انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گفتگو با استاد مرتضی تیموری (بنیان‌گذار کتابخانه‌های دانشگاه اصفهان)

زهره روحی : از اینکه دعوت به مصاحبه را پذیرفتید تشکر می‌کنم، لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.

مرتضی تیموری : متشکرم که این فرصت را به من دادید. من مرتضی تیموری متولد ۱۳۱۳ هستم در محله ای همین نزدیکی های کتابخانه مرکزی به نام «حصار»؛ که از محلات منشعب از پشت مسجد شاه اصفهان بوده است. شروع یادگیری ام در مکتب خانه بود. از سن ۵ سالگی به مدت ۴ سال به مکتبخانه رفتم. از عجایب روزگار است که من محل زندگی‌ام، دبستان و دبیرستانم و محل کار فعلی‌ام همه در همین منطقه‌ای است که در خیابان استانداری است . ۱۳۲۳ وارد دبستانی شدم به نام «پهلوی» که آنزمان مقابل استانداریِ وقت بود (موزه هنرهای معاصر فعلی). این دبستان سالها یکی از قدیمی‌ترین مدارس شهر بود و بیجا نیست اگر عرض کنم یکی از بهترین مدارس بود. به خاطر اینکه مدیر و ناظم‌اش خدا رحمتشان کند با نهایت دقت و مراقبت ، مواظب تحصیل و درس و اخلاق دانش‌آموزان بودند. مدیر آن مدرسه شخصیت فرهیخته ای بود به نام میرزا حسن خان ربانی– ربانی‌ها عموماً اهل خوراسگان اصفهان هستند–. ایشان سالها مدیر مدرسه پهلوی بود و ناظم آن هم مرحوم ستوده بودند که بعد از فوت ایشان مرحوم عباس خان نحوی ناظم آنجا شد. در اینجا لازم است عرض کنم که در گذشته تحصیلات برخلاف حالا، به دو دوره تقسیم می‌شد. تحصیلات ابتدایی و تحصیلات متوسطه. تحصیلات ابتدای شش کلاس بود . از اول تا ششم را هر کس طی می‌کرد «تصدیق» می‌گرفت. که به آن می‌گفتند «تصدیق شش ساله‌ی ابتدایی». تحصیلات متوسطه هم خودش دو قسمت می‌شد: سیکل یک و سیکل دو ؛ سیکل یک یعنی کلاس ۷، ۸، ۹ و سیکل دو کلاس ۱۰، ۱۱، ۱۲ بود.

بنابراین من تحصیلات ابتدایی ام را در همین مدرسه پهلوی گذراندم. استادان، معلمین و دقتی که مرحوم ربانی در تربیت و تحصیل افراد می‌کرد، جداً قابل ستایش است. خدا رحمتشان کند که وظیفه‌ی خطیر معلمی را که همان یاد دادن ، یاد گرفتن و درست رفتار کردن است به ما آموختند. پس از پایان شش ساله‌ی ابتدایی از سال ۱۳۲۹ وارد دبیرستان «ادب» شدم. دبیرستان در حال حاضر در کنار بلوار «هشت بهشت» قرار دارد. لازم است عرض کنم که این دبیرستان یکی از قدیمی‌ترین دبیرستان‌های ایران بود که سالها قبل «کالج انگلیس‌ها» نام داشت که توسط انگلیسها اداره می‌شد و در سال ۱۳۱۹ به دولت ایران واگذار شد. این دبیرستان در دو زمینه «ورزش» و «تحصیل» در ایران بی‌مانند بود.

