انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تاثیر ساختارها و نظام سیاسی بر فرهنگ سیاسی؛مطالعه موردی:مردم دهستان اشکور

مقدمه
در هر نظام سیاسی یک قلمرو ذهنی سازمان یافته در باب سیاست وجود دارد که نظام سیاسی آن را هدایت می کند و به آن ساخت و معنا می دهد و در ادامه با تأسیس نهادها و مؤسساتی کارآمد به جامعه پذیری ها و فرهنگ پذیری ها آن کمک می نماید. دولت با سیاستگذای های حساب شده تلاش می کند سیاست فرهنگی خاصی را که تثبیت کننده نظام سیاسی و تأمین کننده منافع طبقه حاکم است را به نحوی عمیق در رفتار و کردار مردم القاء کرده و در جامعه گسترش دهد. بدین ترتیب در هر نظام سیاسی، از جمله در ایران یک قلمرو ذهنی سازمان یافته در باب سیاست و قدرت حکومتی وجود دارد … که نظام سیاسی آن را تنظیم و هدایت می کند و ساخت و معنا می دهد و با تأسیس سازمان های آموزش، تبلیغاتی و تربیتی به جامعه پذیری و فرهنگ پذیری کمک می نماید. بدین سان دولت همواره رواج دهنده نوعی فرهنگ دستوری و رسمی است(ازغنندی ، ۱۳۸۵ ، ۷۴).
در کنار این دولت ها با نوع کنش و رفتاری که از خود نشان می دهد و نوع عملکردشان، مردم از آن دولت متناسب با آن کنش و رفتار و عملکرد، خواسته ها و نیازهایی را طلب می کند که جدایی از آن نوع فرهنگ دستوری و رسمی است. و در واقع بر اساس تجربه و نه یک مطلب القائی دست به فکر کردن درباره دولت و چگونگی عمل دربرابر آن دولت خاص از خو نشان می دند.که در اینجا ما به بررسی هر دو این نوع تأثیرگذاری بر فرهنگ سیاسی را مورد بررسی قرار می دهیم.

رابطه دولت و فرهنگ سیاسی :
در اینجا، در ابتدا سعی می کنیم مباحث نظری که به پژوهش ما در ارتباط است را بیان کنیم ، که آن را در قالب تاثیر گذاری رسمی و تاثیر گذاری غیر رسمی و نا خودآگاه دولت بر فرهنگ سیاسی را مطرح کنیم و در ادامه بحث، به کارهای پژوهشی که درباره ایران صورت گرفته را مطرح می کنیم.
در مورد این رابطه(دولت و فرهنگ سیاسی)؛ یکی از کارهای نظری کلاسیک در علوم سیاسی، کار تحقیقاتی مشترک گابریل آلموند و سیدنی وربا به نام « فرهنگ مدنی : ایستارهای سیاسی و دموکراسی در پنج کشور (انگلستان ، آمریکا، ایتالیا ، آلمان و مکزیک )، در سال ۱۹۶۳ است. آن ها تأکید بر رابطه ساخت قدرت و فرهنگ سیاسی دارند و این را می توان در تعریفی که از فرهنگ سیاسی می دهند، می توان مشاهده کرد : « فرهنگ سیاسی همان نظام سیاسی به صورت درونی شده در ادراکات ، احساسات و ارزیابی مردم است» (بشیریه ، ۱۳۸۰ ، ۱۶۱).

