بیوک احمری
محمد شمخانى
نوشتههای مرتبط
«بیوک احمرى» از جمله هنرمندانى است که شناسنامه ندارد! یعنى اگر هم داشت، این همه را نمیشد در آن نوشت و داد دستش، که اینجا و آنجا رو کند. هزارچهره دارد این هنرمند و پشت هیچکدام گم نشده است. گویى از دستش هیچ نمیآید، که اینهمه دستانش را قایم میکند و خیره میشود. هرچه هست اما در چشمانش پیداست و پیداست که خوب میبیند و خوب میخواند و خوب به خاطرمیسپارد…….
بیوک احمریمتولد ۱۲۹۹ شمسی در تبریز طراح گرافیک و نقاشی ایرانی است. او پدر گرافیک تجاری ایران محسوب میشود.او در ۵ آبان ۱۳۸۷ درگذشت.
فعالیتهای هنری
۱۳۲۳ اولین چاپ سیلکاسکرین در ایران توسط او.
۱۳۲۴ اولین آتلیه گروهی با نام اسرام.
۱۳۲۷ ازدواج.
۱۳۲۸ استخدام در وزارت کشاورزی بهعنوان نقاش آزمایشگاه.
۱۳۲۹ همکاری با نشریات ازجمله سپید و سیاه و طراحی و نقاشی مطالب آن. همکاری با نشریات طنز و کاریکاتور با نام مستعار شیوا و فرزین. طراحی روی جلد برای کتابها.
۱۳۳۰ تأسیس آتلیه فاکوپا.
۱۳۳۲ تأسیس آتلیه آرام. طراحی کتابهای درسی.
۱۳۳۴ همکاری با نشریه امید ایران.
۱۳۳۸ تأسیس شرکت گرافیکی با مشارکت محمد بهرامی با نام کلیشوگراف.
۱۳۴۴ انحلال شرکت کلیشوگراف به شراکت محمد بهرامی، امیر کمالی و بیوک احمری.
۱۳۴۵ همکاری با انتشارات امیرکبیر.
۱۳۴۷ تا ۱۳۴۸ همکاری با کانون آگهی زیبا و شرکت تبلیغاتی آوازه.
۱۳۵۰ تأسیس آتلیه چهلستون در خیابان منوچهری.
۱۳۴۶ تا ۱۳۶۱ تشکیل کلاس آموزش نقاشی در آتلیه چهلستون. همکاری با شرکت گرافیکی نقشونگار.
۱۳۷۴ مدرس در کتابخانه مرعشی در زمینه مرمت جلد کتاب. آموزش تشعیر و تذهیب در همین کتابخانه. همکاری با میراث فرهنگی آذربایجان
«بیوک احمرى» ازجمله هنرمندانى است که شناسنامه ندارد! یعنى اگر هم داشت، این همه را نمیشد در آن نوشت و داد دستش، که اینجا و آنجا رو کند. هزارچهره دارد این هنرمند و پشت هیچکدام گم نشده است. گویى از دستش هیچ نمیآید، که اینهمه دستانش را قایم میکند و خیره میشود. هرچه هست اما در چشمانش پیداست و پیداست که خوب میبیند و خوب میخواند و خوب به خاطرمیسپارد. آنقدر که در ۶سالگى با نقاشى و خوشنویسى آشنا میشود و دوره دبستان را ۳ساله به پایان میبرد.
اگرچه مثل همیشه پاى پرده نقاشى است و قلم به دست دارد، اما میخواهم با او بیپرده حرف بزنم و پرده بردارم از این گنجى که هنوز سرپاست و هیچ شباهتى به پیرمردهایى که این روزها حرف از «پدر» شدن و «پدر» بودن آنها در هنر معاصر ایران زیاد است و داد دعواهایشان گوش فلک را کرد کرده است ندارد.
