انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

گفتگو با خانم آرزو م . : طباخ و فروشنده آش و حلیم در محله «حسین آباد» اصفهان

پیش ازگفتگو:«حسین آباد» محله ای است که از قدمت دیرینه تاریخی (صفویه) برخوردار است و علی‌رغم نابودی و یا از رونق افتادگی بسیاری از محلات قدیمی شهر اصفهان، هنوز به حیات خویش ادامه می‌دهد و تا حد زیادی محلیّت‌ خود را حفظ کرده است. همین امر کافی است تا دلیلی باشد بر اهمیت مصاحبه با ساکنین این محله؛ از لابلای خاطرات و گفته‌های (مصاحبه با) آقای «گلچین»مغازه دار و نیز مطلبی که از آقای دکتر «ساسان» در هفته گذشته منتشر شد، تا حدی با این محله آشنا شده‌ایم و امروز هم مصاحبه‌ای دیگر خواهیم داشت.

اما در مصاحبه حاضر سراغ یکی از مغازه‌دارانی می‌رویم که به تازگی در آن محله ساکن شده‌ است. ایشان دخترخانم جوانی هستند با مغازه اجاره‌ای کوچک که در آن به طبخ و فروش آش و حلیم مشغول است. و همانگونه که خواهیم دید، او و خانواده‌اش یک دهه است که کلاً به شهر اصفهان مهاجرت کرده‌اند. در نتیجه هیچ گذشته‌ و یا خاطره‌ای مشترک بین این فروشنده جوان با محله و ساکنین آن وجود ندارد. و طبیعی است که «آرزو»ی عزیز به دلیل جوانی و غیراصفهانی‌ بودن‌اش، فقط قادر باشد، «خیابان» و محله‌ای را ببیند که دست بر قضا در آن ساکن شده است. فقط همین: یکی از چندین و چند خیابان و محله شهر اصفهان…..؛ و در چنین چشم اندازی، شاید «حسین آباد» برای وی، صرفاً به منزله خیابان و محله نسبتاً امنی‌ باشد که مغازه نقلی و تر و تمیزش در آن واقع است؛ اما در پس چنین واقعیتی، واقعیت پنهان دیگری وجود دارد؛ اینکه، فضای اجتماعی نسبتاَ امن و قابلِ اعتماد «حسین‌آباد»، به فروشنده (و مهاجر) جوان، این امکان را می‌دهد تا به «آینده»ی خویش با خوش بینی بیندیشد.
باری، اطلاعات زیر از مرکز (اداره) اطلاعات و آمار شهرداری اصفهان گرفته شده است که شاید کمکی باشد به آشنایی بیشتر با این محله بسیار قدیمی؛

محدوده منطقه حسین آباد اصفهان:

از شمال به خیابان دقیقی
از غرب به خیابان وحید
از جنوب به خیابان ارتش
از شرق به خیابان حکیم نظامی؛
جمعیت موجود در سال ۱۳۸۵ : معادل ۱۳۵۱۸
جمعیت موجود در سال ۱۳۸۹ : معادل ۱۵۳۰۸
مساحت محدوده تقریباً ۱۳۹/۹۱۰ متر مربع
کاربری های موجود، تعداد و مساحت آنها:
آموزشی ۱۰ واحد با مساحت ۴۰۶۶
فرهنگی ـ مذهبی ۱۱ واحد با مساحت ۶۹۰۸
بهداشتی ـ درمانی ۲ واحد با مساحت ۹۵۲
با تشکر از آقای امید شهبازی در تهیه این اطلاعات از شهرداری اصفهان
************

روحی : از اینکه دعوت به مصاحبه را پذیرفتید ممنونم . لطفا خودتان را معرفی بفرمایید.

خانم آرزو م. : متولد سال ۱۳۶۴ ، شهر لاهیجان هستم و از دبیرستان انزلی دیپلم گرفته‌ام.

