نعمتالله فاضلی
اگر ادیان «ایده رستگاری» را برای انسان بیان میکردند، دنیای مدرن هم وعده میدهد که انسان میتواند کامیاب شود؛ یعنی میتواند به آرزوهای خود برای دست یافتن به زندگی لذتبخش دست یابد
نوشتههای مرتبط
یکی از واژههای پربسامد که مردم در زبان امروزی روزمره به کار میبرند، واژه «کامیابی» و «ناکامی» است. این واژه که در دوره معاصر گسترش چشمگیری دارد، در جامعه پیشامعاصر ایران واژهای بسیار کمیاب و با کاربردهای محدود بود. ما معمولا کامیابی و ناکامی را برای ازدواج و موفقیت در دست یافتن یا عدم موفقیت در تحقق آن به کار میبردیم. «جوان ناکام» اصطلاحی است که برای دختران و پسران جوانی به کار میرفت که ازدواج نکرده از دنیا میرفتند. محدود شدن واژه کامیابی در موضوع ازدواج در گذشته از سویی به اهمیت ازدواج در جامعه ایران اشاره داشت و از سوی دیگر به محدود بودن قلمرو لذتها مرتبط میشد. اینکه ما عموما لذت دنیوی را در دست یافتن به تجربه جنسی و بهویژه از طریق تشکیل خانواده میدانستیم، بیانکننده این واقعیت است: انسان پیشامعاصر ایرانی که در «جامعه کمیابی» زیست میکرد – جامعهای که در آن کالاها بسیار کم بود و مصرف جایگاهی تنها در اندازه حفظ بقا داشت – معنای خود را پیدا میکرد. برای انسان پیشامعاصر ایرانی آنچه اهمیت داشت، تلاش برای تولید بود؛ اینکه بتواند از راه کشاورزی، دامپروری یا صنایعدستی، کالاها و مواد مورد نیاز خود را بیافریند. ایده موفقیت یا کامیابی از ایدههای دنیای معاصر است. در دوره معاصر پیشرفتهای علم و فناوری این آرزو و انتظار را برای همه انسانها ایجاد کرد که انسانها میتوانند به کمک فناوریها و علوم، حداکثر لذتها را از منابع، امکانها و فرصتهای زندگی به دست بیاورند. به میزانی که جوامع برخوردارتر از علوم و فناوریها میشدند و سطح توسعهیافتگی آنها ارتقا مییافت، رویای آنها برای کامیابی بیشتر افزونتر میشد. اصطلاح «رویای امریکایی» برای جهان امروز کاملا شناخته شده است. این اصطلاح بیانکننده این نکته است که هر امریکایی میتواند در پرتو توسعه انسانی و پیشرفتهای علم و فناوری، پول و امکانات لازم برای حداکثر برخورداری کامیابانه و لذتجویانه از جهان امروز را تجربه کند. جامعه امریکا امروزه همچون بزرگترین قطب اقتصادی جهان، سرمشقی است از وعده تحققیافته دنیای مدرن. اینکه آیا در واقعیت همه مردم امریکا توانایی تحقق رویای امریکایی را دارند یا نه؟ پرسش دیگری است، اما اینکه رویای امریکایی در ذهن همه امریکاییها هست، واقعیت دارد. در فضای معاصر، یعنی فضایی که در یکی- دو قرن اخیر در جهان شاهد آن هستیم، ایده کامیابی بهتدریج همچون «وعده مدرنیته» معنا شده است. اگر ادیان «ایده رستگاری» را برای انسان بیان میکردند، دنیای مدرن هم وعده میدهد که انسان میتواند کامیاب شود؛ یعنی میتواند به آرزوهای خود برای دست یافتن به زندگی لذتبخش دست یابد.