در حوالى مسجد کبود تبریز به دنیا میآید و در روز ۲۱فروردین ۱۲۹۹شمسى. پس از پایان دوره اول متوسطه در هنرستان نقاشى تبریز (به مدیریت هرکرمر) مشغول به تحصیل میشود. پیش از مهاجرت به تهران (در ۲۲سالگى) به طراحى فرش و گلیم و مرمت نقاشیهای سنتى میپردازد و از اساتید هنرستان تبریز، رسام ارژنگى و طاهر خوشنویس چیزهایى میآموزد. آنقدر که هنگام غیبت آنها سرپرستى کلاسهایشان به او سپرده میشود. بعد از مهاجرت به تهران (۱۳۲۱)، به استخدام وزارت کشاورزى درمیآید (۱۳۲۴) و مجموعه آفات و حشرات ایران را به سفارش آنجا نقاشى میکند. ۳سال بعد به همکارى با روزنامههای طنز مشغول میشود و کاریکاتورهایى سیاسى میکشد، که امضاى «شیوا فرزین» را دارند. در کنار این فعالیت آتلیه مارسى را تأسیسمیکند که اهم فعالیتهای آن آثار گرافیکى و تبلیغاتى است. بعدازاین آتلیه که تا سال ۱۳۳۳فعال است، آتلیه «آرم» (احمرى، رضاقلى و معصومى) را تشکیل میدهند که سال ۱۳۴۳«آیدین آغداشلو» نیز به آنهامیپیوندد. آغداشلو در نخستین نمایشگاه خود در انجمن ایران و آمریکا او را استاد خود قلمداد کرده و نمایشگاهش را به او تقدیم میکند. موضوعى که در سایت اینترنتى خود نیز بدان اذعان دارد و تواناییهای او را در زمینههای گوناگون نقاشى ـ از آبرنگ و رنگروغن گرفته تا مداد رنگی و نگارگرى و حتى خوشنویسى ـ میستاید. او همچنین در کتاب «از خوشیها و حسرتها» یش درباره احمرى چنین میگوید: «سال ۱۳۴۳ بود که به حضور استادم رسیدم. از لایقتریننقاشهای آبرنگ و گواش بعد از سالهای ۳۰ بود ـ و هنوز هم هست. هیچچیزی نبود که در نقاشى نداند یا نتواند. از نقاشى غربى تا مینیاتور، تذهیب تا خوشنویسى. من هم سعى کردم یعنى همانطور باشم… و من آرامآرام شروع کردم به یادگرفتن فن کار با آبرنگ و گواش از ایشان و تا آخر عمر مدیون و مرهون این تنها استاد حقیقى خودم خواهم بود.» احمرى از آنهایی است که به یک عبارت در هنرهاى سنتى به مقام مرجعیت رسیده و حالا میتواند با آن چشمهای شوخش از پشت شیشههای عینک همهچیز را با یک نگاه و با یک اشاره به تو بگوید! سیلک اسکرین را اولین بار او در ایران رواج داده است و از اولین تا آخرین شماره روزنامه سیاسى «چلنگر» ـ حوالى دهه ۱۳۳۰ ـ با آن همکارى داشته و به خاطر تطابق ایدئولوژى سیاسیاش با آن پولى دریافت نکرده است. به چلنگر میتوان نشریه سیاسى «باباشمل» راهم افزود، که به کاریکاتورهاى احمرى مزین بوده است. یکبار در جوانى سوره مبارکه حمد را بهصورت کامل روى دانهای برنج مینویسد و مراجعین خود را ذرهبین به دست ترغیب به خواندن آن میکند و اسباب حیرت و تعجب آنهامیشود.
براى گفتوگو با احمرى «میگویم» و «میگوید» یا «میپرسم» و «میگوید»لازم نیست. بهجای اینهمه میتوان گذاشت. «میگوید» و اول و آخر متن را با همین یک کلمه بست.