بنده از سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۵ ، شش سال متوسطه را در آنجا درس خواندم . مدیر دبیرستان مرحوم سید حسین عریضی یکی از پیشکسوتان فرهنگ اصفهان بود که با اقتدار و نظم بی‌نظیر خود، مدرسه را اداره می‌کرد. معاون دبیرستان هم مرحوم ابراهیم هورفر بودند که خود ایشان استاد تاریخ هم بودند و معاونت دبیرستان را به عهده داشتند. ناظم دیگری هم داشتیم مخصوصا برای سیکل اول به نام مرحوم جلال برجیس که او هم توجه خاصی به تربیت دانش‌آموزان داشت. شما می‌دانید که معمولا سنین دبیرستان، سالهای بحرانی جوانان است و اگر آموزش و راهنمایی درست باشد شالوده‌ی زندگی از همان دوران شکل می گیرد و شکوه و جلال خاصی به زندگی آدمها می‌بخشد. منظور اینکه تمامی مسئولین مدرسه نهایت کوشش را داشتند تا محصل خوب یاد بگیرد و هم رفتار و اخلاق و برخوردش در اجتماع خوب باشد. چیزی که باید ذکر کرد این است که آنزمان استاد و دبیر، شاگرد را همانند فرزند خویش دوست می‌داشتند. این در حالی بود که محصلِ دبیرستانی هم احترام خاصی برای استادش قائل بود. چون می دانست که تمام تلاش استاد این است که محصل خوب یاد بگیرد. آنزمانها حساب مریدی و مرادی بود. یک حالت عاطفی و یک حالت واقعا انسان دوستیِ کاملی بین دو طرف وجود داشت. بهرحال در سال ۱۳۳۵ در کنکور دانشگاه شرکت کردم و در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران پذیرفته شده و تا سال ۱۳۳۹ در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل بودم.

روحی : لطفاً بفرمایید، چه شد که جنابعالی جذب رشته‌ی کتابداری شدید؟ قبل از رفتن به خارج آیا با این رشته آشنایی داشتید؟

تیموری : اتفاق عجیبی افتاد که مسیر زندگی ام را تعیین کرد. در سال دوم دانشجویی ، موفق به آشنایی با مرحوم محمد تقی دانش پژوه شدم. ایشان استاد بزرگ کتابشناسی ایران مخصوصا در رشته نسخه های خطی بودند که بسیاری از نسخه ها ی کتابهای خطی را در بسیاری از نقاط (دانشگاه تهران و شهرستان‌های دیگر را فهرست نویسی کرده بودند). در آن سال ایشان مأمور فهرست نویسی کتابهای خطی کتابخانه علامه قزوینی که به دانشگاه تهران اهدا شده بود، شدند. چون خود مرحوم استاد دانش پژوه در کتابخانه دانشکده حقوق هم سمت داشتند و مشغله زیادی داشتند، به رئیس دانشکده ادبیات وقت که یکی از بزرگترین دانشمندان ایران یعنی دکتر علی اکبر سیاسی (که در حقیقت پدر علم روانشنانسی در ایران بودند، ) گفتند که به کمک نیاز دارند . کسی که رشته اش ادبی باشد و بتواند کارهای مقدماتی را انجام دهد و ایشان هم با استاد بزرگوار شادروان جلال همایی که همشهری خودمان بودند، در میان گذاشتند و من هم چون رشته ام ادبی بود و افتخار آشنایی با استاد را هم داشتم ، به ایشان معرفی شدم . آشنایی من با کتاب و کتابخانه از سال ۱۳۳۶ شروع شد. یعنی قبل از اینکه فارغ التحصیل بشوم . دو سال قبل از فارغ التحصیلی به کتابخانه ادبیات وارد شدم. با ورود به کتابخانه و آن تعداد کتاب و آن تشکیلات ، خود به خود مرا از همان آغاز کار جذب کتاب و کتابداری کرد که بعد هم آمدم اصفهان ، به استخدام دانشگاه اصفهان درآمدم و سرپرست کتابخانه دانشکده ادبیات شدم که تاریخ دقیق استخدامم دوم مهر ۱۳۳۹ است که آغاز استخدام من در تشکیلات دولتی بود. البته دانشکده ادبیات در آنزمان در (کوی شاه زاده ابراهیم ) از متفرعات خیابان آذر قرار داشت.

روحی : ممکن است از وضعیت کتابخانه‌ی مرکزیِ دانشگاه اصفهان قبل از ورود خودتان به آنجا بفرمایید