در این زمینه وقتی این دو نظریه پرداز، به بررسی پنج کشور(اشاره شده) می پردازند، در مورد انگلستان و آمریکا، آن ها قائل به یک فرهنگ سیاسی انسجام به معنای « اعتماد از طرف مردم به رفتارهای ثابت و نظام حقوقی قابل پیش بینی دولت» هستند و این در حالی است که زمانی که آلموند و وربا تحقیق خود را انجام می دادند، تنها چهار درصد مردم ایتالیا از تعلق به کشورشان احساس افتخار می کردند. در عین حال، حس بیگانگی نبست به نهادها و نظام سیاسی توسط عامه مردم به عنوان حس و تمایل ناخودآگاه در میان مردم ایتالیا حالت فراگیر داشت. نگاه بدبینانه مردم ایتالیا به نظام سیاسی، ریشه در ساختار ناکارآمد اداری ، قوه قضائیه قابل نفوذ و سیاستمداران خودمحور دارد. در ذهن ناخودآگاه مردم ایتالیا « دولتی ها » عده ای هستند که به فکر مردم نیستند و منافع خودشان را دارند و در مقابل مردم هستند (سریع القلم ، ۱۳۸۶ ، ۴۰ ـ ۳۶). بنابراین در اینجا می توان گفت که؛ عملکرد کارآمد دولت چه نقش کلیدی در اعتمادسازی میان مردم حکومت ایفا می کند و موجب شکل گیری ذهنیت سیاسی خاص نبست به ساختار سیاسی و قدرت حاکم می شود.

از این جهت وقتی به رابطه ساختار سیاسی و فرهنگ سیاسی توجه می کنیم ، در بحث جامعه پذیری، جامعه پذیری از نوع ثانویه، تأثیر بیشتری نبست به جامعه پذیری اولیه دارد. در اینجا منظور از جامعه پذیری اولیه ، تأثیر نهادهایی مانند خانواده و تعلیمات مذهبی در طی جامعه پذیری است و منظور از جامعه پذیری ثانویه ، تأثیر نهادهای اجتماعی مانند دولت و نظام سیاسی می باشد. که در اینجا باید گفت که در پیدایش و تقویت فرهنگ سیاسی، جامعه پذیری اولیه مهم هستند ولی در مورد تکوین و به یژه تداوم فرهنگ سیاسی جامعه پذیری ثانویه نقش اساسی را ایفا می کند (ر.ک بشیریه،۱۳۸۰، ۱۶۲- ۱۶۱). بنابراین همانطور که در بالا در مورد کشور ایتالیا توضیح داده شد، گسترش بی اعتمادی و بدبینی به قدرت ، در واکنش به تجربه و عملکرد ساخت سیاسی، قابل فهم و انتظار است که در جریان جامعه پذیری ثانویه اتفاق افتاده است.
علاوه بر رابطه ذکر شده ، دولت هایی سعی می کنند به وسیله نهادها و سازمان های که خود در دست دارند، توسعه سیاسی و در کنار آن فرهنگ سیاسی خاصی شکل دهنده و منشأ عمل و رفتار سیاسی برای افراد آن جامعه باشد. که این را از طریق نهادهایی مانند مدرسه ، رسانه های جمعی، احزاب سیاسی و … سعی می کند، تحقق بخشند (ر.ک آلموند و پاول، ۱۳۷۵، ۳۱-۲۲ ).
