ورود به مقوله خانه، مستلزم آن است که نخست نسبت به آگاهی خود درباره خانه سخن گوئیم. آگاهی از خانه، نخست در زبان ما جای دارد که آن را به عنوان مفهومی ذهنی در نظر می گیریم. “خانه” به مثابه واژه ای است که همواره برای اشاره به مکان اطلاق شده و از این رو در طبقه بندی ادبی به عنوان اسم مکان ذکر شده است. حال باید به این نکته پرداخت که این نوع اسم، چگونه در فرهنگ عامه معنی شده و چه تشابه ها یا همپیوندهایی دارد. معانی دیگری از این واژه سراغ است همچون سرای، بیت، کاشانه و .. که اگرچه بیت در گذشته همچون بیت المال، مرکز معنایی برخی واژه ها بوده، یا کاروان”سرای” و سرای در بازار استفاده شده، اما به صورت عام واژه خانه عمومیت داشته و مرکز تبادلات معنایی فرهنگ امروز است. لذا جستاری به معناداری و دلالت پذیری “خانه” گام نخستی است برای این که بتوان به صورت پدیدارشناسانه در خصوص خانه آن هم در فرهنگ امروز ایرانی تحقیق کرد. از این رو نخست باید به چگونگی دلالت خانه و این که “خانه” به چه عنصر یا مفهومی دلالت دارد اشاره کرد. آیا خانه می تواند به کلبه ای اطلاق شود که به قول سوسور نمادی ذهنی است؟ چه نمادی ذهنی از مفهوم خانه می توان در نظر پرورد؟ اما نخست باید گفت دلالت یا تصور خانه چگونه می تواند در نزد مردم صورت گیرد تا بتوان به طور عام درباره دلالت یا معنای خانه صحبت نمود.
دلالت پذیری “خانه”
نوشتههای مرتبط
خانه، اسم جنس یا اسم مکان است. گذشته از این که خانه واژه ای است برای نام گذاری مکان، مفهومی دارد که دلالت می کند بر تعین و چگونگی این مکان. اما گونه های مختلف خانه وجود دارد که نمی توان این مفهوم را دارای مدلولی یکسان در اذهان مختلف دانست. مفهوم معنوی خانه لمس و احساس خانه ای است که هر تصور کننده ای از این واژه می تواند داشته باشد. همان طور که هایدگر می گوید، وجود مندی مستحق فضامندی است و لذا خانه چونان جهانی رمزگشایی شده برای انسان بوده، جهانیتی است که به حد مکان قابل تصوری نازل آمده است (هایدگر، ۱۳۸۹، ۲۹۰). به نظر کریپکی[i] مفاهیم دارای دال ثابتی هستند که می توانند از مفاهیم متفاوت در منظومه های مختلف باشند، فلذا ذات مفاهیم در وجود عینی ای است که می تواند باشد نه به حس ما که بسته به تجربه ی ما و منظومه های متفاوت خانه ای است که داریم ( پرتی، ۱۳۸۸، ۶۹).
خانه اسم مکان است و از محل تجسم آن معنی دار می شود. نه مانند “آب” که دارای ترکیب شیمیایی واحدی است، و امروزه آب نیز دارای گونه ی سنگین می باشد، خانه، تجسمی مربعی دارد از برای سکنی گزیدن آرامش اما تجارب زیسته ی متفاوت برودن در خانه، در تلقی این عنوان میسر است. خانه ی دهقانان و اشراف، تفاوتی عظیم در ساختار خانه بودن آن داشته و در مفهوم “خانه” تصورات بدیلی ایجاد می کند. تجارب به تلقی کریپکی، منظومه های متفوت هستند که در نظام هوسرلی زیست جهان گفته می شود. واژه ی خانه در بازنمود تجربی یک زیست جهان، معنادار است. وقتی سهراب سپهری می نویسد: “خانه ای آن طرف دیگر شب ساخته ام” یا وقتی زوجی جوان در دهه های اخیر برای دعوتنامه ازدواج می نویسند: ” خانه ای ساخته ایم با کوله باری از عشق” از دو مقوله متفاوت حرف می زنند که علاوه بر بار رمانتیک هر دو حالت، تجارب متفاوتی نیز دارند. میان زوج های جوان نیز خانه دار شدن تجارب متفاوتی دارد از داشتن خانه ای استیجاری در حواشی خانی آباد تا خانه ای متمکن در طرف دیگر شهر. در وضع فعلی “خانه” ضرورتی پسینی برای زندگی هر خانواده ی هسته ای که از قِبل عالم واقع معرفت به خانه دارند. هکذا باور به از خانه امکانی قدیم رایج بوده برای تعین انسانی در جهان. این معنای قدیم خانه از همبودی گروهی انسان ها، قبایل و گروه های قومی در یک موطن محلی بوده و شکل جدیدِ زندگی، معنایی جدید و یا منظومه ای جدید برای مدلول خانه یا مدلول های قشربندی شده ی خانه خلق کرده است.
