کتاب خواندن در وهلۀ اول یک امر آموزشی است, مانند خوردن (چگونه خوردن, چه چیزی را خوردن), پوشیدن (چه چیزی را پوشیدن و چگونه پوشیدن), ارتباط برقرار کردن (چگونه برخورد کردن, دست دادن یا دست ندادن, چه چیزی را گفتن و نگفتن) و حتی مانند درس خواندن و علم آموزی است. از این رو, کتاب خواندن می باید آموزش داده شود. بنابراین, کتاب خواندن امری اکتسابی است و نه ارثی.
همچنین, کتاب خواندن باید لذتی به همراه داشته باشد, مانند لذت خوردن, لذت پوشیدن, لذت دیدن و غیره. به باور فروید (۱۹۸۹) انسان چیزی را انتخاب نمی کند که از آن لذتی نصیبش نشود. در نتیجه, کتاب آنقدر می باید جذاب باشد که, لذتی را برای خواننده به همراه بیاورد. در نهایت, کتاب خواندن می باید مفید باشد, کارآیی داشته باشد, مشکلی را حل کند, مسیری را روشن و باز کند, اگر نه همۀ زندگی, بخشی از آن را بهتر کند, بهبود ببخشد, کامل کند. لذا, خواندن کتاب نه تنها یک امر آموزشی است, بلکه یک فرهنگ است و نیاز به فرهنگ سازی دارد, یعنی خود بخود در فرد بوجود نمی آید.
نوشتههای مرتبط
کتاب خواندن باعث ارتقاء سطح فرهنگ یا به تعبیر بوردیو سرمایۀ فرهنگی (۱۹۸۹) فرد می شود. که این امر شناخت (سولسو, ۱۳۸۱) او را افزایش می دهد, نگاه به زندگی را تغییر می دهد, خواسته های او منطقی تر می شود, بهتر می تواند مشکلات را حل کند, یا با آنها کنار بیاید, در نیجه کمتر و دیرتر به هم می ریزد, بنابراین بهتر زندگی می کند و زندگی بهتری خواهد داشت. زیرا کتاب خواندن انسان را فکور می کند, از هر نوعی (مذهبی, سیاسی, تاریخی, ادبی, علمی و غیره) که باشد فکر انسان را به حرکت می اندازد. البته از آنجایی که سطح کتاب ها یکسان نیست, طییعتا اثر گذاری آنها هم یکسان نخواهد بود. در نتیجه, در صورت افزایش سطح فرهنگ یا سرمایۀ فرهنگی افراد یک جامعه, سطح فرهنگ یا سرمایۀ فرهنگی جامعه نیز ارتقاء می یابد و پیشرفت و توسعۀ پایدار جامعه نیز افزایش می یابد. ضمن اینکه سلامت جامعه و امنیت در آن نیز می تواند تضمین شده و بهتر بشود.
زمانی که کتاب خواندن در یک جامعه درونی شد, نهادینه شد, همه گیر شد, خود افراد جامعه به دنبال آن می روند. از این رهگذر مؤلف جایگاه می یابد, ارزش پیدا می کند, رشد می کند, سعی می کند روز به روز بهتر, غنی تر, جذاب تر, لذت بخش تر, مفید تر, کارآمدتر, جدی تر و آموزنده تر بنویسد. و روز به روز خوانندگانش و مخاطبانش افزوده می شوند. در چنین جامعه ای مسئولین, برنامه ریزان, صاحب نظران, دست اندرکاران امور مختلف سیاسی, اقتصادی و فرهنگی بهتر, خوب تر و کامل تر می توانند در راستای پیشرفت جامعه برنامه بریزند, کار کنند و آینده نگری کنند و جامعه را به سمت اهداف پیشرفته هدایت, راهنمایی و سوق بدهند.
