( برای محمد رضا اصلانی به مناسبت تجلیل در جشنواره سینما ی مستند ایران – آبانماه ۱۳۹۱)
از کتاب چاپ نشدۀ ” برخی دید گاه ها در نقد فیلم مستند”[۱]
نوشتههای مرتبط
چیغ (از مجموعه کودکان سرزمین ایران ) پائیز سال ۱۳۷۵ در کِرِند مرکز شهرستان دالاهو کرمانشاه ساخته شد. در آغاز برای من فیلم دشواری بود . نخستین بار که آن را در اصفهان دیدم باور نمی کردم که مستند باشد. باچند صدایی بودن فیلم ، گیج شده بودم. به تدریج دریافتم که چیغ اثری چند لایه است . اما لایه های مختلف چیغ ، پنهان نیستند . متوجه شدم که دشواریِ درک آنها برای من ، تنها همزمان بودن لایه ها وپنهان ماندن معنانیست[i]. بلکه تعریفی هم هست که من از مستند دارم. برای درک همزمانی ها ، می بایست سازه را تجزیه می کردم و لایه ها را در برابر هم می چیدم . همان کاری که در شالوده شکنی انجام می شود. البته در آنجا سرو کارمان با ایدۀ ساختاری و نقطه استناد دائم ( هسته استعلایی) اثر است. کار من ساده تر از این بود. هدف این است که بافت بهم پیچیده ودشوار چیغ از هم گشوده شود. اجزاء برای شناخته شدن از مجموعه خود جداگردند و یا خنثی شوند . این واگشایی را با عناصر بصری آغاز می کنیم و به صدا و همان هسته اصلی هم می رسیم. بنابراین فیلم این امکان را می یابد که خود را بیان کند .
اولین لایه : چیغ بافی
چیغ حصیر است .آن را با نی می بافند . چیغ یک صنعت دستی در بین عشایر کرد و کار زنان است . این حصیر ، حدود یک متر ونیم است که دور سیاه چادر می کشند . اصلانی در مورد واقعیت های درون فیلم به من گفت که “مسیر بافتن چیغ مغفول نیست .” شاهدیم که نی ها را از نیزار می آورند . برای تزئین چیغ از پشم رنگین استفاده می شود . زن ها دور تک تکِ نی ها ، نخ پشمی ی رنگین می کشند . آنها را درکنار هم به صورت حصیر می بافند و از آن نی ها و نخ های رنگین ، نقش ها بوجود می آید . اصلانی در توضیح چیغ در شناسنامه فیلم چیغ نوشته است:
دیواره ای ظریف ومنقش که از آن هوای سالم دشت به درون می آید و دود ودم آتش و هیزم بیرون می رود . حفاظی که در پناه آن نور تند صحرا به نور گرم و رنگین امنیت بخش بدل می شود .
آن چه بیشتر در برابر نور قرار دارد، سیاه چادر به عنوان یک ماده کدر هم هست. گردش خورشید را در بیرون سیاه چادر می بینیم . در سراسر فیلم ، شاهدفرایند بافته شدن چیغ توسط زنان عشایر ی هستیم و فیلم حکایت بافته شدن چیغ و روایتی از همین نور هم هست . هنگامی که اصلانی به منطقه رسید طایفه در حال کوچ بود و به خواست اصلانی یک خانواده ، ماند . و این خانواده همان است که آنها را در جایگاه جغرافیاییِ اسکان خودشان، در فیلم می بینیم .
درخت و پیر و عصا در زیر درختی کهن ، پیر مردی نشسته است. برای رسیدن به او راهی طی می شود . از همان آغاز ، کودکی ( یوسف) را بالای درخت می بینیم که بنظر می رسد شاخه ای را جدا می کند. چوب توسط چلنگر یا صنعت گر به عصا تبدیل می شود و در اختیار پیرمرد قرار می گیرد.
تنبور نوازان هفت جوان تنبور نواز ، کنار پیرمرد و در برابر آب ودرخت ، تنبور می نوازند تا نمایشگر حضور تنبور نوازان در زندگیِ روز مره باشند ؟
یوسف نام پسر بچه ، واقعأ یوسف یود . او سنگ ها را از رودخانه ای می آورد که همیشه می آورد . در آخر فیلم ، پسر بچه دستاری به سر بسته است . همین دستار قرمز را در نهر هم می بینیم .