در مورد تحقیقاتی که در مورد این رابطه ساختار سیاسی و فرهنگ سیاسی، دربارۀ ایران صورت گرفته ، باید به چند مورد اشاره کرد؛ یکی از آنها، کاری است که توسط ماروین زونیس در کتاب « روانشناسی نخبگان سیاسی ایران » صورت گرفته. وی چند ویژگی برای نخبگان سیاسی ایران برمی شمرد که این ویژگی ها به نوع ساختار سیاسی و دستگاه حکومتی محمدرضا شاه در ارتباط است. در واقع ساخت قدرت مطلقه شاه ، چنین ویژگی ها و رفتارهای را در مردم و نخبگان سیاسی ایجاد کرده است. به عنوان مثال یکی از ویژگی ها بی اعتمادی است که نویسنده ، به نقل از نشریه سحر، در مورد چرایی بی اعتمادی مردم ایران می نویسد ؛ « … اگر حقیقت را می خواهید مردم اعتماد خود را نسبت به هرکس و هرچیز از دست داده اند … این عدم اعتماد به خویشتن از تجربه عملی آن ها شروع می شود و طبیعتاً به دیگران هم گسترش می یابد … آن ها دروغ های فراوانی (از دستگاه حکومت و نظام سیاسی) شنیده اند. خزیدن ها و لغزیدن های فراوانی دیده اند … به چه کسی می توانند اعتماد کنند … »؛ که زونیس عدم امکان تحرک اجتماعی را با این احساس بدبینی و بی اعتمادی در ارتباط می داند. او به طورکلی بدبینی و بی اعتمادی و نگرش بدبینانه نسبت به زندگی سیاسی را با احساس بی قدرتی و ناتوانایی سیاسی و به ویژه قدرت و نحوه عملکرد نظام سیاسی تعیین کننده می داند (ر.ک ، زونیس ، ۱۳۷۸ ،۳۱-۲۲ و همچنین همان، ۴۹۱ـ۴۳۵). در کل ماروین زونیس در این کتاب به دنبال این است که بین فرهنگ سیاسی و نظام سیاسی دوره پهلوی دوم ارتباط برقرار کند که می خواهد بگوید، اگر ما شاهد فرهنگ سیاسی تملق ، چاپلوسی ، دروغ ، چند شخصیتی در بین ایرانیان هستیم، این برمی گردد به نظام پهلوی که از مردم می خواهد که شخص شاه و افکار و تمایلات و سیاست ها و منافع او را تابع همه امور قرار دهیم، در نتیجه این است که ما شاهد افکار و ذهنیت بی اعتمادی و ضدیت با نظام حکومتی هستیم.
یکی دیگر از تحقیقاتی که درباره رابطه ساخت دولت و فرهنگ سیاسی ایرانیان صورت گرفته ، توسط دکتر حسین بشیریه است. وی این رابطه را در قالب « فرهنگ سیاسی آمریت / تابعیت » بحث می کند. بشیریه از ویژگی های این نوع فرهنگ سیاسی که مردم ایران دارا می باشند، این می داند که مردم حاکم را موجودی برتر و قهرمان گونه و بی همتا می دانند و به نحوی قداست دارد … در فرهنگ تابعیت مردم انتظار دارند که حکومت همه کارها را انجام دهد، با این حال نسبت به حکام سیاسی و وعده وعید آنها احساس بی اعتمادی هستند. در فرهنگ سیاسی تابعیت ، فرد می کوشد تا بر هر نحوی که شده رضایت حاکم را به دست آورد و به حریم او نزدیک شود و از این رو فضای فرصت طلبی و چاپلوسی گسترش می یابد. ترس از اعمال مختلف حکومت نیز از ویژگی های گسترده چنین فرهنگی است (بشیریه ، ۱۳۸۰، ۱۵۸). بشیریه این نوع فرهنگ سیاسی را، در ارتباط با ساخت و رابطه قدرت عمومی یکجانبه می داند که این نوع ساختارهای سیاسی و در کل دولت به علت داشتن ایدئولوژی و نگرش های نامساعد موجب تداوم چنین فرهنگی شده است. که این امر در قرن بیستم در ایران با شکل گیری حکومت مطلقه مدرن و نوساز، شکل پیچیده تری به خود گرفته. ساخت قدرت کاملاً نوساز نشده و همراه با عنصری از مشروعیت سنتی و با گروهی از گروههای سنتی که در آن حضور داشته اند، موجب شد که دولت به وسیله نوعی رابطه عمومی و شیوه اعمال قدرت مطلقه ، فرهنگ سیاسی آمریت در ایران را تکوین کند (همان ، ۱۶۵ـ ۱۶۰).