روحی : لطفاً بفرمایید چطور شد که به اصفهان مهاجرت کردید؟

آرزو : بعد از اینکه پدرم سکته کردند و فوت کردند، تصمیم گرفتیم که شهرمان را عوض کنیم. پدرم فیزیو تراپ بود. و مادرم هم کارمند اداره بهزیستی هستند. مادر بزرگم در شاهین شهر زندگی می‌کنند. قبلا وقتی برای دیدن او می آمدیم چند باری هم به شهر اصفهان آمده بودیم. و از اینجا خیلی خوشمان می‌آمد. این بود که وقتی پدرم فوت کرد به این شهر آمدیم. و الان هم ۱۰ سال است که اینجا زندگی می‌کنیم. برادرم دانشجو است رشته مهندسی صنایع در دانشگاه… مادرم هم کار می کند . او ۴۲ سال دارد متولد سال ۴۵ است.

روحی: چه شد که این شغل را انتخاب کردید، و چه مدت است که مشغول‌اش هستید؟

آرزو : شغل سختی است . مخصوصا برای ما که تازه کاریم تا فوت و فن کار دستم بیاد ولی خیلی هم شیرین است . از این لحاظ که وقتی مردم تعریف می‌کنند. از زمانی علاقه مند شدم به آشپزی که چند بار برای مهمانهایمان غذا درست کردم وقتی تعریف کردند خیلی خوشحال شدم . چند ماهی است که مغازه زده‌ام . از چند سال پیش تصمیم به این کار داشتم ولی موقعیت پیش نیامد.

روحی : چرا خیابان «حسین آباد» را انتخاب کردید ؟ آیا منزلتان در همین خیابان است ؟

آرزو : قسمت بود . خیلی جاها را دیدیم اما اینجا چشم‌مان را گرفت. شرایطش هم خوب بود. چون اینجا قبلاً هم مغازه آش فروشی بوده. اما چون شغل دومش بود ، کارش خوب نگرفت . آخه مرتب نمی‌ایستاد. بعدم اینکه به علت بومی بودن این محله و خونگرم بودن مردمان اینجا برایمان خوب است. محله قدیمی است و اخلاق مردمش هم خوب است و آدم احساس دلگرمی می کند. البته تمام ایران مردمان خونگرمی دارد. ما ایرانیان معروف به خونگرمی هستیم … انگار همه چیز جور شد تا به اینجا بیایم با اینکه خیلی جاهای دیگر را دیدیم قسمت بود. منزلمان در این خیابان نیست اما خیلی هم از اینجا دور نیست. در خیابان وحید زندگی می‌کنیم.

روحی : آیا در پختن آش از کسی هم کمک می گیرید یا کارهایش را خودتان به تنهایی انجام می دهید ؟

آرزو : بله یکی از دوستانم و برادرش به من کمک می‌کنند. چون نمی‌توانم تمام کارها را خودم تنهایی انجام دهم. این کار اولین شغل من است و قبلا اصلا کار نمی کردم. قبلش که درس می خواندم و تحصیل می‌کردم و وقتی هم که دیپلم گرفتم چند سال تو خونه بودم . دوست نداشتم که بروم سر کاری که اداره باشد و وقتم مال خودم نباشد. وگرنه مادرم که توی اداره بهزیستی کار می کند می توانست کمک کند توی اداره کار کنم. دوست داشتم که توی مغازه کار کنم. مثلا خیلی دوست دارم یک مغازه از خودم داشته باشم مال خودم باشد و اجاره ندهم . مثلا یک مغازه لباس فروشی.

روحی : آیا مغازه اجاره ای است ؟ درآمد تان از راه فروش آش ، آنقدر هست که پول اجاره اش در بیاید؟

آرزو: بله اینجا اجاره‌ای است. ماهی هم ۳۰۰ هزار تومان پول اجاره‌اش است. اگر کار داشته باشیم بله انشاءالله پولش درمی‌آید. الان یواش یواش داریم شناخته می‌شویم. سفارشی داریم. برای مدرسه‌ها و مسجدها که صبحها نذری می‌دهند، حلیم و آش می‌پزیم. بعضی از خانمها هم که می‌خواهند «سفره» بیاندازند، برایشان آش می‌پزیم و حلیم و این چیزها می‌پزیم.

