درباره ابراهیم یونسى
ساره دستاران
نوشتههای مرتبط
«ما نویسندگان، مردم ایران را با یکدیگر آشتى دادهایم، مصداق این ادعاى بسیار سنگین، ترکیب مثلث احمد محمود از جنوب ایران، ابراهیم یونسى از غرب ایران و محمود دولتآبادی از شرق ایران است.» ابراهیم یونسى از چهرههای مهم ادبیات ترجمه و داستاننویسی معاصر ایران است ………….
مترجم و داستاننویس
متولد: دوازدهم خرداد۱۳۰۵ ـ بانه کردستان
تعدادى از نوشتهها و ترجمهها:
گورستان غریبان / داداشیرین / مادرم دوبار گریست / خوش آمدى / کجکلاه و کولى
دعا براى آرمن / رؤیا به رؤیا / شکفتن باغ / مسأله کرد و روابط ایران و ترکیه
جامعهشناسی مردم کرد / کردها / جنبش ملى کرد / کردها، ترکها، عربها
خاطرات نیکیتا خروشچف / جنگ کبیر میهنى / ادبیات آفریقا
سیرى در ادبیات غرب / سیرى در نقد ادبیات روس
تاریخ ادبیات روسیه / تاریخ ادبیات یونان
وی نخستین استاندار کردستان ایران، پس از انقلاب ۵۷ و در دولت مهدی بازرگان بود. ابراهیم یونسی که از افسران بازمانده شبکه نظامی حزب توده ایران در سالهای پیش از کودتای ۲۸ مرداد است و پس از کودتا نیز سالها در زندان کودتا ماند، پس از کودتا محکوم به اعدام شده بود و تنها به دلیل آنکه یک پای خود را در ارتش از دست داده بود یک درجه تخفیف گرفت و به حبس ابد محکوم شد.
ابراهیم یونسی از سال ۱۳۸۸، به بیماری آلزایمر مبتلا شد.
«ما نویسندگان، مردم ایران را با یکدیگر آشتى دادهایم، مصداق این ادعاى بسیار سنگین، ترکیب مثلث احمد محمود از جنوب ایران، ابراهیم یونسى از غرب ایران و محمود دولتآبادی از شرق ایران است.» ۱ نوجوان هفدهساله وقتى از بانه کردستان، در سال۱۳۲۲ به دبیرستان نظام در تهران آمد، نمیدانست هنوز که روزى هدفش میشود معرفى مردم و فرهنگش: «صحبت که میشد چه معلم، چه شاگرد فکر میکردند اگر شب را پیش کرد جماعت سر کنی، سرت را میبرند و فردا زنده نیستى!… اختلاف مذهب هم بود و طرفین به هم «بد» معرفى شده بودند. وقتى کسى منتقل میشد به کردستان، عزا میگرفت و تلاش میکرد تا با پارتیبازی و رشوهای آنجا نیاید. اما بعد که میآمدند، میدیدند غیر از این است که شنیدهاند و باید چیزى میدادی تا بروند!»
ابراهیم یونسى که آن روزها نه داستان مینوشت و نه ترجمه میکرد، در دبیرستان نظام با احمد شاملو همکلاس میشود، آمده از خراسان. شاملو یک سال کمتر در دبیرستان میماند و بدون دیپلم آنجا را رها میکند. یونسى هم هرچند دیپلم میگیرد، چون شاعر، سرنوشت دیگرى پیدا میکند. شاملو از همان زمان استعداد و علاقهاش به ادبیات را نشان میدهد و در هفتهنامه «پولاد» که معلم ادبیاتشان ـ جواد تربتى ـ درمیآورده، مقاله مینویسد. بعدها وارد جریانات سیاسى میشود و توسط روسها در بندر پهلوى زندانى. یونسى چند سال بعد او را در خیابان استانبول میبیند؛ از آذربایجان رسیده و سیاسى… ابراهیم یونسى هرچند آن روزها به دانشکده افسرى میرفته است، اما «زندان» سرنوشت مشترک او و شاملو و بسیارى دیگر میشود.