کار پژوهشی دیگری که درباره رابطه قدرت سیاسی و فرهنگ سیاسی صورت گرفته، پژوهش؛ « تأثیر ساختار نظام سیاسی بر فرهنگ سیاسی مردم ایران با تأکید بر سال های ۱۳۵۷ ـ ۱۳۳۲» است. این پژوهش درصدد ارائه تحلیلی نظری و محتوایی در چارچوب روانشناسی سیاسی ـ تاریخی نظام سیاسی محمدرضا پهلوی و تأثیر ساختار استبدادی آن بر فرهنگ سیاسی مردم ایران است. از نظر نویسنده دولت پهلوی دوم نوعی از « فرهنگ رسمی » را در قالب « ایدئولوژی شاهنشاهی » رواج می داد تا مردم تنها در چارچوب آن بگویند ؛ بشنوند، بنویسند، بخوانند، زندگی کنند و حتی بیندیشند، در حقیقت دولت قیم فرهنگ ملی بود ، به عبارتی، فرهنگ را سیاست راه می برد. در ادامه نویسنده به گونه ای همانند بحثی که دکتر بشیریه در قالب « دولت مطلقه و قدرت عمومی حکومت » مطرح می کند که در آن ویژگی های فرهنگ سیاسی ایران را تسلیم ، تملق ، چاپلوسی، سیاست گریزی، خودسانسوری و … می داند که علت این نوع فرهنگ سیاسی را در نظام استبدادی می بیند. از نظر نویسنده:«ساختار نظام سیاسی ایران دوران پهلوی با زیرساخت هایی چون اقتصاد و نهادهای سیاسی رابطۀ تنگاتنگی دارد زیرا نظام سیاسی این دوره به اتکای سلطۀ مطلقه خود ، عالی ترین قدرت را در جامعه اعمال می کرد و تصمیماتش برای همۀ خرده نظام ها الزامی بود. از سوی دیگر، بسیج منابع برای نیل به اهدافی که رژیم داشت توسط نهادهای سیاسی آن هدایت می شد. خصلت اساسی این تأثیرگذاری قدرت در نظام فکری و فرهنگی جامعه ، در درجۀ اول سازگار نمودن افراد از طریق ایجاد و استقرار هنجارها و الگوهای رفتاری است. از این گذشته رژیم پهلوی با در اختیارداشتن ابزارهای مدرن، سلطۀ خود را بیش از رژیم های پیش از خود گسترش داده بود» (میری ۱۳۷۸ ، ۷۸ ـ ۷۶).

دهستان اشکور :
دهستان اشکور(یا منطقه اشکور بالا)، از لحاظ تقسیمات کشوری جزء شهرستان رامسر می باشد و دارای ۱۱ روستا (آبادی) در خود می باشد ؛ کیت ، سپارده ، تمل، یازن ، نارنه ، افی، نداک، کلایه ، آکنه، لج و میج . با توجه به سرشماری مرکز آمار در سال ۱۳۸۵ ، ۱۶۰۰ نفر جمعیت دارد که بیشترین جمعیت را روستا سپارده با ۳۸۱ جمعیت و کمترین جهت را روستاهای آکنه و کلایه با ۶۳ نفر جمعیت می باشند.گه جمعیت با سوادان ۸۳۵ نفر و جمعیت بی سوادان ۶۱۳ می باشد.

یافته های تحقیق :
در ابتدا به راه هایی که دولت و ساختار سیاسی حاکم ، می تواند به صورت رسمی و دستوری ، به منطقه تأثیرگذار باشد و فرهنگ سیاسی آن ها را شکل دهند را مورد بررسی قرار می دهیم و سپس به بررسی کم و کیف این راه ها می پردازیم و در آخر به بیان راه های غیر رسمی و حاصل عملکرد دولت بر شکل گیری فرهنگ سیاسی منطقه را که مردم بیشترین تأثیر را از آن پذیرفته اند را بیان می کنیم.