زندگی میکنیم تا «کامیاب» شویم
در جامعه ایران مانند دیگر جوامع معاصر، ایده کامیابی بهتدریج که علوم و فناوریها و موسسات و سازمانهای جدید توسعه یافتند، این ایده نیز گسترش یافته است. گروه کامیابان در جامعه معاصر معمولا طبقه متوسط شهری است؛ آنها که بیشترین برخورداری از علم و فناوری و همچنین ارزشها و باورهای دنیای معاصر را تجربه کردهاند. اگر در جهان پیشامعاصر تنها پادشاهان و درباریان و ملاکان و اربابان از این فرصت یا موقعیت برخوردار بودهاند که بتوانند از لذتهای جهان مادی حداکثر بهره را ببرند، در جهان معاصر این فضای ذهنی و فرهنگ یا نظم معنایی شکل گرفته است که کامیابی میتواند برای همه تجربه شود. جامعه ایران همانطور که اشاره کردم، با پیوستن به تحولات جدید خود بهتدریج با ایده کامیابی هر روز درگیرتر شد. پدیده کامیابی همچون وعده دنیای جدید به ما میگوید که ما نهتنها میتوانیم لذات بیشتری از جهان مادی ببریم، بلکه مهمتر از آن این آموزه را در خود دارد که زیستن در جهان موجود چیزی بیش از کامیابی نیست. به بیان دیگر در فضای جهان معاصر کامیابی نهتنها نوعی شیوه زندگی است، بلکه حتی غایت آن نیز هست. ما زندگی میکنیم تا کامیاب شویم. این گزاره بر پیشانی عصر جدید نوشته شده است. انسان معاصر ایرانی در نتیجه مواجهه با دنیای جدید با این گزاره هر روز آشناتر و درگیرتر میشود. در جهان غرب و نظام سرمایهداری «آرمان کامیابی» مهمترین ابزار و راهبرد آن برای گسترش نظام سودسالار و مصرف است. انسانها برای اینکه بتوانند کامیاب شوند، باید مصرف کنند یا میتوان این جمله را بهگونهای دیگر نیز خواند؛ انسانها مصرف میکنند تا کامیاب شوند. از طریق این کامیابی و مصرف، کالاها به فروش میرسند و انسانها برای رسیدن به کالاها ناگزیرند در سازمانها، کارخانهها و مراکز تولید و توزیع کالاها بیوقفه و بیامان کار کنند. نظام سرمایهداری از این طریق افراد را بهنوعی بیگاری و بردگی سوق میدهد، اما در عین حال این بیگاری و بردگی در پوشش شعار کامیابی پنهان میشود. گویی انسان امروزی به شیوهای داوطلبانه خود را در اسارت صاحبان سرمایه درآورده تا بتواند از طریق این زندگی و کار به کامیابی برسد.
«رویای ایرانی»؛ تخیل مردم
بسیاری از نظریهپردازان اجتماعی امروزه تلاش کردهاند تا ساز و کار سرمایهداری برای زیست بردهوار انسان امروزی و ناکامیهای او را افشا کنند. کارل مارکس با طرح ایده «ازخودبیگانگی» و اشکال گوناگون تضادها، نابرابریها و استثماری که سرمایهداری انجام میدهد، به نوعی ناکامی انسان مدرن را افشا کرد. بعد از او روانشناسانی مانند فروید و یونگ پرده از اشکال گوناگون ناکامیهای انسان مدرن در جهان امروز برداشتند. فروید بهویژه در کتاب «ناخوشایندیهای فرهنگ (تمدن و ناخرسندیهای آن)»۱ نشان میدهد که برخلاف شعار و وعده کامیابی و وجوه آشکار تمدن سرمایهداری اشکال پیچیدهای از ناکامیها و سرخوردگیها و سرکوبها در این ساختار سرمایهسالارانه وجود دارد. یونگ نیز در کتاب «مشکلات روانی انسان مدرن»۲ تلاش کرد تا گرفتاریها و بیماریهای روحی و روانی را توضیح دهد که ناخودآگاه ذهن جمعی انسان مدرن را رنجور ساخته است.
