷سینمای دفاع مقدس به لحاظ نوآوری و ایجاد تجربه های جدید و غیر تقلیدی به ویژه در زمینه زیباشناسی و ساختار بصری و صوتی فیلم گامی برنداشته است. به نظر می رسد حاتمی کیا از تجربه زیباشناختی در مهاجر بهره برده و توانسته است با طرح ساختاری دقیق بر اساس صحنه پردازی(میزانسن)، ترکیب بندی های تصویری و یک مونتاژ گرافیکی ارتباط زیبایی بین ۲ رزمنده و یک هواپیمای کوچک شناسایی برقرار کند.(۲)
***سینمای دهه ۷۰ حاتمی کیا
سینمای دهه ۷۰ حاتمی کیا رفته رفته سویه های انتقادی پیدا می کند و با ساختن آثاری متفاوت، تنها روایت گر سویه های معنوی و عارفانه نیست بلکه دریچه های جدیدی را می گشاید. در این دهه جنگ پایان یافته و حاتمی کیا سعی کرده است که احساس حاکم بر فضای جبهه و جنگ را به زندگی روزمره در شهر منتقل کند.
برخی از منتقدان و تماشاگران، این دهه را اوج فیلم سازی حاتمی کیا می دانند. وی در این دهه فیلم های شاخصی همچون از کرخه تا راین، آژانس شیشه ای و موج مرده را کارگردانی کرده است.
از کرخه تا راین فیلمی است که برای نخستین بار در سینمای ایران به مقوله مجروحان و پیامدهای جنگ از زوایای مختلف می پردازد. این فیلم به شدت احساسی در عین حال دیدی واقع بینانه دارد و همین واقع بینی، بار دراماتیک آن را بیشتر می کند.
آژانس شیشه ای به عنوان شاهکار سینمای حاتمی کیا و یکی از بهترین فیلم های تاریخ سینمای ایران، نسبت به فضای پس از جنگ نگرشی به شدت انتقادی به خود گرفت. این فیلم به بیانیه ای علیه دیوان سالاری(بوروکراسی) تبدیل شد. در واقع حاتمی کیا در این فیلم نسبت به فضای اجتماعی و سیاسی ای زمانه اش که بسیاری از حقایق را فراموش کرده بود، تاخت.
در دورانی که ارزش ها و ایده های زیست اجتماعی در حال زیر و زبر شدن بودند فیلم حاتمی کیا راوی داستان نسلی شد که در سایه انقلاب رشد پیدا کرده بودند. برخی معتقدند این فیلم درباره آدم هایی است که عضو هیچ دسته و گروه سیاسی نیستند و هیچ حزبی نمی تواند آن ها را مصادره به مطلوب کند.(۳)
بیشتر سکانس های آژانس شیشه ای در فضای بسته یک آژانس هواپیمایی می گذرد اما مخاطب را خسته نمی کند بلکه همراهی و همدلی مخاطب را در پی دارد. گفت و گو(دیالوگ)های زیبا و ماندگار، مضمون فیلم و پرهیز از جانب داری های احساسی نه تنها آن را کسل کننده و کشدار نکرده بلکه آن را تبدیل به اثری تماشایی، قابل توجه و تفکر برانگیز کرده است.
بر اساس نظرسنجی روزنامه «سینما» که از منتقدان درباره بهترین فیلم های همه ادوار گذشته جشنواره فیلم فجر صورت گرفته، فیلم آژانس شیشه ای بالاترین امتیاز را گرفته است.(۴)
یکی دیگر از فیلم های مطرح دهه ۷۰حاتمی کیا، فیلم موج مرده است که به تقابل دو نسل می پردازد. این فیلم روایتگر پدری از نسل جنگ و پسری از نسل پس از جنگ است. موج مرده به عنوان اثری تاثیرگذار به دوره های مختلف انقلاب، جنگ و صلح و اثرهای آن بر کانون زندگی اجتماعی پرداخته است. این فیلم توقیف شد و پخش آن به تعویق افتاد و هنگامی که به اکران عمومی درآمد چندان از آن استقبال نشد.
***سینمای دهه ۸۰ حاتمی کیا
حاتمی کیا در این دهه وارد عرصه ها و سوژه های نو شد و به ویژه این که بیشتر موضوع های اجتماعی را در دستور کار قرار داد. از فیلم های دهه ۸۰ وی می توان به ارتفاع پست، به رنگ ارغوان، به نام پدر، دعوت و گزارش یک جشن اشاره کرد.
ارتفاع پست از جمله فیلم هایی بود که از نظر موضوع مورد بررسی در سینمای ایران سوژه ای جدید به حساب می آمد. ماجرای این فیلم به گروگان گیری در اثر مشکل های اقتصادی و اجتماعی تحمیلی از سوی جامعه می پرداخت. بیشتر بخش های این فیلم مانند آژانس شیشه ای در محدوده کوچک یا لوکیشنی واحد می گذرد با این به حال اثری دیدنی و پر محتوا تبدیل شده است.
به رنگ ارغوان یکی از فیلم های مطرح دهه ۸۰ حاتمی کیا است که کمال گرایی در جزییات اش به چشم می خورد. در این فیلم با متنوع ترین طیف آدم های خاکستری مواجه هستیم. این فیلم به دلیل رنگ و بوی سیاسی و حساسیت برانگیزی اش چند سال توقیف شد. به رنگ ارغوان در سال ۱۳۸۳ساخته شده بود اما در جشنواره بیست و هشتم در سال ۱۳۸۸به نمایش درآمد و جایزه بهترین فیلم را گرفت. برخی معتقدند که این فیلم کامل ترین و پخته ترین اثر حاتمی کیا است.
سال ۱۳۸۴ بحث های نسلی بالا گرفته بود چرا که نسل جدید سوال های فلسفی و مهمی درباره جنگ و انقلاب می پرسند و خانواده هایشان را به تیغ نقد می کشند. در چنین فضا و موقعیتی حاتمی کیا به نام پدر را می سازد.(۵) این فیلم درباره رابطه پدری بسیجی و دختر جوان وی است که مین های باقیمانده از دوران جنگ باعث مجروح شدنش شده است.
دعوت فیلمی در پیرامون مساله سقط جنین و به نوعی سرزنش آن است که در نوع خود اثری متفاوت را نشان می دهد هر چند منتقدان این فیلم را نقد کرده و نگاه مثبتی به آن نشان ندادند.
گزارش یک جشن آخرین فیلم دهه ۸۰ حاتمی کیا است که از مشکل های جامعه سخن به میان می آورد و به ویژه به مساله جوانان به عنوان یکی از بحران های امروز جامعه می پردازد. این فیلم از جمله کارهای ضعیف کارنامه حاتمی کیا است.
***سینمای دهه ۹۰ حاتمی کیا
سینمای دهه ۹۰ با اثری از دفاع مقدس کلید خورد و حاتمی کیا سعی کرد با ساخت فیلم چ به شخصیت یکی از شهدای برجسته جنگ، «مصطفی چمران» بپردازد. فیلم چ یکی از تکنیکی ترین و خوش ساخت ترین فیلم های گونه دفاع مقدس است که ۲روز از حضور شهید «مصطفی چمران» در پاوه را روایت کرده است.
فیلم چ یکی از فیلم هایی بود که بازتاب های متفاوتی نسبت به آن شکل گرفت و بیشتر مواجهه ها نیز دارای سویه های سیاسی بود و جریان های سیاسی کشور، فیلم را از دریچه نگرش خود تفسیر کردند.
«محسن آزرم» منتقد سینما درباره این فیلم می نویسد: اگر حاتمی کیا به جای مکالمه های مکرری که دیگران با چمران دارند زندگی درونی و پنهان چمران را به نمایش می گذاشت؛ یعنی به جای گفتن همه چیز آن چیز ها را نشان می داد میزان همدلی تماشاگران با چمران بیشتر می شد(۶)
***نقد
آدم ها همیشه مهمترین عنصر سینمای حاتمی کیا هستند؛ شخصیت های آرمانگرا و معتقدی که همیشه راه خودشان را رفته و کار خودشان را کرده اند و اعتنایی به حرف دیگران نداشته اند و همین آرمان و اعتقاد و راه خود را رفتن است که شخصیت های شهودباور فیلم مهاجر را سرفصل شخصیت های سینمای حاتمی کیا قرار می دهد. از امیر در وصل نیکان تا سعید از کرخه تا راین و از حاج کاظم آژانش شیشه ای تا مرتضی راشد موج مرده، همه در سایه همین آرمان و اعتقاد است که بی اعتنا به خواسته دیگران دست به کاری می زنند که دوست دارند.(۷)
بیشتر دیدگاه ها درباره سینمای حاتمی کیا دارای سویه های مثبت است. شهید «مرتضی آوینی» درباره سینمای حاتمی کیا معتقد است که «وی توانسته بر تکنیک پیچیده سینما غلبه کند و حجاب های تصنع و تکلف و صورتگرایی را بدرد و از سطح عبور کرده و به عمق برسد.» (۸)
یکی از دیدگاه هایی که نسبت به حاتمی کیا مطرح می شود این است که وی در همه این سال ها نشان داده که هیچ وقت در فیلم های خود موضع سیاسی قاطعی نمی گیرد و وقتی به حوادث و ماجراهای بیرونی اشاره می کند، هر گروه و جریانی می تواند برداشت خود را از نگاه وی داشته باشد. اتفاقی که درباره فیلم هایی همچون به رنگ ارغوان، گزارش یک جشن و چ رخ داد
http://donya-e-eqtesad.com/SiteKhan/998935
۹۶/۴/۲
بهترین فیلمساز بعد از انقلاب/وبلاگ
حاتمی کیا همواره موافقان و مخالفان زیادی داشته است.مردی اخلاق گرا با چهره ای کاریزماتیک که سیاست را می شناسد و از آن سخن می گوید ولی هیچ گاه درگیر بازی ها و نمایش های گروه های سیاسی نمی شود.
تا کنون پنج فیلم از فیلمهای حاتمی کیا سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره فجر را کسب کرده اند که از این حیث او رکورد دار است.حاتمی کیا جوایز بی شماری از جشنواره های داخلی ایران در بخش های مختلف کسب کرده که ذکر آنها نه تنها در شناخت اوبرای ما موثر نیست بلکه در حوصله این نوشتار هم نیست. اما علاوه بر رکورد اوکه در بالا اشاره شد،هرگاه حاتمی کیا دست به ساخت شاهکاری زده در بخش موسیقی هم، فیلم های اوجوایز فراوانی دریافت کرده است. با شهامت می توان گفت هیچکس هچون حاتمی کیا در انتخاب موسیقی برای فیلم خود،خوش سیلیقه و توانا نیست واین نشان از شناخت عمیق او از موسیقی دارد و شاید هم این رهیافت حاصل شناخت عمیق کسانی چون انتظامی و علیقلی از سینماست.. موسیقی فیلمهایی چون: از کرخه تا راین،بوی پیراهن یوسف، آژانس شیشه ای و ارتفاع پست را هیچگاه نمی توان از یاد برد و این شاید بارز ترین مشخصه سینمای حاتمی کیاست.در فیلمهای او فاصله ای بین نسل سوم وکسانی که در دوران دفاع مقدس جان خود را برای میهن و دین خود سپر کردند،دیده میشود و فیلمساز به نوعی در تلاش برای کم کردن این فاصله است.اجتماع از ارزش های دوران دفاع مقدس فاصله گرفته و هوا برای تنفس حاج کاظم ها به نوعی آلوده شده و این عباس ها هستند که در این بین فدا می شوند. اما نزدیکی های سبک او با ارزش ها وفرهنگ شرق و ایران زمین تا حدی است که وقتی خود خالق در چهار چوبی خارج از آن دست به تجربه می زند،نه تنها موفق نیست بلکه مورد انتقاد شدید دوستداران خود قرار میگیرد(فیلمهای دعوت و به رنگ ارغوان گرچه توانستند خود را مورد توجه قرار دهند و فیلم دعوت حتی توانست تا حدی در گیشه موفق باشد و مردم را به سینما دعوت کند ولی مخاطبان آنها اغلب دوستداران سینمای شخصی حاتمی کیا نبودند).