تیموری : در آنزمان کتابخانه مرکزی وجود نداشت و بنده سرپرست کتابخانه ادبیات بودم . سال ۱۳۴۳ دانشکده علوم در همان محل دانشکده ادبیات تأسیس شد . در کوی شاهزاده ابراهیم ، و من گذشته از سرپرستی کتابخانه ادبیات ، به سرپرستی کتابخانه علوم هم منصوب شدم . در سال ۴۵ دانشسرا ی عالی که بعدا دانشکده علوم تربیتی نام گرفت تأسیس شد و سر پرستی کتابخانه آن هم به بنده واگذار شد. در آن زمان زنده یاد دکتر عباس فاروقی که شخصیت بسیار برجسته ای بودند و استاد رشته تاریخ بین الملل ، خودشان تحصیل کرده فرانسه و آمریکا بودند هم دکترای حقوق و هم دکترای تاریخ داشتند.که نخست رئیس دانشکده ادبیات و بعد دانشکده علوم که تاسیس شد سرپرستی آنرا هم به عهده گرفتند و بعد هم در سال ۴۵ به سرپرستی دانشسرای عالی منصوب شدند . و من هم به همین ترتیب به سرپرستی کتابخانه های این دانشکده ها منصوب شدم. به هرحال تا سال ۴۵ بنده مسئولیت کتابخانه های مذکور را داشتم و سال ۴۶ نقطه عطفی شد برای شهر اصفهان که دانشگاهش احیاءشود. دانشگاه اصفهان که در آذر ۱۳۳۷ تأسیس شد چهار سال بیشتر دوام نداشت . به عللی … در اردیبهشت سال ۴۲ دبیرخانه دانشگاه اصفهان منحل شد . سه دانشکده ای که آنزمان وجود داشت یکی دانشکده پزشکی بود که در سال ۱۳۲۹ تاسیس شده بود و دیگر دانشکده داروسازی در سال ۱۳۳۴ و دانشکده ادبیات در سال ۱۳۳۷ تاسیس شده بود. طبق قوانینی که آنزمان بوده و هنوز هم هست ، هر شهری که سه دانشکده داشته باشد می تواند دانشگاه تأسیس کند. بنابراین در سال ۱۳۳۷ که دانشکده ادبیات ایجاد شده بود دانشگاه اصفهان تاسیس شد. در سال ۴۲ که دبیرخانه ی دانشگاه اصفهان منحل شد ، این سه دانشکده پزشکی ، دارو سازی و ادبیات، هر کدام جدا جدا با تعلیمات عالیه درتهران ارتباط داشتندتا سال ۱۳۴۶ . در ۱۶ آذر همان سال شخصیت بزرگی که خیلی خیلی به شهر اصفهان خدمت کرد، یعنی جناب آقای دکتر قاسم معتمدی به ریاست دانشگاه اصفهان منصوب شد. و دانشگاه عمر دوباره یافت .ایشان تا پنجم اسفند سال ۱۳۵۵ ریاست این دانشگاه را به عهده داشتند . بعد هم مدت چند ماه وزیر فرهنگ ، علوم و آموزش عالی و بعد هم رئیس دانشگاه تهران شدند.
در سال ۱۳۴۶ کتابخانه مرکزی تاسیس شد که بنده هم به ریاست آن منصوب شدم. از همان زمان تلاش و کوشش من برای سازندگی و ایجاد و احداث کتابخانه مرکزی با لطف الهی آغاز شد و خدمت در آن به یکی از مهمترین وظایفم در زندگی تبدیل شد و تا زمان بازنشستگی در سال ۱۳۷۷ به مدت ۴۰ سال ، لحظه ای از تلاش و کوشش برای ارتقاء آن دست بر نداشتم.

روحی : چه شد که شما در تهران نماندید؟

تیموری : سئوال خوبی است. من با وجود اینکه در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران هم درس خوانده بودم و هم در کتابخانه آن مشغول کار بودم ، محل خدمتم اصفهان ، شهر زادگاهم شد. جناب آقای دکتر عباس فاروقی که آنزمان در دانشگاه تهران بود و مایل بودند که برای دانشکده ادبیات اصفهان کارهایی بکنند ، فهمیده بودند که دانشجویی اصفهانی در کتابخانه دانشکده ادبیات مشغول به کار است و در سال ۳۹ هم فارغ التحصیل می‌شود .از طریق استاد راهنمای بنده جناب آقای دکتر ذبیح الله صفا به من پیشنهاد کردند که پس از فارغ التحصیلی سرپرستی کتابخانه دانشکده ادبیات اصفهان را به عهده بگیرم. من هم قبول کردم و با تجربه ای که داشتم فکر کردم بهتر است بروم به سرزمین خودم اصفهان تا بهتر بتوانم خدمت کنم ، اینطور شد که به اصفهان برگشتم.

روحی : اگر اشتباه نکرده باشم ، در آن زمان کتابخانه های ایران با روشهای علمی اداره نمی شدند ، ممکن است در این باره بفرمایید.

