به راستی اگر پیر ها نباشند چه می شود؟ پیرها چه قابلیت هایی دارند که نسل های دیگر فاقد آنند؟ این نخستین پرسش من بود وقتی بار اول فیلم مستند ” پیر ها اگر نباشند” را دیدم. با خودم گفتم نسل آینده شرایط کار وتولید را دگرگون خواهد کرد ولی نه فیلم در این حد باقی ماند و نه من .
پیروز کلانتری در خراسان جنوبی دارد به سوی کرمان می رود . او می خواهد در خوسف بیرجند، فیلمی در باره خاطره های پیران از یک آئین بسازد(۱) که حادثه ای مسیرش را عوض می کند . کار مثل اکثر “سفر فیلم ها ” با جاده شروع می شود. نخستین تصویر از منطقه : دو تابلوی” عبور شتر از جاده ” است و صدای نی و آواز جنوب خراسان می آید . چشم کارگردان به روستای خور از دهستان خوسف می افتد. می شنود که ، بولدوزری در گودی فاصله دوچاه قنات افتاده وآب قنات به روستا قطع شده است. بنابراین ، نخستین سؤال برای کارگردان هم این است که چه کسانی به تعمیر ولایروبی قنات اقدام خواهند کرد؟
نوشتههای مرتبط
اولین تصویر از درون روستا ، نمایی ثابت از چند پیرمرد سرگرم کار است . صحنه بعد ، نمایش تصویری ی بافت کهن ( قلعه ، آب انبار ، گوده ) ، سازه های طبیعی(دودکش های دیو) و جوی های خشک است. می شنویم: “جوان ها در روستا نیستند” . بچه ها هم به بازی مشغول اند . پیرها ، اما سرگرم لایروبی اند و دوربین بر دو تا از آنها بیشتر متمرکز می شود . ازاین طریق متوجه می شویم که پیرها چند دسته اند . آنها نه تنها نیروی بالقوه تولید کشاورزی بلکه حافظ موجودیت روستا هستند و برخی از آنها بازماندگان دهگانان وخردمندان کهن روزگاران اند . در این فیلم نه از مناسبات تولید با اطلاع می شویم و نه از میزان ” آب ده” و تقسیمات و سهم بری هر یک از افراد از آب قنات. چون فیلم ، شرح “براه افتادن ” و تشکیلات روستایی برای اقدام مشترک هست ولی بر چگونگی و نظم ساختاری اش متمرکز نمی شود .
به پیروز گفتم مگر می شود پیرها نباشند؟ این چرخه حیات است. همواره پیرهایی از راه می رسند. درحالی که به تدریج دریافتم ، پیرها یک طیف اند که خصلت های مشترکی هم دارند.آیا فیلم بر یک طیف تآکید بیشتری دارد ؟ یا هنگامی که به هر یک از آنها نزدیک می شویم به کشف دنیایشان نائل می آئیم؟ فیلم نشان می دهد که برخی از انها دارای نگاه ویژه به زندگی اند وبسیاری شان “عشر” هستند. “عشر” ها در زمینه می مانند. شب برای برنامه ریزی روی کار مشترک ( در تاریک روشن روستا) گرد هم می آیند. به درون قنات می روند . لایروبی می کنند . اما دهگانان در نمای درشت ظاهر می شوند و تجربه سازگار با محیط و فرهنگ آنها است که از دل قرون آمده و جهان شاعرانه فیلم را ساخته است.
وقتی پیروز کلانتری می گوید:” کار من لزومآ واقعگرایی نیست . با واقعیت کار می کنم”(۲). به چه معناست ؟ تصور من این است که واقعیت برای او ماده خام فراهم می آورد. او از میان این مواد خام ، دست به انتخاب می زند وفیلم مورد نظر خود را می سازد. به همین خاطر است که در سال ۹۰ سه فیلم در باره پیرمردها ساخت که درهر سه آنها با امکان ابراز خود، مواجه هستیم .