سه سال بعد که افسر سوار میشود، بعد از انتقال به لشکر چهار رضاییه، همانجا ازدواج میکند و بچهدار میشود. سپیدى زمستان اما جز سیاهى، رنگى به آنها نشان نمیدهد. یونسى در حادثهای تیر میخورد… «رضاییه زیاد برف میبارید… پایم را بریدند…» پدرش بقیه خانواده را میبرد به کردستان و مریم دختر چهلروزهاش مننژیت میگیرد؛ دیگر نه میشنود، نه حرف میزند…
از طرف ارتش براى ساختن پاى مصنوعى راهى آلمان و فرانسه میشود. به تهران که برمیگردد در ذخایر ارتش که ادارهای مربوط به تسلیحات و در خیابان سپه بوده، شروع به کار میکند. آن روزها نه مینوشته، نه ترجمه میکرده است تا سال۱۳۳۲ که وارد سازمانى سیاسى وابسته به حزب توده میشود. گروه گروه دستگیر و محاکمه میشوند. یونسى جزو گروه دوم در انتظار اجراى حکم اعدام بوده که از دست دادن پا در حین خدمت او را از مرگ میرهاند و حبس ابد با اعمال شاقه برایش رقم میخورد. از زندان لشکر زرهى ـ جایى نزدیک محل سکونت امروزش در عباسآباد ـ به زندان قصر منتقل میشود و یک سال انفرادى… «از بخت یارى اوست شاید» که هم بندان هشت سال همراهش، همه تحصیلکرده هستند و عدهای از فرنگ برگشته و آشنا به زبان. او هم که کمى فرانسه میدانسته با استفاده از یک فرهنگ فرانسه به انگلیسى اشکالات لغتهای انگلیسیاش را مرتفع میکند. فرهنگ حییم هم دیگر کمکش بوده که هنوز هم هست…
وقتى اتاقها بازتر میشود، در گپ و گفت هاى زندان بحث به تعریف داستان و رمان کشیده میشود. با اروپا و شوروى نامهنگاری میکند که اگر اطلاعاتى درباره داستاننویسی هست برایش بفرستند. به حساب مدرسه بینالمللی «تحصیل از طریق مکاتبه» در انگلستان پول واریز میکند، برایش کتاب میفرستند و او پى گیر میخواند و تمرینها را انجام میدهد. « هنر داستاننویسی» در زندان نوشته میشود. این کتاب را میخواند و دامنه مطالعه را بسط میدهد . بعد از تنظیم مطالب، آنها را به سیاوش کسرایى که به ملاقاتش میآمده میسپارد و او هم به ناشرى براى چاپ. «آرزوهاى بزرگ» چارلز دیکنز را هم آنجا ترجمه میکند و کتاب به عنوان بهترین ترجمه سال در انجمن اسلامى دانشگاه تهران معرفى میشود. «خیاط جادو شده» ى سولومن رابینوویچ ـ نویسنده معاصر تولستوى ـ نیز دیگر ترجمه اوست، کتابى از نویسندهای که میگوید: اگر مرا در آمریکا دفن کردید کنار قبر ثروتمندها چال نکنید تا اگر زمینلرزهای شد و درهم رفتیم، نه به آنها توهین شده باشد، نه به من!. «خانه قانون زده » ى دیکنز و «اسپارتاکوس» هوارد فاست دیگر کارهاى او در این ایام است و «شرلى» از شارلوت برونته که چون کتابى ضد کارگرى بوده، یوسنى از ترس خیانت به مردم و اینکه مبادا وسوسه شود و آن را بفروشد میسوزاندش.
بعد از زندان سه سال بیکار میماند تا با محمد قاضى در کامپ ساکس همکار میشود. قاضى همولایتی او بوده و از سالهای دبیرستان نظام آشنایش . یونسى با قاضى که لیسانسه حقوق و کارمند بازنشسته دارایى بود یک سالى در این شرکت دانمارکى همکار میشود و پنج شش سالى هر شب با او در رفت وآمد است، هر دو با خانوادههایشان در منزل یا در کافه و رستورانى …مهندس عزتالله راستکار ـ برادر فهیمه راستکار ـ در سازمان برنامه با نفوذ بوده و خوشنام. کار در مرکز آمار ایران، وابسته به سازمان برنامه را او براى یونسى پیدا میکند. بهعنوان محقق، بعد مترجم، سپس رئیس دارالترجمه و درنهایت مشاور رئیس مرکز به کار مشغول میشود. او که دغدغهاش هماره معرفى مردمش و ایجاد تفاهم بین تیرههای مختلف ایرانى بوده،گفتن از کردها و کردستان را فرا راه خود قرار میدهد: مسأله کرد و روابط ایران و ترکیه، جامعهشناسی مردم کرد، کردها، جنبش ملى کرد، کردها، ترکها، عربها و … همچنین نهضت ملى کرد در حال حروفچینی ازجمله آثار او با این دغدغه است.
