رضا همتی، محمد زینالی اناری
مقاله حاضر نتیجه پژوهشی است که با هدف تبیین تفسیری نشانه در ساحت فضایی شهر صورت گرفته است. یکی از نشانههای مستعمل در بافت شهری اردبیل عبارت “سبلان” میباشد. طیف وسیعی از مغازهها، کالاها، دیوارنوشتهها و موسسات از این عنوان یا ترکیبی از آن در اسامی و یا تزئین خود استفاده میکنند. این پژوهش بر اساس روش پدیدارشناسی توصیفی انجام شد و ساختارهایی که از نشانه ترسیم شده بودند، از طریق تحلیل دادههای حاصل از مصاحبه با دوازده نفر از شهروندان اردبیلی مورد بررسی قرار گرفتند.
نوشتههای مرتبط
تحلیل پدیدارشناختی بر اساس الگوی تحلیلی موستاکاس نشان داد مردم اردبیل رمزگان به کار گرفته در نشانه را به گونههای متفاوتی تفسیر میکنند. آنها در فضای نمادین که به صورتهای رمزگانی با بیانهای خاص خودشان ایجاد شده است، بر اساس صورتهایی مشابه با همان بیانها که با گونههای احساسی، وجودی و قدسی توصیف میکردند، برداشت میکنند. این رمزگانها که در چارچوبی محدود تولید میشوند، توسط مردمی که با آنها مواجه میشوند، به رغم آزادیشان در برداشت ترجیحی، در همین چارچوب قرائت میشوند.
واژگان کلیدی:
شهر، هویت، نشانه، معنا، سبلان
بیان مسئله
یک شهرنشین در جهانی مسکن دارد که گرداگرد او را گرفته است. از این نظر او قلب شهر است، چیزی در شهر جریان دارد موجب زدن نبضهای او میشود. تعین یک فرد شهرنشین بدون وجود شهروندی او میسر نیست و این وجود یک حس تاریخی است. از این رو شهر در زندگی هر فرد اهمیتی هستیشناختی دارد و وجود او جدای از وجود پیرامونش نیست. اما شهر نه یک کل اسطورهای، که یک مجموعهی پیچیده است. شهر به مثابهی مکان، جنبهی عمیق و پیچیدهی تجربهی انسان از دنیا است (یزدانی و دیگران، ۱۳۸۷: ۱۴). این تجربه نه فقط از طریق شهر، که از دوران قدیمیتری با انسان محصور در فضا همراه بوده است. ادراک انسان از فضای جغرافیایی خود همواره با دیدی اسطورهای و کیهانشناختی از طبیعت مضاعف شده است. این دید اسطورهای در میان یونانیان باستان و آناپورنا، آکنده از افسانه، تقدس و اسطوره بوده است (دولفوس،۱۳۷۴ :۷۰). فضای پیرامون انسان اگرچه ملهم از اشیاء است، اما این اشیاء توسط انسان تمایز مییابند و در این تمایز است که هر کدام دارای معنی میشوند و به ابژهای دلالت میکنند. از این رو شهر دارای یک نظام از تداعی معانی است که به تعبیری آن را روح مکان دانستهاند. اگرچه امیل دورکیم جامعه را دارای روح یا وجدان جمعی میداند و آن را همچون خونی در رگهای جامعه میپندارد(الیوت، ۲۰۱۰: ۲۵۹)، فضا نیز دارای روحی است که ناشی از گفتمانهای موجود از طریق شکلگیری معانی بوده و در واقع از نوعی متافیزیک بهره مند است(نگاه شود به عقیلی و احدی، ۱۳۹۰: ۸ و ۹).
به این صورت آنچه در رگهای شهر جریان دارد، بازنمودی جمعی است که خود را از طریق نشانهها و ابژههای بیرونی نشان میدهد. از این رو هر شهری دارای چشماندازی از نشانهها میشود که به صورت مرکب از نظام نشانهها شکل گرفته و زیرشاخههایی همچون نظامهای هنری، زیباشناختی، جغرافیایی و … نیز دارد. نشانهها از طریق قواعد یا قراردادهای خاص ساخته میشوند (فیاض و دیگران، ۱۳۹۰: ۱۱۴) و البته این ساخته شدن به یکباره صورت نمیگیرد. نشانهها در یک شهر طی فرایندی تاریخی تکوین یافته و از طریق عاملیت انسان ساخته میشوند. فلذا درک انسان از ابزاری چون زبان، تصویر و حتی معماری همچون یک تعلق هویتی است که امری زمانمند نیز میباشد. نشانهها از طریق نقشی که در آگاهی مردم از پیرامونشان دارند، در شکل گرفتن هویت شهر موثر است.
