فریدون جنیدی
فریدون جنیدی نویسنده و از پژوهندگان فرهنگ و زبانهای باستانی است. زمینهٔ تخصصی فعالیت او شاهنامهپژوهی است…
نوشتههای مرتبط
– ایرانشناس ، کارشناس زبانهای باستانى، شاهنامه پژوه
– متولد بیستم فروردینماه۱۳۱۸ در روستاى فیشان نیشابور
– در سال ۱۳۵۸، بنیاد نیشابور را بنیان نهاد و اکنون مدیر بنیاد نیشابور و نشر بلخ است
– اکنون به صورت آزاد و رایگان به آموزش زبانهای پهلوی و اوستایی و برگزاری انجمنهای شاهنامهخوانی در بنیاد نیشابور مشغول است
نوشتهها:
زروان، سنجش زان در ایران باستان/ زندگى و مهاجرت آریاییان بر پایه گفتارهاى ایرانى/ نامه پهلوانى آموزش و خط و زبان پهلوى/ کارنامه ابنسینا/ فضل بن شادان نیشابورى و نبرد اندیشههادر ایران پس از اسلام/ زمینه شناخت موسیقى ایرانى/ نامه فرهنگ ایران دفتر ۱ و ۲و ۳/ فرهنگ واژههای اوستایى ( به همراه روانشاد احسان بهرامى ) در ۴ دفتر/ واژهنامه روماتو (به همراهى روانشاد شیرعلى تهرانى زاده)/ واژهنامه راجى (به همراهى حسین صفرى)/ فرهنگ بیذوى (به همراهى عباس و على ومحمدمزرعتى )/ فرهنگ هزوارش هاى دبیره پهلوى/ زال و رودابه/ رستم و افراسیاب/ هفتخان رستم/ رستم و سهراب/ نبرد هاماوران و جنگ هفت پهلوان/ داستان سیاوش ۱/ داستان سیاوش۲/ نامه ایرانى
او که بزرگترین رسالت زندگى خود را ویرایش «شاهنامه» و پیراستن آن از افزودههامیداند و ۲۸ سال وقت نیز صرف این کار کرده، باشکوهترین شب زندگیاش در سال پنجم دبستان نیز به نوشتن یکى از داستانهای شاهنامه گذشته است. آن سالها دانش آموزان در خانه بهجز کارهاى شبانه، تکلیفى هم به نام «کتاب نویسى» داشتند و اینطور بود که باید در یک دفتر، کتاب فارسى را بى کموکاست بنویسند و آن شب فریدون جنیدى یکى از داستانهایهفتخان رستم را نوشت و نگاره آن را نیز با «کاغذ کپیه» بر روى دفتر خود آورد. کار که به پایان رسید تشنگى کودک به پایان نرسیده بود و همچنان میخواست که دیگر داستانهایهفتخان را هم پیش از زمان لازم در دفتر خود بیاورد. خانه آنها آن زمان در خیابان ژاله (شهداى فعلى) بود، در کوچه بنبستی که فریدون با زغال بر آن نام «کوچه سعدى» را نوشته بود. آن سال خانه برق نداشت و همه زیر نور چراغ گردسوز کارهاى شبانه را انجام میدادند. زمستان بود و یک سینى (مجمه) کنگرهدار روى کرسى میگذاشتند و چراغى در میان مجمه براى روشنایى. پس از شام، از مادر خواهش کرد تا بگذارد دنباله داستان را نیز در دفتر بنویسد. همه خوابیدند و کودک دبستانى کتاب فارسى و دفتر را در مجمه گذاشت و درحالیکه دستش از کنگرههای مجمه آزار میدید و روحش از شگفتیهای داستان رستم در آسمان در پرواز بود، ساعتها بیدار ماند تا کار هفتخان به شادى پایان یافت و ایرانیان از بند رها گشتند. فریدون جنیدى در ۶۵ سالگى همچنان فکر میکند هیچ شبى باشکوهتر از آن شب بر او نگذشته است. بعدها با خود اندیشید اگر داستانهای رستم آنطور براى دلوجان او خرمى و خجستگى به همراه آورد شاید براى دیگر فرزندان این مرزوبوم نیز خوشایند و جانافزای باشد. پس فکر کرد داستانهای