«مردم ایران واقعاً همدیگر را نمیشناسند. نه تهرانى ، آذربایجانى را ، نه آذربایجانى کرد را، نه کرد خراسانى را. همه تصور مبهمى از هم دارند و من همانند هر کس دیگرى که با زادگاه خود بیشتر مأنوس است، به نوشتن از کردستان پرداختم. علاوه بر ترجمههایش، در داستانهایش چون گورستان غربیان، خوشآمدی، کجکلاه و کولى، مادرم دو بار گریست، دادا شیرین، رؤیا به رؤیا ، دعا براى آرمن و … نیز همواره به طرح شخصیتها و آدابورسوم کردى، توجه داشته هرچند نخواسته مخاطب را درباره جغرافیا گیج کند. ابراهیم یونسى دوست دارد هر چه براى مردم مفید است انجام دهد، نه کارى از سر تفنن. او حتى خواسته تا تصور واهى را که مردم ایران از دیگران دارند اصلاح کند. ترجمه «اگر بیل استریت زبان داشت» درباره زندانهای آمریکا، در همین راستا است و یا «تجارت اسلحه». «هنر نمایشنامهنویسی» را هم از آن رو که میپندارد کارى در این زمینه انجامنشده در دست دارد. او هرچند سه چهار داستان براى «کتاب هفته» و «مجله سینما» ترجمه کرده، اما در ادامه متمرکز به کار کتاب پرداخته و با سیاوش کسرایى، نجف دریابندرى، کریم کشاورز و دیگران همراهى داشته و از گرایش به حزب فراگیر آن زمان یاد میکند که تقریباً بیشتر کسانى که قلمبهدست داشتهاند، مانند نجف دریابندرى، محمد قاضى، علیمحمد افغانى، احمد محمود و… از آن بیبهره نبودهاند. درباره داستان دیگران نظر نمیدهد. با اشاره به این گفته چخوف که «وقتى میخواهید نویسندهای از شما بدش بیاید، بگویید کارش خوب نبوده!». درباره شعر اما کلاسیکها را میپسندد و از معاصران و نو پردازان، شعر اخوان ثالث، شفیعى کدکنى و البته کسرایى را. زبان شعر خراسانى برایش پرجاذبه است و شعرى که تا حدى قافیه در آن رعایت شده باشد.
هرچند آثار ارزشمندى از راسل، شکسپیر، الیوت، گورکى، داستایوفسکى و چخوف ترجمه کرده و کتابهای مرجعى چون «سیرى در ادبیات غرب»، «سیرى در نقد ادبیات روس»، «ادبیات آفریقا» و «تاریخ ادبیات یونان»، مجموعه چهارجلدى «تاریخ اجتماعى هنر» را اما کار سخت و پرزحمت خود میداند. چند جلد کتابهای توماس هاردى با نام «سیروان آزاد» از او منتشر شده؛ ترکیب نام دختر و پسرش. استاندار کردستان بوده و معذوریتهایی داشته براى چاپ کتاب با نام خود، نام فرزندانش از این رو بر کتابهای او نقش میبندد.
حالا ابراهیم یونسى که مدتهاست کمتر از خانه بیرون میرود، پشت میز اتاق کارش، اتاقى پر از کتاب و چند قاب عکس و عصاهاى تکیه داده به دیوار پیگیر کار ترجمهاش است و اگر طرحى به ذهنش برسد، درصدد نگارش رمانى. دفترى دارد که مأمن طرحهای داستانى و شخصیتهایش است؛ هر جا نوشتهای نظرش را جلب کند، از کتاب داستانى یا مثلاً امثالوحکم دهخدا، آن را یادداشت میکند که هر یک میتواند آغاز جمله داستان بعدیاش باشد، کسى که به تعداد سالهای رفته عمرش کتاب نوشته و ترجمه کرده، حدود هشتادتایی…
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۶
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com