حاتمی کیا از فیلم هویت تا آژانس شیشه ای پله های موفقیت را یکی پس از دیگری طی نمود.
برخی فیلم از کرخه تا راین را بهترین فیلم حاتمی کیا می دانند و معتقدند این فیلم به خوبی توانسته به جنگ وتبعات آن بپردازد.
گرچه عده ای فیلم آدم برفی میرباقری را را پر جدل ترین فیلم دهه هفتاد سینمای ایران می دانند چراکه بخش تند رو جامعه با پوشیدن لباس زن توسط بازیگر مرد فیلم (اکبر عبدی) به شدت مخالف بودند و جنجال هایی هم به پا شد اما آژانس شیشه ای تمام قشرهای جامعه را به نوعی واکنش فراخواند و سرچشمه سلسله بحث ها وجنجال های عمیق سیاسی و اجتماعی شد و پس از سال ها این فیلم هنوز در ذهن بینندگان آن برجسته و درخشان است.بسیاری از دست اندر کاران سینما که برخی از آنها دوستان حاتمی کیا بودند از اوخواستند تا این فیلم را نسازد.اما او تصمیم خود را گرفته بود و به یاد ماندنی ترین فیلم خود را با بازی فراموش نشدنی پرویز پرستویی و رضا کیانیان به پرده سینما کشاند.
اما بعد از فیلم آژانس شیشه ای اوضاع به گونه ای دیگر پیش رفت و حاتمی کیا هیچ گاه نتوانست خود را به آن روزها برساند و به تدریج از روزهای اوج خود فاصله گرفت.از این رو اگر ملاک را موفقیت بدانیم سینمای او به دو دوره قبل و بعد از آژانس شیشه ای قابل تفکیک است.
حاتمی کیا فیلمساز مولف
(آنچه در زیر می خوانید برگرفته از کتاب حاتمی کیا فیلمساز مولف نوشته محمد رضا روحانی است که سینمای حاتمی کیارا تا آژانس شیشه ای بررسی می کند)
با نگاهی به تاریخ و تاریخ سینما می توان رد پای انسانهایی را یافت که در عرصه زندگی خود آنچنان خلاق بوده اند که گاهی توانسته اند قله های بلند انسانی را فتح کنند.دراین فرآیندفتح،هرچه هنرمند ناخود آگاهانه عمل کند،اثر شخصی تر وکیفیتهای درونی وروشنگری می یابد که خود می تواند شکل دهنده شیوه،سبک و ژانرباشد.
بر خلاف کسانی که با تآسی و گاهی با تقلید از سینمای جنگی غرب فیلم می سازند و نه با آنها قابل مقایسه اند ونه جایگاهی برای خود می یابند،حاتمی کیا بر بنایی که خود آن را شکل می سازد، یک ژانر تشکیل می دهد.
سبک و ژانری که حاتمی کیا پدید می آورد دارای ویژگی هایی است که استخوان بندی آن را تشکیل می دهد.در آثار اوانسان ها با شخصیتهایی چون انسان قادر،معارض،تابع و نوع دیگردسته بندی می شوند.ویژگی دیگر،واکنشی است که نسبت به زمانه نشان می دهد به گونه ای که از طریق سال ساخت فیلم می توان رنگ بندی سیاسی و اجتماعی زمان آن را در فیلم ردیابی کرد. از دیگر ویژگی های فیلم های او هویت،هویت یابی،کارکرد نمایشی صدا و…هستند .
این ویژگی ها به تناسب درونمایه های مختلف،ساختار فنی و شکل بندی خاص خود را می یابد و به یک ویژگی تبدیل می شود که در مجموع شالوده یک سینمای شخصی و یک سبک منحصر به فرد و یک ژانر را تشکیل می دهند.
از آنجایی که یکی از ارکان مهم فیلم های حاتمی کیا تکیه بر شخصیت هاست،لازم است برای شناخت سینمای او ،شخصیت های او را بهتر بشناسیم.شخصیت هایی که شکل گیری آنها در عرصه زمان صورت می گیرد.یعنی زمان در شکل گیری ویژگی های آنها نقشی بارز و اجتناب ناپذ یردارد.
انسان نوع اول(قادر):
انسانهایی که عشق سرلوحه زندگی آنهاست و عقل در شکل گیری شخصیت آنها در مرحله بعداز عشق قرار میگیرد.انسانهای نوع اول به دنبال صلاحدید و آنچه عقل میگوید نیستند.در زمان خود حضور دارند،عمل می کنند و تاثیر می گذارند و در پایان راه شهید می شوند.سیر کمال درونی را در چرخه زمان طی می کنند تا لایق پیوستن به معبود شوند.
نمونه ها: عارفی(دیده بان)،اسد( مهاجر)،موسی( وصل نیکان)، سعید( ازکرخه تا راین)،هادی/عزیز( خاکستر سبز)، اصغر/یوسف/خسرو(بوی پیراهن یوسف)، منصور( برج مینو) عباس (آژانس شیشه ای)
انسان نوع اول،انسان آرمانی حاتمی کیاست.
انسان نوع دوم(معارض):
انسانهایی که عقل بر رفتار آنها حاکم است.عمدتا تحصیل کرده اند.نسبت به جنگ وجامعه خود نگاه تحلیلی دارند وبرای رفتار خود منطق دارند.پشتیبان انسان نوع اول هستند و با آنها روابط غنی دارند.از آنجایی که همه چیز را از نگاه عقل بررسی می کنند در برخی موارد در تعارض با انسان نوع اول قرار می گیرند.در واقع انسان نوع دوم در زمینه ای برای راهیابی به دنیای انسان نوع اول است.انسان نوع دوم به شدت تحت تاثیر انسان نوع اول است و تنها از او الگو می پذیرد.
نمونه ها:ناصر(هویت)،محمود(مهاجر)،امیر-حسین هردوباهم(وصل نیکان)،نوذر/لیلا(ازکرخه تا راین)،شیرین(بوی پیراهن یوسف)،مینو(برج مینو)،کاظم(آژانس شیشه ای)
انسانهای نوع دوم دیدنی ترین شخصیت های حاتمی کیا هستند.
انسان نوع سوم(تابع):
نه دارای شخصیت مستقلی هستند ونه منطقی برای رفتار خود دارند.به دنبال منافع فردی و دنیایی خویش هستند و از دستورات پیروی می کنند.حفظ موقعیت مادی برای آنها مهم است.دنباله رو انسان نوع اول هستند و در تعارض با انسان نو دوم قرار می گیرند و سپس دنباله رو می شوند.چون قادر به درک و تحلیل رفتار دیگران نیستند،سعی دارند مسائل را به طور فیزیکی حل نمایند.
نمونه ها:سعید(مهاجر)،اصغر(ازکرخه تا راین)،اسیر/صدیقه(بوی پیراهن یوسف)،موسی(برج مینو)،اصغر(خاکستر سبز)
انسانهای نوع دیگر:
شخصیت هایی مانند حاجی رئوفی (مهاجر)که انجام تکلیف ودستوررا، مهم تر از نجات جان خواهرزاده اش می داند.
شخصیت به یاد ماندنی سلحشور در آژانس شیشه ای را می توان عالی ترین نمونه انسان های دیگر دانست.
انجام وظیفه برای او از همه چیز مهم تر است.آمده است تا امنیت کشور را حفظ نماید و حاج کاظم را از سر راه بردارد و در این راه سابقه رزمنده بودن وجانفشانی کردن در جنگ و برای انقلاب، چندان در نظر او اهمیت ندارد.
مایه های تکرار شونده
جدا افتادگی،جابه جایی ،هویت یابی وپلاک را میتوان از عوامل مهم تکرار شونده در آثار حاتمی کیا دانست که هرکدام در فیلم های مختلف کارگردان رنگی متفاوت می گیرد و گاهی هم کاملا مشابه است.
در اینجا به دو مورد اشاره ای مختصر می کنیم:
جدا افتادگی:
در فلم هویت با قرار گرفتن موتورسواری زخمی در بین بسیجی ها صورت می پذیرد.موتورسواری که در جمع هست ولی متعلق به جمع نیست.
در فیلم دیده بان،دیده بانی که به تنهای سیر درونی را طی می کند جدا مانده است.نفربری که قرار است به دنبال او بیاید مورد هدف قرار میگیرد،آرپی جی زن اول فیلم زخمی میشود و او را همراهی نمی کند.موتورش آتش می گیرد تا او جدا افتاده بماند و جدا افتاده شهید شود.
در فیلم مهاجر،اسد و گروهش پشت توپخانه دشمن فرود می آیند،زیر آتش خودی یکی شهید می شود وبا خراب شدن بی سیم ارتباط قطع می گردد.گروهی که از دیگران جدا افتاده اند،درون مایه اصلی فیلم را تشکیل می دهند.
در وصل نیکان امیر با حرکت در خلاف جهت عرف جامعه تنها میماند و بر تصمیم خود مبنی بر زمان ازدواج خود در روزی که قرار است تهران موشک باران شود،تنها می ماند.
لیلا در فیلم از کرخه تا راین از وطن و خانواده خود جدا افتاد ه است.
در خاکستر سبز حنیفا از وطن خود جدا افتاده است وپس از سه سال به وطن باز می گردد.
در بوی پیراهن یوسف،یوسف ،خسرو وهمه اسرا از سرزمین خود جدا افتاده اند ولی این بار ماجرای کسانی نقل می شود که در انتظار وصال این جدا افتادگان هستند.
در آژانس شیشه ای کاظم و عباس تحت شرایطی قرار میگیرند که از دیگران جدا می شوند ودر مهلکه ای گرفتار میشوند که منجر به شهادت عباس می شود.
جابه جایی (انتقال):
جا به جایی به معنای بستری برای یروز یک ویژگی یا شکل گیری ماجرای اصلی نمایش است.
در فیلم هوت آمبولانس حامل ناصر خراب می شود و او به آمبولانس حامل مجروحان جنگی منتقل می شود و این ماجرا منجر به هویت یابی می شود که مایه اصلی فیلم است.
در دیده بان عارفی به خط کمین جلو منتقل می شود.خود را به انتهای خط کمین می رساند.این جا به جایی(انتقال عارفی به انتهای خط کمین)محور دیگری از کل فیلمنامه را شکل می دهد.
در فیلم مهاجر انتقال اسد وگروهش به جلو ونزدیک خط دشمن،نمایش را به شکلی زیبا وپیچیده پیش می برد.
در وصل نیکان جا به جایی یا انتقال همه مردم شهر(پس از تهدید صدام به موشک باران تهران)به خارج از شهر،موضوع فیلم است.
درفیلم از کرخه تا راین،انتقال مجروحین شیمیایی از ایران به آلمان اساس نمایش را شکل میدهد.
در خاکستر سبز عزیزبه بوسنی آمده وعاشق فاطیما دختر بوسنیایی شده است و بعد از زخمی شدن به ایران منتقل شده است.
در بوی پیراهن یوسف این جا به جایی گونه ای دیگر دارد.صدیقه به خارج از کشور می رود و شیرین از خارج بر میگردد.همه در انتظار بازگشت خسرو هستند ولی یوسف باز می گردد.دایی غفورو اصغر آمده اند تا خسرورا به شیرن برسانند ولی شیرین با شناختن یوسف اورا به دامان پدر باز میگرداند.این جا به جایی درونی ما به ازای بیرونی هم دارد.تا کنون دایی غفور پشت فرمان شیرین را این طرف و آنطرف می برد،حالا شیرین پشت فرمان نشسته و دایی غفور را برای یافتن یوسف راهنمائی میکند و از این پس دایی غفور باید به دنبال گم شده خویش باشد.