رستم پهلوان را براى جوانان از شاهنامه جدا کند تا بخوانند، تا به یارى شیرینى و شگفتى این داستانها، پند و اندرز و شیوههای زندگى و آیین سردارى ، روش سخنگویى و شیوه دادورزى، پیوستگى جان و روان ایرانیان، سرگذشت سرزمین و فرهنگ و کوشش آنان را در راه راستى و نگاهبانى از سربلندى ایران فراگیرند. اما داستانهای رستم نیز نیمى از شاهنامه را دربرمی گیرد و دادن آن به دست جوانى که روزنامههای آن روزگار را میخواند کار سادهای نبود. پس باز اندیشید چه کند و به اینجا رسید که داستانهای رستم را در پارههای جداگانه و در دفترهاى کوچک براى جوانان منتشر کند. کار را شروع کرد و داستان زال و رودابه و رستم و افراسیاب را نوشت، اما به هر جا که سر زد، کسى حاضر به چاپ آنها نبود. جنیدى میگوید: «دستگاههای فرهنگى آن زمان بهتر میدیدندداستانهای پینوکیو و تنتن را با نگار نگری زیبا و چاپ چندرنگ در شمارگان متعدد منتشر کنند، اما جایى براى شاهنامه نبود!»
سخت دلآزرده بود تا اینکه مردم بازگشت بهسوی فرهنگ خود را خواستار شدند و در سال ۶۱ امکان چاپ زال و رودابه و بعداً رستم و افراسیاب فراهم آمد اما این دو دفتر، آنطور که باید بازار پیدا نکرد. جنیدى به این نتیجه رسید که این مجموعهها براى یک گروه از توده مردم نوشتهنشده است، پس تصمیم گرفت با بازنگرى و بازنویسى این دو دفتر، همه داستانها را بى هیچگونهکموزیاد از شاهنامه براى جوانان بنویسد و گزارشها و پینویسها همه درخور جوانان باشد تا به کار بزرگترها نیز بیاید. به این منظور، چند نمونه از شاهنامههای معروف چون شاهنامه بنوارى، لندن، قاهره، فلورانس و مسکو را برابر هم گذاشت و آنچه فراهم آورد، یک شاهنامه تازه با نگرش موشکافانه در میان شاهنامههای کهن است و تفسیرها نیز درخور خوانندگان بزرگسال فراهم آمد. این داستانها در ۱۱ دفتر پیشکش ایرانیان شد و حالا فریدون جنیدى با رضایت خاطر از این موضوع یاد میکند که امروز هیچ کتابخانه عمومى در کشور نیست که این داستانها را نداشته باشد، تا آنجا که کتابخانههای روستایى نیز این نامه را در خود دارند.
براى رسیدن به این آرزو که ایرانیان شاهنامه بخوانند، از سال ۱۳۶۳ تاکنون فریدون جنیدى در بنیاد نیشابور هفتهای یک روز انجمن شاهنامهخوانی براى خواندن و گزارش شاهنامه برگزار کرده و اگر هم روزى در تهران نبوده، دیگر یارانش در انجمن این کار را پى گرفتهاند. تأسیس بنیاد نیشابور به سالهاییبرمیگردد که جنیدى در کارى اقتصادى ورشکست شده بود. موقع رفتن به مسافرخانه محل سکونتش در میدان راهآهن با خود میاندیشید باید براى فرهنگ ایران کارى بکند. او که معتقد بود براى دولتها فرهنگ و ملیت چندان اهمیتى ندارد، به فکر تأسیس بنیادى فرهنگى افتاد. به خود گفت: «فردوسى با ۳۰سال مرارتى که کشید درفش فرهنگ ایران را افراشته نگه داشت و گاه بر سر سفرهاش نان جو هم نبود، تو که فرزند فردوسى هستى باید آماده باشى!» همان شب به مسافرخانه رفت و برنامه «بنیاد نیشابور» را نوشت که اکنون نیز در کتابچهای که بوى گذر زمان از آن به مشام میرسد مکتوب است.