گذشته از مفهوم خانه، واژه های مرکبی هم وجود دارند که ملتمس این مفهوم هستند (یول، ۱۳۸۲، ۱۰۳). کارخانه، مکانی است نه از جهت مکان مندی و انس و امنیت هستی انسانی، بلکه مکانی است برای “کار” و خانه بودن در آن مکان مندی فعل را تعین می بخشد. اما چرا کارخانه و نه کارگاه؟ به نظر می آید کارگاه به زمان مندی کار مراجعه می کند و کارخانه به مکان مندی آن. کارگاه گذرا و کوچک و کارخانه ماندگار و عظیم الجثه است. با گذر از دلالت مرکزی “گاه” در کارگاه و باشگاه و چراگاه، که در این وصف بار معنایی مکان به کار، باش به معنای باشیدن و چِرا متصل است، خانه را در کارخانه، داروخانه و غمخانه مورد توجه قرار می دهم. فضا همه چیز سکونت است (باشلار، ۱۳۹۱، ۴۹) و خانه دال مرکزی همه ی اعمال و موادی است که یک فعل و جنس می تواند در مکانیت خود داشته باشد. “بیت” در بیت الاحزان و بیت الحرام، مضمون خانه دارد که به حالات مکانیت می بخشد و می توان ریشه ی مکانیت حالات، اجناس و اعمال را در ای واژه ی عربی جست. خانه، از موضع هستی شناختی، مکانیت آن چه را دارد که دنبال وصفی مکانی باشد. می توان گفت در بی تعلقی کار و دارو در دوران پیدایش آن ایجاب می کرد واژه ای برای سکونت آن معیار کرد تا کار در کارخانه و دارو در داروخانه اطراق کند. “خانه” همچون یک واژه، دلالتی مرکزی دارد که همه ی تجارب و یا حالات به وسیله ی آن وصف می شود و از مرکب آن مکانیت می یابد. نه آن چنان که در بیمارستان، همچون بوستان مکانیت یافته، کارخانه و پیشتر مریض خانه به مکانیتی از جنس خانه داشتن موصوفند. خانه در برابر بی خانمانی معنا دارد و هر واژه ای که به خانه اتصاف دارد همچون خود انسان که خانه برایش تجلی آرامش و مکانیت است، فعل باخانمان می شود تا به آن اعمال سامان بخشد. خانه دالی مرکزی برای نامیدن همه فضاهایی است که مکانی اند برای بودنی نسبتا مدید. همه ی این فضاها یا بناها بودنشان دارای عادت و زمانمندی ای تکراری بوده و به موجودیت مکانی انسان، البته با هویت آن بنا امکان می دهند. از این دسته اند: کارخانه، مریض خانه(بیمارستان)، داروخانه، گلخانه(خانه ای برای گلها)، خانه ی سالمندان، خانه ی فرهنگ، توپخانه، زورخانه، دبیرخانه، چاپخانه، مکتبخانه، کتابخانه، فراشخانه، حکیم خانه، زرادخانه، رصدخانه، میخانه، قهوه خانه، پستخانه و همچنین: سرای به معنی خانه و کاروانسرای، دیوانسرای و مهمانسرای.