بدون هدف دفاع یا تعریف و تمجید جامعه ای می توان مثالی از یک کشوری مدرن و پیشرفته که چند قرنی است در مسیر پیشرفت و توسعۀ پایدار و باثبات گام بر می دارد و یقینا عیوب, نقص ها, کاستی ها و زشتی هایی هم دارد, اشاره کرد. کشور فرانسه که از دیرباز فرهنگ کتاب خوانی در آن بسیار نهادینه و همه گیر شده و رواج دارد. چند مثال از گذشته و حال این جامعه گویای نقش اهمیت کتاب در این جامعه و ارتباط آن با پیشرفت آن است. بدون شک دلایل دیگری در پیشرفت یک جامعه از جمله فرانسۀ مورد مثال نقش دارد. ولی جامعه ای که بتواند فرهنگ و سرمایۀ فرهنگی افراد خود را ارتقاء بدهد, راحت تر و سریع تر و کم هزینه تر می تواند مردم خود را به سمت و اهداف از قبل تعیین شده هدایت کرد.
در قرن هیجده امیل زولا نویسندۀ مشهور فرانسوی با انتشار یکی از رمان هایش (دکۀ پیاله فروشی), به نقل از سید حسینی به اندازه ای مورد استقبال واقع می شود که “با فروش آن پول کافی بدست می آورد که توانست ملکی به نام «مدان» در حومۀ پاریس خریده و هفته ای یک روز با دوستان و همفکران خود در این مکان گرد هم جمع می شدند.” (۱۳۸۹ : ۴۱۵) یا فروش کتاب ادگار مورن فیلسوف معاصر و زندۀ فرانسوی (که به ایران هم سفری کرده است) در حوزۀ اخلاق, به گفتۀ ناشر آن در طول دو ماه پنجاه هزار نسخۀ آن بفروش می رود (با پرسش مستقیم اینجانب از کتابفروشی معروف فناک (fnac) در پاریس). یا یکی از کتابهای میشل فوکو فیلسوف مشهور و فقید فرانسوی که آن نیز در مدت کوتاهی پنجاه هزار نسخۀ آن تمام می شود. یا کتاب خاطرات ریمون آرون جامعه شناس مشهور فرانسوی ۱۴۰ هزار و کتاب دیگرش به نام «تماشاچی متعهد» ۱۲۰ هزار نسخه به فروش می رسد (آرون ۱۳۷۰ : ۵) یا سرانجام در زمانۀ حال “در سال ۲۰۰۹ تعداد ۴۶۸ میلیون جلد کتاب در فرانسه به فروش رفته است. که انتشاراتی ها رشد ۳,۴ در صدی را نسبت به سال ۲۰۰۸ تجربه کردند.” (کتاب هفته, ۱۳۸۹ : ۱۷)
و اخیرا (خرداد ماه ۱۳۹۰) در سفری که جهت شرکت در کنگره ای در یونسکو (پاریس) شرکت داشتم, در مقابل شعبات یکی از بانک ها ماشینی (کامیون کوچکی که به یک کتابخانۀ سیار تبدیل شده بود و پله هایی موقت در مقابل دربی که در کنار آن تعبیه شده بود تا افراد به راحتی به درون آن بروند) را مشاهده کرده که مملو از قفسه های کتاب و سی دی فیلم و موسیقی بود. وقتی از مسئول این کتابخانۀ سیار پرسیدم که به کدام ارگانی وابسته هستند, در پاسخ گفت شعبۀ مرکزی بانک جهت صرفه جویی در وقت و رفاه حال کارمندان هر دو هفته یک بار با اطلاع قبلی در مقابل شعبه هایی قرار گذاشته تا به نیازهای آنان پاسخ بدهیم. ضمنا در صورت تقاضای کتاب خاصی اگر در انبار یا کتابخانۀ مرکزی ثابت داشته باشیم در روز معین همراه آورده در غیر اینصورت کتاب مورد نظر را تهیه خواهیم کرد. در ضمن گفتگو می گفت که البته در تلاش هستیم تا تعداد خوانندگان خود را نه تنها افزایش بدهیم بلکه, سطح شناخت و دانش آنان را با معرفی کتاب هایی ارتقا بدهیم. بی حساب نیست که با ذکر این مثالها در اتوبوس ها و مترو ها همیشه شاهد مطالعۀ افراد این جامعه هستیم.