تیموری: نخیر، روش علمی وجود نداشت . کتابها در قفسه‌ها یا به ترتیب قطع از بزرگ به کوچک( رحلی، وزیری، رقعی و…) مرتب می‌ شدند یا بر اساس شماره ثبتی که هر کتاب وقتی وارد کتابخانه می‌شد در دفتری به ثبت می رسید و شماره می گرفت. طبیعی است که این ترتیب هیچ خوب نبود و کتابها با موضوعات مشترک کنار هم قرار نمی‌گرفتند . سال ۳۹ ـ ۴۰ که نسیم روش علمی جهانی( چه به صورت روش کنگره و یا دیویی ) به ایران هم وزید ، کتابخانه ها به سمت استفاده از روش علمی رفتند . و اولین بار به همت استادبزگوار جناب آقای دکتر ایرج افشار که نخستین کتابخانه مرکزی دانشگاهی ایران در سال ۴۹ با تلاش و کوشش ایشان تأسیس شده بود ، از اساتید خارجی دعوت شد که به ایران بیایند و در مورد این روشها آموزشهای مناسب را در اختیار کتابداران قرار دهند. که از همان زمان تا به امروز از روش علمی در سراسر کتابخانه‌های دانشگاهها و مراکز علمی ایران جا استفاده می شود . برخی از روش کنگره و برخی هم از روش دیویی استفاده می‌کنند.

روحی : تا جایی که اطلاع دارم گویا جنابعالی برای دیدن دوره ای هم عازم خارج شده بودید .

تیموری : بله ، سال ۱۳۴۴ یعنی ۵ سال از خدمتم در کتابخانه های دانشکده های ادبیات ، علوم و دانشسرای عالی گذشته بود که بورسی به من تعلق گرفت تا برای بازدید از کتابخانه‌های انگلستان و تحقیق در روش‌های علمی کتابخانه‌های آنجا به مدت یک سال عازم آنجا شدم. در همان سال در دانشگاه لندن مشغول کارآموزی و یا کار ورزی شدم و بعد هم به ایران بازگشتم و در همان سمتهایی که داشتم مشغول انجام خدمت شدم . البته در سال ۱۳۵۶ نیز جهت ادامه تحصیل در رشته کتابداری به انگلستان سفر کردم و تا سال ۱۳۵۸ در دانشگاه شفیلد انگلستان موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته کتابداری و اطلاع رسانی گردیدم.

روحی : به نظر شما در جامعه‌ای مانند ایران که «کتاب و کتابخوانی» جایی در آن ندارد، آیا «کتابدار و کتابداری» می‌تواند از همان منزلت شغلی‌ای که «پزشک» و یا «مهندس» داراست، برخوردار باشد؟

تیموری : بله این سئوال خوبی است . با توجه به تجربه جمعا پنجاه ودو سه ساله ای که در کار کتابداری دارم (چون همانطور که می بینید در حال حاضر هم در کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان مشغول به خدمت هستم ) ، در پاسخ شما باید بگویم درست است که جامعه ایران ، جامعه‌ای است که کتابخوان ندارد و همانطور که میدانیم امروز سرانه مطالعه ،در هر کشوری نشانگر رشد و پیشرفت آن کشور است و یونسکو و سازمانهای بزرگ جهانی ، آنرا شاخص رشد و پیشرفت می‌دانند ، اما این مسئله نمی‌تواند باعث ناامیدی و یأس باشد . کتابداران ما باید بدانند که ارزش کارشان کم از رشته های علمی دیگر نیست . در حال حاضر دنیا قبول کرده که کتابداری‌، تکنیک است . در سال ۱۳۵۲ سازمان یونسکو دو قطعنامه داد که هر دو تحول بسیاری در دولتها و ملتها ایجاد کرد یکی از آنها تکینک دانستن کتابداری است؛ تکنیک یعنی حرفه و فن . بنابراین همانطور که پزشکی و مهندسی تکنیک‌ هستند، کتابداری هم تکنیک است و برای آن باید مانند پزشکی و مهندسی در دانشگاهها به تحصیلات عالی پرداخت. دیگر نمی شود کسی در کتابخانه کار کند و بدون استفاده از این علم ، کار انجام دهد و این باعث شد در ایران هم بزرگانی مانند سرکار خانم (پوری سلطانی ، آقای دکتر حرّی و آقای دکتر مهراد ) و بزرگانی دیگر برای رشد این علم در ایران زحمات فراوانی بکشند و کتابداران بسیاری را پرورش دهند که مانند سایر رشته‌های علمی تا حد دکترا می توانند تحصیل کنند . بنابراین اینطور نیست که اگر جامعه ایران کتابخوان ندارد ، کتابداران ما هم آینده روشنی نداشته باشند . نه اینطور نیست و باید امیدوار بود . هر کاری و هر علمی مشکلات خاص خودش را دارد. به قول آن بزرگ « شکست ، مقدمه پیروزی است».ما می بینیم که خود کتابداران جامعه ایران با تلاشی که انجام می دهند مهم بودن کارشان را در جامعه به مردم نشان می‌دهند و امیدواریم که در آینده مردم هم بیشتر به قدر و ارزش کتابدار واقف شوند . در مورد کتابخانه مرکزی اصفهان نه اینکه من بگویم که حمل بر خودستایی شود ، بلکه پیشکسوتان و بزرگان علم کتابداری ایران که از برخی از آنها نام برده شد همگی معترفند که کتابخانه مرکزی دانشگاه اصفهان یکی از مهمترین کتابخانه های معتبر کشور است .