نشانههای بسیاری در فضای هر شهری وجود دارد. نشانهها محصول فرایندی از ساخته شدن هندسی فضا، یا نمادسازی و نامگذاری توسط انسانها است. یکی از نشانههایی که در شهر اردبیل وجود دارد، نشانهی سبلان است که عمدهی فضاهای رسمی و عمومی شهر اردبیل به وفور مشاهده میگردد. دیوارنویسی، نامگذاری برای موسسات و حتی استفاده از واژه برای نامیدن غیر رسمی مغازه ها، مراکز شهری و … در این شهر رواج دارد. علیرغم اینکه وجود نام برای مؤسسات الزامی است، اما نام سبلان علاوه بر مؤسسات رسمی، در شیشۀ مغازهها و مراکز غیررسمی و حتی دیوارنوشتهها هم موجود است. به نظر میرسد بهرهمندی از این نام نه آنچنانکه واژههایی همچون برند[۱] هستند، باشد. این نام عمومیت بیشتری دارد و در سراسر شهر به صورتهای مختلف به کار میرود. در برخی از مکانهای عمومی این نام اولویت دارد، علیهذا در برخی مکانهای ساده همچون پارکینگ و لولهکشی آب نیز از این نام استفاده میشود. علاوه بر این، در شهر اردبیل اشاره به سبلان به صورتهای مختلفی وجود دارد. در اکثر موارد نام سبلان یا ساوالان استفاده گردیده یا اشارهی ضمنی به آن وجود دارد. در مواردی نیز تابلوی عکسی از این کوه در تبلیغات کالایی وجود دارد.
میبایست مخاطبان آن از طریق این نام که در صور مختلفی به کار گرفته شده است، به موضوعی پی ببرند، چیزی را تصور کنند و یا در فرایند مبادلۀ کالا یا خدمات به نحوی توجیه شوند. آنها چون در شهر به صورت روزمره زندگی میکنند، در فرایندی از زندگی به همراه این نشانه قرار دارند. اگر چنانچه روزی این نشانهها به یکباره از شهر رخت ببندند، چه خواهد شد؟ وجود این نشانه در حال حاضر علاوه بر اینکه بخشی از عادات نامگذاری در شهر را شکل میدهد، در حضور مردم در اردبیل نیز به نوعی جای دارد. اگرچه خود نام حایز اهمیت است، چشماندازی از سبلان نیز همواره از اردبیل و در پشت خانههای سمت غربی شهر قابل مشاهده است. چنین حالتی میتواند در عادت مردم به وجود سبلان چه از طریق منظر شهری آن و چه از طریق احساسی از نام آن که در گرداگرد شهر و از طریق القای هویت در بخشی از فرایندهای کاری مردم وجود دارد، موثر باشد.
بنابراین مردم به صورت مداوم از این حیث که بخشی از فضای پیرامونشان آغشته به نشانههایی است که با نام سبلان خود را به آنها مینماید، به آن خو گرفتهاند و به تعبیری دیگر عادت کردهاند. آنها به دیدن و خواندن این نشانه و طبیعتاً درک و خوانشی از این نام خو گرفتهاند. اما این خو گرفتن و عادت کردن در آگاهی مردم به چه صورتی است و سبلان همواره چگونه در ذهن مردم معنا میشود؟ آیا این نام به همان صورتی که وجود دارد و به صورتی اسطورهای و کشف نشده خوانده میشود یا این که دلالتهایی از این نام وجود دارد تا زمینههای بنیادین معانیای را که در فراگرد زندگی مردم جاری است، مکشوف سازد. آنچه در این تحقیق مد نظر است، خوانش معنای یک نشانه سبلان توسط مردم شهر اردبیل است. نشانهای که در سراسر شهر و در واقع در سیستم نشانهای شهر وجود داشته و مردم را با روح زندگی شهری مرتبط می کند. به بیانی دیگر گفتمان معناشناختی در شهر وجود دارد و در فرایند کنشهای مردم در برابر این نشانه معنا میشود.