در برج مینو انتقال عهد نامه شهید به موسی اولین جا به جایی است.سپس ماشین موسی به جای اصفهان به خرم آباد می رسد.شهادت منصور گونه ای دیگر از جابه جایی است که شهید از این سرای فانی به دنیایی دیگرمنتقل میشود و سپس موسی پای خودرا جای پای منصور می نهد تا بار دیگر جا به جایی و انتقال صورت گیرد.
اما در آژانس شیشه این انتقال و جابه جاییبه گونه ایست که این بار انسان معارض با تمام احترامی که برای مراد خود ،یعنی انسان نوع اول(عباس) قائل است،اورا مجبور به پیروی از خود می کند و از دیالوگ های فیلم این گونه بر میآید که نسل جاج کاظم جای خود رابرای اداره امور کشور به نسل سلحشور داده است.
سخن آخر
با توجه به این که بعضی از شخصیتها و مایه های تکرار شوند در فیلمهای بعد از آژانس شیشه ای مانند روبان قرمزباز و موج مرده هم تکرار می شوند می توان سینمای حاتمی کیارا به دودوره قبل از دهه هشتاد و بعد از آن تقسیم کرد و بدین گونه من از طرفداران حاتمی کیای قبل از دهه ۸۰ خواهم بود.
اما بهترین فیلمی که حاتمی کیا توانست در سال های بعد از آژانس شیشه ای بسازد فیلم روبان قرمز است.
فیلمی که تنها سه بازیگر دارد و از دکوپاژ فوق العاده ای برخوردار است.
http://www.yks.blogfa.com/post-15.aspx
۹۶/۴/۲
کارگردای که کلیشه ای نیست/نقد فیلم
دو نیمه سینمای حاتمیکیا؛ کارگردانی که کلیشهای نیست
حاتمی کیا نام، تفکر و سینمایی است مترادف با دفاع مقدس، جنگ و ضد جنگ، شیمیایی، موج انفجار و آزادگی؛ حاتمی کیا همچون سید مرتضی آوینی با مستندهای جبهه ها سینمای خود را آغاز کرد و پس از مدتی هویت را برای شبکه دوم سیما ساخت.
کارنامه سینمایی حاتمی کیا پر است از نام های بزرگ و خاطره ساز تاریخ سینما که اغلب در ژانر ایرانی دفاع مقدس خلاصه شده اند اما همین کارنامه سینمایی قدرتمند و پربار به دو بخش متفاوت تقسیم می شود: حاتمی کیایی پیش از آژانس شیشه ای و حاتمی کیای پس از آژانس شیشه ای در واقع آژانس شیشه ای نقطه قوت سینمای ابراهیم حاتمی کیا است.
می توان به نوعی سینمای حاتمی کیا را پیش از آژانس شیشه ای سینمای دفاع مقدس و ارزش های آن دانست سینمایی که روایت گر تمامی اتفاقات خاص و عام دفاع مقدس بود از عملیات شناسایی و برجک دیده بانی تا انتظار برای بازگشت یوسف آزاده و البته از کرخه تا راین که لحظه اوج گیری سینمای حاتمی کیا است، سینمای پیش از آژانس شیشه ای او سینمایی قدرتمند مبتنی بر قصه ها با فیلمنامه های خوب و بدون ادعا است.
آژانس شیشه را می توان برترین فیلم دفاع مقدس دانست – فیلم دفاع مقدس را نباید در ژانر اکشن و جنگی، انفجار ها و کشتار سرباز رایانی جستجو کرد – فیلمی قدرتمند در نحوه روایت و میزانسن، یک فیلمنامه خاص با نگاهی به سینمای سیدنی لومت و شخصیت های صحیح و خوش ساخت که بازی های قدرتمند پرستویی و مخصوصا کیانیان از این فیلم یک شاهکار سینمایی خلق کرده است.
اما نیمه دوم سینمای حاتمی کیا بعضا با تزلزل ها و شناخت کمتر وی نسبت به داستان هایی که روایت می کند روبروست و به بیان دیگر می توان اینچنین فرض کرد که نیمه دوم سینمای حاتمی کیا سینمای تفکرات و دغدغه های یک عمر فیلمسازی او نبوده و نیست ، مرد پر آوازه و نام آشنای سینما در این فضای پر التهاب جامعه اش غریبه است و سینمایش بوی سینمای حاتمی کیا و آژانس شیشه ای را نمی دهد.
نیمه دوم سینمای حاتمی کیا با موج مرده آغاز می شود فیلم که بیشتر در دامان شعارزدگی فرو رفته است و هیچ تحسینی را برای سازنده اش به بار نمی آورد، فیلم بعدی او اثری متفاوت تر نسبت به پیشینه سینمایی حاتمی کیا است.
ارتفاع پست فیلم خوش ساختی است که نشان از حفظ قوت و هنر کارگردانی حاتمی کیا را همچنان دارد اما دغدغه او اینبار آنی نیست که این سینما را سینمای او باید دانست و منهای قاب بندی ها و میزانسن های یک اثر تک لوکیشنی – هواپیما – باقی مسائل خوب و راحت نیست و مخاطب کمترین ارتباطی را با آن برقرار می کند.
مسیر سینمایی حاتمی کیا همچنان دور تر و دور تر از سینمای دفاع مقدس می شود ساخته بعدیِ این نیمه از کارنامه او به رنگ ارغوان می باشد فیلمی که علیرغم تحسین های پی در پی، به شدتِ سینمایِ خوب و معصوم حاتمی کیا نیست، به رنگ ارغوان حرف سیاسی می زند البته ناقص و بی دانش، دم از زندگی و عاطفه می زند باز هم ناقص و بطور کل به شدت پراکنده است و بیشتر خلق یک مامور ۰۰۷ بریتانیاییِ ایرانیزه شده است، البته بازی خوب فرخ نژاد و توقیف اثر در برهه ای از زمان بر هرچه بهتر دیده شدن و حساس نگریستن به اثر وی تاثیر ویژه ای دارد.
سینمای حاتمی کیا در ادامه روند فیلم سازی او تنزلی شدید را آغاز می کند و «بنام پدر» با داستان یک خطی اش معلوم نمی شود جنگی است یا ضد جنگ یا ریشه در هشت سال دفاع دارد، دعوت سینمای حاتمی کیا نیست گویی ابراهیم حاتمی کیا این فیلم را نساخته و فیلم کمترین بهره ای از سینمای او نبرده است داستان سقط جنین و داستانک هایش هر چند یک دغدغه است اما گویی حاتمی کیا قدرت بیان این دغدغه را ندارد و تعریف چندانی از آن انجام نمی دهد یا شاید بهتر باز دانش چندانی راجع به آن کسب نکرده است و مسیر ذهنی او راه به این فضا و ساخت چنین آثاری نمی برد و معلوم نمی شود دعوت از چه چیزی دعوت می کند، از چه چیز حمایت می کند و در واقع چه چیزی را نهی می کند، دعوت ملغمه ایست از وصله های ناجور سینمای حاتمی کیا و چیزی است من در آوردی منهای حاتمی کیا و کمی هم جشنواره ای آن هم از نوع اجنبی شده و بیگانه اش که چنین انتظاری برای مجسمه و تندیس فرنگی در قاموس حاتمی کیای سینمای ایران نمی گنجد.
حاتمی کیا با گزارش یک جشن یک قدم به عقب بر می دارد و باز توقیف می شود البته شاید سال ها بعد جوایز و سیمرغ هایی برای او به ارمغان بیاورد اما همچنان راه بازگشتی به همان سینمایی که او مبتکرش، متبحرش و استادش است ندارد.
حاتمی کیا کلیشه نیست بلکه استاد ساخت سینمایی است که ایرانی همچنان نیازش را حس می کند، سینمایی که باید ادامه داشته باشد گاه به اندازه تک تک داستانک های بسیجی ها، ارتشی ها و شهدا و جانبازان، اینکه او باید به سینمای دفاع مقدس بپردازد این معنی را در پی ندارد که حق ورود به موضوعات دیگر را ندارد، در واقع اوست که درد این سینما و مخاطبانش را بیشتر از هرکس دیگری می داند و می تواند همان سینمایی را که مخاطب در پی اش سوپرمن و مرد آهنی و هالک را می پسندد، آنچنان قدرتمند بیافریند که مخاطب ایرانی، ایرانیزه شده اش را نیاز دارد.
سی و دومین جشنواره فجر به نوعی مزین بنام حاتمی کیا است هرچند بیگ پروداکشن های عظیم و فاخری چون رستاخیز بر آن بدرخشند، امسال همان سال و لحظه ایست که سینما جوی حاتمی کیا انتظارش را مدت ها می کشید، اینبار او با «چ» روایت دو روز از زندگی اسطوره ای چون مصطفی چمران مخاطبانش را امیدوار کرده است به سینمایی که شاید نقطه اوج مجدد و آژانس شیشه ای دوباره او باشد نه تکرار خاطره ناکام بنام پدر … .
برترین آثار سینمایی حاتمی کیا را هنرمندان قدرتمندی چون «علی نصیریان»، «پرویز پرستویی»، «هما روستا»، «رضا کیانیان» و «حمید فرخ نژاد» همراهی کرده اند و او در روند تکاملی اش با این بازیگران همواره موفق بوده، او این بار در روایت گری اش از «مصطفی چمران» با «فریبرز عرب نیا» همکاری کرده است و «عرب نیا» ثابت کرده است که بازیگری قدرتمند و شخصیت پرداز است و خلاق در آفرینش کاراکترهای ماندگار، البته حضور «بابک حمیدیان» و «سعید راد» را در این اثر نیز نباید فراموش کرد قطعا این casting دوباره حاتمی کیا را برای مخاطبانش یاد اوری خواهد کرد.
موسیقی «چ» را بهزاد عبدی ساخته است، آثار حاتمی کیا موسیقی های ماندگاری را نیز در خود داشته اند که خاص خودشان است، از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف و آژانس شیشه ای نت ها و نغمه های بی نظیر استاد مجید انتظامی را می سرایند.
http://sut.masjedun.com/index.jsp?fkeyid=&siteid=298&pageid=64879&newsview=339317
۹۶/۴/۲
نگاهی دیر به سینمای حاتمی کیا/احمد نادری
در سراسر قرنها، تقریباً همه گروههای انسانی از جنگ رنج بودهاند. تا زمانی که مردم به جنگیدن ادامه دهند، جنگ جای خود را در سینما خواهد داشت. هنگامی که درباره نمایش جنگ در سینما حرف میزنیم، نباید فراموش کرد که ساختن فیلمی در مورد جنگ، خود نمایش جنگی دیگر است، و این سرلوحه کار حاتمیکیا در تمامی فیلمهای اوست.
بدون تردید، ابراهیم حاتمیکیا، یکی از بزرگترینهای سینمای جنگ است که حضور و تاثیر آن بر سینمای کشور، به هیچوجه انکار شدنی نیست بسیاری معتقدند که سینمای او اصلاً سینمای جنگ نیست، بلکه نوعی سینمای اجتماعی است که شخصیتهایش اسیر یک موقعیت جنگی هستند، اما عدهای دیگر، وی را استاد سینمای جنگ میدانند. یک سینمای جنگی تمام عیار. صرفنظر از نظرات گوناگون در مورد وی، رویکرد ما در این تحقیق به آثار وی، رویکردی از منظر فرهنگی و اجتماعی بوده و سعی در کشف باز نمودهای فرهنگی در سینمای وی، متناسب با زمان و دوران ساخت فیلمهای متفاوت است.