راه های رسمی؛
-نظام آموزشی و مدرسه :
مدرسه به عنوان یک نهادی که یکی از اولین ابزارهای که به ذهن خطور می کند که امکان جامعه پذیری را برای یک حکومت ایجاد می کند که مدینه فاضله خود را به ملت تزریق کند. در دهستان اشکور، همه یازده روستا،هر کدام یک مدرسه ابتدایی دارند و فقط در روستای تمل است که یک مدرسه راهنمایی وجود دارد و اینکه هیچ مدرسه دبیرستانی در منطقه وجود ندرد و اگر دانش آموزانی بخواهند ادامه تحصیل دهند، می بایستی به مناطق دیگر برود. با این امکانات کمی که ذکر شد، دولت خیلی نمی تواند بر دانش آموزان اهالی این دهستان تأثیرگذار باشد، چرا که بسیاری از دانش آموزان که مقطع ابتدایی را در روستا خود می گذرانند به علت ناامیدی که از شرایط کاری و تحصیلاتی که در کشور حاکم است و هم از لحاظ شرایط و امکانات آموزشی از قبیل دوری مسیر، که به علت شرایط آب و هوایی بسیار سرد این منطقه در فصل سرما،امکان رفت و آمد به روستای دیگر برای ادامه تحصیل سخت می کند. و از جهت دیگر بسیار از این دانش آموزان در خانواده خود، باید برای خانواده در کنار پد و مادر خود کارهای کشاورزی و دامداری انجام دهند، بنابراین با این امکانات تحصیلی امکان ادامه تحصیل آن هم در یک روستای دیگر برای مقطع راهنمایی را به حداقل و برای دخترها به میزان صفر، می رساند. یکی از دخترها در این زمینه می گوید : « وقتی تا ۱۲ ، ۱۳ سالگی درس می خوانی و به علت مخالفت هایی که برای ادامه تحصیل وجود دارد، مجبوری خانه بمانی و امکان یادگرفتن چیزی برایت مهیا نباشد، و این سبب می شود که آموزش تان توسط چیزهای دیگری مثل پدر و مادر ، اهالی روستا، تلویزیون و … باشد».
حال وقتی در زمینه کیفیت آموزش صحبت می شود، قضیه خیلی بحرانی تر به نظر می رسد، چرا که از لحاظ ارتباط معلم و شاگرد، توانایی و مهارت معلم ها ، مطالب آموزشی که به دانش آموزان بیان می شود و … مشکلات زیادی وجود دارد. که این را از زبان یکی از اعضای شورای روستایی و اینکه خود زمان زیادی به عنوان معلم در روستای خودشان مشغول به تدریس می باشد، می تواند بیان کند ؛ « خیلی از این معلم ها که به روستا برای تدریس می آیند، در قالب سرباز معلم هستند و یا اینکه دوره اولیه آموزش خود را از این روستاها آغاز می کنند ( به علت سیاست هایی است که دولت ایجاد کرده که معلم ها مجبور هستند ، دوره اولیه تدریس شان در مناطق محروم باید باشد) ، که بسیاری از آن ها تخصص لازم آموزش دادن به دانش آموزان این منطقه را ندارند و با دم دست ترین سیستم آموزشی که نمونه بارز آن با کتک کاری می باشد، سعی می کنند به دانش آموزان خود مفاهیم آموزشی را انتقال دهند».
در این زمینه وقتی با افرادی که خود قبلاً در این مدارس مشغول به تحصیل بوده اند صحبت می کنیم، از آن دوران همواره به بدی یاد می کنند و کمتر خاطرات خوش از دوران آموزش خود دارند که این برمی گردد به سیستم آموزشی که امکان کمترین تأثیرگذاری را به مردم اهالی داشته است. این ها سبب شده که ترک تحصیل کنند و برای کار وارد جامعه شوند (اهالی این دهستان به علت سرمای زیاد منطه مجبورند تقریباً ۶ ماه از سال را برای کار به شهرهای بزرگی مثل تهران برای کار مراجعه کنند) به علت نداشتن آموزش و تخصص خاصی، به نازل ترین نوع شغل ها تن در دهند که امکان فهم پذیری و تأثیرگذاری دولت و ساختارهای حکومتی بر آنها به حداقل می رسد.