ادبیات نظری
ورود به شهر و ارتباط با فضای شهری یکی از مسائلی است که در جامعهشناسی شهری همواره مد نظر بوده است. این مسئله ذهن لوئیس مامفورد را هم به خود مشغول کرده بود که بداند درک ارزشهای فرهنگی نهفته در ساختار سیمای شهر در دورانهای متفاوت تاریخی چگونه میسر است(ساوج و وارد، ۱۳۸۷: ۱۷۳). نشانهها میتوانند زمینهای برای هویت یک شهر به شمار آیند و بدون آنها، شهرها بخشهایی بیارتباط و گسسته از هم خواهند بود و تحت این شرایط شهر به مرور زمان به ابزاری عملکردی و نشاندار با نشانههای غیرخودی تنزل مییابد (ماجدی و زرآبادی، ۱۳۸۹: ۲۰). از نظر ماجدی و زرآبادی نشانهها امری هستند که باید در شهرسازی مد نظر قرار گیرند تا شهرهای معاصر ما بتوانند حامل هویت شهر و مردم آن باشند. زندی و دیگران (۱۳۹۰: ۱۸۵) در” بررسی زبانشناختی خودرونوشتههای تهران و اردبیل”، دریافتند که مضمون غالب در این نوشتهها، مضمون مذهبی بوده و به لحاظ هویتی به سمت هویت ملی-اسلامی گرایش دارد. زبان نگارشهای هر دو شهر فارسی بوده و گرایش جنسیتی مذکر در آنها غالب بوده است. این امر دلالت بر هویت شهر دارد. کامران (۱۳۸۲: ۱۱۲) در تحقیقی با عنوان “نشانهشناسی تبلیغات شهری در ایران با تأکید بر بیلبوردهای شهر تهران” نشان داد که کلمات و ترکیباتی چون کالای خارجی، کنکور و … در کشور ما دارای دلالتهای ضمنی خاصی است که همین دلالتها در شکلگیری اسطورهها و کلیشههای حاکم بر این متنها مؤثرند. این کالاها خود را از طریق سبک مصرف و زندگی مردم در فضا، نمادین می سازند و به نوعی نشان دهنده هویت مدرن مردم هستند. کفشچیانمقدم و رویان (۱۳۸۷: ۱۱۲) با بررسی نقاشیهای شهری روی دیوارهای تهران در قبل و بعد از انقلاب دریافتند دیوارنگاری در دهه هشتاد و نود در تهران، نسبت به دورههای قبل پیشرفت چشمگیری داشته است. دیوارنگاری در رویکرد منتهی به سال نود، اهداف فرهنگی اجتماعی ملی مذهبی، تزئینی و دکوراتیو، بهینهسازی فضای بصری و تبلیغاتی تجارتی داشته است. دابوس و دیگران (۲۰۱۰: ۵۹۳) در تحقیق خود بر روی پوسترهای فرهنگ شهادت در فضاهای شهری لبنان به تحلیل نشانهشناختی معنای گذار از زندگی به مرگ را بررسی کردهاند. به نظر آنها این پوسترهای تأثیر عمیقی در فرهنگ و هویت مردم از نقطه نظر شهادتطلبی گذاشته و روح جامعه را از طریق نشانههایی که در شهر گسترده شده است، تسخیر نمودهاند.