اثرات مطالعه
مطالعه اعم از کتاب, مجله و یا روزنامه باعث بالارفتن شناخت و آگاهی های انسان می شود. بالارفتن شناخت در هر زمینه و سطحی اثرات زیادی بر سلامت شخصیت و چگونگی هویت انسان و حتی پیشرفت در زندگی می شود. اولا, این شناخت باعث افزایش عزت نفس شده, ثانیا, به خودشناسی انسان کمک می کند. ثالثا, بعضی از مشکلات فردی و زندگی را انسان می تواند حل کند رابعا, شناخت در زمینه ای باعث ایجاد و استحکام روابط اجتماعی می شود. ضمن اینکه روابط اجتماعی در مواقعی دریچه هایی را به سوی انسان باز می کند که باعث ارتقاء و پیشرفت فرد می شود.
از این رو, مطالعه نقش بسیار مهمی در سلامت انسان و سپس سلامت جامعه دارد. البته نوع و زمینه مطالعه نقش مهمتر و عمیق تری می تواند داشته باشد.
توجه داشته باشیم که منظور ما ارتقاء شناخت است و نه دانش, زیرا, دانش با شناخت و آگاهی متفاوت است و تاثیر یکسانی بر زندگی ندارد. همانگونه که هوش و ادراک با هوشِ هیجانی (گلمن, ۱۳۸۰) فرق می کند. چه بسا آدمهای باهوش (ادراکی) که به خاطر نداشتن هوشِ هیجانی موفقیتی در زندگی ندارند. بر عکس, افرادی با هوشِ هیجانی خوب و هوشِ ادراکی متوسط, موفقیت چشمگیری را در زندگی دارند. فراموش نکنیم, دانش مسلما به دنبال خود شناخت و آگاهی نخواهد آورد. چه بسا افراد دانشمندی که نسبت به موضوعی, از دانش بسیار بالایی برخوردار هستند, ولی شناخت ضعیفی نسبت به خود, زندگی و جامعه و غیره دارند. بنابراین, مطالعه شناخت را بالا می برد, ولی ممکن است که دانش خاصی در این زمینه ها نتواند نقش مهمی داشته باشد. بنابراین, مطالعه هم برای فرد و هم برای جامعه بسیار مهم و سودمند است که باید مسئولین جامعه تلاش کنند به طُرق مختلف به مردم آموزش داده تا شناخت آنان را ارتقاء بدهند که در نهایت خود از این ارتقاء شناخت مردم سود خواهند برد, زیرا, آنان به راحتی می توانند با مردم آگاه ارتباط برقرار کرده و خواسته هایشان را عملی کنند.
واقعیت جامعه :
بارها شاهد این نکته توسط خود مسئولین جامعه بوده ایم که از پایین بودن سطح مطالعه در جامعه ابراز نگرانی کرده اند. برای روشن شدن مطلب و تایید مطالب بالا, اشاره به پژوهشی پیرامون خانواده (منادی, ۱۳۸۵) کرده که در دو منطقه شمال و جنوب تهران با تعداد معدودی (۴۴) از مردان و زنان مصاحبه به عمل آمد, نتایج زیر را بدست آوردیم که قابل تعمق می باشد.
میزان مطالعه را بر اساس پاسخ های مردان و زنان به چهار بخش : خوب, متوسط, کم, و اصلا تقسیم کردیم. منظور از مطالعه خوب : هر روز حد اقل یک ساعت و بیشتر, متوسط : هفته ای چند ساعت, و کم : گهگداری در روز یا در هفته فرصتی که پیش بیاید, مورد نظر می باشد.
در سطح مطالعه خوب, در ضمن کم بودن میزان مطالعه, مردان و زنان تقریبا برابرند. میزان مطالعه متوسط, زنان بیشتر از مردان دارند. مطالعه کم و اصلا, نزد مردان و زنان تقریبا یکسان می باشد. کلا تعداد کمی از زنان و مردان مطالعه (از هر نوعی) داشتند.