چشم از نخستین نماها ،چشم ها هستند .اولین چشم متعلق به جوانی است ، باز می شود .به تدریج چشمان مردانی میان سال و بعد پیر را می بینیم . چشم در فیلم جام حسنلو(۱۳۴۵) ظاهر شد و از شفافیت جوانی به پیری رسید . چشم در برابر این جملۀ تذکره الاولیاء شیخ فریدالدین عطار است که وقتی از حلاج در بارۀ معرفت ( که پس از طلب و عشق است ) پرسیدند گفت : معرفت دیدن اشیاء است و هلاک همه در معنی”. در اینجا معرفت شناسیِ چیغ ، پی بردن به معنی اشیاء از ورای ظاهر و شکل ها و ذوات اشیاء است و حواس را برای کشف راز های جهان اشیاء بکار می اندازد.
رابطۀ بین چیغ وتنبور
در این سطح ، رابطه ای بین چیغ وتنبور وجود دارد و در اوج بافته شدن چیغ به صورتی ذهنی ، چیغ وتنبور نوزان با هم تدوین می شوند . تدوین از ضرب آرام به تند شونده می رود بعد هم به آرامش می رسد . در پایان ، شاهد نقوش زیبای چیغ هستیم و کار برد روزمرۀ اشرا می بینیم .
دومین لایه:
ترجیع بند هاتف اصفهانی
به نوشته فرهنگ معاصر، ترجیع بند : ” اسم شعری است مرکب از چند بند، همه در یک وزن و هرچند بیت دارای یک قافیه معین که در پایان هر بند بیتی تکرار می شود .”
ترجیع بند هاتف اصفهانی دارای سه بند است . در آغاز راوی تعریف میکند که :
دوش ازشور عشق وجذبه وشوق هر طرف می شتافتم حیران
و به دیر مغان می رسد . پیری را می بیند با همراهانش . عود وچنگ و نی ودف و بربط ومطرب در کاراند . به گوشه ای پنهان می شود . پیر می پرسد این مرد کیست. می گویند : عاشقی بی قرار و سرگردان.
پیر می گوید : جامی دهیدش از می ناب گرچه ناخوانده است این مهمان
ساقی آتش پرست آتش دست ریخت در ساغر آتش سوزان
چون کشیدم نه عقل ماند ونه هوش سوخت هم کفر از آن وهم ایمان
مست افتادم و در آن مستی به زبانی که شرح آن نتوان
این سخن می شنیدم از اعضاء همه حتی الورید والشریان
که یکی هست ونیست جز او وحده لا الله الا هو
از آنجا به کلیسا می رود و همین ترانه را می شنود . شب آخر در کوی باده فروشان نیز همین بانگ است . بنابراین نتیجه می گیرد که :
چشم دل باز کن که آن بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
در عقل سرخ سهروردی نیز قهرمان داستان با پیری روحانی دیدار می کند . در آواز پر جبرئیل نیز طالب حقیقت در خانقاهی با دو پیر روبرو می شود . در فیلم چیغ پیر دارای وجه واقعی و نمادین است .در ابتدای فیلم او نسبت به دوربین در فاصله قرار دارد . بین پیر مرد ودرخت و دنیای او و دوربین ، آب واقع است . و دوربین برای رسیدن به دنیای روبرویش ، باید از آب عبور کند . در واژه شناسی ی اصلانی ، عبور همان تعبیر است . دوربین براه می افتد . برای عبور از عالم محسوس به عالم معقول ، در میان راه ، چشم باز می شود و می بیند . و در این عبور ، اشیاء موجود در جهان محسوس ، هر یک مظهری از یک داستانِ دیگر یعنی روایت اورامانیِ خلقت می شوند و پیرمرد و یوسف ودرخت ونوازندگان ، به صورتی رمزی در می آیند.وشاید یوسف وجه دیگری از پیرمرد یا عقل فعال باشددر ناکجا آباد.
سومین لایه
اسطوره اورامانی خلقت
اصلانی نمی گوید اسطوره اورامانی خلقت متعلق به چه طایفه ای است . آن را از کجا بدست آورده است چون روش توصیفی ندارد . ولی تا آنجا که مشخص است این اسطوره یا بگفتۀ خودشان “باور” متعلق به یارسان است که در همان منطقه کرند دالاهو زندگی می کنند . اصلانی برای شروع به تعریف این اسطوره از دوبیت همان ترجیع بند سود جسته است ، آن را مکرر می کند و کلماتی نیز از متنی دیگر به آن افزوده است .
در داستان خلقت یارسانی ، خداوند از روان خویش هفتن را می آفریند ودرون درّی (dorr)می رود و از آن خارج می شود . دَُِرّ ، از هم می شکافد و از دود آن ،آسمان و زمین وهستی در وجود می آید .
