تصویر: هربرت مید
اگر کسی به شما بگوید، فرهیختگیِ انسانها در گروی تواناییشان در استفاده از «نماد»هاست، کمترین شکی نکنید. همانگونه که در زیر خواهیم دید، شعوری که انسان را از حیوان متمایز میکند، در قدرت درک و بکارگیری از نمادهاست. اما لازم است این نکته را هم اضافه کنیم که «درک نماد»ها و یا «بکارگیری نماد»ها، هر چند عملی است که فقط از انسان ساخته است، اما چیزی نیست که همینطوری از آدمی سر زند، بلکه محتاج زندگی کردن در جامعه و داشتن روابط اجتماعی به شیوهای خاص است (حالا هر شیوهای که باشد). برای اینکه مطلب را به وضوح دریابیم به اتفاق داستانی را دنبال خواهیم که نقش اولش را شما خواهید داشت:
نوشتههای مرتبط
فرض میکنیم شما دختر خانم جوانی هستید که جویای کار است و به طور اتفاقی از طریق آگهی در روزنامه خبردار میشوید که فلان مؤسسه قصد استخدام چند نفر دارد و خوشبختانه شما هم واجد تمام شرایطی هستید که در آگهی درج شده است. بالاخره روزمصاحبه فرا میرسد و وقتی به آن اداره میروید، به محض باز کردن درِ مؤسسه خود را در سالن بسیار بزرگی میبینید که در سمت چپ آن روی دیوار با علامت فلش و نوشتهای در بالایش متقاضیان کار را به طبقهی دوم دعوت میکند، وقتی به طبقه دوم میرسید با دیدن صفی طولانی از متقاضیان، حسابی دلسرد میشوید، اما از خوش اقبالی چشمتان به فرد آشنایی میافتد که از قضا کارمند همان اداره است. وی که از قصد شما خبردار شده است و نیز ناظر به انبوه افراد متقاضی است برای آنکه کمکی به شما کرده باشد، با زبان بیزبانی به شما میفهماند که شخص مصاحبهکننده آدم «بسیار مؤمنی» است. برای ما که در جامعهی ایران زندگی میکنیم، در پسِ عبارت «آدم مؤمن»، یک عالمه معنا و مفهومی وجود دارد که خبر از نوعی درک روابط و جهان میدهد. یا به بیانی دیگر، معرف شیوهای از زندگی است. باری، پوشش شما کاملاً اسلامی است اما با این وجود، اطلاعرسانیِ آن شخص آشنا به واقع این امکان را برای شما فراهم میکند تا به صورتی در اتاق مصاحبه حاضر شوید و به گونهای گفتگو کنید که «مؤمن» بودن «خود»تان را آشکار سازید.
در قلمرو عمومیِ جامعهی ایران، به همان نسبت که مرد مؤمن شیوهی حضور خاصی دارد (به عنوان مثال، نگاهی مستقیم به چهرهی زن ندارد، از دست دادن به زنان پرهیز میکند، در اتاقی در بسته با زنی نامحرم نمیماند و…،) زن مؤمن هم متقابلاً در مقابل مرد نامحرم، شیوهی حضور خاص خود را دارد که خود را ملزم به رعایت آن میکند: مراقب حجابش است، سخن گفتناش جلب نظر نمیکند و …
اکنون با استفاده از این ماجرا میخواهیم «کنش متقابل نُمادین» را در عمل تعریف کنیم. مثلاً میخواهیم نشان دهیم که اگر شما در جهان«نمادهای معنادار» زندگی نمیکردید و در تولید و باز تولید آن مشارکت نمیداشتید، محال بود بتوانید شخص اول داستان فرضی ما قرار بگیرید. شاید برایتان جالب باشد که بگوییم ، اینکه شما به «آگهی استخدامِ» آن مؤسسه، به عنوان «متقاضی کار» پاسخ دادید، به این میماند که بین شما و ساختار اداری آن مؤسسه گفتگویی صورت گرفته است: ازجایی فراخوانی برای کار، یا دعوت به شرکت در همایش و یا «صلایی» برای نماز داده میشود، شما با رفتن به آنجا و مشارکت در آن، در واقع به آن دعوت «پاسخ» دادهاید. همینطور توجه به علائم راهنمایی ـ رانندگی در حین رانندگی، خبر از «کنش متقابل»ی میدهد که به واسطهی «نماد»های متفاوت انجام گرفته است.