– مسجد :
در ایران یکی از ابزارهای مهم در جامعه پذیری مدم (آن هم جامعه روستایی) از طریق نهاد مسجد می باشد ، چرا که با توجه به تعداد مساجد و همچنین قشرهای مختلف مردم از هر سن و سال و جنسیت با مسجد در ارتباط هستند که این امکان برقراری رابطه و امکان تأثیرگذاری در امر جامعه پذیری را بیشتر فراهم می کند. در حکومت جمهوری اسلامی ایران که متولی تمام مساجد و همچنین مبلغین روحانی آن ، برعهده حکومت است ، این امکان را منطقاً بیشتر می کند. که این را از طریق مبلغین روحانی خود ، در ایام و مناسک مذهبی مثل ماه مبارک رمضان ، دهه محرم و… به منطقه می فرستد،سعی می کند تحقق بخشد.
در این دهستان اکثر روستاها مسجدی در روستای خود دارند، و مردم هم سعی می کنند که در ایام خاص مذهبی حتماً در مساجد حضور داشته باشند. ولی نکته مهم در این مورد ، این است که بسیاری از روحانیونی که به این روستا ها می آیند، فقط در ایام خاصی مذهبی می آیند (که بعضی اوقات هم نمی آیند) و اینکه آن روحانیونی هم که می آیند (مانند همان معلم هایی که اشاره شد) ، به علت کمی تجربه ، امکان تأثیرگذاری زیادی در ذهن روستائیان را ندارند.
از جهت دیگر، نمونه های خاصی در منطقه رخ داده است ، که وجه روحانیون را در ذهن مردم مخدوش کرده است چرا که اهالی روستا به علت داشتن مشکلات و فراوان به تنها کسانی که می توانند مشکلاتشان را بیان کنند همین روحانیون هستند، چرا که اهالی منطقه دوست دارند با پل ارتباطی که با این روحانیون می زنند، امکان رساندن مشکلاتشان را به مسئولین فراهم کنند، ولی بسیاری از روحانیون چون نتوانستند به قول هایی که به مردم در زمینه رفع مشکلاتشان دهند، بنابراین مردم از دست آنها یکسری دلخوری ها دارند. و در آخر اینکه ، چون اهالی روستا فقط در ایام خاص مذهبی به مسجد می روند، . ارتباط دائم با آن ندارند، امکان تأثیرگذاری کمتری بر آن ها وجود دارد.

-رسانه های جمعی :
وسایل ارتباط جمعی که در دهستان وجود دارد و مردم می توانند استفاده کنند، یکی تلویزیون و دیگری رادیو می باشد. در مورد رادیو، یکی از ابزارهایی که از گذشته (زمانی که برق نبود و مردم از باتری های قلمی استفاده می کردند)، مورد اقبال مردم است، که استفاده از آن در زمان حال خیلی کم شده است، و کسانی هم که استفاده می کنند، بیش از اینکه خواهان گوش دادن به رادیوهای دولتی باشند، به رادیوهای خارجی گوش می دهند.
در مورد تلویزیون در قالب چند نکته ، به بیان تأثیرگذاری بر مردم در عرصه جامعه پذیری اشاره می کنیم.
اول اینکه در مورد تلویزیون ، مردم روستا آن را به عنوان یک وسیله سرگرم کننده ، نگاه می کنند که وقت های بیکاری آن ها را پُر می کند و نه وسیله ای برای آموختن و یادگرفتن. یکی از زنان روستایی در این زمینه می گوید : « تلویزیون سبب شده که دختر من ، خانه بماند و به همراه من به کشاورزی نیاید، چرا که می گوید می خواهم این سریال را ببینم یا اینکه اون برنامه را ببینم، و الکی وقت خودشان را تلف می کنند». نکته دیگر در زمینه سرگرم کنندگی تلویزیون باید گفت ، این می باشد که وقتی مشاهده ای به در و دیوارهای خانه های اهالی می انداختیم، بیشتر عکس بازیگران (زن) سریال های خارجی (کره ای) و ایرانی که بیشتر از محصولات خوراکی مثل چیپس و پفک و … به عنوان جایزه می گیرند و به در و دیوار خود زده بودند و کم تر شخصیت ملی و مذهبی و حکومتی را بر دیوارهای مردم می توان پیدا کرد.