پژوهش در احساس های زنده و موجود
فیلم دارای سه دسته پژوهش است:
اول – پژوهش در معماری روستا ( سقف های گنبدی ، بادگیرها ، حیاط مرکزی ،کوچه) ، کشاورزی و دامداری، قنات ، تقسیم کار،همکاری یا “عشر” برای لایروبی . دراین مورد پیروز، تحقیقی در باره جامعه شناسی منزلت اجتماعی در روستا یا نحوه سهم بری از آب قنات را به پیش نمی برد. این نوع فیلم ، متعلق به رادیکالیسم دهه شصت بود که غالبأ در نمایش خود ناکام می ماند. این که روستا دارای شبکه آب لوله کشی است را ، هم در” وب سایت “قریه من رؤیای من بود” خواندم ،هم در صحنه حضور روحانی محل کنار شیر آب ، مشهود است . به همین دلیل، می شود حدس زد که چرا مشکل پیش آمده برای یکی از قنات ها، که تامین کننده آب کشاورزی است برای بچه ها چندان حیاتی نبوده است. از سوی دیگر، پژوهش های موردی هم در فیلم هست . مرگ دختری جوان سبب میشود تا پدیده عزاداری و رسم عدم حضور زنان در گورستان مطرح شود وشاید صحنه ریش سفیدی ، درشب هم بازسازی باشد .
دوم – پژوهش در شیوه تولید فیلم:
برای چگونگی مواجهه با پدیده، پیش بردن روایت از طریق روحانی محل و پیرمردهای دیگر و البته پیرزنان، شیوه اول شخص مناسب تشخیص داده شده و با گفتاری که در سه فیلم سالینجر خوانی در پارک شهر ، کهریزک و تهران چند درجه ریشتر؟ نیز آزموده بود ، همراه شده است. گفتار، اول شخص است. موضوع ، تعریف می شود. روایت با گفتار براه می افتد. گاهی دوربین هم روی دست است و یکبار جای موتور سیکلت را در جاده می گیرد. نظریات پیروز کلانتری در باره زندگی در روستا و اهمیتی را که برای این پیرمردها قائل است را می شنویم. اما فیلم از جنبه مواجهه بصری با واقعیت ، دارای شیوه مشارکتی هم هست. برای تأکید بر این نکته خود پیروز کلانتری را هم درون صحنه می بینیم . ضمن این که تصاویر ثابت و کادر های حساب شده و دقیق ، خود را با طبیعت روستا و طبیعت مردمان نزدیک می کند.
سوم – پژوهش در نحوه رهیافت به زندگی : موضوع مورد مطالعه ، همان طیف پیرمردان هستند . البته در سراسر فیلم نشانه های حضور جوانان ( مثل چرخ های یک موتورسیکلت کنار دیوار، جوان هایی روی پشت بام ، موتور سوار در جاده خاکی کنار قلعه ) هم دیده می شود. در این مهمترین وجه پژوهشی فیلم است که مردان و زنانی( کمتر) در برابر دوربین، بنمایش درون خود می پردازند. آنها دانش کهن روستا را منتقل می سازند. پیرمرد، شعری کمیاب منسوب به حافظ (؟) می خواند وپس از صد ها سال ، بار دیگر داستان کهن بی اعتمادی نسل کهن به نسل جوان را باز تولید می کند :
دختران را همه جنگ است وجدل با مادر پسران را همه بد خواه پدر می بینم
ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است قوت دانا همه از خون جگر می بینم
حاج فولادی از نسبت ایمان و فقر وکمیابی ایمان در عصر رفاه می گوید و البته گره گشای اختلافات محلی است . حاج غلامی ، از عشق به همسرش می گوید که گوئیا مهربانترین چهره های عالم را دارد و پیرمرد ترین فرد روستا (کربلایی عباس) در برابر دوربین می نشیند و آواز می خواند. این چه صدایی است که از حنجره پیرمرد بیرون می آید. بنظرم رسید که او در تعزیه نقش خوان علمدار کربلا بوده که چنین پرسوز وزیبا و عمیق می خواند. پیروز بمن گفت که پیرمرد خواننده محلی بود و اخیرأ مرحوم شد .