میخواهیم بگوییم که در هر دو مورد شما از طریق درک «نمادهای معنادار» با جهانی که در آن قرار دارید، ارتباط برقرار کردهاید. فیالمثل در مورد درک و ارتباط با آگهی استخدام، از نمادهای معنادارِ «زبانی» و ابزار ـ واژههای آن استفاده کردهاید و در خصوص رفتن به طبقه دوم به واسطهی فلش، و یا رعایت علامت«توقف ممنوع» در خیابان و یا…، از نمادهای معنادارِ «تصویری» استفاده کردهاید. بنابراین همانطور که میبینید به همین سادگی، در هر لحظه از شبانه روز همهی ما بلا استثناء در موقعیت «کنش متقابل نمادین» قرار داریم و مهمتر اینکه در آن موقعیت مشارکت میکنیم. حتا صدای زنگ اتمام کار ماشین رختشویی و یا صدای دزدگیر اتوموبیل همسایه و آژیر ممتد و پر هیاهوی ماشینهای پلیس و یا آمبولانسها، یک به یکشان برای ما دارای معنا و مفهومی نمادین هستند. زیرا همان توجهی که به آن نشان میدهیم و تفسیری که از آن در ذهن داریم، معنایی به جز «کنشهای متقابل نمادین» ندارند. و این یعنی ما در جهانی زندگی میکنیم که به واسطهی نمادهای معنادار مدیریت و هدایت میشود. و نکتهی مهم این است که برای انسان دارای جامعه و فرهنگ، نسبت این نمادها با انسانها مانند نسبت اکسیژن با زنده ماندن انسانهاست. زیرا انسانی که در جامعه و فرهنگ، پرورش یافته است حتا برای یک لحظه هم نمیتواند خود را خارج از نمادهای فرهنگی و اجتماعی تصور کند. آدمی را تصور کنیم که از اعماق تاریخ بیرون کشیدهایم، (فرضاً همانی که به آن «انسان نخستین» میگوییم)، گمان میکنید در برابر تک تک موقعیتهایی که برای ما قابل درک و ارتباط هستند، (و گاهی هم بسیار لذت بخشاند) چگونه عمل خواهد کرد؟ واقعیت این است که چون قدرت درک نمادهای ارتباط با جهانی که در آن قرار گرفته است را ندارد، بدون هر گونه قدرت عمل میشود و در نتیجه جهان و هستی برایش به کابوس بدل خواهند شد.