«چون حرف براى گفتن زیاد دارد، پس سکوت میکند.» مثل همان جملهای که «ارنستو» قهرمان داستان «باران تابستان» مار گزیدن دوراس آن را زیاد میگوید و از آن براى توجیه نرفتنش به مدرسه استفاده میکند: «در مدرسه چیزهایى به من یاد میدهند، که بلد نیستم.» (اگر درست یادم مانده باشد)
احمرى تنها بازمانده نقاشیهای سنتى در ایران است و اغراق نیست اگر بگوییم که بالاتر از «صنیع الملک» و «آقا صادق» و «آقا نجف» و… حرکت کرده است. اگر به قابلیتهای او در این زمینه درست و دقیق نگاه کنیم، نظیرش را در یک قرن گذشته نخواهیم دید و نخواهیم یافت و این را گسترهای فراگیر فعالیتهای چشمگیرش به ما میگوید. او شاگردان بسیارى تربیت کرده، که هیچیک به پاى او نرسیدهاند، اما وقتى صحبت از آنهامیشود، با افتادگى میگوید: «دیگر من باید از آنها تعلیم بگیرم» و روى «تعلیم» مکث خاصى میکند.
پردهای که پاى آن ایستادهایم و با پیرنقاشى سنتى حرف میزنیم ، از آخرین کارهاى اوست. پردهای ۳۲ مترى که تمام فراز و فرودهاى اسلام را ـ از صدر آن تا همین امروز ـ در قالب نقاشى «قهوهخانه»، اما فراتر از آن روایت میکند. سال ۱۳۸۲ است و هفت سال از اولین ردپاى قلم احمرى روى این پرده میگذرد. هفت سال که بهتناوب روى آن کار کرده است. این پرده که طرح آن توسط زندهیاد «عباس بلوکى فر» در سالهای قبل از انقلاب ریخته شده، با نقاشى احمرى که گوشه چشمى به بازنمایى و نور و سایهروشن دارد ـ به کلى از سرى نقاشیهای «قهوهخانه» جدا شده و به شیوه نقاشیهای قلمدان و قاب آینه رخ مینماید و البته با صورتهایی که ملاحت و شیرینى آنها نقاش را برازنده صفت «خوشگل ساز» میکند. صفتى که همه شاگردان وى در خطاب آن به استادشان اجماع و اتفاقنظر دارند.
از میان صفاتى که چون چهرههای گوناگون هنرى در وجود احمرى گردآمدهاند، شاید مهمترینآنها آرامشى باشد که این هنرمند دارد. آرامشى که در دور و نزدیک شدن به تابلو دارد و در «پرودز» زدن که کار کمتر کسى است و مینیاتوریستهای فعلى از آن بهگونهای آشکار عاجزند. از شگفتیهای زندگى او آنکه حدود ۱۵ سال است که فقط گیاه خام میخورد و معتقد است که گیاهان و تمام خوراکیهای موجود در طبیعت پختهاند و ما فقط آنها را میسوزانیم. او در عقیده خود تا آنجا پیش میرود که گوشت را غذاى حیوانات میشمارد و چیزى که براى تغذیه بشر در نظر گرفته نشده است. سلامت و سرشارى این هنرمند هم شاید زاییده همین اعتقادش باشد که او را در سن ۸۴ سالگى هنوز و همچنان استوار نگهداشته است.
همکارى با مجلات «امید ایران»، «سفید و سیاه» و «فردوسى» درزمینهٔ طراحى جلد و داخل مجله و طراحى کتاب براى انتشارات گوتنبرگ در دهه،۳۰ فعالیت در آتلیه «فاکوپا» با همراهى و همکارى «محمد بهرامى» در دهه ،۴۰ طراحى شاهنامه حروفچینیشده براى انتشارات امیرکبیر، نقاشى کتاب درسى تاریخ دبستانها و طراحى روى جلد کتاب «سگ ولگرد» زندهیاد «صادق هدایت» نمونههای دیگرى از کار و کوشش احمرى را در دهههای پیش از انقلاب تشکیل میدهد. در کنار اینها او از قریحه شاعرى نیز بیبهره نبوده و در شعر قدیم کاوشهایی کرده است. هزاران بیت نتیجه این کاوش و تراوش بوده که در آنها با نگاه طنز اندیش و مطایبه آمیز خود گاه خواننده را زنهار میدهد و گاه با اشعار ابهام آمیزش به تفکر وامیدارد.