آثار حاتمیکیا را میتوان به دو دوران کلی تقسیم نمود که هر کدام قابل تقسیم به دورههای دیگری هستند. دوره اول، دوره فیلمهای آماتور حاتمیکیاست. فیلمهای کوتاه ساخته شده توسط وی، خود بزرگترین گواه این مدعاست. فیلمهای چون تربت، صراط و طوق سرخ اینها فیلمهای کوتاهی هستند که همه به موضوع جنگ پرداخته و سعی در به تصویر کشیدن جنگ، متناسب با زمان خویش دارند. ما در اینجا به بررسی آثار دوره اول نپرداخته و سعی ما در پرداختن به آثار بلند حاتمیکیا است که همگی در دوره دوم قرار دارند.
۱-هویت:
معرفی فیلم:
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا، مدیر تولید و مشاور کارگردان: کمال تبریزی، بازیگران: جلیل فرجاد، رضا اسدی، علی غلامی، ابوالقاسم مبارکی، احمد ناطقی، محسن عظیمی نیا، ۹۰ دقیقه، محصول ۱۳۶۵٫
خلاصه فیلم
ناصر پویانفر به همراه گروهی از دوستانش با موتور سیکلت به شمال میروند. او بر اثر سهلانگاری با پسربچهای برخورد میکند. عذاب وجدان سبب میشود که از جمع دوستانش جدا شود و به تهران برگردد. در راه با یک تریلی تصادف میکند و به شدت آسیب میبیند. آمبولانسی که او را به بیمارستان منتقل میکند به دلیل نقص فنی در راه میماند و ناصر با آمبولانس مجروحان جنگی به بیمارستان منتقل میشود. دیگران او را یک مجروح جنگی فرض میکنند و او در گفتن واقعیت تردید دارد. سرانجام بوسیله نامه، هویت واقعی خود را برای یکی از بیماران بازگو میکند.
نقطه آغاز
هویت، نقطه آغاز حرکت حاتمیکیا در سینمای حرفهای است. فیلمی که سرآغاز تمام حرفهای حاتمیکیا در آثار بعدی به شمار میرود. نام فیلم هم درونمایه این اثر و کارهای دیگر اوست. حاتمیکیا جوانی را که سر و وضع ظاهریاش با معیار مطلوب مرسوم تعارض دارد انتخاب میکند و او را به مسیری میکشاند که به انتخاب بهتری برسد. ناصر پس از تصادف، در شرایطی قرار میگیرد که میتواند شخصیت جدید خود را بدون هیچ دلیلی بپذیرد و بر مبنای ریاکاری موجهی که دیگران برایش میآفرینند، خودش را یک بسیجی معرفی میکند، اما او چنین نمیکند. تفاوت هویت با فیلمهای دیگری که چنین موضوعهایی را به شکل شعاری مطرح میکنند هم در همین نکته است.
حاتمیکیا او را محکوم نمیکند و برگذشتهاش خط بطلان نمیکشد. ناصر در موقعیتی قرار داده میشود که خودش انتخاب کند. او بر اساس آنچه که میبیند، به گونهای قابل باور، ابتدا به تردید میرسد و پس از گذر از مرحله تردید، به هویت جدیدش یقین مییابد.
ترفیع منزلت اجتماعی
فیلمساز این اجازه را به ناصر میدهد که بر اساس شرم و حیای این جایی، برای توضیح ماجرا، از رودررو شدن بپرهیزد و هویت واقعیاش را بوسیله نامه بازگو کند. ضمن اینکه حاتمیکیا در فیلمش نشان میدهد که قصد محکوم کردن او و گذشتهاش را ندارد. چرا که به عقیده حاتمیکیا، ناصر- مانند همه انسانها- سرشت پاکی دارد و فاصله گذشته و امروز او فقط در باندهایی که دور سرش تنیده شده خلاصه میشود. فیلمساز در همان ابتدای فیلم هم به هویت درونی ناصر اشاره میکند. او در مقابل یک مسجدی میایستد تا آب بنوشد. تلالو نور خورشید بر روی صورت او به گوهر درونیاش اشاره دارد و به همین دلیل، آنچه میبینیم، از جنس تحولهای غیرقابل باور نبوده و ترفیع منزلت و مرتبت اجتماعی است.
۲-دیدهبان
معرفی:
نویسندهو کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا، بازیگران: مهرداد سلیمانی، علیرضا حیدری، غلامرضا علیاکبری، اصغر پورهاجریان، اسماعیل سلطانیان، ابراهیم حاتمیکیا … محصول واحد جنگ بنیاد فارابی، ۸۰ دقیقه، محصول ۱۳۶۷
خلاصه
دشمن ارتباط خط کمین را با نیروهای خودی قطع کرده است. «عارفی» بعنوان دیدهبان و برای هدایت آتش رزمندگان، راهی خط مقدم میشود. او پس از رسیدن به نیروهای عراقی، جان همرزمانش را تا رسیدن نفرات و امکانات کمکی حفظ میکند. با جلو آمدن عراقیها، عارفی برای نابودی آنها، مختصات جغرافیای محل استقرار خودش را به نیروهای خودی میدهد.
تصویر روحیه ایثار
دیدهبان یکی از بهترینهای سینمای جنگ است. دلیل خوب بودن فیلمهم، شناخت صحیح حاتمیکیا نسبت به جبهه جنگ ایران و آدمهای آن است. در شرایطی که بیشتر فیلمهای جنگی به وجه حادثهای و قهرمان پروری میپردازند، دیدهبان از آثاری است که به جای توجه به تیراندازیها و انفجارهای میدان جنگ، روحیه سربازان ایرانی و کنشها و واکنشهای آنها را تصویر میکند. حضور حاتمیکیا در جبهه، باعث شده او نسبت به آن محیط بیگانه نباشد و میان فیلم ساز و فیلم فاصلهای نباشد.
عرفان و شهود
در میان خیل فیلمهای عرفانی دهه ۱۳۶۰ سینمای ایران، دیدهبان از معدود آثار قابل توجه در این زمینه است. دیدهبان فیلمی عرفانی و شهودی است و از «عمل به تکلیف» صحبت میکند. «عارفی» شخصی است که فراتر از دیگران حرکت میکند و با دوربینش چیزهایی را میبیند که دیگران از دیدن و فهمیدن آن ناتوانند. او به شناخت میرسد و هراس ابتدایی خود را به شجاعتی عاشقانه تبدیل میکند. به طوری که همان انفجارهای اول فیلم او را به ترس میاندازد در انتها حتی توجه او را هم برنمیانگیزد. او در مسیر شهودی خود (و فیلم)، تمام تعلقات دنیایی را کنار میزند. هر چه جلوتر میرود دور و برش خلوتتر میشود و از دیگران خبری نیست.
۳-مهاجر
معرفی
نویسنده و کارگردان: حاتمیکیا، بازیگران: سید علیرضا حاتمی، سید ابراهیم اصغرزاده، اصغر نقیزاده، علیرضا حیدری، غلامرضا علیاکبری، علیرضا زاهدی، علیرضا مهدوی، محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات، ۹۰ دقیقه، سال ۱۳۶۸
خلاصه
اسد و محمود دو رزمندهای هستند که هدایت هواپیماهای مدل بنام مهاجر را بعهده دارند. اسد و سه رزمنده دیگر برای شناسایی و انجام عملیات به منطقه دشمن نفوذ میکنند. با سقوط مهاجر، اسد و گروهش راه بازگشت ندارند. محمود نیز در موقع عملیات شناسایی مجروح میشود و نمیتواند مهاجر را هدایت کند، اما مهاجر با هدایت اسد بازگردانده میشود. از عکسهایی که مهاجر گرفته مشخص میشود که اسد و دوستانش زندهاند. محمد با وجود مخالفت فرمانده، مهاجر را به سوی اسد به پرواز در میآورد و اسد موفق میشود یکی از قرارگاههای دشمن را نابود کند. مهاجر دیگر در کنار اسد سقوط میکند و او با استفاده از سوخت آن، مهاجر خود را به پرواز درمیآورد و در محاصره دشمن، مهاجر را به سوی نیروهای خودی میفرستد.
شهود دسته جمعی و ارتباط با غیب
حاتمیکیا در فیلم مهاجر، فضای شکل گرفته در دیدهبان را به آدمهای بیشتری تعمیم میدهد و عرفان فردی آن جا را به فضای شهودی دسته جمعی در اینجا تبدیل میکند و تلاش اصلی فیلمساز، در اینجا مصروف آزمودن یکی از دشوارترین عرصهها شده است یعنی باور به غیب و ارتباط با ماورا، فضای تکثر و اختلاف نظر؛ در اوج وحدت
در مهاجر، برای اولین بار در فیلمهای جنگی ایرانی شرایطی پدید میآید که شاهد اختلافنظر در میان رزمندگان ایرانی باشیم. حاتمیکیا با بیان این مسأله، دوستی و عشق بین دو همسنگر را هم مطرح میکند و تفاوت اندیشهها را به حساب خوبی یکی و بدی دیگری نمیگذارد. او علاوه بر این که کثرتگرایی را نوعی وحدت تلقی میکند، در اوج اختلاف هم آنرا برآمده از مرتبههای متفاوت آدمها میداند.
۴-وصل نیکان
معرفی: نویسنده و کارگردان:ابراهیم حاتمیکیا، بازیگران: حسن عباسی، کبری فخری، حبیبالله بهمنی، اصغر نقیزاده، مهین یوزباشی. محصول حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی. ۸۸ دقیقه، ۱۳۷۰
خلاصه
در زمان جنگ شهرها، جوانی به نام امیر که از افراد گروه مهار موشکهای عمل نکرده است، تصمیمدارد با مریم ازدواج کند. آن هم در روزی که دشمن تهدید کرده شهر را با خاک یکسان میکند. در شرایطی که همه به فکر نجات جان خود و گریختن از شهر هستند، امیر اصرار دارد جشن ازدواج در روز مقرر برگزار شود. از اطرافیان آنها کسی حاضر به ماندن در شهر و شرکت در مراسم نیست. امیر هنگام خنثی کردن یک موشک، مجروح میشود. مریم در بیمارستان به ملاقات او میرود.
دوران گذار؛ انتقال از جبهه به شهر
وصل نیکان، فیلم دوران گذار حاتمیکیاست. حد فاصل میان دو دوره، و احتمالاً نشانهای از تردید او در انتخاب مسیر پیش رو. فیلم وصل نیکان از لحاظ شکل، ساختار و محتوا، به شدت مشقت و از هم گسیخته است و به رغم آنکه فیلم، خانوادگی تلقی میشود، و موضوع ازدواج را دست مایه قرار داده، خسته کننده به نظر میرسد.
حاتمیکیا این بار قهرمانش را از جبهه به شهر میآورد و او را در محیط خانواده قرار میدهد.
تقابل اندیشهها
در این فیلم با تقابل اندیشهها که خود را در ماندن یا گریختن از شهر نشان میدهد، رو به رو هستیم. اما در اینجا حاتمیکیا به اندیشه مقابل حق نمیدهد و به امیر اجازه میدهد به محاکمه مردم پشت جبهه بپردازد. قهرمان حاتمیکیا این بار فقط خود را میبیند و حتی برای اینکه به تردید خود در مورد ازدواج در زمان موشک باران دشمن پایان دهد، حاضر به شنیدن نظر دیگران نیست.
در گفتار و رفتار قهرمان فیلم، سردی و کسالت موج میزند که این نیز نشان از گذر دارد که گفته آمد.
۵-از کرخه تا راین
معرفی:
نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا، بازیگران: هما روستا، علی دهکردی، هانسن نویمن، آندریاس کورتز، صادق صفایی، اصغر نقیزاده، فرزانه عسکری. محصول سازمان سینمایی سینا، ۹۰ دقیقه، سال ۱۳۷۱٫
خلاصه
سعید که در جنگ نابینا شده، به همراه گروهی از همرزمانش برای معالجه به آلمان اعزام میشود. لیلا خواهر سعید که سالهاست با شوهری آلمانی و پسرشان «یوناس» در آلمان زندگی میکند، به ملاقات سعید میآید و با او ارتباط برقرار میکند.