“خانه”، پناهگاه معرفتی انسان
در روایات اخلاقی گفته اند قلب انسان دیگر خانه ای است که انسانی می تواند برای خود فتح و کسب کند. لذا کسب یا اختصاص خانه ای در دل دیگری، کاری است که از طریق اعمال نیک و یا خوبیهایی توسط فرد به دست می آید. در این موقع خانه در قلب احداث می شود و انسان ها در دل هم جای می گیرند، که در شعر سعدی از طریق به کار بستن سرا برای دل، به صورت استعاره ی سنگ سراچه ی دل استفاده شده است. قلب انسان هم می تواند خانه و سرای باشد و یا سراچه، این صورتی از خانه است که انسان در برابر خدا هم می تواند به دست بیارد. قلب انسان خانه ی خدا و مامن آسمانی خود او است. انسان با خانه کردن دلش برای خدا، می تواند هستی را در دل خود جای دهد. همین انسان است که برای مرکزیت بخشیدن به کیهان خود، طاق و یا خانقاه یا مسجد را برای جمع شدن انتخاب کرده و به خوبی می سازد. این خانه ای است که برای خدا ساخته می شود و به آن خانه خدا می گویند. خدا در تعینانسان نیست، اما انسان از طریق محو شدن و غرق شدن در فضای مسجد و عبودیت و سجده، در عالم و تعلق به خدا غرق می شود. انسان در چنین خانه ای از خانه ی شخصی اش می گسلد و به دامن خدا می آویزد. اما علم بیکران متعلق به خدا است و انسان در این عالم است که خود را محو و درافتاده می بیند. عالم کونی است که در تسخیر خدای تبارک و تعالی بوده و نامتناهی است. انسان خود را مستغرق در این عالم نامتناهی می داند و از این نامتناهی بودن عالم استکه انسان خدا و تعلق به خدا را برای خود محسوس می داند. اما استغراق در این نامتناهی، برای انسان اضطراب آلود و بسی سنگین است و از طریق مکانیت است که در این عالم نامتناهی می تواند تناهی بپذیرد.
این تناهی برای جسم انسان است و انسان همچنان که خود را می فهمد و از خود به عنوان یک گشتالت فهم دارد، یا به قول کانت خود برای او یک حسیت استعلایی است، از دیگری به مثابه کالا نیز فهمی دارد و آن را همچون من استعلایی شده ی خود دارای وجود می پندارد. لذا دارو، پس از پیدایش صنعتی آن ووارد بازار شدن، نیازمند استقرار در مکانی بود که به آن دارو گفته شد تا پس و حمل و نقل برای استفاده مردم در آن جا آرام بگیرد. انسان همچون خود برای کالاهای خود نیز حق خانه دار شدن می دهد، البته در مفهوم کلامی آن. کتاب نیز می تواند در گوشه ای از خانه دارای محلی برای خود باشد. کار مفهومی ورزیدنی دارد و به قول سرل، رفتاری قاعده مند بوده (سرل، ۱۳۸۷، ۱۰۲)، به اصطلاح ویتگنشتاین کردار است که در آن ورزیدن حذف شده و کار به صورت مجاز مراد از کار کردن است. کارخانه، کارکردن خانه یا محل کارکردن است. کار نیز به عنوان عنصری بی سامان است و از پهنه ی طبیعی شخم زدن یا کشت و کار به داخل شهر آمده و صنعتی شده، نیازمند اسکان است. کارخانه معنای شهری خانه است و در شهر است که دیگر طبیعت پناه انسان و اعمال او نیست و همان طور که خود انسان دنبال خانه و سرپناه است، سایر اعمال او نیز نیازمند سکون و تعلق به مکان هستند. لذا انسان و کل هستی او از کار گرفته تا مکان اجرای تئاتر دارای خانه مانند خانه ی تئاتر می شوند.
نتیجه گیری
واژه ی “خانه” دال تمام اعمال و اموال انسان است و اطلاقی است برای انسجام دادن به کل هستی وجودی و هستی معرفت شناختی او از اعمال و تجارب وی. انسان جدای از خود وجودی، کل عالم ممکن را بدون تصور خانه فهم نمی کند و فهم وی ملهم به خانه و در گرو خانه است. این همان چیزی است که استعلای مکان یا فضامندی زبانی می توان عنوان نمود. دال “خانه” شیء وارگی انسان از فضامندی او است و همان طور که کریپکی گفته ست، منظومهی هستی شناختی عموم انسان ها منجر به دلالت خانه می شود.
منابع:
باشلار، گاستون، ۱۳۹۱، بوطیقای فضا، مریم کمالی و محمدشیربچه، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ اول
پرتی، کنسلو، ۱۳۸۸، کریپکی، حسین واله، تهران انتشارات گام نو، چاپ اول
سرل، جان ار، ۱۳۸۷، افعال گفتاری جستاری در فلسفه زبان، محمدعلی عبداللهی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم
هایدگر، مارتین، ۱۳۸۹، هستی و زمان، سیاوش جمادی، تهران، ققنوس، چاپ چهارم
یول، جورج، ۱۳۸۲، بررسی زبان، محمود نورمحمدی، تهران، انتشارات رهنما، چاپ اول
[i] Saul Aaron Kripke، فیلسوف آمریکایی متعلق به مکتب فلسفه تحلیلی که اثر معروف او «نامگذاری و ضرورت» که حاصل چند سخنرانی وی است و به موضوع نام گذاری می پردازد اثری ژرف بر فلسفه قرن بیست نهاده است.