البته هستند خانواده هایی که از تلویزیون به عنوان یک وسیله آموزشی استفاده می کنند. یکی از اهالی روستا در این مورد می گوید : «سعی می کنم هر جور شده کار کشاورزی ام را تمام کنم تا به برنامه های مذهبی و آموزشی که معمولاً قبل از اذان ظهر و مغرب پخش می شود را نگاه کنم »، و یا اینکه یکی دیگر از اهالی روستا در زمینه آگاهی بخش بودن تلویزیون می گوید « من سعی می کنم اخبارهای که در اوایل شب تا آخر شب پخش می شود را نگاه می کنم چرا که هرکدام سعی می کنند، یک زاویه از یک خبر را بیان می کنند، مثل اخبار ۲۰:۳۰ یک جوری، اخبار ساعت ۹ شب ، شبکه یک و … »
در آخر ، باید به نکته ای در مورد تلوزیون اشاره کنم، که از لحاظ یک تجربه ناخواسته و عدم مدیریت شده از طرف ساختار سیاسی و حکومتی که آن از چشمانشان دور ماند، بسیار مهم است. این تجربه برمی گردد به زمان آوردن امکانات برق رسانی به منطقه که وقتی برق به خانه ها آمد و مردم رفتند و تلویزیون خریدند ولی به علت عدم پوشش شبکه های تلویزیونی در ابتدا در این منطقه مردم رفتند و دستگاههای پخش لوح های فشرده (CD) گرفتند و به علت نفوذپذیری پایین حکومت در این منطقه از لحاظ ابزارهای فرهنگی، مردم رفتند لوح های فشرده که در جامعه وجود داشت ، گرفتند که کمتر با محیط فرهنگی اهالی هماهنگ بود، ولی کم کم این ها یک امر عادی در خانه ها شد و ما شاهد آن بودیم که در کنار دستگاههای تلویزیون ، لوح های فشرده ای را مشاهده می دیدیم، که کمترین نوع جامعه پذیری از لحاظ دولت می توانستیم، ببینیم.

راه های غیر رسمی تأثیرپذیری مردم از ساختارهای سیاسی :
تأثیر که در اینجا بیان می شود ، به بحث تأثیر از رفتارها و عملکرد سیستم حکومتـــی و ساختارهای سیاسی برمی گردد که سبب می شود، مردم براساس آن نوع رفتارها و عملکرد دولت، از خود رفتارهای سیاسی تولید کنند که از آن تأثیر گرفته اند.
یکی از رفتارها، برمی گردد به نوع رفتاری است که نمایندگان ساختار سیاسی و دولت وقتی به منطقه می روند که مردم همواره رفتارها و واکنش هایی در برابر این نماینده دولت از خود نشان می دهند، به گونه ای تحت تأثیر رفتار و کنشی است که نماینده ساختار سیاسی خواهان آن است.یعنی مردم این را فهمیده و استنباط کرده اند که به میزان چاپلوسی که در برابر آن نماینده از خود نشان دهند به همان میزان امکان رفع مشکلاتشان بیشتر می شود.بنابراین رفع مشکلاتشان را نه بر اساس یک سیکل اداری بلکه از طریق میزان چاپلوسی که از خود نشان می دهند،امکان پذیر می دانند.