از نقطه نظر تحصیلات نزد زنان در سطح دیپلم, بیشترین بخش را بخود اختصاص داده است, ولی در مردان یکسان می باشد. البته از سطح لیسانس و بالاتر مطالعات (در زنان و بیشتر در مردان) بیشتر تخصصی می شود. از نقطه نظر شغل, کارمندان مرد بیشتر از شغل آزاد مطالعه می کنند. ولی در زنان بر عکس, زنان خانه دار بیشترین مطالعه را داشتند. در مورد درآمد, افراد خیلی محروم و مرفه گروه ما کمتر مطالعه می کنند. در واقع از این نظر افراد با درآمد متوسط بیشتر از بقیه طبقات مطالعه می کردند.
از نقطه نظر نوع مطالعه مردان غالبا روزنامه و یا کتابهای تاریخی و تعدادی ادبیات می خوانند. چون تعدادی از آنان در ارتباط با تحصیلات خود کار می کنند, مطالعه علمی در راستای کار آنها می باشد. در حالیکه زنان بیشتر مطالعات روانشناسی, خانواده و خواندن قرآن و بعضا مطالعات دینی, زمان مطالعه آنها را پر می کند. ضمنا زنان بیشتر از مردان رمان می خوانند.
همچنین, تعدادی از افراد فقط یک نوع مطالعه داشته در حالیکه تعدادی دیگر در چند زمینه مطالعه می کنند.
از نقطه نظر منطقه شمال و جنوب نیز تفاوت هایی مشاهده شد. در جنوب شهر, زنان و مردان بیشتر از شمال رمان می خوانند. مطالعات علمی تخصصی در مردان شمال بیشتر از جنوب بوده ولی در زنان شمال و جنوب مطالعه علمی خیلی کم داشته اند.
مطالعات سیاسی مردان در جنوب بیشتر از مردان شمال بوده ولی زنان کمی برعکس می باشند. مطالعات روانشناسی زنان شمال کمی بیشتر از جنوب می باشد. مطالعات مذهبی مردان در شمال و جنوب تقریبا یکسان است. ولی در جنوب زنان بیشتر از شمال مطالعات مذهبی دارند.
به صورت خلاصه بر اساس نتایج پژوهش حاضر می توان در مورد مردان و زنان اینگونه عنوان کرد که, آنانی که در سطح دیپلم و فوق دیپلم هستند, نسبتا بیشتر از بقیه سطوح مطالعه (از هر نوعی) می کنند. تقریبا همین افراد به یک فعالیت هنری (گلسازی, سفالگری و غیره) غیر از مطالعه و کارکردن مشغول می باشند. ضمنا یا کمتر تلویزیون می بینند و یا در صورت تماشای تلویزیون, بیشتر و یا هم میزگردها و بحث های کارشناسی و در مردان علاوه بر این برنامه ها, اخبار را نیز می بینند. به عبارتی اینگونه زنان و مردان طبق تفکر بوردیو, دارای سرمایه های فرهنگی (۱۹۸۹) بالایی هستند. اولا, سطح تحصیلات خیلی بالا ثانیا, وضعیت اقتصادی در این امر نقش مهم و چشمگیری نداشت.
در کل, این حالت ها کمی بیشتر در زنان و مردان مقیم جنوب نسبت به شمال شهر مشاهده می شود. شاید بتوان گفت که افراد جنوب شهر به یک بیداری نسبی نسبت به همنوعان شمال شهر رسیده اند. با توجه به اینکه یک چرخه مطالعه, دیدن برنامه های میزگرد و بحث های کارشناسی و سپس مطالعه بخصوص بیشتر در زنان وجود دارد, نمی توان گفت کدامیک از این عوامل (مطالعه یا تماشای میزگردها) آغاز کننده بودند. ولی شاید بتوان گفت که کمی سیاسی تربودن آنان نسبت به همنوعان شمال شهر این انگیزه و حرکت را در آنها بوجود آورده است. یعنی اینکه آنها بیشتر اخبار می بینند, بیشتر در راهپیمایی ها و نماز جمعه شرکت می کنند, پس سیاسی شده اند. یعنی بیشتر از شمال در فضای سیاسی قرار دارند.