روحی : با مغازه های همسایه هم ارتباط دارید ؟ مثلا آیا می دانید که مغازه های روبرو و یا دو طرف مغازه را چه کسانی اداره می‌کنند و یا چه کالایی ارائه می‌کنند ؟

آرزو : خیر ، ارتباط نداریم اما می دانم چه مغازه هایی اطرافم هست . برخوردهایشان خوب بوده ، احساس غریبی نکردم. من برای خرید به سوپر روبرویی می‌روم و سلام و علیک داریم و می‌دانند که اینجا کار می‌کنم. اما هیچوقت برای خرید حلیم یا آش به اینجا نیامده است . اما مغازه‌های بغلی‌مان و اطراف گاهاً برای خرید آش یا حلیم می‌آیند.

روحی : آیا مردم «شمال» هم صبحها، حلیم و عدس می‌خورند؟

آرزو : اصلا در شمال حلیم را با عدس نمی خورند . بعد هم حلیم را با شکر می‌خورند. ولی وقتی فهمیدم اصفهانی‌ها چطور می‌خورند، مطابق ذائقه آنها درست کردم. حتا در شمال با گوشت بوقلمون یا سینه‌‌ی مرغ درست می‌کنند اما اینجا آنرا با گوشت می‌پزند.

روحی : آیا مایحتاج تان را از همین خیابان حسین آباد تهیه می کنید ؟ لطفا هم در مورد مواد غذایی بفرمایید و هم در مورد لوازم شخصی (پوشاک و …) ؟

آرزو : روزانه برای خرید خانه بله از همینجا خرید می‌کنیم. برای مغازه هم از عمده‌فروشی که همه چیز می‌فروشند و قیمتش ارزان‌تر تمام می‌شود می‌خریم. برای لوازم شخصی هم که هر کجا که خوشمان بیآید و قیمت هم مناسب و ارزان باشد خرید می‌کنیم. مثلا اطراف خانه خودمان بد نیست قیمت‌هایش…

روحی : گفتید در محله «وحید» زندگی می‌کنید آیا خانه از خودتان است ؟

آرزو : خیر ، منزلمان اجاره‌ای است و به همین دلیل هم تا به حال چند جا عوض کرده‌ایم. معمولا توی همین اطراف دنبال خانه می‌گردیم ، وحید ، حسین آباد و…

روحی : خانواده تان با کار کردن شما و کاری که انجام می دهید مشکلی ندارند ؟ تا چه حد شما را حمایت می‌کنند ؟

آرزو : خیر با کار من مشکلی ندارند و پیشنهاد آنها هم بود و من را حمایت می‌کنند . البته خانواده‌ی من مادرم و برادرم است . چون گفتم که پدرم فوت کرده‌ است . وقتی ۱۰ سالم بود او فوت کرد.

روحی : آیا در این خیابان مغازه دیگری هم هست که فروشنده اش «زن» باشد ؟

آرزو : بله ، یکی لوازم آرایشی است و آن یکی هم در داروخانه گیاهان دارویی کار می‌کند.

روحی : نظرتان درباره مشاغلی که اخیراً خانمها به آنها روی آورده اند چیست ، به عنوان مثال شغلی مانند خودتان که تا همین اواخر در شهرهای بزرگ مردها متصدی اش بوده‌اند؟

آرزو : بسیار عالی است چون دیگر زیاد فرقی بین زن و مرد از لحاظ کاری نیست و دوم باعث اعتماد به نفس بیشتر خانمها می‌شود و بعد هم از خیلی کارهای بد دوری می‌کنند . الان به دلیل نیاز اقتصادی لازم است که زنها هم کار کنند . همین حالا اگر مادرم کار نمی‌کرد ، بعد از فوت پدرم ما چه کار می‌کردیم !؟ برای همین هم زنها مجبور به کار هستند و هم اینکه «کار» به آدم اعتماد به نفس می‌دهد.

