جایزه ادبی/ هنری چیست؟ مسابقه ادبی/ هنری چیست؟ وقتیکه در یک مسابقه ادبی/ هنری شرکت میکنیم، چه میکنیم؟ وقتیکه بهعنوانِ داور یا برنامهریزِ یک مسابقه ادبی/ هنری، اثر یا آثاری را بهعنوانِ اثرِ «برگزیده» یا «برتر» انتخاب میکنیم، چه میکنیم؟
نوشتههای مرتبط
هر جایزه و مسابقه (این دو تفاوتهایی دارد که در ادامه به آن میپردازم)، از یک ارگان یا نهاد یا گروهِ «متولّی»، یک گروهِ «کارشناس» و «متخصص» بهعنوانِ «هیئتداوران»، و تعدادی «شرکتکننده» که آثارِ خود را به داوریِ هیئتداوران میگذارند، تشکیل میشود. در مسابقات، اصولاً آثارِ شرکتکننده توسطِ خودِ خالقان و مؤلفهای آثار، به شیوههای مشخص و تعیینشده و در زمانبندیِ معینی، به مسابقه ارائه میشود. در برخی جوایز اما، این هیئتداوران یا گروهِ کارشناسیای از سوی ارگانِ متولّی است که آثار را، بر اساس استانداردهای مشخصی برای داوری انتخاب میکند (مثل جایزه نوبل یا جایزه پریتزکِر در معماری). در این صورت چهبسا مؤلف آثار از انتخابِ آثارِ خود برای داوری، تا آخرین مراحل بیخبر باشد.
داوری، بهطورکلّی عبارت است از قضاوتِ تعدادِ محدود و مشخصی از افرادی که توسطِ متولّیِ مسابقه انتخاب و منصوب میشوند (چهبسا داوران، نسبت به مؤلف آثار، صلاحیتِ کمتری برای نقد و قضاوت داشته باشند). روشن است که ترکیبِ هیئتداوران (که توسطِ متولّیِ مسابقه/ جایزه تعیین میشود) هرقدر هم بهاصطلاح بیطرفانه و «فراجناحی»، بههرحال ماهیتی رسانهای و جهتدار دارد. درواقع، ارگانِ متولّیِ مسابقه/ جایزه، با ترکیبِ هیئتداوران، خود اولین مرحله داوری را صورت میدهد.
جایزه «معمار» (که هر سال در ایران برگزار میشود و البته بهزعمِ من بیشتر یک مسابقه است)، در هر دوره خود، هیئتداوران متفاوتی دارد. این ترکیبِ متفاوت (که برای کاستن از جهتگیریِ داوری و اعتبارِ بیشتر، تقریباً در هر دوره از یک معمارِ خارجی هم برای شرکت در جلساتِ داوری دعوت میکند) البته در اعتبارِ کلیِ قضاوتِ این جایزه مؤثر است؛ اما حتی اگر از اگر و اماهای همین موضوع هم بگذریم، اینکه آثارِ قضاوت شده در هر دوره نمیتوانند در دورههای بعد شرکت کنند، بینظرم قابل ملاحظه و آسیبشناسی است.
چند نکته:
۱. از نکاتِ پدیده جایزه/ مسابقه، یکی ماهیتِ اسطورهایِ «داوری» است. معمولاً از جوایز و مسابقات بهگونهای صحبت میشود که داوری انگار نوعی خصلتِ اسطورهای و آسمانی دارد. همه ما جایزه «کن» و «اسکار» و «نوبل» و… را میشناسیم و بسیاری از ما، با پشتکار، نتایجِ داوریِ این جایزهها و مسابقهها را دنبال میکنیم. اگر اثری یا مؤلفی چنین جایزههایی را برده باشد، در قضاوتِ بهاصطلاح «فرهنگیِ» ما درباره آن اثر، تأثیر قابلتوجه دارد؛ اما کمتر کسی به ترکیبِ هیئتداوران این جایزه/ مسابقهها اهمیت میدهد. چنانکه رسانهها هم بسیار کمتر از آنچه از اسمِ آثارِ «نامزد» و «برنده» و مؤلفهای آنها یاد میکنند و در بوق و کرنا میدمند، از نامِ هیئتداوران میگویند. حتی در مواردی که داوریِ بخشهایی از بهخصوص فستیوالها و جایزه/ مسابقههای سینمایی، به عهده «منتقدان» یا «تماشاگران» است، همچنان وجهِ نکره و حقوقیِ داوران بر وجهِ حقیقیِ آنها میچربد و این، به نظرم نقشِ اصلی را در اسطورهبخشی به پدیده داوری دارد.