بر عکس, زنان و مردانی که کمتر مطالعه می کردند, بیشتر برنامه های معمولی (سریالها) تلویزیون را می دیدند و کمتر میزگردها و بحث های کارشناسی را پیگیری می کردند. یعنی, چرخه مطالعه کم و برنامه های معمولی تلویزیون در مورد آنها صدق می کند.
از این رو, به عنوان نتیجه نهایی می توان گفت که مردان و زنانی که به مطالعه بخصوص سیاسی, مذهبی, اجتماعی و موضوعاتی مانند روانشناسی و خانواده که مشکلات آنان را حل می کرد, بودند, غالبا برنامه های سیاسی و میزگردها را پیگیری کرده و شناخت بیشتر و بهتری نسبت به خود و زندگی داشته و کنترل جوانب مختلف زندگی خود را داشتند. همانگونه که ذکر شد این امر در جنوب شهر تهران بیشتر دیده می شد که به آگاهی بیشتری نسبت به افراد شمال شهر رسیده بودند.
از آنجایی که تنها تفاوت فاحش بین زنان و مردان شمال و جنوب شهر در نمونه های مورد مطالعه ما دیده شد, شرکت بیشتر افراد جنوب در نماز جمعه بود. از این رو, شاید بتوان گفت شرکت در نماز جمعه و شنیدن اخبار سیاسی و تحلیل های سیاسی توسط ائمه جمعه, عاملی بوده است و راهی بوده است که این افراد به شناخت بیشتری برسند. ضمن اینکه اینگونه افراد نسبت به حکومت در مقابل شمال شهری ها نقادتر بوده و نقدهای جدی تر و عمیق تری نسبت به زنان و مردان شمال شهر در مورد مسئولین حکومت داشتند. بنابراین, شناخت و آگاهی های سیاسی بیشتر زنان و مردان جنوب نسبت به همنوعان شمال شهر, باعث شده که آنان واقعیت گراتر بوده و از زندگی تخیلی و رویایی دورتر بودند. لذا, احساس کنترل زندگی و امنیت در آنان قوی تر می بود. از این رو, آنان نسبت به زنان و مردان شمال شهر, کمتر از مشکلات روانی و خانوادگی و حتی اجتماعی رنج می بردند.
منابع مطرح شده
– آرون ریمون (۱۳۷۰). مراحل اساسی اندیشه در جامعه شناسی. ترجمۀ باقر پرهام. تهران, انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
– سولسو رابرت. ال. (۱۳۸۱). روانشناسی شناختی. ترجمۀ فرهاد ماهر. تهران, انتشارات رشد.
– سید حسینی رضا (۱۳۸۹)و مکتب های ادبی. جلد اول. چاپ شانزدهم. تهران, موسسۀ انتشاران نگاه.
– کتاب هفته. (۱۳۸۹). کتاب, همچنان محصول محبوب جهانیان. شماره ۲۲۷, شنبه ۲۸ فروردین.
– گلمن دانیل (۱۳۸۰). هوش هیجانی. توانائی های محبت کردن و محبت دیدن. ترجمه : نسرین پارسا. تهران, انتشارات رشد.
– منادی مرتضی (۱۳۸۵). جامعه شناسی خانواده, تحلیل روزمره گی و فضای درون خانواده. تهران, نشر دانژه.
– Bourdieu Pierre (1989). Le sens pratique. Paris, Les éditions de Minuits.
– Freud Sigmund (1989). Introduction à la Psychanalyse. Paris, Petit Bibliothéque Payot.
دکتر مرتضی منادی جامعه شناس، دانشگاه الزهرا، و مدیر گروه جامعه شاسی و انسان شناسی خانوده در انسان شاننسی و فرهنگی است .