در جامعه ایران معاصر ما مانند دیگر ملتها و جوامع با اشکال پیچیدهای از کامیابیها و ناکامیهای ساختاری مواجهیم. از سویی در نتیجه تحولات علم و فناوری و توانایی ما برای استخراج منابع و معادن طبیعی مانند گاز، نفت و معادن این امکان را پیدا کردهایم تا رها شویم از شر قحطیها و خشکسالیها و همچنین بیماریهای فراگیر که در تمام دورههای پیشامعاصر، انسان و جامعه ایرانی را ناکام و رنجور میساخت. همچنین فروش مواد و منابع طبیعی و دست یافتن به درآمدهای بادآورده، این فرصت را میداد تا انسان ایرانی بتواند با کار و کوشش یا زحمت کمتر اشکال گوناگونی از راحتی و آسایش را تجربه کند. بهتدریج در نتیجه توسعه سازمانهای بوروکراتیک، کاهش فعالیتهای یدی و جسمی، بسط و گسترش بازارها، شکلگیری جامعه پرزرق و برق معاصر و بهویژه توسعه شهرها و کلانشهرها، این مجال و امکان برای انسان ایرانی به وجود آمد تا نوعی «رویای ایرانی» در «تخیل اجتماعی» و جمعی خود شکل دهد. بهویژه گسترش شهرها و کلانشهرها این امکان را فراهم کرد تا انسان ایرانی تا حدودی از قید و بندهای ساختارهای عشیرهای، روستایی و قومی و قبیلهای گذشته خود آزادتر شود. با کاهش فشارهای هنجاری ساختارهای سنتی، نوعی احساس رهایی به انسان ایرانی در دوره معاصر راه پیدا کرد، اگر این احساس رهایی را با پدیده ظهور اقتصادی که در نتیجه توسعه صادرات منابع و معادن شکل گرفته است، با هم در نظر بگیریم و کاهش ضرورت استفاده از جسم و بدن خود برای کار را نیز به آن بیفزاییم، میتوانیم این واقعیت را در فضای «تخیل جمعی» مردم ایران معاصر ببینیم که ما بهتدریج رویای ایرانی، یعنی رویای رسیدن به لذت بیشتر چگونه شکل گرفت.
تغییر فرهنگ غالب مردم برای رسیدن به کامیابی
بهتدریج که فرایندهای صادرات منابع و معادن یا «اقتصاد تکمحصولی» رشد میکرد و بهتدریج که شهرها و کلانشهرها غلبه بیشتری بر شیوه زندگی ما پیدا میکرد و با افزایش هرچه بیشتر کارهای غیر یدی، این رویای ایرانی برای لذت بیشتر و بیشتر گسترش مییافت و هر سال گروههای بیشتری از مردم دست یافتن به رویای ایرانی یعنی کامیابی بیشتر را در ذهن خود جای میدادند. این رویای ایرانی یعنی رویای کامیابی، لذت و هیجان برخورداری بیشتر و بیشتر از مواهب مادی و معنوی دنیای امروز برای گروههای برخوردار جامعه و طبقه متوسط شهری در هر جای ایران که زندگی میکنند، کمکم نوعی «فرم فرهنگی غالب» را به خود گرفت؛ گویی برخورداری از «کامیابی و کامجویی از همهچیز» نهتنها حق آنهاست، بلکه غایت زندگی است. گروههای اجتماعی دیگر یعنی آنها که در موقعیتهای فرودستی قرار دارند؛ روستاییان، عشایر، کارگران، حاشیهنشینان و گروههای دیگر، فرصتهای لازم برای دست یافتن به رویای ایرانی و تحقق آن را ندارند، اما رویایِ «رویای ایرانی» را در ذهن خود میپرورانند؛ یعنی برای آنها نیز این زندگی کامجویانه و کامیابانه کم و بیش شکلی از زندگی ایدهآل یا مطلوب شده است. گمان میکنم اگر از زاویه رویای ایرانی نگاه کنیم، میتوانیم منطق حاکم بر ذهنیت انسان ایرانی در زندگی روزمره را تا حدودی شناسایی و ارزیابی انتقادی کنیم. «زندگی روزمره» مفهومی است که نظریهپردازان اجتماعی برای تحلیل و فهم عملکرد انسان و جامعه معاصر به کار میبرند. به گمان من در صدوپنجاه سال گذشته که جامعه ما درگیر «گفتمان تغییر» است، یعنی گفتمانی که هدف آن نهتنها تغییر ساختارهای سیاسی است، بلکه تغییر همه ابعاد وجودی جامعه است، کامیابی یکی از ارکان این گفتمان تغییر بوده است. انسان ایرانی به کمک مفهوم کامیابی به نوعی به ارزیابی یا ارزشگذاری تجربهها و داشتههای خود میپردازد؛ به این معنا که هر تجربه یا دارایی و سرمایهای از این زاویه سنجیده میشود که تا چه میزان او را به کام میرساند یا او را از کامیابی محروم میسازد.