با کوشش پزشکان یکی از چشمهای سعید معالجه میشود اما آزمایشها نشان میدهد که سعید بر اثر تنفس گازهای شیمیایی در زمان جنگ، به سرطان خون مبتلا شده است. همسر او در ایران کودکی به دنیا میآورد و با نوزادش به آلمان میآید. سعید در مقابل چشمان آنها از پای درمیآید. پس از مرگ سعید، آنها به همراه لیلا و خانوادهاش به ایران برمیگردند.
نسبی نگری
تبلور عینی نگاه از جنگ برگشتهها نسبت به جنگ، همین فیلم از کرخه تا راین حاتمیکیاست. او به منظور تصویر کردن تمامی این نگاهها، مطلقگرایی نمیکند و شخصیت موردنظرش را در وجود سه نفر به تصویر میکشد. در این فیلم سه بسیجی میبینیم که هر یک نشانهای از یک نوع طرز تفکر هستند.
نسبینگری حاتمیکیا و تقسیم حق میان همه باعث میشود که هیچ کس در یک قالب مشخص و از پیش تعیین شده، فرو نرود و آدمها به اندیشه مقابل هم احترام بگذارند.
۶-خاکستر سبز
معرفی: نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا، بازیگران: آتیلا پسیانی، اصغر نقیزاده، زلا تابلشکووا، باربارا بوبولوا، بیسرا مینوویچ، میلان باهول، رفیق الخوری، گابریلا زوریکا. محصول حوزه هنری و مرکز گسترش سینمای تجربی وزارت ارشاد، ۹۸ دقیقه، سال ۱۳۷۲٫
خلاصه
هادی برای تحقیق درباره فیلم جدیدش که ماجرای آن در بوسنی میگذرد، عازم آن کشور میشود. عکاس شهیدی به نام عزیز از خود یک نوار به جا گذاشته و درخواست کرده که هادی به دنبال دختری به نام فاطیما بگردد که عکسش در اختیار هادی است. هادی در طول سفر با حنیفه آشنا میشود که اهل بوسنی است. حنیفه هادی را برای عبور از مرز کرواسی یاری میدهد و او را برای یافتن فاطیما همراهی میکند. هادی در مییابد که عزیز قصد ازدواج با فاطیما و آوردن او به ایران را داشته. اصغر دوست مشترک هادی و عزیز، ماجرای عزیز و فاطیما را فراموش شده میداند و از هادی میخواهد از پیگیری ماجرا دست بردارد. هادی که همچنان مصمم در تصمیم خود است توسط نیروهای کرواسی دستگیر شده و مجبور به خروج میشود. هادی و اصغر و حنیفه به جبهه جنگ کشیده میشوند. هادی مجروح و با چشمان آسیبدیده به پشت جبهه منتقل میشود. او خانه ویران شده فاطیما را مییابد و همان جا بیهوش میشود. هادی را به بیمارستان اعزام میکنند. آن جا، فاطیما نیمه پلاک عزیز را که از دست هادی به زمین افتاده پیدا میکند.
جهان بیمرز و نگرش سیاسی
خاکستر سبز تنها فیلم ایرانی و از معدود آثاری است که به جنگ بوسنی و هرزگوین میپردازد. اما در اینجا اثری از کشت و کشتار نیست و جنگ، تنها دست مایهای است برای بیان حرفهای دیگر.
حاتمی کیا در شرایطی که بحران بوسنی، مهمترین موضوع سیاسی جهان بوده، با نگاهی هنرمندانه و نگرشی فرهنگی به این ماجرا نگاه میکند. او یک عکاس و یک فیلمساز را به عنوان شخصیتهای اصلی فیلمش انتخاب میکند، به سراغ یک موضوع لطیف یعنی عشق میرود و حتی پای جنگ را به میان میکشد و برای بیان حرفش از استعاره و کنایه سود میجوید.
آدمی که در پی یک گمشده است، پلاکی که دو نیمه شده و هر نیمهاش نزد یکی از پارههای عشق است، عکسی که نشانه هویت یک ملت است، تصویر تکه تکه شدهای که دوباره به هم چسبانده میشود. عشقی که سر سجاده شکل میگیرد و میعادی که زیر باران بسته میشود، راه را بر اینکه عشق عزیز و فاطیمارا یک هوس زمینی و گذرا بدانیم، میبندد.
۷-بوی پیراهن یوسف
معرفی: نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا، بازیگران: علی نصیریان، نیکی کریمی، جعفر دهقان، شیرین بینا، آتوسا قریشی، عزیز هنرآموز …، ۱۰۴ دقیقه سال ۱۳۷۴
خلاصه: دایی غفور، راننده تاکسی فرودگاه، با وجود همه مدارکی که ثابت میکند پسرش یوسف در جنگ شهید شده، هنوز فکر میکند که او زنده است و حتی حرف دامادش را که شاهد شهادت یوسف بوده قبول نمیکند، و با این که پلاک یوسف را از شکم یک کوسه صید شده یافتهاند، همیشه منتظر است او بازگردد. دایی غفور در فرودگاه با مسافری بنام شیرین آشنا میشود که برای یافتن برادر اسیرش خسرو، از پاریس به ایران آمده است. در همین زمان، اصغر دوست یوسف و داماد دایی غفور، که برای معالجه جراحت شدید صورتش به آلمان رفته، با شنیدن خبر آزاد سازی اسرا، معالجه را نیمهکاره رها میکند و به ایران بازمیگردد. یکی از آزادگان که با خسرو در یک اردوگاه بوده، و به تازگی آزاد شده با شیرین تماس میگیرد و میگوید که خسرو سالم است و به زودی بازمیگردد. اما پنهانی به دایی غفور خبر میدهد که نتوانسته حقیقت را به شیرین بگوید و حقیقت این است که خسرو در جریان یک اعتصاب در اردوگاه اعدام شده است. شیرین در تدارک استقبال از خسرو است که حقیقت را میفهمد … شبی که شیرین قصد رفتن به پاریس را دارد، اصغر تلفنی به دایی غفور خبر میدهد که اطلاعاتی از خسرو به دست آمده و او به زودی به ایران بازمیگردد … صبح روز بعد، به جای خسرو، یوسف در میان آزادگان است.
باز نمود حس انتظار
در این فیلم، حاتمیکیا به سراغ سینمای قصهگو میرود خواست حاتمیکیا بر بیان مفهوم انتظار، در پس موضوع آزادی اسرا، باعث شده با یافتن تمثیلی روبرو باشیم و این خود ریشه در فرهنگ عمیق جامعه ایران و بحث موعود و مهدویت دارد.
جدال عقل و حس
در فیلم، حس و عقل با یکدیگر رقابت دارند. اما حس جلوتر از عقل حرکت میکند. فصل تونل و تبدیل شدن یک پلاک به دو پلاک و مرور فیلمهای ویدئویی مربوط به یوسف در ذهن شیرین، بهترین جلوههای تبدیل عقل به حس و بسط روحیه ایثار- براساس احساس است. تمام نشانههای مادی موجود ثابت میکند که یوسف شهید شده، اما دایی غفور با نگرشی فراتر از عقل و منطق، ایمان داده که یوسف بازمیگردد. در مقابل، شرایط به گونهای رقم میخورد که نشانههایی از زنده بودن خسرو بدست میآید. اما نتیجه، چیز دیگری میگوید. برخلاف تمام معیارهای منطقی، یوسف- که نباید برگردد- برمیگردد و خسرو- که باید برگردد- برنمیگردد- فیلمساز با چنین پایانی، این نکته را گوشزد میکند که انتظار هنوز پایان نیافته و این تسلسل همچنان ادامه دارد.
۸-برج مینو
معرفی: نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا. بازیگران: نیکی کریمی، علی مصفا، محمدرضا شریفینیا، توران مهرزاد، پریسا شاهنده، بیوک جعفرزاده، علی نصیریان، ۸۰ دقیقه،۱۳۷۴
خلاصه: موسی و مینو، که تازه ازدواج کردهاند، برای گذراندن ماه عسل عازم اصفهان هستند که زنی جوان و سیاهپوش، نامهای برای موسی میآورد. موسی از افشای متن آن برای مینو طفره میرود. در راه اصفهان، مینو نامه را که توافق نامهای است بین تعدادی از رزمندگان که موسی و منصور، برادر شهید مینو هم جزوشان هستند، میخواند. در این نامه ذکر شده که دکل جنگی ققنوس را حتماً باید یکی از امضا کنندگان برچینند؛ و از آن میان تنها موسی زنده است. به اصرار مینو، به جای اصفهان آن دو به جزیره مینو و محل استقرار دکل ققنوس میروند. در آنجا موسی خاطرات گذشتهاش را برای مینو تعریف میکند. مینو هنگام پایین آمدن از دکل به پایین میافتد و به شدت زخمی میشود. پس از این که مینو در بیمارستان آبادان به هوش میآید، در مییابد که موسی برایش پیغام گذاشته و شرح داده که باید او را ترک کند. مینو خود را به دکل ققنوس میرساند و موسی را در اتاقک دکل پیدا میکند. آن دو، برچیدن دکل را آغاز میکنند.
عرفان، دین، اسطوره
موسی نام پیامبری است که در نیمه راه رسالت، به تردید میرسد و شکوه سرمیدهد. که تاب ادامه دادن ندارد. خدا دوباره او را به یقین رهنمون میشود. مینو نام دیگر بهشت است و نشانهای از آسمان بر روی زمین تلقی میشود. منصور، نام عارفی است که عشق را به عقل ترجیح میدهد و جانش را بر سر عقیدهاش میگذارد. ققنوس نام پرندهای است که پس از سوختن، دوباره از درون خاکستر خود متولد میشود.
موسی به خاطر مینو، جبهه را رها کرده و از گذشتهای که ققنوس مرتفع میزیسته، دل کنده است. او با گام نهادن در خاطرات گذشته. «خویش» را که گمان میکرده گم شده بازمییابد. اما این بازگشت یک تحول نیست. هرچند امروز موسی و دیروز او از یک جنس است، هر چند امروز موسی به جای لباس خاکی جبهه، لباسهای رنگارنگ شهری میپوشد و ظاهری امروزی دارد، اما واقعیت این است که سرشت او همان است که بود. او هنوز در ارتفاع زندگی میکند، در یک برج.
نقش زن در دفاع
حاتمیکیا با استفاده از ساختاری فرمگرا، مینو را به حوادث جنگ پیوند میزند و او را به آن روزها میبرد. با این کار، صحبت از نقش زنها در جنگ به میان میآید و فیلمساز، فارغ از سوءتعبیرهایی موجود و تعبیرهای کلیشهای، روایت خودش را از این حضور ارائه میدهد. حضوری که زمینهساز دلگرمی رزمندگان است و فراتر از چیزهایی است که در فیلمهای دیگر به چشم میخورد.