روحی : دوست دارید شوهر آینده‌تان شغلش چه باشد؟

آرزو : دوست ندارم اداره‌ای باشد. دوست دارم شغل‌اش آزاد باشد و اختیارش از خودش باشد . اگر هم مثل خودم طباخ باشد بهتر…

روحی : آیا در این خیابان (به جز مغازه‌ی شما) مغازه دیگری هم هست که کارش پختن آش باشد ؟ و در ضمن آیا مشتریان شما محلی هستند یا آنکه از مناطق دیگری هم برای خوردن یا بردن آش به اینجا می‌آیند ؟

آرزو : بله همین نزدیکی ها یک جایی توی یک کوچه ای هست که آش می‌پزد . مشتری های ما هم محلی هستند و هم گذری . گذری خیلی داریم . بعد هم که آشنا می‌شوند دوباره می‌آیند و خرید می‌کنند . مثلا از مناطق دیگر مشتری داریم. مشتریهای صبح معمولا آقایان هستند که دارند می‌روند سرکار و خانمها هم بیشتر بعد از ظهر ها می‌آیند.

روحی : به نظر شما خیابان حسین آباد چگونه است ، جایش در شهر خوب است ؟ چه کم و کاستی هایی دارد؟ آیا فکر می کنید اگر مغازه تان در جای دیگری بود ، بهتر بود کجا؟

آرزو : خیابان خوبی است فقط باریک است و جای پارک ندارد . از لحاظ بهتر بودن جایش هم اگر آشپز خوبی باشی و برخورد خوب و بهداشتی داشته باشی، فرقی نمی‌کند کجا باشی. اگر هم بهترین جا باشی و این سه را نداشته باشی ، پیشرفت نمی‌کنی.

روحی : از موقعیت خودتان راضی هستید ؟ اگر قدرت تغییر زندگی تان را داشتید ، چه چیز را تغییر می‌دادید؟

آرزو : بله راضی هستم . خیلی چیزها است که نمی‌توانم بگویم ولی خوب خیلی کارها را که کردم را نمی‌کردم و خیلی کارهایی که نکردم را می‌کردم ولی ای کاش می‌شد با عقل الان اگر بشه و گرنه بازم فرقی نمی‌کند چون تمام اشتباهاتم را تکرار می‌کنم.

روحی : خسته نباشید. از اینکه اجازه‌ی این مصاحبه را به من دادید از شما تشکر می‌کنم.

پس ازگفتگو :

انتشار این مصاحبه به دلیل آماده نبودن همه مطالب مربوط به محله حسین آباد، ناگزیر به تأخیر افتاد. هفته گذشته به محله رفتم تا سری به آرزو خانم بزنم و از حال و روزش باخبر شوم که متأسفانه متوجه شدم مغازه کوچک و قشنگش بسته شده است. …
ظاهراً پدیده بی‌رونقیِ به اصطلاح «کار و کاسبی»، (با گرم شدن هوا؟) گریبان او را هم گرفته است. بهرحال بحران اقتصادی و بی‌کاریِ ناشی از آن و فقدان امکانات مدیریتی صحیح برای اشتغال‌زایی بادوام، این روزها باعث شده است تا در تمامی شهرها اعم از کوچک و بزرگ، (قدیمی و یا جدید)، با انبوهی از مغازه‌ها (و عموماً فروشنده مواد خوراکی از نوع غربی‌اش به اصطلاح «فست فود» گرفته تا نوع سنتی‌اش «آش و …») مواجه شویم. مغازه‌هایی نسبتاً کوچک که به راستی به یکباره جلوی مان «سبز» می‌شوند و با همین سرعت نیز «محو و ناپدید» می‌شوند. آنهم بدون گذاشتن «ذره‌ای اثر» از آرزوها و امیدهایی که به باد رفته است.

اصفهان ـ تیر ماه ۱۳۹۰

برای مشاهده تصاویر در زیر کلیک کنید:

۱۰۶۳۳