ناکامی و کامیابی امری نسبی برای ایرانیان
اگر در نظر داشته باشیم که در گفتمان تغییر در ایران معاصر از همان ابتدای شکلگیری این تغییرات در آغاز پیدایش دوره قاجار به نوعی «گفتمان مقایسه» یا سنجشگری در ایران شکل گرفت. گفتمان سنجشگری که در آن انسان و جامعه ایرانی وضعیت یا کیفیت زندگی و جامعه خود را نه بر پایه تجربههای پیشین یا نه بر پایه میزان تحقق و تامین نیازها و واقعیتهای وجودی خودش، بلکه بر پایه وضعیت اروپا و غرب سنجشگری کرده است. بهتدریج که رفت و آمد ایرانیان با غرب گسترش یافت و از طریق کتابها و روزنامهها و بعد از طریق تلگراف، عکاسی، سینما، رادیو، تلویزیون و امروزه از طریق اینترنت و فضای مجازی بدهبستان پیامها میان ایران و غرب افزایش یافت، این گفتمان سنجشگری و مقایسه کردن نیز ابعاد وسیعتری یافت و انسان ایرانی هر روز در پرتو اطلاع جدیدی که از جهان به دست میآورد، موقعیت خود را از نظر میزان کامیابی و ناکامی میسنجد. در نتیجه، کامیابی در فضای معاصر ایران به مفهومی کاملا مقایسهای و نسبی تبدیل شده است. به این معنا که کامیابی من یا ناکامیام، کاملا به سنجشگری من و مقایسهام میان کیفیت کامیابیها یا ناکامیهایم با جوامع توسعهیافته بستگی دارد. محرومیت و کامیابی نسبی، واقعیت مسلط بر گفتمان تغییر در ایران معاصر ما است. «احساس محرومیت» و تشدید این احساس، یعنی همان ناکامی، نوعی عامل محرک و مشوق انسان ایرانی برای تشدید تغییرات بوده است؛ به این معنا که انسان ایرانی در نتیجه احساس محرومیت شدید که به صورت جمعی آشکار میشود، دائما تولید و بازتولید احساس ناکامی در جهان امروز را در خود شکل میدهد. این احساس ناکامی بر مبنای معیار ارزیابی برخورداری از فرصتهای زندگی برای تحقق نیازهای واقعی او نیست. اگرچه بسیاری از مردم از تامین نیازهای مطلق یا نیازهای بقا نیز کمتوان یا ناتوان شدهاند اما احساس محرومیت نسبی و تشدید احساس ناکامی در میان همه گروهها وجود دارد چه آنها که از فرصتها و امکانات بیشتری برخوردارند، چه آنها که حتی در تامین نیازهای بقای خود با محدودیت روبهرو هستند.
استثمار زندگی ایرانی بهواسطه ضعف عقلانیت
این سیطره احساس محرومیت یا ناکامی بهتدریج نوعی «فرهنگ ناکامی» را در جامعه ما شکل داده است. ایرانی معاصر از زندگی شخصی، جادهها و راههای توسعهیافته، وسایل حملونقل پیشرفته، ارتباطات رسانهای، تلفن، موبایل و بسیاری از خدمات و امکانات امروزی برخوردار است اما احساس ناکامی او همچنان تشدید میشود. گویی میان جامعه پیشامعاصر و معاصر ما تغییر چندانی رخ نداده است. از این دیدگاه اگر به جامعه ایران نگاه کنیم درمییابیم که بخش مهمی از روالها و رویههای زندگی روزمره ما حول تقلاهای شبانهروزی ما برای دست یافتن به کامیابیهای گوناگون است. سیطره احساس محرومیت و ناکامی در ذهن و ضمیر و زبان جامعه زمینهای شده است برای اشکال گوناگون روالها و رویههای زندگی روزمره. از این زاویه باید به این واقعیت توجه داشت که «موقعیتهای زندگی روزمره» به نوعی موقعیتهای کامیابیها و ناکامیهای ما شدهاند. تلاش برای تخصیص زمان زندگی به سرگرمی، تفریح، سفر، دورهمی و مهمانی یا شبنشینی یا حتی اختصاص زمانهای بیشتری برای کامجوییهای جنسی، بخشی از واقعیت نفوذ رویای ایرانی در زندگی روزمره ماست.