روحی : شما سالیان بسیار زیادی در دانشگاه اصفهان کار کرده‌اید و زحمات فراوانی برای کتابخانه‌ی مرکزی آن کشیده‌اید، ممکن است لطف کنید و از احساس خودتان در طی این سالها بفرمایید.

تیموری : آشنایی با بزرگانی که افتخار شاگردی آنها در طول زندگی‌ام به من داده شده بود مانند: شادروان استاد جلال الدین همایی ، استاد فروزانفر ، دکتر صفا ، دکتر معین ، دکتر خانلری ، استاد پور داوود ، استاد قریب و بسیاری از بزرگان دیگری که با آنان محشور بوده ام و افتخار آشنایی شان را داشته ام مانند مرحوم الفت نوعی عشق و کوشش در من به وجود آورده است که تا همین الان که اینجا نشسته ام همچنان پا برجاست و می خواهم به همکاران و همشهریان عزیزم عرض کنم که حاصل ۵۳ سال تجربه من سه کلمه است : عشق ، علاقه و ایمان . کتابداری عاشق می خواهد؛ عشق یعنی علاقه و علاقه هم یعنی ایمان؛ هرکسی در هر کاری که می‌کند اگر عاشق باشد و با علاقه کارش را انجام دهد ، کارش درست انجام می شود. ایمان، توسط کار به وجود می آید و رشته کتابداری هم همینطور است.کتابداری عاشق می خواهد. کتابدار باید عاشق باشد تا بتواند آنچه را که وظیفه‌اش حکم می‌کند انجام دهد. آدم مؤمن ، کارش را با عشق و علاقه انجام می دهد. سالهایی که انسان عمرش را تلف می‌کند ، از لحظه‌هایی درست شده است که ثروت حقیقی‌اند . خوشا به حال کسانی که هرگز عمر خود را تلف نکرده‌اند…

روحی : لطفا بفرمایید آیا کتابداران اصفهان انجمنی خاص خود دارند ، و آیا از اهداف و تعداد اعضاء آن اطلاعی دارید. آینده‌ی این شغل را در ایران ، و نیز در اصفهان (به عنوان پایتخت تمدن و فرهنگ ایران اسلامی) چگونه می‌بینید.