ایدۀ مرکزی
در قرآن مجید و ترجیع بند هاتف اصفهانی و اسطوره اورامانی ، اندیشۀ مرکزی” خدا” است .. هرسه در پی اثبات ذات باریتعالی هستند و اصلانی از ترکیب آنها با هم می خواهد مانند هاتف اصفهانی که در سه فضای متفاوت به درک خداوند نائل می شود ، در معرفت شناسی اسلامی و باور یارسانی از طریق رهنمود هاتف اصفهانی یک بار دیگر به مدد فیلم چیغ همان ایدۀ مرکزی را بیان کند .
روایت فیلم دارای دو گونه روایت است . روایتی خطی در مورد بافته شدن چیغ وروایت آئینی که تکرار می شود و اصلانی فیلم خود را به ۶ یا بطور دقیق تر هفت بخش ( همان مراحل هفت گانۀ نیل به حقیقت ؟) تقسیم کرده است .و در هر مرحله این مصرع از ترجیع بند را می شنویم که : “ساقی آتش پرست آتش دست ”
و اصلانی این کلام را افزوده است که ” دگر بار ، بریز آن آتش سوزان ” و این کلام افزوده شده که ” تا پذیرم و شنوم و بینم و گویم ” و آن گاه اسطوره اورامانی خلقت می آید :”آن حکایت کهن از حق که در دّر نهان بود ” . از اصلانی پرسیدم : ” تا پذیرم وشنوم و بینم و گویم” از کجاست ؟ اصلانی گفت :” از اشم وهو است ” و گفته او این بود که: ” به فرمان تو ای خاور، شنوم و بینم و گویم “. اشم وهو (ashem vohu راستی بهترین است) یکی از دو نماز یا دعای مقدس زرتشتیان است و من در جستجوی شتابزده در منابع در دسترس خودم آن جملات را نیافتم ولی اشاره بر همین نماز را در صحنه ای که زنان رو به خورشید دعا می خوانند نیز می بینیم . همچنین در دین زرتشت نیز به هفت جلوۀ خداوند اشاره شده است .
در چیغ داستان خلقت جبرئیل و آدم ابوالبشر روایت می شود. گفتار معمولأ در کارهای اصلانی تصویر ثانویه بوجود می آورد ولی در اینجا همسطح بودن تصویر و صدا معانی خود را به یکدیگر انتقال می دهند . از جمله هفت تنبور نواز تبدیل می شوند به هفتن در اسطوره که سرودحقانی می خوانند .
هفتن وداستان خلقت آدم
خلقت به هفت بخش تقسیم شده از خلقت جبرئیل و هفت بار سوختن پروبال او، افکنده شدن در بحری پر آب و آفرینش انسان وامتناع روح ازورود
به جسم آدم ” و هفتن به فرمان حق از روح خواستند که در قالب آدم شود . اما هیچ روحی نخواست که به قالب آدم در آید . هفت تن به خداوند شکایت می برند و از خداوند ندا در می رسد که به قالب آدم در آئید وتنبور زنید و سرود حقانی بخوانید . روح با شنیدن بانگ کلام ، سرمست به قالب آدم اندر شد “.
از نظر فیلم ، همزمانی هایی بین تصویر وکلام وجود دارد . پس از آفرینش روح الامین وقتی خداوند از او می پرسد تو کیستی ؟ او که نه بر سّر عارف بود و نه بر خود گفت :
از هیچ چیز خبر ندارم و جز من چیزی نیست
پس پرو بال جبرئیل از برق حق بسوخت و در بحر آب سرنگون شد.
در اینجا همان جوان نورس را در آب می بینیم که به دنبال پارچه قرمز است . پارچه می تواند نماد جبرئیل باشدکه در بحر فرو می غلطد. در واقعیت فیلم چیغ نو جوان به دنبال دستار قرمز رنگی است که بر سر او می دیدیم .
یا سرود حقانی خواندن هفتن برای ورود روح به قالب آدم ، با اوج گرفتنِ بافتِ چیغ در اولین لایه همزمان شده است .
نه فلک و هفت چرخ
افلاک در ۶ روز آفریده می شوند وروز هفتم جشن است و گاوی را قربان می کنند . بریان می شود و جمع می خورند . ” و چون به فرمان ذات حق بخوردند و بیاشامیدند . پر شدند از نور و بدانستند که الله النور السموات و الارض است.”