بهرحال در هر جامعهای که زندگی کنیم، جامعهی مربوطه، از ساختارهای گوناگونی (از جمله اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و….،) برخوردار است و ما هر عملی که بخواهیم انجام دهیم به طرز شگفتی ناگزیریم که نمادهای معنادار آن ساختارها را در نظر بگیریم. حتا اگر قصد داشته باشیم به طور پنهانی، نظم آن ساختار را برهم زنیم و از آن تبعیت نکنیم (مانند قاچاقی سوار اتوبوس یا مترو شدن و …،) باید نمادهای معنادار آنرا بشناسیم. باری، هنگامی که میخواهیم قبض آب و برق را پرداخت کنیم ، یا خانهای اجاره کنیم و یا با دوستانمان در رستوران غذا بخوریم ، یا مسافرتی به خارج از ایران برویم و یا هزاران عمل روزمرهی دیگر (که همواره بدون ذرهای فکر به نحوهی عملش در حال انجام دادنشان هستیم،) بدون درنظر داشتن نمادهای معنادار(ی که هدایتگر به سرانجام رساندنِ هر کدام از این اعمال هستند) ، هرگز نمیتوانیم قدمی از قدم برداریم. به بیانی دقیقتر اگر در عالم فرض، آن انسان نخستینِ مورد مثال، بخواهد در عصر حاضر زندگی کند، و در جستجوی خانهای هم باشد، قبل از هر چیز باید بداند که برای یافتن خانه میباید به بنگاه معاملات ملکی و نه بیمارستان و یا رستوران و یا سینما برود که همین امرِ تمیز دادنِ این مکانها از یکدیگر به معنای راه یافتن به نمادهای معنادار است، صرف نظر از اینکه در بنگاه معاملات ملکی باید بتواند با ادبیات مسلط در آنجا ارتباط برقرار کند. مثلاً اگر بخواهد در ایران به دنبال خانهای استیجاری باشد، باید بتواند درکی از اصطلاح «تمام رهن» داشته باشد؛ که در حقیقت این اصطلاح «نمادی معنادار» در جامعهی ایران است. و یا اگر هم این پیشفهم را از قبل نداشته باشد، میباید از قدرت درک مطلب (ی که در این رابطه برایش توضیح میدهند) برخوردار باشد.
بنابراین همانگونه که میبینیم درجهی موفقیت یا عدم موفقیتِ «کنش متقابل نمادین»، به ذخایر مشترکِ نمادهای معنادارِ بین آدمها بستگی دارد. در مثالِ آگهی استخدام (در جایگاه یک دخترخانم) که در بالا آورده شد، اگر شما درکی از مفهوم «مؤمن» نداشته باشید، اطلاعاتی که آن فرد آشنا در اختیارتان قرار میدهد هیچ کمکی نمیتواند به شما کند. بنابراین شرط کارآیی نمادها در«معناداریِ مشترک» آنهاست.
اما در این لحظه برای آنکه بتوانیم متن را ادامه دهیم، لازم به یادآوری این نکته است که رابطهای که بر اساس این متن بین من و شما در مقام «مخاطب و مؤلف» شکل گرفته است، رابطهای بر اساس «کنش متقابل نمادین» است. همانگونه که شاهد بودیم، در تمام این مدت، روی سخن من به طور مستقیم «شما» هستید. در واقع باید اینطور بگویم که برای من در مقام نویسندهی این سطور، شکل گیریِ این نوشته، فقط به دلیل وجود پیشاپیش مخاطبانی است که قرار است این مطلب را بخوانند. حال اگر این گفته بدین معنی باشد که صِرف حضور «مخاطب» ، بنیاد شکل گیریِ روابط است، می توان این ادعا را هم کرد که «کنش متقابل نمادین» بنیاد درک و فهم «خود» ، «جهان» و «دیگری» است. اولاً که شما هرگز نمیتوانید خودتان را خارج از موقعیتی ببینید و به تصور درآورید. یعنی هرگونه که بخواهید به «خود»تان فکر کنید و یا «خود» را تصور کنید همواره این خود «در یک موقعیت» است. مثلاً: در مهمانی، سر سجادهی نماز، در خیابان، پشت بوم نقاشی و…؛ همهی این موقعیتها ، در حقیقت، «موقعیتهای ارتباطی» هستند. یعنی هر کدام از آنها متشکل از «نمادهای معناداری» هستند که نه تنها شما را به موقعیتی که در آن قرار گرفتهاید واقف میگردانند بلکه به شما امکان مشارکت در آن موقعیت هم میدهند.