همچنین بسیاری از تجربههای تلخ ما در زندگی روزمره مانند خشونتها و درگیریهای فیزیکی یا قوانینی که ما در زندگی روزمره خانه یا زندگی روزمره سازمان محیط کار یا در خیابان و شهر آنها را تجربه میکنیم، تا حدودی ناشی از میل آشکار و پنهان ما برای تحقق رویای ایرانی یعنی رویای کامیابی است. سیطره کامیابی و لذت بر زندگی روزمره اشکال پیچیدهای از تعاملات و روابط قدرت را در ایران شکل داده و در حال گسترش است. ما یکی از کشورهایی هستیم که از نظر میزان مصرف مواد مخدر بالاترین میزان مصرف را داریم. اخیرا یکی از نمایندگان مجلس با استناد به پژوهشی که در مجلس شورای اسلامی انجام شده است، اعلام کرد که در ایران پنج میلیون معتاد الکلی وجود دارد. علاوه بر این، تازهترین دادهها که سازمان مسائل و آسیبهای اجتماعی وزارت کشور ارائه کرده است، نشان میدهد که آسیبهای اجتماعی در ایران دیگر با عواملی مانند فقر یا فرودستی همبستگی ندارند. اعتیاد، طلاق و خشونت در مناطق شمالی تهران برابر یا بیش از میزان آن در مناطق جنوبی و فقیرتر این شهر است. معنای این دادهها این است که سیطره کامیابی بر زندگی روزمره انسان ایرانی چنان به نحو افراطی گسترش یافته که انسان و زندگی روزمره ما به نوعی تحت سیطره غرایز، امیال و خواستههای کامجویانه استثمار میشود. اگر نظریهپردازان اجتماعی درباره جوامع غربی از این سخن میگویند که سیستم یعنی نظام اداری و سرمایهداری، زندگی روزمره غربی را استثمار میکند، امروزه ما با واقعیت شگفتانگیزی در ایران روبهرو شدهایم. چیزی که در زندگی روزمره ایرانی در حال ظاهر شدن است، استثمار این زندگی نه به وسیله «سیطره عقلانیت سیستمی» بلکه به دلیل «ضعف عقلانیت» است. زندگی روزمره انسان ایرانی با هجوم امیال، غرایز و میل به کامیابی با بحرانها و چالشهایی جدی روبهرو است. کامیابی به هیولای بزرگی در زندگی روزمره ایرانی بدل شده است. هیولایی که زمان زندگی، سرمایههای عاطفی- اجتماعی و اقتصادی و سلامت جسم و جان او را میبلعد و هر روز ضعیفتر و کمتوانتر میسازد. رویای ایران به نظر میرسد که اگر به همین روال سیطره خود را بر زندگی ما ادامه دهد، بزرگتری هیولای خونآشامی خواهد شد که نهتنها ما را به کام نمیرسد بلکه انسانی ناکام برای همیشه تاریخ در این سرزمین ساکن خواهد ساخت.
پینوشت:
۱- فروید، زیگموند(۱۳۸۹) ناخوشایندیهای فرهنگ (تمدن و ناخرسندیهای آن) ترجمه امید مهرگان. تهران: گام نو.
۲- یونگ، کارل گستاو (۱۳۹۵) مشکلات روانی انسان مدرن. ترجمه محمود بهفروزی. تهران: نشر جامی.
این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ با کرگدن بازنشر می شود.