از جهت دیگر،وقتی می بینند نماینده دولت نتوانسته خیلی از مشکلات اهالی را حل کند، دست به دامن خود رییس دولت و کشور می شوند، چرا که از تلوزیون دیده اند که هر جایی که خود رییس جمهور و یا حتی مقام رهبری رفته ، مشکلات آنجا برطرف شده، این درحالی چون که آن ریسس دولت به این منطقه هنوز مسافرت نکرده ، بنابراین مشکلاتشان حل نشده و نخواهدم شد. که اگر بخواهیم به گونه ای دیگر بحث کنیم،این برمی گردد به عدم اطمینان به ساختار های بروکراسی و عدم کارای آن ها در برابر مشکلات مردم که چنین ذهنیتی را به وجود آورده است و اینکه مشکلات نه با یک برنامه ریزی کلی و ملی و در کنار آن با نظارت بر آن از طرف دولت بلکه،فقط در دیدارهای مستقیم و تصمیمات آنی که گرفته می شود امکان بهتر شدن اوضاع فراهم می شود.
نکته دیگر ، در مورد تأثیر عملکرد ساختار سیاسی بر فرهنگ سیاسی این اهالی ، که در ارتباط با نکته بالا می باشد، عدم اطمینان از طرح هایی که مربوط به منطقه است، چرا بسیاری از این طرح ها در منطقه به مدت زمان زیادی است که آغاز شده ، ولی نیمه کاره رها شده ، و بنابراین هر طرحی که به صورت ملی و یا محلی باشند، زیاد نبست به آن اطمینان ندارند و به آن زیاد اعتقاد ندارند. به عنوان مثال، زمانی که این تحقیق صورت می گرفت، زمانی بود که طرح ، « هدفمند کردن یارانه ها» تازه می خواست شروع شود، مردم همواره از آن به ناامیدی یاد می کردند و به سرانجام آن زیاد امیدوار نبوده اند.که بسیاری آن را با «سهام عدالت»مقایسه می کردند یک مدتی می خواهند بدهند و سپس قطع می کنند.و این را بگذارید کنار ده ها طرح اقتصادی و کشاورزی که ده یا بیست سال است، که نیمه کاره در این روستا ها رها شده ،که مردم امیدی به برطف کردن آن ها ندارند.

نتیجه گیری؛
دولت ها با آنکه خواهان استفاده از ابزارهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی خود هستند تا بتوانند بر ذهنیت مردم ، افکار مثبتی بر جای بگذارند و آن ها را هم جهت اهداف خود کنند ، ولی بیش از اینکه این ها به دردشان بخورد، میزان عملکرد مثبت و منفی است که در ذهن مردم می ماند و نه القائیاتی که دولت در امر جامعه پذیری به دنبال آن است. و از جهت دیگر فقط کمیات داشتن چنین امکاناتی برای تحقق مدینه فاضله شان کافی نیست بلکه کیفیت و به نحو مطلوب عمل کرده آنها میزان تاثیر گذاری بیشتر می تواند داشته باشد.

منابع؛
-ازغندی،علیرضا،درآمدی بر جامعه شناسی ایران،تهران :نشر قومس، ۱۳۸۵.
-بشیریه،حسین،موانع توسعه سیاسی در ایران،تهران:گام نو،۱۳۸.
-سریع القلم،محمود،فرهنگ سیاسی ایران،تهران:پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی،۱۳۸۶.
-آلموند، گابریل و بینگن پاول،جامعه پذیری سیاسی و فرهنگ سیاسی، ترجمه ، علیرضا طیب، فصلنامه اطلاعات سیاسی و اقتصادی، بهمن و اسفند،شماره ۱۱۴-۱۱۳، ۱۳۷۵.
-زونیس،ماروین،روانشناسی نخبگان سیاسی ایران،مترجمان، پرویز صالحی، سلیمان امین زاده و زهرا لبادی،تهران:چاپخش،۱۳۸۷.
-میری،سید احمد، تأثیر ساختار نظام سیاسی بر فرهنگ سیاسی مردم ایران با تأکید بر سالهای ۱۳۵۷-۱۳۳۲، فصلنامه اطلاعات سیاسی و اقتصادی،فروردین و اردیبهشت،شماره ۱۳۹ و ۱۴۰،۱۳۸۷.

separdeh@yahoo.com