فریدون جنیدى همچنان معتقد است باید دانشگاههایی به شیوه ایران زمان خیام و ابنسینا و ابوریحان داشته باشیم که در آن دانش براى دانش است، نه دانش براى دانشنامه. جنیدى سالهاست براى ۲۵هکتار زمین در نیشابور درخواست وام بیبهره کرده که هنوز پاسخى دریافت نکرده است، بنابراین بهتر دیده کارهاى مدنظرش را بهطور مختصرتر در همین ساختمان فعلى بولوار کشاورز انجام دهد. در این ساختمان که تمام کارهایش توسط جوانان علاقهمندبهصورت داوطلبانه انجام میشود اتاقى است که در آن هفتهای۹ کلاس شامل خواندن و تفسیر شاهنامه و آموزش زبانهای باستانى برگزار میشود. دورههای مقدماتى را فریدون جنیدى شخصاً تدریس میکند و دورههای تکمیلى و عالى را به جوانترها سپرده است. در این اتاق که فارسیزبانان ایرانى، تاجیک و افغان در آن شرکت میکنند، تصاویرى از شاهنامه و عکسى از احمدشاه مسعود بر دیوار است و شرکتکنندگان هم بیشتر جوانان علاقهمندی هستند که در پى شناخت فرهنگ کهن ایرانى به اینجا میآیند. فریدون جنیدى انتقادات زیادى به نظام آموزشى کشور دارد که مثلاً چرا براى خواندن زبانهای ایران باستان دانستن یک زبان خارجى مثل انگلیسى، فرانسه یا آلمانى ضرورى است. پیرو همین موضوع هم در ۳۳سالگى آموختن زبان پهلوى را آغاز میکند که بعد از یک سال و سه ماه «نامه پهلوى » را منتشر میکند. میگوید: «من میدانم ایرانیان کتابخانهای زیرزمین پنهان کردهاند و نمیتوان منتظر ماند فلان پروفسور خارجى کار ما را بکند. وقتى فهمیدم براى خواندن پهلوى باید یکزبان خارجى دانست، احساس ننگ کردم که چرا ما براى یادگیرى زبان مادریمان باید یک زبان بیگانه بدانیم. همانجا با خودم عهد کردم که این زبان را بیاموزم و به دیگران نیز آموزش دهم»
جنیدى در مطالعاتش عقبتر رفته و دیده این پایان کار نیست. درنتیجه بعد از زبان پهلوى هم به اوستا رسیده و در همکارى با مرحوم احسان بهرامى، «فرهنگ واژههای اوستا »را تألیف کرده است که میگوید: ۱۶ ویژگى آن را از همه فرهنگهای امروز جهان برتر میدارد: «براى هر واژه دبیره اوستایى، آوانویسى لاتین، آوانویسى فارسى، ترجمه انگلیسى و ترجمه فارسى به کار رفته است و چگونگى هر واژه از دیدگاه دستورى و جایگاه واژه در اوستا و دگرگونى واژه در دیگر جاهاى اوستا، آوردن یک یا چندپاره از اوستا به دبیره اوستایى و ترجمه فارسى و انگلیسى تا بتوان از روى آن به چگونگى واژه در میان گفتار پى برد. ویژگى آموزندگى اوستا در همین پارهها، نمودن ریشه هر واژه در کنار واژه، فراهم آوردن یک پیوست براى ریشههای زبان اوستایى و پیشوندها و پسوندها و وندهاى دستورى، نمایه و فهرست واژههای فارسى، نمایه و فهرست واژههای انگلیسى است.»