کاستلز (۱۳۸۰: ۴۹۰- ۴۹۱) در مطالعهای موردی انعکاس معانی فرهنگی چندقومی در بافت شهر بلویل، یکی از شهرهای فرانسه در آستانهی تغییرات شهری دورهی پست مدرن (۱۹۷۰) را بررسی کرد. وی مشاهده نمود که فرهنگها و تاریخها در آیین و آدابی به واقع تکثرگرا، در مکان با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و بدین ترتیب به آن معنا میبخشند و با شهر حافظهی جمعی مرتبط میشوند. ساکنان این شهر در طول تاریخ فضایی معنادار تعاملی ایجاد کردهاند که استفادههای متنوع و کارکردها و جلوههای گسترده دارد. آنها فعالانه با محیط فیزیکی روزمرهی خود ارتباط برقرار میکنند. در حد فاصل خانه و جهان مکانی به نام بلویل وجود دارد. البته فهم و بیان معنا خود مسئلهای دیگر است. چنانچه هر صحنه یا واژهای لزوما معنا ندارد و معنا در پس دلالت نهفته است. رولان بارت (۱۳۸۰: ۳۲) در مقاله مربوط به برج ایفل بیان کرده است که برج ایفل چگونه توانسته است شهر پاریس را بیمعنی کند «به عنوان نماد کلی پاریس در تمامی جهان حضور دارد و در هر جایی از کرهی زمین که پاریس باید به عنوان ایماژ بیان شود، حاضر است؛ هیچ سفری به فرانسه انجام نمیشود مگر به طریقی به نام برج. هیچ کتاب درسی، پوستر یا فیلمی در فرانسه وجود ندارد که آن را به عنوان نشانهی عمدهی مردم و کشور فرانسه نداند». با کارکرد نشانهای خود، آن چنان که پاریس را تحت الشعاع قرار داده است و « منظری سراسری به پاریس عطا کرده و آن را منفعل کرده است (همان، ۳۶)». این در حالی است که برج خود یک پدیده جدید و بیمعنا است و فقط ارادهی معماری مدرن است. از این نظر او کارکرد اسطورهای ساحت استعلایی نشانه را مد نظر دارد که با جلب توجه همهی بازدیدکنندگان موجب بیمعنا و بیاهمیت شدن پاریس شده است. در حالی که دیگر نماد مانند کوه میتواند سرشار از معنا و منبع انرژی باشد. معنای یک نشانه میتواند رهیافتی در زندگی انسان داشته باشد. خانی و مهروش (۱۳۸۵: ۱۴۰) پژوهشی را دربارهی جایگاه نمادین کوه رضوی در فرهنگ اسلامی انجام دادند. این کوه در کاربردهای عرفی، نماد عظمت و استواری بوده، حداقل در سدهی دوم قمری از یک باور عرفی فراتر رفته جایگاهی همچون نماد مذهبی یافته است. بر این اساس کوه رضوی هم چونان محل زندگی قائم تا وقت ظهور و هم چونان برزخی بهشتگونه مطرح شده که با ویژگیهای جغرافیایی این منطقه، همچون سرسبزی و پوشیدگی از گیاهان، حضور حیوانات درنده، صعبالعبور بودن و جز آنها سازگار است.
چارچوب مفهومی
در این تحقیق الگویی از هرمنوتیک استفاده شده که با نگاهی معرفتشناسانه به ماهیت معنا در شهر، از طریق روششناسی تفسیری، فرایند معنا را مورد مطالعه قرار میدهد. به همین جهت نخست دیدگاهی هستیشناسانه به وجود انسان در شهر و ارتباط فهم یا حواسّ او با نشانهها مورد توجه قرار گرفته و سپس تفسیری پدیدارشناسانه از آگاهی کنشگران از این ادراک صورت گرفته است.