نور در تمام کارهای اصلانی هست و مبنای نظریه ممکنات در نزد اصلانی را تشکیل می دهد ( که درمقاله ای دیگر توضیح داده خواهد شد). او می توانست در پایان فیلمش همان ترجیع یا تکرار هاتف را بیاورد که” یکی هست و نیست جز او” اما ترجمه آیۀ نور از سوره نور (و کلمات رمزی مشکاه ، مصباح ، زجاجه شجره و زیت ) آورده است که :
مَثَلِ نور او مَثَلِ قندیلی در چراغدانی . چراغدان در شیشه ای و شیشه چون ستاره ای در درّی فروزان از مبارک درختی نه شرقی نه غربی . چنان است روغن آن چراغدان که بر می افروزد بی آن که آتشی به آن در رسد. . نور در نور
و شاید به تأویل ابن سینا از آیه نور نظر دارد که:” نفس چون آبگینه است وعلم چراغ ، وحکمتِِ مرد روغن چراغ، پس چون آبگینۀ نفس روشن باشد تو زنده ای و چون تاریک گردد مرده ای[۲]”
نتیجه گیری
در آخرین صحنه، عصا درست شده و کار به پایان رسیده است . این بار یوسف از همان آب می گذرد عصا را به پیر مرد می سپارد . یوسف همان دستار قرمز را بر سر بسته است . پیرمرد با عصا می رود و چشم در نگاه خود به پیری رسیده است. مردان وزنان به دوربین خیره اند . آیا منظور اصلانی از این صحنه که داخل سیاه چادر گرفته شده بیان مرحله “حیرت” است ؟ نمی دانم .
شاید عصایی که به پیر مرد داده می شود اشاره به همین گفته هاتف است :
کور وش قاعد وعصا طلبی بهر این راه روشن وهموار
چشم بگشا به گلستان وببین جلوه آب صاف در گل وخار
پیر مرد وعصا ، بازگشت از چشم گشودۀ دل به جهان و زندگی روزمره و پایان یک مسیر روحانی اند ، اشیاء دوباره به عادیات تعلق می یابند در حالی که برخی موقعیت های پنهان اشیاء انکشاف یافته یا نمایان شده اند. “انکشاف موقعیت های پنهان اشیاء” جوهرۀ، نظریه اصلانی در مورد کارکرد اصلی ی سینمای مستند است.
گاهی گفته می شود بررسی اسطوره به خاطر شناخت شخصیت اجتماعی مردمان جوامع امروز هم هست. چرا مردمان این طایفه با مردمان دیگر متفاوت اند . اما اصلانی باروش متعارف مردم نگاری با موضوع مورد تحقیق خود مواجه نشده است.
ضمن این که چیغ از جنبه زیبایی شناختی یک اثر هنری است که روایت خود از آئین و اسطوره و باور مذهبی را به شیوا ترین وجه بیان می کند . از نظر تقسیمات سینمایی می توان گفت با ” گفتگوی واقعیت وخیال” روبرو هستیم. منظورم از خیال در اینجا دستیابی به واقعه روحانی و آفرینش فضای تمثیلی در روایت آئین در کنار واقعیت روزمره است. واقعیت روزمره ای که ذره ذره اش از فرهنگ اتخاذ شده . اما بر آراسته و تزئینی و نظم یافته و دارای توجهات فتو گرافیک است.
[۱] – این سخن، نخستین بار در کلاس”برخی جنبه های نقد وشیوه های مستند سازی” بیان شد و در سی دی ای ۵۷ دقیقه ای بهمین نام وجود دارد.
[۲] – پورنامداریان ، تقی(۱۳۶۸) رمز و داستان های رمزی در ادب فارسی،شرکت انتشارات علمی وفرهنگی . تهران، چاپ سوم ، ص۱۰۰
[i] – اصطلاح همبودی معادل simultaneity است . رودولف آرنهایم آن را برای همبودیِ چند کل دیداری بکار برده است .و می نویسد : “این همبودی چندین کل دیداری فشار بسیاری را بر گنجاش دریافت حس بینایی بر ذهن وارد می کند . لذا مگر در صورتی که روابط ( نسبت های بین واحد ها) روشن و صریح باشد . این همبودی ، تأثیری نخواهد داشت به جز بمباران بی رویه چشم و ذهن و ایجاد برداشت کلی مبهمی از مجموع تصویر در بیننده . ناتوانی در فهم تصویر نگرشی بوجود می آورد که پذیرای شکست است و شخص را تسلیم محض انگیزشی حسی می کند ( رودولف آرنهایم دو مقاله در معایب و محاسن رسانه های دیداری ص ۲۷۴ ترجمه محبوبه مهاجر)
البته مشخصۀ فیلم چیغ تنها همبودی چند کل دیداری نیست .