احمرى در سال ۱۳۲۷ ازدواج کرده و چهار پسر و سه دختر دارد که آنها هم همه دستى بر آتش دارندو مشغول نقاشى و معمارى و معمارى داخلى و … هستند. همسر او از شاگردانش بوده و یار مکتب و میخانه و همیشه در کنارش. اگر بخواهیم باز به گوشهای از کارنامه هنرمند بپردازیم، باید از همکارى او با «رضا مافى» از شروع کار تا فوت وى، آموزش نقاشى و خط (بعد از انقلاب)، تشکیل کلاس و مرمت کتب خطى کتابخانه مرعشى در قم، همکارى با میراث فرهنگى آذربایجان در مرمت عبارتهای قدیمى در سال ۱۳۷۵ و موارد دیگرى ازایندست یاد کنیم که در سابقه او موجود است. از دیگر صنایع و ظرایفى که احمرى بدانها پرداخته و همواره موردنظر بوده است، میتوان به نگارگرى، تذهیب، تشعیر، طراحى فرش و گلیم (همراه بامهارت بافندگى)، نقاشى پشت شیشه، آثار لاکى، جلدسازى و خوشنویسى اشاره کرد. در این میان خوشنویسى برایش هنرى موروثى بوده و آن را از پدرش «میرزامهدى منشى» به ارث برده است. او خط را به شیوه میرزا غلامرضا مینویسد و همین باعث شده که برخى از سودجویان آثارش را بهجای کار «میرزا» دربازارهاى مکاره به فروش برسانند. خط ثلث و نسخ و کوفى تزئینى و شکسته ازجمله خطوطى است که احمرى به خوبى میشناسد و مینویسدشان به زیبایى.
پرداختن به طراحى گرافیک بنا به شرایط اجتماعى دهههای سى و چهل، از طرفى این هنرمند را در ردیف پیشگامان گرافیک ایران قرارمى دهد و اجازه میدهد که از او و بهرامى با عنوان اعتبارى «پدر گرافیک ایران» یاد کنیم. اگرچه خود او این موضوع را به خنده و شوخى برگزار میکند و میگوید: «ما را چه به این پدرخواندگیها. براى ما همینکه پدر فرزندان خود باشیم، کافى است!!»
احمرى دانستههای خود را، برخلاف اسلافش، راحت به دیگران یاد میدهد و این روش نامرسوم را بسیار پسندیده میشمارد. کلاسهای او همیشه پربار و ازلحاظ اقتصادى برایش زیانبار بوده و این را شاگردان و اطرافیان او خوب میدانند. چون در مقابل حقالتدریس ناچیزى که دریافت میکند، اثر تعلیمى را ـ که اصل کار خود اوست ـ به شاگردانش هدیه میکند. در کنار این ماجرا او درنهایت خشوع و خضوع بندرت اثرى را امضا میکند و وقتى تن به این کار میدهد که طالبان آثارش بخواهند و اصرار کنند. خلاصه وجود احمرى سراسر گذشت و بخشش است. چند سال پیش در یک تصادف پایش صدمه میبیند او با سعه صبر و بردبارى از سر تقصیر ضارب میگذرد، اما طبیب معالج در اثر سهلانگاری پایش را خوب جراحى نمیکند و همین همواره برایش مشکلساز شده است. بااینهمه، بذلهگویی و نکتهسنجی هنرمند که زبانزد خاص و عام است، باعث میشود که من خیلى دیر به این موضوع پى ببرم. آخر شوخطبعی و کلام شیرین و بیان استعاره آمیزش در سن ۸۴ سالگى لطف مصاحبت و همنشینی او را دوچندان میکند و اگر این مصاحبت پایکار و کنار پردهای چنین باشکوه اتفاق بیفتد و دست نقاش همچنان در کار باشد و تو شاهد چابکى و تندرستی او، آن لطف دوچندان به لذت صدچندان مبدل میشود.