ساحت فضا تحت تأثیر مطالعات هایدگر از فضامندی هستی انسان مورد مداقهی اندیشمندان دیگر قرار گرفت و بعد از او توجه به مفهوم قدرت و فرهنگ فضا از طریق فوکو و لفور اهمیت یافت. به نظر هایدگر وجود هویت هر هستی حتی انسان مخصوصاً از نظر وجود داشتن در فضا قابل تأمل است البته او به این فهم جنبهی تاریخی داده و فهم گذشته را شرط ضروری برای درک آینده میداند (معینی علمداری، ۱۳۸۱، ۱۲). از نظر او از این منظر که انسان مکان را حس میکند و میفهمد، هر مکانی میتوانند دارای بعدی دیگر همچون “روح مکان” باشد که به عنوان عاملی مهم در هر فرهنگی شکل میگیرد(پرتوی، ۱۳۹۲: ۱۲۵). هایدگر طرحی از سنکی گزیدن برای انسان قائل است که انسان در مکان سکنی میگزیند و در آن آرام میگیرد (پاسمور، ۱۹۶۸، ۴۷۹) این هنگامی است که فضا برای انسان مکشوف، آشکار و مأنوس گردد. ولی در فضای مدرن همچون شهر، هر انسانی در فضای پیرامون همچون اشیاء، معلق است و به گمان هایدگر او در وضع وجودیاش سقوط کرده و در جهان ابزارها محصور شده است (اباذری، ۱۳۸۹: ۲۲۷) طبیعت پیرامون عالمی است که انسان با آن مواجهه میکند و آن را کشف میکند. هر شئی قابل کشف شدن و به تعبیر هوسرل دارای ذات و معنیای است که میتواند از طریق قابل فهم باشد. هایدگر نشانهها را ابزاری میداند که در مراودهی پردازشگرانهای در زندگی روزمره کاربردی چشمگیر دارند و باید بنیاد و معنای این چشمگیرگی روشن گردد. انسان برای این که ماهیت ابزاری نشانه را دریابد، باید آن را با فهمیدن از جنبهی تودستی به فرادستی تبدیل نماید (هایدگر، ۱۳۹۰: ۲۲۷).
زیمل نیز برای بیانی از مسئله هستیشناسانهی انسان مدرن به دنبال بیانی دیالکتیکی است. او نمیخواهد هیچ یک از عوالم ذهن و عین را مقدم شمارد و از این رو هستی انسان در نظر او تجربهای از خو گرفتن یا عادت کردن به این فرایند دیالکتیکی است. از نظر او انسان در جریان تجربهی خود از فرایند درونیسازی زندگی تحت تأثیر تولیدات بیرونی جامعه است. از نظر زیمل گروههای انسانی در فرایند کنشهای اعضایش تعین مییابند. هر دو فرایندهای بیرونی و درونی انسان را به فعلیت میکشانند و در جایی همچون کلانشهر که موجب دلزدگیاش هم میشود، حواس او را در روند تغییر قرار میدهد. علائق فرهنگی انسان منجر به خلق فرهنگ عینی میشود که او را تحت کنشهای متوالی ثانویه قرار میدهد (ریتزر و اسمارت، ۲۰۰۳: ۷۰). بازنمایی فرهنگ کلانشهر در آن بخش از بنیاد روانی انسان صورت میگیرد که در واقع درونیسازی در آن رخ میدهد (زیمل، ۱۳۷۲: ۵۶). زیمل این جنبه را جنبهی درونی و یا حیات ذهنی مینامد که جنبهای ارگانیستی به آن متصور شده و معتقد است بخشی از روان انسان است. این عادتواره موجب میشود انسان مدرن شهری همواره در دیالکتیک میان عینیات جهان مدرن و ذهنیات پیشین خود سرگردان باشد، تحلیلی از انسان مدرن که مد نظر هایدگر نیز هست. به تعبیر زیتیلن، در چنین وضعیتی همواره کمبود چیزی مشخص در مرکز روح، انسانها را به جستجوی ارضاء موقتی از طریق محرکهای جدید ترغیب میکند و به سوی احساسات و فعالیتهای خارجی جدید میراند و بدین دلیل او در میان عدم ثبات و بییاوری گرفتار میشود… (زیتیلن به نقل از زیمل، ۱۳۸۱: ۹۵). هم هایدگر و هم زیمل به مقولهی شدن و حرکت پرداختهاند، هایدگر فهم را زمانمند و محور هستی انسان میداند، زیمل نیز حرکت و مرگ مداوم را در فرایند دیالکتیک میان کلانشهر و حواس انسان توصیف کرده است.