۹-آژانس شیشهای
معرفی: نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا، بازیگران: پرویز پرستویی، حبیب رضایی، رضا کیانیان، بیتا بادوان، قاسم زارع و …
خلاصه
حاج کاظم، دوست همرزمش عباس را پس از سالها در یکی از خیابانهای شلوغ تهران میبیند. عباس با همسرش نرگس برای مداوای ترکشی که در گردن دارد عازم بیمارستان است. حاج کاظم که با اتومبیلش مسافرکشی میکند، او را به بیمارستان میبرد و پزشک معالج وضعیت عباس را بحرانی تشخیص میدهد و اصرار میکند که در اسرع وقت عباس به بیمارستانی در لندن منتقل شود. زن و شوهر در خانه حاج کاظم ساکن میشوند تا مقدمات سفر مهیا شود. بهمن پزشک همرزمشان ویزای سفر را تهیه میکند و حاج کاظم نیز با فروش اتومبیل خود درصدد تهیه هزینه بلیط هواپیماست. خریدار اتومبیل به وعدهاش عمل نمیکند و حاج کاظم پس از مرافعه با مدیر آژانس کاکتوس، با گرفتن اسلحه یک سرباز وظیفه، افرادی را که در آژانس هستند بعنوان شاهد نگه میدارد تا امکان سفر عباس و خودش به لندن فراهم شود. دو مأمور امنیتی بنام احمد، همرزم حاج کاظم و سلحشور وارد ماجرا میشوند. سلحشور در مقابله با حاج کاظم معتقد به شدت عمل است، اما احمد به شیوه خود قائله را ختم میکند و همراه حاج کاظم و عباس به لندن پرواز میکند. هنگام تحویل سال، عباس جان میسپارد.
پافشاری بر ارزشهای سابق
نکته اصلی در فیلم آژانس شیشهای، دودستگی شدید میان رزمندگان بعد از جنگ است. عدهای سخت بر ارزشهای خود پای میفشارند و هنوز درگذشته زندگی میکنند و از اینکه همرزمان سابق خود را در لباس دیگر با تفکر دیگری میبینند، بشدت ناراحت هستند و عدهای دیگر از همین هم زمان، با وجود رشادتهای زیاد در عصر جنگ، به سیاستهای عصر صلح روی آورده و معتقدند که شور زمان جنگ و ارزشهای آن زمان دیگر پاسخگوی مسائل امروز نیست. دستهای از همین عده، غرق در دنیا شده و نه تنها گذشته درخشان خود را فراموش میکنند، بلکه از آن نیز پشیمان هستند و این تم اصلی حاتمیکیا در فیلم آژانس شیشهای است.
۱۰-روبان قرمز
معرفی: نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا. بازیگران: پرویز پرستویی، رضا کیانیان، آزیتا حاجیان، ۱۱۸ دقیقه محصول سال ۱۳۷۷
خلاصه
محبوبه، دختر جنگ زده جنوبی که خانوادهاش را در جنگ از دست داده، پس از مدتها به خانه پدریاش بازمیگردد او در بدو ورودش به مردی تندخو بنام داوود برمیخورد که از زمان جنگ تابحال مانده و مشغول پاکسازی منطقه است. او در خانهاش تانکی را زیر آوار پیدا میکند و تصمیم به فروش آن میگیرد و به گورستان تانکها میرود و در آنجا با مردی افغانی بنام جمعه آشنا میشود. به زودی هر دو به محبوبه دل میبندند. داوود که سالها دور از تعلقات مادی زندگی کرده، تصمیم میگیرد محبوبه را از خانهاش بیرون کند. در این حین دوئل عجیبی بین جمعه و داوود درمیگیرد داوود زخمی شده و توسط جمعه به بیمارستان برده میشود. محبوبه به عشق داوود نسبت به خود پی میبرد. محبوبه و جمعه تصمیم به عروسی میگیرند و درست وقتی برای رفتن تصمیم میگیرند، داوود ممانعت بعمل میآورد. تانک را رها میکنند. تانک با خیمه داوود برخورد میکند و چشمهای از زمین میجوشد. همان چشمهای که داوود ادعا میکرده در آن محل وجود داشته و خشک شده بوده و محبوبه هرگز باور نکرده بود.
حرکت رو به آینده
پیام اصلی حاتمی کیا در این فیلم، حرکت رو به آینده است. حاتمی کیا چون همیشه میگوید به آینده باید نظر داشت، اما با حفظ حرمت گذشته و احترام به آن.
ستیز با نفس
تم دیگری که حاتمیکیا در این فیلم بر آن انگشت گذاشته و در پی شرح آن و به تصویر کشیدن آن است، مهار نفس و ستیز با آن است که سمبل آن، داوود است. کسی که مدتها پس از جنگ در منطقه مانده و خود را از معرض جامعه پنهان میکند و به این طریق قصد مبارزه با نفس خود را دارد. حاتمیکیا ضمن تخطئه این تفکر، قصد القای این فکر را دارد که میتوان در جامعه زندگی کرد و نفس خود را مهار نمود.
مسائل سیاسی روز
از نکات بارز دیگر فیلم، اشاره به مسائل سیاسی روز، در حول مسأله افغانستان است مفهوم تحجر طالبانی که آنروزها در افغانستان به اوج خود رسیده بود، در فیلم بطور ظریف و خاصی مطرح گردیده است. نکته دیگر سیاسی که در فیلم مشاهده میگردد، صلح طلبی و ادعای برادری تمامی اقوام است که با این نکته مطرح شده در فیلم به اوج خود میرسد که: اگر افغانی و ایرانی و عرب با همدیگر ازدواج کنند، فرزندان آینده آنها به هیچ یک از این کشورها حمله نخواهند کرد.
۱۱-موج مرده
معرفی: نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا. بازیگران: پرویز پرستویی، آزیتا حاجیان، کامبیز کاشفی، قاسم زارع، پوپک گلدره … محصول مؤسسه روایت فتح، ۹۰ دقیقه سال ۷۹-۷۸
خلاصه
پس از گذشت ۱۰ سال کابوس شبانه سردار مرتضی راشد، همچنان جنازهها و عروسکهای شناور بر روی آب، پس از سقوط هواپیمای ایرباس متعلق به ایران، توسط ناو وینسنس آمریکاست. او که کینه عمیقی از آمریکاییها دارد، یکبار خود را به آب میزند و بر ناو مشت میکوبد. از طرفی با پسر نافرمانش حبیب درگیر است. فاطمه همسرش معتقد است که او بعلت درگیریهای ذهنیاش هیچگاه نتوانسته با پسرش کنار بیاید. حبیب با دوست دخترش سلما که یک بومی است تصمیم میگیرد که به آن طرف آب برود. مرتضی او را پیدا میکند و برای تنبیه او، او را در یک کشتی سوخته وسط آب تنها میگذارد. فاطمه با کمک سلما تصمیم میگیرند که به دیدار حبیب بروند که وسط راه کشتی دچار سانحه میشود. زمانی که همه فکر میکنند که آن دو غرق شدهاند، یک هلیکوپتر مربوط به ناووینسنس آندو را در کشتی سوخته پیاده میکند. در پایان زمانی مرتضی دستور حمله به ناو را صادر میکند که حکم بازنشستگیاش آمده است.
شکاف نسلها
موج مرده جدا از وجوه ایدئولوژیک و سیاسیاش، مضمون شکاف نسلها، جدایی فرزندان از پدران و مادران را به تصویر میکشد. نسلی که از سر تقدیر یا پیشرفت به طور شتابنده و مهار نشدنی، با استفاده از ابزاری که در اختیار دارد دنیای خود را میسازد و خانه و خانواده و پیوندهای عاطفی روابط اجتماعی را.
این نسل آرمانها و ایدهآلهایی دارد که در آسمانها نیست. به دور تراشهها و سختافزارها و نرمافزارهاست. یک دنیای آرمانی الکترونیک که دکمهها در آن حرف اول را میزنند.
این جدایی ناگزیر، برای نسلی که دنیای خود را بر آرمانها و بر چارچوب عاطفه بنا کرده، دردآور است. و این نسل قادر به درک مناسبات تازه نیست.
۱۲-ارتفاع پست
معرفی: نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا، بازیگران: حمید فرخنژاد، لیلا حاتمی، گوهر خیراندیش و … تاریخ ساخت: ۱۳۸۰
خلاصه فیلم
قاسم، جنگ زدهای است که در اثر مشکلات مالی تصمیممیگیرد با ربودن هواپیمای مقصد بندرعباس آن را به دوبی هدایت کند. او همسر باردار و پسر معلول خود، خواهر و برادرانش را نیز همراه کرده است، اما همسرش نرگس از ماجرا و تصمیم قاسم باخبر است و بقیه برای یافتن کار و زندگی بهتر در محلی جدید با او همراه میشوند. قاسم برای این کار اسلحهای تهیه کرده است و در آخرین لحظات، همسرش میگوید که اسلحه را نیاورده است. قاسم با حمله به یکی از محافظان هواپیما، اسلحه او را تصاحب کرده و او را اسیر میکند. محافظ دوم هواپیما همکارش را آزاد کرده و کنترل هواپیما را در دست میگیرد و مجدداً آنرا به سمت ایران هدایت میکند. در این زمان نرگس اسلحهای را که مخفی کرده بود، بیرون آورده و با کمک برادرانش مجدداً کنترل هواپیما را بدست میگیرد. همزمان با بدنیا آمدن فرزند قاسم، هواپیما در محلی نامعلوم فرود اضطراری کرده و هر کدام از مسافران آن مکان را محل موردنظر خود میبینند.
اوضاع اجتماعی پس از جنگ
فیلم در اوضاع خوزستان پس از جنگ اتفاق میافتد و با این تفاوت که در این جا مسایل حاشیهای جنگ بیشتر در کانون توجه است: آدمهای اهل خوزستان که ۸ سال جنگ را پشت سر گذاشتهاند و اوضاع مالی اجتماعیشان چندان مناسب نیست. در واقع این نامناسبت بودن اوضاع را هم میتوان در رفتار قاسم و هم در اشارههای مربوط به پسرش (نبودن آمپول در آبادان) دید. جدا از این همسرش (نرگس)هم در جایی میگوید که «قاسم» دست به هر کاری زده است.
ناکجا آباد
ارتفاع پست در چکیدهترین شکلاش داستان آدمهایی است که به آخر خط رسیدهاند و در ذهن خود ناکجا آباد را تصویر میکنند که دلشان میخواهد. هر کس از پنجرهناکجاآبادی را که میبیند، توضیح میدهد: یکی کوه و دشت میبیند، یکی کویر، یکی بیابان، یکی … .
«این قصه یه مردیه که میخواد با زن و بچهاش کوچ کند. یه کوچ اجباری! درست مثل اجدادمون، عین پدربزرگامون. ولی خوش به حال اونا که هر جا دلشون میخواست میرفتن، ولی الآن همه جا رو دیوار کشیدن، پول میخوان، ویزا میخوان، اما مرد بدبخت فقط یه سرمایه داره، اونم جونشه … . »
نتیجه
سینمای بعد از انقلاب، قرار بود سینمای دیگری باشد و قرار بود جوردیگر بودنش محسوس باشد و در عینیت مشاهده گردد پس طبیعتاً نوع نگاهها نیز بایستی تغییر میکرد. بنابراین کسانی وارد سینمای حرفهای شدند که بیش از هر چیز مسأله ایمان و اعتقاد و چیزهایی از این دست را مطرح میکردند چند سالی گذشت تا نگاهها به سینما،اندکی تغییر کرد.
سینمای حاتمیکیا را اگر درست نگاه کنیم، میتواند آئینه تمام نمای دههشصت و هفتاد ایران باشد. فیلمهای حاتمیکیا از نظر اجتماعی، همه با زمان ساختشان تطابق داشته و بر طبق ادعای ما همگی محصول زمان ساخت، از لحاظ فرهنگی و اجتماعی و سیاسی هستند. در واقع، حاتمیکیا را میتوان فرزند زمان خویش دانست و فیلمهای او میتواند سندی از روزگار و آدمهای آن روزگار باشند.