آیدین آغداشلو بهعنوان مهمترین و برجستهترین شاگرد احمری، در مراسم نکوداشت او در نگارخانه برگ سازمان زیباسازی شهر تهران، گفت:
“استاد احمری، نماینده و نمونه تمامعیاریک هنرمند طراز اول از سالهای ۱۳۲۰ تا سالهای ۱۳۸۰ است… کاشکی عمرش طولانیتر از این میشد و ای کاش سالهای پُربار عمرش را میشد در جای بهتری سپری کند. او میتوانست رئیس هر دانشکده و مجتمعی باشد. او نماینده و نشانه تاریخ هنرهای تجسمی معاصر ایران، آن بخش واقعی و بیادایش بود. او منزوی ماند، در انزوایی خودخواسته. و خود را به این جریانِ جاهلپرور دروغزن پوچِ نامربوط، نسپرد.”
همچنین اکبر ساعتچی، گالریدار و کارشناس هنرهای سنتی، درباره احمری میگوید:
“او را باید نابغه هنرهای سنتی و تجسمی این دوره نامید، وی نه در یک هنر بلکه در هنرهای متعدد استادی توانا و چیرهدست بود، ازجمله؛ نگارگری، تذهیب، خوشنویسی، نقاشی پشت شیشه، نقاشی آبرنگ و رنگروغن (پرتره، طبیعت،..).، نقاشی تبلیغاتی و تحقیقاتی، کاریکاتور، گرافیک، چاپ سیلک، ساخت قلمدان، قاب آیینه، جلد روغنی، قطاعی، کاغذسازی و … هنرمندی بود بینظیر و استادی بیبدیل. علاوه بر اینها در مرمت آثار گذشتگان از چنان تبحری برخوردار بود که کمتر کسی میتوانست اثر مرمتشده ایشان را تشخیص دهد.”
یکى از دلمشغولیهای احمرى که آن هم زاییده همین طبع شوخ و ذهن بلندپرواز اوست، پرداختن به کاریکاتور است. کاریکاتورهایى که اغلب مضامینى سیاسى دارند و امکان نمایش برخى از آنها شاید اصلاً وجود نداشته باشد. شاهان قاجار مضمون یک سرى از این کاریکاتوریستهاست که به شیوه نقاشى و با همان ظرافت کارشده است. کاریکاتورهاى احمرى یک تفاوت کلى با کاریکاتورهاى امروزى دارند و آن واقعشدن در مرز یک نقاشى مطمئن و پیچیده است. «آیدین آغداشلو» که همه او را بهعنوان یکى از نمایندگان هنر سنتى ایران میشناسیم. در صفحه ۲۲ کتاب «از پیدا و پنهان» خود درباره همین کاریکاتورها میگوید: «مثل استادم آقاى احمرى که بعضى از کاریکاتورهاى سیاسیاشفوقالعاده بود و من طراحى را از روى آنها تمرین میکردم و هنوز هم نمونههای خوبى هستند.» خلاصه ردپاى احمرى در همه اکناف هنر سنتى و تزئینى ایران به چشم میخورد و همین از حضور و وجود والاى او قامت ناساز بى اندامى ساخته که توى یک شناسنامه نمیآید و در یک متن کوتاه نمیگنجد. پراکندگى این متن هم درست از همینجا ناشى میشود. از اینکهبهسادگینمیشود ۶۰سال هنر احمرى را در چند سطرصورتبندی کرد. این موضوع را «ادیت برومند» چنین بازگو میکند:« این هنرمند گرامى و پرکار، در چندین شاخه از صنایع ظریف ممارستها کرده و به مرحله استادى دست یافته. بهطوریکهمیتوان گواهى داد که از ذى فن بودن به ذى فنون شدن دسترسى پیدا کرده است.»
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۶
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com