تعامل نگاه بین دوربین و شخصیتی که در برابرش قرار دارد وواکنش ها بسیار متنوع است. توجه کنید به صحنه شب در خانه وقتی زنها در حال چای خوردن هستند ویکی از آنها به دوربین اشاراتی دارد که نشان از فشار سنگینی ی حضور دوربین در خانه است. اخیرآ فیلم از پاریس تا پاریز را می دیدم . در نخستین سکانس فیلم پژوهشگر وایرانشناس – مرحوم ایرج افشار- در برابر دوربین نشسته بود و از نگاه به دوربین می گریخت. در ” پیرها اگر نباشند” چه چیزی وجود دارد که پیرها را جذب و وادار به هنرنمایی در برابر دوربین کرده است؟ آنها هم مانند بچه ها از سرگرم شدن خوششان می آید ، خود را در یک بازی شرکت داده اند و از تبعات آن، باکی ندارند؟ آیا می شود گفت که تلویزیون این مردم را شیفته نمایش خود ساخته؟ آیا آنها هم همان دغدغه مردمان شهر ها را دارند؟ می خواهند خود را بنمایش بگذارند ؟ مثل آن دختری که در فیلم سلام سینما گفت”مرا هم ببین خسته شدم ازبس دیده نشدم”. مگر در فیلم چهره هفتاد وپنج ( ساخته مرحوم داریوش) چنین نگاهی نبود؟ آنجا در جنوب کرمان چه کسی می دانست تلویزیون چیست؟ آن پیرمرد کرمانی و یا آن دختر قالیباف که از فرزندان آینده اش می گفت ، اهمیت ثبت واقعه را می دانستند یا می خواستند در لحظه خوش بدرخشند؟. آیا چهره ای در پشت دوربین بود که وجود ابزار مکانیکی را حذف می کرد؟ و یا همین ابزار، چنین فضایی را می سازد؟
پژوهش در احساس های ایرانی ، بخش مهمی در این دسته فیلم هاست. علی حاتمی پژوهشگر احساس های گمشده ایرانی بود. او به دنبال زنده سازی حس های گمشدۀ تاریخ در آثار داستانی اش می گشت و تمام اهمیت فیلم هایش در همین جستجو و بازسازی” حس “، نهفته است. تا آنجا که می دانم جستجوی “حس ” در فیلم های دیگر پیروز کلانتری تا این حد نبود. در این فیلم است که پیروز می فهمد چگونه به مردم نگاه کند و از آنها بخواهد که به دوربین نگاه کنند. این نوع نگاه تا حدودی به نگاه فیلم های دهه شصت ، نزدیک شده است. گرچه آنها سبک ها و شیوه های متفاوتی دارند.
نگاه ، بخش مهمی از این پژوهش را تشکیل می دهد.همین نگاه است که دست از سرم بر نمی دارد. رویم را که بر میگردانم پیرزن خوش سیمای مهربان را می بینم که حضور دارد. می خندد با همسرش و دوربین لحظه ای و حضوری را به ثبت می رساند . حاج غلامی رو به دوربین می گوید :” تمت تمام شد ، شیطان غلام شد ” که در پایان نوشته های کهن می آمد. “تمت تمام شد. کارم نظام شد. شیطان به من غلام شد”. و می افزاید :” شیطان غلام آن مردِ است”. کدام مرد را می گوید حاج غلامی؟ حضور پیرزن در برابر دوربین به چه معناست؟ آیا اوفقط نقص شنوایی شوهر را جبران می کند؟ یا دلیل دیگری برای حضورش در برابر دوربین هست؟ بگمانم دلیل حضور او، ورود دوربین به خانه است. خانه بی حضور زن بی معناست. به همین خاطر مراسم چای رسانی به گروه فیلمبرداری قطع می شود به رسم چای رسانی شوهر به همسرش روی ایوان ( که پیش از این از او خواسته بود پیراهن سفید بپوشد و حالا نوشته ای هم کنار دستش هست). البته خانه دیگری هم هست که دوربین با اهل خانه غریبه است.
شاید درست نباشد که تمام اهمیت فیلم پیرها اگر نباشند را به “نگاه ” فرو کاهم. نگاه برخاسته از نوعی فرهنگ و نمایانگر یک زندگی در هر دو سوی دوربین است. امیدوارم پیرها باشند و فرهنگ عشق ورزی به زندگی ،کار وتلاش هم وجود داشته باشد. اما اگر ماندن پیرها در روستا ( به نظر جوانترها) اقتضای طبیعت آنهاست ، نسل پیران آینده هم دارای چنین اقتضایی خواهندبود؟ آیا بین اقتضا ی طبیعت و فرهنگ ارتباطی وجود دارد؟ آیا این آخرین نسل (دهقانان) نیست که چنین دانشی از گذشته را تداوم می بخشد؟
در واپسین نما ها ی فیلم یک ماشین خاکبرداری ،غفلت (ابزار)مدرن ( بولدوز) ابتدای فیلم را جبران می کند که به یقین مکانیک یا مسئول دستگاه خاکبرداری، متعلق به نسل جوان و آموزه هایی دیگر است که روزی پیر خواهد شد.
(۱) و (۲) – از گفتگوی شخصی با مستند ساز