اما کدام عامل باعث شده ابراهیم حاتمیکیا در میان فیلمسازان پس از انقلاب، به نامی شاخص تبدیل گردد؟
شاید در وهله اول، آنچه نام این سینماگر را تا این اندازه مطرح کرده و بر سر زبانها انداخته است، نوع داستانهایی است که در سینمایش تعریف میکند. در واقع نوع داستانگویی او، ادامه همان سنتی است که میگوید سینما باید برای تماشاگرانش داستان بگوید. طرفداران این سنت عقیده دارند که سینما اصلاً مخاطب محور است و فیلم باید ساخته شود تا روی پرده برود و تماشاگران خود را پیدا کنند. سینمای حاتمیکیا نیز چنین سینمایی است. سینمایی که میکوشد در وهله اول داستان بگوید و در وهله بعد آنرا خوب تعریف کند. رمز موفقیت حاتمیکیا و سینمایش نیز همین مخاطب محوری است و نقطهنظر و تکیهگاه ما نیز در این تحقیق بر همین اصل استوار است.
مخاطب محوری یکی از مسائلی است که در این سالها دغدغه حاتمیکیا بوده. چیزی که در سالهای آغازین کار او کمتر دیده میشد. «هویت» نخستین کار سینمایی او، بیش از آنکه به فکر مخاطبانش باشد، درصدد آن بود که پیام یا مضمونش را (هرچند شعاری و گذرا) منتقل بنماید. در «دیدهبان» و «مهاجر» نیز میشد این مسأله را به صورتی آشکار دید در عین حال «مهاجر» میکوشید داستانش را روانتر بگوید و موفقتر عمل کند شاید «وصل نیکان» شروعی بود برای رسیدن به مخاطبان بیشتر. موضوعی که حاتمیکیا انتخاب کرده بود، به شدت حساس و در آن سالها جذاب بنظر میرسید. با این همه حاتمیکیا با از کرخه تا راین توانست جایگاه خودش را بعنوان کارگردان مخاطب محور و مخاطب شناس تثبیت کند، و در فیلمهای بعد این، مسأله به اوج خود رسید.
از سوی دیگر، مسأله یا مسائل حاتمیکیا، بعنوان یک فیلمساز ارزشی پس از جنگ است. حاتمیکیا هر از گاهی از ما میخواهد واقعیتها را بپذیریم. اگر همچون سعید در کرخه تا راین رزمندهایم، و بپذیریم که چه بسیار رزمندههایی که داغ پناهندگی را به جان پسندیدند و چه بسیار ایرانیان خارج از وطن که هنوز عشق به ایران را در دل دارند و اگر چون مأموران امنیتی آژانس شیشهای یا ارتفاع پست به فکر حفظ نظام هستیم، بدانیم که ممکن است یک فرمانده سابق جنگ یا یک آسیبدیده جنگ در خوزستان دست به گروگانگیری بزند.
حاتمیکیا از سطح رودررو قرار دادن مخاطب با این واقعیتها فراتر نمیرود. حق را به کسی نمیدهد. گاه با حزباللهیها و گاه با روشنفکران ابراز همدردی میکند.
پرسشهای حاتمیکیا، پرسشهای بعد از جنگ است. انسانی متحیر میان ارزشهای پیشین و مسائل جدید: ستیز و سازش با جهان (از کرخه تا راین)، افتخارات دیروز و ارزشهای امروز (برج مینو)، امیدهای آرمانشهر گرایانه و ناامیدهای واقعگرایانه (بوی پیراهن یوسف)، رشادتهای عصر جنگ و سیاستهای عصر صلح (آژانس شیشهای)، اصولگرایی و عملگرایی (موج مرده)، انتخاب میان نوستالژی گذشته و عشق به زندگی (روبان قرمز) و سرانجام گزینش میان جامعهای که ساختهایم و رؤیایی که در سر داریم (ارتفاع پست
http://honarpajoohan.com/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85-%D8%AD%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%A7/
۹۶/۴/۲
سینمای جنگ و حاتمی کیا/تبیان
ابراهیم حاتمیکیا در سالهای پرمخاطره دفاع مقدس به کارگردانی روی آورد و به تبع نیاز آن سالها فیلمهایی حماسی ساخت. فیلمهایی برخاسته از عرق وطن و ارزشگذاری به قهرمانان و جان نثاران آن زمان که در تمام دنیا میتوان نمونههای آن را برشمرد.
در سالهای پس از جنگ که میتوان اتفاقات از سر گذشته و حماسهها را با نگاه منتقدانه مورد تحلیل قرار داد، حاتمیکیا هوشمندانه نگاه حماسی و حمایتی صرف را کنار گذاشت و به تحلیل پرداخت. تحلیلی که همراه با جهانبینی و دغدغههای او آرام آرام شکل گرفت و در هر فیلم نسبت به اثر قبل، برجستهتر و بیپرواتر نمایان شد.
هر چند نگاه تحلیلی فیلمساز در هر اثر بنا به اتفاقات موجود، پیامد سالهای دفاع مقدس و بازخورد آن در تلاقی با اجتماع روز دچار تغییر و تکامل میشود، آنچه از ورای فیلمهای ساخته شده او در این دوران نمایان میشود حضور قهرمانی است که با تکیه بر آرمانهایی که در او نهادینه شده با اجتماع پیرامون و حتی خودش دچار تضاد است.
حاتمیکیا فیلمسازی را سال ۱۳۶۴ با فیلم “هویت” آغاز کرد که فیلمی اجتماعی ـ جنگی بود. او سه سال بعد “دیدهبان” را ساخت و سال بعد از آن “مهاجر” را که هر دو از شاخصترین فیلمهای تاریخ سینمای دفاع مقدس به شمار میروند. “وصل نیکان” هم سال ۱۳۶۹ با موضوعی حاشیهای درباره جنگ (موشکباران شهرها) ساخته شد که هم نام فیلم و هم موضوع آن باعث شد برخی “وصل نیکان” را پاسخ حاتمیکیا به “عروسی خوبان” محسن مخملباف بدانند.
“از کرخه تا راین” اولین فیلم حاتمیکیا در دوره پس از دفاع مقدس است. سعید رزمنده جانبازی است که برای درمان آثار شیمیایی راهی آلمان میشود و پس از سالها دیداری با خواهرش لیلا دارد که با خانواده قطع رابطه کرده است. مسیری که سعید برای معالجه در کشوری غریب طی میکند به نوعی موازی با شکل گیری رابطه عاطفی او با خواهرش پیش میرود. هر چه درمان و بهبود سعید به وخامت میانجامد، او و لیلا به بازشناسایی جدیدی از هم میرسند.
سعید رزمندهآرمانگرایی است که تاب کمرنگ شدن آنچه را به خاطرش مخاطره کرده ندارد. حرکت نمادین او هنگامی که در سرزمین غریب هنگام اولین دیدار با لیلا، روسری او را مرتب میکند فقط یک واکنش سنتی تلقی نمیشود.
سعید پای آنچه از کف داده میایستد، یک بده بستان نابرابر که در جایی دیگر هنگام برخورد با همرزمی که میخواهد پناهنده شود آن را طلب میکند. این طلب وقتی تبدیل به نیاز دراماتیک شخصیت میشود که سعید از خداوند هم گلایه میکند و هنگامی که به کلیسا پناه میبرد، به نوعی آشتی با تقدیر، زمانه و حتی نابرابری این بده بستان میرسد. طلبی در کار نیست و او خود را با همه چیز و همه کس بیحساب میکند.
“آژانس شیشهای” به حاج کاظم میپردازد، فرمانده سابقی که تضادش با پیرامون در جامعه کوچک آژانس هواپیمایی نمادین میشود. جامعهای که حاج کاظم مطالباتش را از آنها میخواهد و تبدیل به صحنه این رویارویی میشود. گروگانگیری او هر چند عملی خشونت بار تلقی میشود اما کمی بعد رنگی از سرکوب شدن میگیرد. سرکوب شدن فردی که فقط شاهدی برای حرف هایش میخواهد .. شاهدی میخواهد که حتی اجباری به حرفهایش گوش دهد و قضاوت کند. در سرزمینی که مردان مردش برای شنیدن واگویههایشان باید گوش شنوا را به زور اسلحه پیدا کنند، چطور میتوان از پایمال شدن حقوق انسانی سخنی به میان آورد؟
سینمایجنگوحاتمیکیا
تضاد حاج کاظم با جامعه کوچک پیرامون وقتی به تضاد درونی او هم تعمیم پیدا میکند که در لحظه بحرانی به فاطمه نامه مینویسد تا او را از تردید بیرون بیاورد و چفیه همین کارکرد را پیدا میکند. یک شاهد خاموش و بهترین کلام آخر. با این فیلم در تضادهای پیرامون قهرمان حاتمیکیا، یک تضاد بطئی و تدریجی با فرزند بهعنوان نماینده نسل جدید شکل میگیرد. این تضاد در موج مرده اوج میگیرد و در “به نام پدر” به تکامل میرسد. عرصه هنگامی برای قهرمان تنگ و تنگتر میشود که تضاد رخنه در خانه و نزدیکترین وابستهاش میکند.
“روبان قرمز” حکایت داود است. حکایت محبوبه است و کمی هم جمعه. شخصیت داود از آن جهت برجسته تر می شود که سیر تحول را با حضور محبوبه و در همجواری با او طی می کند. قهرمان یک بعدی که تنها چاره برای غلبه بر تضاد با همه چیز و همه کس را در تنهایی و انزوا دیده است. تنهایی برای وفادار ماندن به آرمانها یا به گفته دیگر فرار از واقعیتهایی که در دوران گذار سازش با آنها سخت است. خنثی کردن مین و محصور کردن منطقه پاکسازی شده با روبانهای قرمز، بیشباهت نیست به کند و کاوی که داود درون خودش میکند تا به بینشی جدید برسد و بر تردیدهایش غلبه کند.
نقشی که زن بهعنوان تکیهگاه عاطفی ـ معنوی قهرمانان حاتمیکیا دارد این بار به گونهای ریشهای روانشناسی میشود. حضور محبوبه در کنار داود پاسخی است به پرسشهای درونی او. داود درون زمین دنبال مین میگردد، غافل از آنکه روی زمین میراث بزرگتری در حال از دست رفتن است.
“موج مرده” به امواجی گفته میشود که هنگام رسیدن به ساحل پتانسیل و انرژی خود را از دست داده و در واقع تأثیرگذاری ندارند. سردار راشد نمونه محض قهرمانان حاتمیکیا و مصداق بارز موج مرده است. دیگر فاطمه هم آرامش نمیدهد و معترض است هم به شرایط و از همه مهمتر به او. نماینده نسل آینده تبدیل به سئوال بزرگ همگان از او شده حتی فاطمه. اما سئوالی که راشد مطرح میکند، بی جوابتر از همه پرسشهاست: “قرار بود ما بریم جبهه و شما مراقب بچههامون باشین … کدوممون کم فروشی کردیم؟”
در “موج مرده” شکاف بین نسل دفاع مقدس و نسل پس از آن و چالشهای برآمده از تغییر شرایط به گونهای نمادین پرداخت میشود و آنچه بر جای میماند پرسشهای بیجواب هر دو نسل است. نسلی که مطالبات خود را به خاطر وفاداری به آرمانها میخواهد و نسلی که شاکی است از همه چیز و همه کس.
“ارتفاع پست” اما در ادامه همین روند قهرمانی را معرفی میکند که برای اولین بار در فیلمهای حاتمیکیا، برخاسته از مردان دفاع مقدس نیست. اما پیامدهای آن دامنگیرش شده است. قاسم، مرد جنوبی که وادار به یک هواپیماربایی خانوادگی می شود تا آن طرف مرزها بتواند به روی زن و بچه اش نگاه کند و جوابگوی آنها باشد. باز هم جامعه کوچک داخل هواپیما تبدیل به برشی از اجتماع روز می شوند تا قاسم مطالباتش را عنوان کند: یک جای امن، یک کار آبرومند و یک دنیا خوشبختی.