۲. در جایزههایی که آثار توسطِ مؤلفانشان برای شرکت در رقابت پیشنهاد میشوند، روشن است که بسیاری از مؤلفها، بههردلیل، شرکت نمیکنند و آثارِ آنها مورد داوری قرار نمیگیرد. در این صورت، به نظرم این سؤال مقدری است که هدفِ این داوری چیست و از این داوری، به لحاظ فرهنگی، چه عاید میشود؟ مرسوم است که هدف از چنین جایزه/ مسابقههایی را ایجادِ «رقابت» بهمنظورِ «ارتقای تولیداتِ فرهنگی» و «کشف استعدادها» و چیزهایی ازایندست میگویند. اما آیا این یک «رقابت» ِ اصیل و واقعی (از ماهیتِ تجاریِ «رقابت» که بگذریم) است که گروهی اصلاً در آن شرکت نمیکنند؟ و آیا چنین «رقابت»ی میتواند واقعاً داعیه «کشف استعداد» داشته باشد یا به لحاظ قضاوت در انتخابِ آثارِ «برتر»، معتبر باشد؟ تردید دارم.
۳. جایزه(و نه مسابقه)های معتبر، اصولاً به حاصل «یک عمر» یا مجموعه آثارِ یک مؤلف جایزه میدهند. در چنین جایزههایی، اصولاً شرکت کردن یا نکردنِ مؤلف موضوعیت ندارد. درواقع در چنین مواردی، ارگانِ متولّی، در طولِ یک دوره مشخص، آثارِ منتشرشده یا اجراشده و درواقع فضای فرهنگی را رصد میکند و از آن میان، بر اساس معیارهایی، مؤلفی را بهعنوانِ برنده برمیگزیند. جایزه نوبل (در همه بخشهای آن) و جایزه پریتزکر در معماری، از این دستهاند. باوجوداین، همین جوایز هم، به نظرم از آفتهای رسانهای مصون نیستند. زاها حدید (معمارِ عراقیتبارِ انگلیسی) جایزه معماریِ پریتزکِر را در سال ۲۰۰۴ دریافت کرد. حدود یک سال از حمله امریکا به عراق میگذشت. علاوه بر این تقارن، باید توجه داشت که این جایزه به مجموعه آثارِ ساختهشده معمار تعلق میگیرد و این در حالی است که تعدادِ آثارِ ساختهشده زاهاحدید (که در هنگامِ دریافتِ جایزه تنها ۵۳ یا ۵۴ سال داشت)، در آن زمان قابلتوجه نبود. شاید به نظر برسد (و من خیال میکنم گاهی واقعاً چنین است) که چنین جوایزِ «معتبری» میتوانند با انتخابِ خود، گاه به برخی مقولاتِ غیررسمی و اقلیت و درنتیجه ناشنیده و حاشیهای و مکتوم، رسمیت ببخشند و از این طریق به توسعه سیاسی و فرهنگی کمک کنند (اتفاقی که مثلاً در مورد نامزدیِ احمد شاملو برای نوبلِ ادبی در دهه ۸۰ میلادی، یا در مورد برنده شدنِ شیرین عبادی یا اورهان پاموکِ ترک افتاد)، اما مثلاً در مورد زاها حدید خیال میکنم بیشتر سویههای رسانهپسندِ او (زن و عربتبار بودن) بود که او را بهعنوانِ برنده جایزه پریتزکِر برگزید.
۴. اصولاً جایزه/ مسابقه، بهصورتِ یک سیستم یا سازوکارِ بِرَندساز و لاجرم بهعنوانِ یک رسانه عمل میکند؛ به این معنی که جایزه/ مسابقه نُرم و معیارهایی میسازد که برای خیلِ مخاطبِ مصرفکننده «تولیداتِ فرهنگی»، در انتخابِ آنچه میخواهند مصرف کنند، پیشتر و بسیار بیشتر از معیارهایی عمل میکند که به خودِ اثر و ماهیتِ فرهنگی و فنّیِ آن مربوط میشود. شهرتی که جایزه/ مسابقههای «معتبر» (بخوانید مشهور) برای برندگان دستوپا میکنند، از مؤلفْ یک بِرَند میسازد. این سازوکارِ بِرَندساز، پدیده «شُهرت» را تولید میکند و شهرت، نهتنها مخاطبِ «مصرفکننده» میسازد، بلکه معیارهای اصیلِ فرهنگی و فنّیِ نقد و انتخابِ اثر را، به سود نوعی سوداگری و عوامیگری و درنهایت تبدیلِ اثر به کالا، به تعویق میاندازد.
۵. مخاطبِ مصرفکننده اثر هنری، نوعی چرخه دیالکتیکیِ پیچیده را برقرار میکند: هرچه مخاطب، مصرفکنندهتر (یعنی گوشبهزنگِ شهرت و جایزه و رسانه)، سازوکارهایی چون جشنوارهها و مسابقهها و جایزهها، در برساختنِ نُرمها و معیارهای خاص (و نه الزاماً فرهنگی و فنّی)، فعالتر و موفقتر؛ و هرچه این رسانهها و سازوکارِ رسانهای فعالتر، مخاطب، مصرفکنندهتر و مخاطبِ مصرفکننده، بیشتر. این چرخه به نظر من، هرچند شاید در ظاهر چنین به نظر نیاید، ماهیتاً بهشدّت ایدئولوژیک و تمامخواه است.
یادداشت نوشته آرش اخوّت است و اولین بار در نشریه جهان کتاب منتشر و برای بازنشر از طریق دفتر نشریه در اختیار انسانشناسی و فرهنگ قرار گرفته است.