اما علاقه و دلبستگی فریدون جنیدى به ایران بیش از هر چیزى هویداست. در خانهای که جایجای آن نشانى از این سرزمین دارد از ظروف مسى و گلى گرفته تا صندوقچهای قدیمى، قالیهای بافت دست دخترکان ایرانى و قابى از گلهایخشکشده که هنوز معطر است، استاد پشت میز کارش گرم نگارش «داستان ایران » است که یک جلد آن آماده چاپ است . «داستان ایران» از ۱۰۰هزار سال قبل و پادشاهى کیومرث، سیامک، هوشنگ، تهمورث و جمشید شروع میشود و درنهایت به تاریخ ۲۵۰۰ساله اخیر از هخامنشیان تا امروز میرسد. از علایق دیگر جنیدى موسیقى است که دراینباره، «زمینه شناخت موسیقى ایرانى » را تألیف کرده است .میگوید زمانى این کتاب را نوشته که مخالفت زیادى با موسیقى وجود داشته و عدهای تندرو برخورد ناشایستى با آن داشتهاند . در کتاب از عارفان بزرگ شروع میکند که چطور به موسیقى علاقهمندبودهاند. وقتى هم دوستى به او میگوید زمان مناسبى براى نوشتن این کتاب نیست، جنیدى معتقد بوده: «اتفاقاً پاسخ ما در فرهنگ ایران همین زمان است». فریدون جنیدى آنقدر که با جوانها مأنوس است با همسنوسالهای خودش نشستوبرخاستنمیکند. میگوید تمام وقتش متعلق به جوانان ایرانزمین است .سالها کوشش فریدون جنیدى درراهخودباوری ایرانیان از سرآغازى شکوهمند در جوانیاش سرچشمه میگیرد … و یاد آن لحظه بزرگ و شکوه به سال ۱۳۴۵ در کلاس «درس تاریخ فرهنگ» (دکتر عیسى صدیق) برمیگردد، هنگامیکه استاد صدیق درباره اوستاخوانى و پهلوی خوانى اروپاییان سخن میگفت و با ستایش بیشازاندازه از آنان، سخن را به خواندن سنگنوشتههای بیستون به کوشش راولینسون کشانید و با چنان بزرگداشت و شور و گرمی از کار او یاد میکرد که از چشمانش درخشش میجهید و گفت: «یک اروپایى براى خواندن سنگنوشته ایرانى ۳۰ سال زمان نهاد و شما که ایرانى هستید آیا حاضرید براى کشور خودتان سه سال از عمر خودتان را بگذارید؟» چون این سخن را گفت انگشتان دست راست را در جیب جلیقه نهاد و به دانشجویان پشت کرد تا پشت میز بنشیند. جنیدى در روند این یادآورى چنین مینویسد:
در این هنگام برپاى خاسته بودم و چون استاد مرا دید که ایستادهام، پرسید: «بله؟ آقا!» چنانکه آئین کلاسهای او بوده نام خودم ، کلاسم، رشتهام را یادآور شدم و استاد گفت: «بفرمایید» . من نیز با گرمایى که از نهاد جان و روانم برخاسته بود گفتم: استاد مگر شما آن ایرانیان را که سى سال بر سر کار پژوهش جان و زمان نهاده باشند نمیشناسید؟ مگر فردوسى براى زنده نگاهداشتن اندیشه و فرهنگ و زبان ایرانى ۳۰ سال زمان ننهاد، بازآنکه بارها گفتهشده است که نان جو نیز بر سفره نداشته است؟ مگر استاد دهخدا بیش از سى سال زمان بر سر فرهنگ ننهاد؟ هنوز که کفن دهخدا خشک نشده است ! شما بهجای آنکه جوانان را برانگیزید تا ۳۰ و ۴۰ سال از زمان خود را بر سر فرهنگ ایران بنهند آنان را کوچک میشمارید تا در خود، ننگ ببینند و خویش را درخور و شایسته سرزنش بشمارند؟ اکنون براى آنکه بدانید جوانان ایرانى ۳۰ سال از زندگى خود را بر سر فرهنگ ایران مینهندهمینجا به شما میگویم: من، فریدون جنیدى، جوان ایرانى، تا پایان زمان خود، زندگى خویش را در راه پژوهش در فرهنگ ایران خواهم افشاند»
– این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد ۱۲۹۰ تا ۱۳۳۰ خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال ۱۳۸۳در قالب کتاب منتشر شده است.
– ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
– آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com