(۲) پیرامون انسان که منشأ هویت او است، تحت تأثیر علائق فرهنگی خود او شکل گرفته و در نتیجه شهر منشوری از تاریخ عینیات و درک آنها است که به صورت متوالی و تحت عمل خود انسان ایجاد شده است. از این رو عینیتهایی که انسان خود ساخته است، از طریق درک او از پیرامون و مکانمندیاش موجد هویت او میشود. فلذا مسیر زندگی، فرایندی دیالکتیکی از درونی سازی مداوم فضای عینی خودساخته ی روزمره انسان است. این فضای عینی همچون یک نظام زبانی با چارچوب ایدئولوژیکی همیشه منتظر انسانی جدید است تا او را در خود فروبرد. این فضا علاوه بر عرصهی زبان و بازنمایی، حتی در زمینهی اشکال مادی، نهادها و کردارهای اجتماعی انسان که از طریق آن به زندگیاش سازمان میدهد و زیست میکند، ایدئولوژی انسان را سامان میدهد(ترنر، ۲۰۰۳: ۱۱۴-۱۱۳). این ایدئولوژی صورت بیرونی از همان چیزی است که میتوان آن را روح مکان نامید.
استوارت هال به همراه تونی بنت در سالهای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ و به دنبال طرحی که گرامشی از ایدئولوژی ارائه داد، در پی فرایندی زبانشناختی و ترتیب نیافته از ایدئولوژی بود تا به مدد آن بتواند هویتهای پیوندیافته را توصیف کند (دلانتی، ۲۰۰۳: ۹۳). او در طرح خود از مطالعه فرهنگ تلویزیون، به توصیف نظری از چگونگی و نحوهی انتشار پیامها میپردازد. وی نظریه ارتباطات مرحلهای را مطرح میکند: تولید، پخش، استفاده و بازتولید. از نظر هال هر کدام از این مراحل نسبتاً مستقل از یکدیگر هستند. این بدان معنی است که رمزگذاری یک پیام در دریافت آن تأثیر میگذارد، اما نه به شیوهای روشن و آشکار (هال،۱۳۸۲: ۳۳۷) بلکه از طریق درک و تفسیر متون با ارجاع به رمزگان مناسب توسط رمزگشا. بیشتر نظریهپردازان فرهنگی فرض را بر این گرفتهاند که خواننده به طور مثال معنای متن را میسازد و صرفاً به استخراج آن از متن نمیپردازد (چندلر،۱۳۸۷: ۳۲۴). این یک رمز ایدئولوژیک است که در آن موقعیت اجتماعی خواننده، او را مستقیماً در یک رابطه تقابلی قرار میدهد به طوریکه خوانش ارجح را میفهمد اما در فرهنگ شریک نمیشود و عین خوانش را نمیپذیرد. چنین شخصی حامل یک رمز ایدئولوژیک بدیل خواهد بود (همان: ۳۳۶).
طرح استوارت هال از ایدئولوژی اگر به صورت دقیقتر در نظر قرار گیرد، از طریق تفسیر عمقی که به دنبال وی بارت آن را ارائه داد، قابل انجام است. او بر آن شد تا به تمایز سوسوری با دقتی بیشتر و به شیوهای که بتواند یک فرایند عمیقتر به تفسیر داشته باشد نگاه کند. بارت به لایههای متعدد یک نشانه توجه نمود تا توانست به مدلی تفسیری دست یابد که از معنای یک نشانه فراتر رفته و دلالتهای ضمنی را با معانی متعددی که در سطحی دیگر از معنا وجود دارد تبیین کند. با استفاده از این رویکرد، بارت توانست اسطورههای متعدد جامعهی فرانسوی را بازنگری کرده و بداند چگونه ایدئولوژی بورژوا در آن جامعه خودی و یا طبیعیسازی میشود چنانکه اسطوره سیتروئن فرانسه توانسته از طریق سبکهای زندگی به روح مردم تأثیر بگذارد. تلاش او به کشف معانی عمیقی متمرکز است که مصرف و هویت در حس دین مانندی علاقه به خودرو سیتروئن را در میان طبقه کارگرانی که تلاشهای حرفهای درمورد آن دارند، جای داده است (الیوت، ۲۰۱۰: ۱۹۳). بر اساس الگوی نشانه-زبانشناسی بارت(۱۳۸۶) میتوان دید که در اسطوره دو [یا بیشتر] نظام نشانهشناسانه وجود دارد که یکی در نسبت با دیگری به طور متناوب تنظیم میگردد (۱) نظام زبانی، زبانی که زبان-ابژه نامیده است، زیرا زبانی است که اسطوره آن را به کار میگیرد تا نظام خود را بنا سازد؛ و (۲) خود اسطوره، که آن را مابعد زبان نامیده است زیرا همان زبان دوم است که در آن آدمی دربارهی زبان اول سخن میگوید. وجود زیرزبانها همان چیزی است که به نظر سورل منجر به قسمی محرک درونی شده و اسطورهها را در نظر آدمی توجیه میکند (پلامناتز، ۱۳۸۹: ۱۵۵). این محرک درونی همان چیزی است که به نظر زیمل در جنبهی روانشناختی از زندگی سیطرهی عادتوارهها در هدایت زندگی مردم را به همراه دارد.