وانگهی این سخن بدین معنی نیز هست که اگر من و شما می توانیم از «خود» فراتر رویم و درکی از «دیگری» داشته باشیم، صرفا به این دلیل است که توانا به کنش متقابل و درک «نمادهای ارتباطی» هستیم . بنابراین با تکیه بر این توانایی است که من میتوانم، فیالمثل با به تصور درآوردن موقعیت «ناآشنا به بحثِ پیش رو»یی که مخاطبم در آن قرار دارد، از «خودم «فراتر» روم و سعی در بیانِ موضوعِ پیش رو به زبان ساده داشته باشم. (مسلماً مشروط به اینکه با قلمرو «نماد»های موضوع مورد بررسی آشنایی داشته باشم.).
اکنون اگر چند قدمی از آنچه تا این لحظه گفته شد فاصله گیریم، و کل ماجرا را با نگاهی دیگر بنگریم، متوجه میشویم که در زندگی روزمره (که قلمرو اصلی کنش متقابل نمادین است،) اتفاقات بسیار جالبی میافتد که نشان دهندهی ظرفیت «خلاق» و «پویا »ی «کنش متقابل نمادین» است که توضیح آن بدون لطف نیست. به عنوان مثال احتمالاً برایتان جالب خواهد بود اگر بدانیدکه به دلیل همین فضای مشترک نمادهای ارتباطی از یکسو و ظرفیت «فراتر رفتن از خود» در کنش متقابل نمادین از سوی دیگر است که شما توانستید از «خود» تان با هر جنسیت و سنی که دارید ، فراتر روید و در جایگاه مورد مثال «دختر خانم جوانِ جویای کار» قرار بگیرید. بنابراین همانطور که ملاحظه میکنید ، استفاده از این مثال فقط بدین علت بود که عملاً با کنش متقابل نمادین آشنا شوید.
اما وقتی به یاری کنش متقابل نمادین از ظرفیتِ «فرارَوی» (فرارفتن) از «خود» برخوردار باشیم و همینطور مجهز به نمادهای معنادار مشترک با «دیگری» باشیم، آیا این بدین معنی نیست که می توانیم از «خود»مان، خودی «وانمودی» به دیگری ارائه دهیم. به عنوان مثال ، اگر دختر خانم مثال ما آدم مؤمنی نباشد اما نمادهای معنادار «زن مؤمن» را بشناسد، آیا این احتمال وجود ندارد که در آن روز مصاحبه «وانمود» به «مؤمن» بودن کند؟ به طوری که بتواند مصاحبه کننده را در مقام «دیگری و مخاطب کنش» فریب دهد؟
همانگونه که می بینیم «فریب» دادنِ طرف ارتباطی و «دروغ» گفتن به او (و موفق شدن) فقط از اینرو می تواند اتفاق بیافتد که اساساً کنش متقابل نمادین، متکی بر درک متقابل و فراتر رفتن از خود است. مسلماً دروغ و فریب عمل ناشایستی است اما در این لحظه، ما به هیچ وجه قصد بحث درباره آنرا نداریم بلکه فقط میخواستیم آنرا به عنوان بخشی از حیطهی عملکردیِ کنش متقابل نمادین نشان دهیم.
آذر ۱۳۸۹
پس از متن:
تا آنجا که اطلاع دارم ، در خصوص تعریف و تبیین نظریهی «کنش متقابل نمادین» به قلم نظریهپردازان مختلف این مکتب (که تعدادشان کم هم نیست: جرج هربرت مید، بلومر، روزنبرگ، اروینگ گافمن و… ) هنوز کتابی به زبان فارسی منتشر نشده است. اما چون نظریه را مهم و دانستن آنرا لذت بخش میدانم، متن حاضر را با استفاده از کتاب های دست دومی که به معرفی این نظریه و نظریه پردازان آن پرداخته است و خود فراوان از آنها آموخته ام برای شما نوشتم:
نظریه اجتماعی مدرن ، نوشته یان کرایب ؛ ترجمه عباس مخبر ، انتشارات آگه ، ۱۳۸۱ ،
نظریه ی جامعه شناسی در دوران معاصر، نوشته جورج ریتزر ؛ ترجمه محسن ثلاثی ، انتشارات علمی ، ۱۳۷۴