تیموری : این هم سئوال خیلی خوبی است . در ایران قبل از انقلاب ، انجمن کتابداران وجود داشت و بزرگانی که اسم می‌برم خانم نوش آفرین انصاری ، خانم پوری سلطانی ، دکتر عباس حرّی و ……، پیشکوستان و بزرگان انجمن کتابداری بودند و در همان سالهای قبل از انقلاب این انجمن از تمام کشور عضو می‌پذیرفت و بنده هم در سال ۱۳۴۶ به عضویت این انجمن در آمدم . از بین کارهایی که انجام می‌داد انتشار مجله در خصوص رشته‌های مختلف علمی بود. در سال ۱۳۵۷ ، بعد از انقلاب این انجمن منحل شد و حدود ۲۲ سال فعالیت نداشت .
البته بعد از انقلاب در سال ۱۳۷۹ انجمن کتابداران دوباره تشکیل شد و در شهرهای دیگر هم به غیر از تهران کتابداران هر شهری انجمن کتابداری شهر خود را تأسیس کردند. فکر می‌کنم اول در مشهد این انجمن محلی کتابداری تاسیس شد و بعد هم در اصفهان .
انتخاباتی هم در همان سال ۱۳۷۹ در انجمن کتابداری انجام شد. و بزرگان کتابداری ایران که واقعا از افتخارات جامعه کتابداری هستند، خانمها نوش آفرین انصاری و پوری سلطانی در احیاء انجمن نقشی اساسی داشتند. در ضمن خانم نوش آفرین انصاری شورایی تشکیل دادند به نام شورای کتاب کودک که سالهاست این شورا مشغول کار است و ایشان ریاست این شورا را بعهده دارند. یکی از آثار با ارزشی که این شورا به چاپ رسانده است، فرهنگنامه کودکان و نوجوانان است که تا به حال ۱۰ جلد از آن به چاپ رسیده است . اینان عاشقان کتابداری هستند و کتابداری را دوست می دارند و با همان علاقه به کارهایشان می‌پردازند.
بله انجمن کتابداری در اصفهان در سال ۱۳۸۲ تأسیس شد و در حال حاضر دور دوم چهار ساله را می گذراند. فراموش نکنیم که حرمت مسجد با متولی آن است، بنابراین تا وقتی کتابداران انجمن‌شان قرار و دوام نداشته باشد نمی‌توانند شایستگی‌ها را به کتابدار انتقال دهند . در زمان های قدیم پدران و مادران دوست داشتند فرزندانشان یا پزشک باشند و یا مهندس امروز دیگر اینگونه نیست . رشته‌های دیگری به وجود آمده که از آن جمله کتابداری است. کتابداری هم به صورت یک شغل پویا و زنده دارد تلاشش می‌کند تا به عنوان رشته‌ای مهم تلقی شود. شاید قبلا‌ کسی که در رشته‌های دیگر امکان ورود نداشت به رشته کتابداری روی می‌آورد، اما امروز دیگر اینطور نیست. شغلی است که دیگر گمنام نیست و جایگاه خودش را بدست آورده است.

روحی : لطفا نظرتان را به عنوان یک اصفهانی درباره شهر اصفهان بفرمایید.

تیموری : دنیا قبول دارد که اصفهان شهر تاریخی و قدیمی است. یکایک آثاری که در اصفهان است در هیچ جای دنیا نیست . وجب به وجب اصفهان موزه است . اصفهان همیشه در طول تاریخ بلند خود معتبر بوده است . اصلا بسیاری از مردم دنیا ایران را به اصفهان می‌شناسند . این آثاری که شما می بینید و ما در دنیا به آن افتخار می کنیم : عالی قاپور، پلهای مختلف ، هشت بهشت، نقش جهان و………؛ همگی جزو افتخارات بشری هستند. بنابراین وقتی کسی در اصفهان به دنیا آمده باشد، همین اصفهانی بودن یک وظیفه ای برای او ایجاد می کند . بنابراین نمی‌شود در اصفهان کار کرد و نسبت به کار و شهری که در آن زندگی می‌کند بی‌تفاوت باشد. احساس من نسبت به کارم همان احساس ۵۰ سال پیش است . این را به همکاران خودم عرض می کنم. همکاران و همینطور همشهریان عزیزم : انسان وقتی وظیفه اش را به بهترین وجه انجام دهد بر اساس رضایت وجدان خودش عمل کرده است . اگر بفهمیم که لحظات به ساعتها و ساعتها به روزها و روزها به هفته و سال تبدیل می شوند ، متوجه می‌شویم که عمر بزرگترین ثروت ما‌ست که برخی ها متأسفانه به غفلت و بطالت می گذرانند.

روحی : استاد تیموری عزیز بار دیگر از اینکه اجازه‌ی این مصاحبه را به من دادید، از شما سپاسگزاری می‌کنم. ممنونم می‌شوم اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید.

تیموری : من هم از شما متشکرم که صرف وقت کردید و به من فرصت دادید تا بدین وسیله بتوانم عرایضم را به اطلاع همکاران محترم و همشهری های عزیزم برسانم.

http://zohrerouhi.blogspot.com