ابراهیم حاتمیکیا در سالهای پرمخاطره دفاع مقدس به کارگردانی روی آورد و به تبع نیاز آن سالها فیلمهایی حماسی ساخت. فیلمهایی برخاسته از عرق وطن و ارزشگذاری به قهرمانان و جان نثاران آن زمان که در تمام دنیا میتوان نمونههای آن را برشمرد.
این بار قاسم هم مانند حاج کاظم، شاهد میطلبد هر چند به اجبار و هر چند با خشونت. دو شخصیت با خاستگاهها و دغدغههای مختلف که جریان روز آنها را به یک واکنش واحد وامی دارد. یعنی پیدا کردن یک گوش شنوا این حد دشوار شده است؟ مدینه فاضله قاسم که به خاطرش دست به این گروگانگیری خطیر زده، غریب و خاص نیست، بلکه نیازهای اولیه هر انسانی است. اما در برخورد با سد جامعه دچار پس زدگی می شود که تنها راه چاره را در اجبار و تحکم میبیند.
“به نام پدر” اثر متأخر حاتمیکیا است که به نوعی بازگشتی دوباره به قهرمانان دفاع مقدس دارد. رزمنده سابق و مهندس معدن فعلی که به نوعی از دفاع مقدس و تبعاتش فاصله گرفته، در موقعیت خطیری قرار میگیرد: این بار شکاف میان نسلها با سئوالی بزرگ نمادین میشود. دختر او پایش را از دست میدهد، آن هم توسط مین… مینی که روزی خود او در زمین کاشته است. این بار مطالبات نسل جوان فقط جنبه ذهنی و مجازی ندارد، بلکه عینیتی به اندازه یک ساق پا دارد. ساقی که زمانی پای رفتن بوده و حالا جایش خالی است.
اگر این اصل را بپذیریم که اعمال ما چه مثبت و چه منفی از پس گذر سالیان دارای بازخورد مثبت و منفی در زندگی ما هستند، باید پذیرفت که دختر تاوان اعمالی را پس میدهد که پدر انجام داده، بدون آنکه در آنها دخیل یا قبولشان داشته باشد. فریادی که دختر به عنوان نماینده نسل جدید و قربانیان عملکرد پدران دارد، فریادی است بر سر…؟ قهرمان حاتمیکیا از همیشه تنهاتر و بی پناهتر است بدون آنکه علتش را بداند. چه چیز این معادله غلط از کار درآمده؟ چه کسی کم فروشی کرده؟
قهرمانان حاتمیکیا هر چه پیشتر میرود، در پیله انزوا و تنهایی فرومیروند که بازگشتی در پی ندارد. قهرمانانی که فریاد بیصدایشان به هیچ کجا نمیرسد و مخاطبی جز خداوند ندارند.
حاتمیکیا مجموعههای تلویزیونی “خاک سرخ” و “حلقه سبز” را هم ساخت که اولی با موضوع نخستین روزهای آغاز جنگ تحمیلی از شبکه یک پخش شد و دومی هم با موضوعی اجتماعی به زندگی پس از مرگ پرداخت. البته “حلقه سبز” خیلی نتوانست نیازگو علاقمندان به سینمای وی باشد.
” به رنگ ارغوان” یکی دیگر از آثار این فیلمساز سینمای ایران است که حدود ۵ سال امکان اکران عمومی پیدا نکرد و در دوران معاونت سینمایی شمقدری این شرایط برای آن فراهم شد. وی در این فیلم تسلطش بر ابزار را به رخ نمیکشد، اجرای او از فیلمنامه ساده و بدون تظاهر است و یکی از دلایلی که باعث شده تماشاگر فیلم تا انتها از شخصیتها فاصله نگیرد ساختار نسبتا منسجم روایت بیلکنت کارگردان از این درام انسانی تاثیرگذار است.
شاید نکته تاسف آور این باشد که “به رنگ ارغوان” در زمان خود دیده و منصفانه ارزیابی نشد، در این سالها انتظارها از این فیلم بالا رفته و ممکن بود برای بسیاری آنچه پس از پنج سال روی پرده میرود متقاعد کننده نباشد، اما “به رنگ ارغوان” توان و مهارت حاتمیکیا در قصهگویی را دوباره نشان داد.
“به رنگ ارغوان” به بازی حمید فرخنژاد متکی است و او در خلق فضایی که حاتمیکیا در نظر داشته سهم بسیاری دارد، بازی او در لحظههای سکوت و سکانسهای بدون دیالوگ به همان اندازه موفق است که در سکانسهایی که دو تصویر مختلف از شخصیت هوشنگ ارائه میدهد. یکی از دوست داشتنیترین لحظههای فیلم نمایی است که فرخنژاد در گوشهای از راهروی خانه ارغوان همچون شکارچی ماهری که میداند روزگارش به سرآمده در کمین است، تماشای تیزهوشی، خشم و عصیان در چهره این بازیگر در این نما دیدنی است. “به رنگ ارغوان” از این لحظهها کم ندارد.
سینمایجنگوحاتمیکیا
“دعوت” ادامه نگاه او به زنان و جامعه است که رد آن را میتوان در فیلمهای قبلی حاتمیکیا دید. اما این بار در دهه ۸۰ او سراغ قصههایی رفته که قهرمانهایش زنانی از طبقههای مختلف اجتماع هستند و دغدغههایی متفاوت دارند. موضوع فیلم کاملا زنانه است و به یکی از بحرانهای جامعه اشاره میکند. زنانی که باید بین مادر بودن و سایر نقشهای اجتماعی یکی را انتخاب کنند.
موضوع جذاب و ملتهب فیلم و قصه فرعیها و موقعیتهایی که شش زن قصه در آن گرفتار هستند، “دعوت” را به تجربهای تازه در کارنامه این کارگردان تبدیل میکند. او در این فیلم به زنان نقشی پررنگتر از مردان داده و تلاش کرده بدون پیشداوری مسائل زنان را به تصویر بکشد.
به نظر میرسد با دوران تازهای که ابراهیم حاتمیکیا شروع کرده بود، میخواست باز هم نسلی تازه را به تماشای فیلمهایش دعوت کند. نسلی که جای خالی مخاطبان قبلی را برایش پر کنند. زنان میتوانند با “دعوت” به جمع بینندگان آثار این کارگردان بپیوندند. حاتمیکیا با آوردن آنها به بطن درام دعوتشان میکند به دنیایی پا بگذارند که پیش از این تجربه نکردهاند.
فیلم سینمایی “دعوت” آزمونی سخت برای کارگردان فیلمهای خاطرهانگیز سالهای دور است. فیلمسازی که در لحظههایی که از او ناامید شدهایم امیدوارمان کرده است. پس از تجربه ناکام “به نام پدر” به یک امیدواری دیگر نیاز بود.
“گزارش یک جشن” نیز در جشنواره بیست و نهم فجر به نمایش در آمد. این فیلم به نوعی یک بیانیه سیاسی به نظر میرسید. او که در تمام اتفاقات بعد از انتخابات ۸۸ سکوت کرده بود. اینبار در یک فیلم تمامی دیدگاههای خود را مطرح کرد. فیلمی که البته هنوز امکان اکران عمومی پیدا نکرده و حتی این کارگردان درباره آن و نگاه فیلم به شرایط جامعه به صورت صریح صحبت نکرد و فقط با جملاتی همچون “این فیلم روایت احوال من است” بسنده کرد. “گزارش یک جشن” توسط سازمان سینمایی خریداری شد و هنوز شرایط نمایش آن مشخص نیست.
“چ” عنوان فیلمی است که هم اکنون توسط این کارگردان در مرحله فیلمبرداری قرار دارد. وی که از سالها قبل به ساخت فیلمی درباره زندگی شهید چمران ابراز علاقه کرده بود. بالاخره توانست این کار را کلید بزند. بیشک با شناختی که از این کارگردان وجود دارد میتوان انتظار داشت که شاهد یک اثر متفاوت در ارتباط با زندگی این شهید باشیم
.
http://article.tebyan.net/222440/%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D8%AD%D8%A7%D8%AA%D9%85%DB%8C-%DA%A9%DB%8C%D8%A7
۹۶/۴/۲
اثار: نمونه
دیده بان ۱۳۶۷
خلاصه فیلم
ارتباط خط کمین با نیروهای خودی توسط دشمن قطع شده و احتمال سقوط منطقه بسیار زیاد است. مقابله و مقاومت نیروها در مقابل دشمن نیازمند حضور دیده بان جهت هدایت آتش سنگین است. عارفی برای پیوستن به خط کمین و دیده بانی باید از مسیری عبور کند که زیر آتش شدید دشمن عراقی قرار دارد
مهاجر ۱۳۶۸
.
خلاصه فیلم
هواپیماهای بدون سرنشین مهاجر که از روی زمین کنترل میشود جهت انجام عملیاتی شناسایی در پشت خطوط دشمن به کار گرفته میشوند. بدلیل برد محدود دستگاه کنترل، خلبانان در دو ایستگاه مقابل، رودرروی هم و در خطوط دشمن مستقر میشوند. خلبانی که به خطوط دشمن نفوذ کرده، در حالی که با دشمن درگیر میشود، با مهارت عملیات شناسایی را انجام میدهد و هواپیما را در هوا تحویل خلبان دوم میدهد. در حالی که خود در آخرین لحظات کشته میشود.
این فیلم در حالی سیمرغ بلورین بهترین فیلم در جشنواره فیلم فجر آن سال را تصاحب کرد که دو فیلم مادر علی حاتمی و هامون داریوش مهرجویی نیز در آن جشنواره حضور داشتند.
وصل نیکان ۱۳۷۰
خلاصه فیلم
امیر و مریم قرار است با هم ازدواج کنند اما روز عروسی، شهر توسط دشمن موشک باران میشود و مردم، شهر را خالی میکنند. ولیکن مریم با وجود خطرات ناشی از موشک باران ترجیح میدهد که عروسی برگزار شود. امیر بعد از انجام مأموریتش برای مراسم عقد به خانه برمی گردد. اما برخلاف تصورش همه کسانی که شاهد خنثی کردن موشکهای عمل نکرده بودند در مراسم حضور پیدا میکنند
از کرخی تا راین ۱۳۷۰
خلاصه داستان
سعید که بر اثر بمب های شیمیایی نابینا شده به همراه گروهی از همرزمانش برای معالجه به آلمان اعزام می شود. لیلا خواهر سعید که سال هاست در آلمان با شوهر آلمانی و پسرشان یوناس (یونس) زندگی می کند، سعید را در آسایشگاه می بیند. بین سعید و یونس رابطه عاطفی عمیقی برقرار میشود. یکی از همرزمان بسیجی سعید قصد دارد پناهندگی کشور دیگری را بپذیرد و سعید و دوستان دیگرش نسبت به عمل او معترض هستند. با کوششهای پزشکان متخصص یکی از چشمهای سعید معالجه میشود، اما آزمایشهایی که بر روی او انجام میشود روشن میکند که او بر اثر گازهای شیمیایی مبتلا به نوعی سرطان خون شده است. همسر او در ایران زایمان میکند و سعید پس از معالجهای نافرجام میمیرد و پس از مرگ او، خواهرش لیلا عازم ایران میشود
خاکستر سیز ۱۳۷۲
خلاصه فیلم
هادی به منظور انجام تحقیقات خود جهت فیلمسازی روانه کرواسی میشود. عزیز دوست هادی در جریان مسافرت او به کرواسی با در اختیار قرار دادن یک نوار کاست، یک قطعه عکس، و یک نیمه پلاک از وی برای یافتن دختری بنام فاطمه کمک میگیرد هادی بوسیله آشنایی با زنی بنام حنیفه که آشنا به زبان فارسی است به جستجوی فاطمه میپردازند. در این میان هادی پی به رابطه قبلی عزیز و فاطمه برده و متوجه میشود که آنها قصد ازدواج داشتهاند که این مطلب توسط اصغر دوست مشترک میان عزیز و هادی پنهان میشود