(۳) بنیامین معنا را ذاتی مکان میداند و میگوید اشیاء در حال سخن گفتن هستند. او معتقد است که حتی سنگها، اسکلهها و کیوسکهای پاریس هم با زبانی حرف میزنند که البته این حرفها بافت خاطره دارند (تانکیس، ۱۳۸۸: ۱۸۸). دوسرتو، فکر کردن دربارهی واژهها را همچون باستانشناسی معنا از گذشته میداند و اظهار دارد که از این طریق بارقههای خاطره و ذرهی معنا قابل دستیابی هستند (همان) تا جایی که می توان گفت در آگاهی مردم، حکایتهایی قابل شکلگیری است. از این نظر یک شهروند میتواند فرایند مواجههی خود با شهر را به صورتهایی این چنین بیان کند. به نظر هوسرل آگاهی انسان التفاتی است و آن عبارت است از التفات او به سوی اشیائی که در محیط فرهنگی اجتماعی فرد وجود دارد. از این نظر فرد در آگاهی خود اطمینان به خصوصی از تجربهاش از واقعیتهای بیرونی جهان خارج دارد (دیلون، ۲۰۱۱: ۲۸۶). از این رو میتوان فرایند آگاهی افراد را از این نظر که به معنای واژهها و بافتها فکر میکنند از این جهت که حیث التفاتی آنها است در نظر قرار دارد. اگرچه هوسرل نتوانست طرح خود مبنی بر اصالت معنا را عملی سازد (ورنو و وال، ۱۳۸۷: ۵۱)، اما رهیافت او راهی میسر به سوی درک و دریافت معنا را به دست میدهد.
به طور خلاصه میتوان گفت شهر، محصولی از توجه و نگرش انسان به آن و بازتولید توجه یا التفات در ذهن انسان است. اگر زیمل انسانها را در گیرودار ذهن خود میدانست، انسانشناسی هوسرل مفهوم حیث التفاتی را به میان آورده و با این مفهوم میتوان ادراک موجود در حیات ذهنی را نه از طریق دیالکتیک و فشار روانی میان جهان بیرون و درون انسان، بلکه ناشی از شکل گرفتن نوعی باور و آگاهی-از-جهان عینی دانست که البته زیمل اصرار بر تفاسیر مجدد جهانهای تغییر یافته بیرونی در حیات ذهن دارد. از این رو آگاهی انسان از جهان عینی مدام تغییر مییابد چرا که جهان عینی مدام در حال تغییر توسط خود انسان است. اما این که خود انسان بر اساس ارادهی خود جهان عینی را دستخوش تغییر قرار میدهد، چگونه میتوان میان دو بخش از دانش اولیه و ثانویه این عینیت را با هم مرتبط دانست؟ به خصوص این که این دانش درباره جهان بیرونی و محیط زیست انسان باشد. به این صورت مدرنیسم پروژهای التفاتی است و آن چه کلان شهر و جهان مدرن نام دارد، لایهای از تصور جهان در اندیشه انسان است. با تأکید بر نظر هرمنوتیکی دریافت استیوارت هال، این لایهها در جریان برخورد با حکایتهای فضایی و یا خاطرههای انباشته شده شهری، توسط مردم به شیوهای درونی و به طور مداوم دستخوش تفسیر است. مردم به صورت روزمره در جریان نشانههای شهر قرار گرفته، آنها را بارها میخوانند. اگرچه به تعبیر هال این کدگشایی توسط مردم صورت میگیرد، خود کدگذاری نیز از قبل مرهون خود مردم بوده است.
با توجه به ساخت وجودی نشانه در ساحت فضایی شهر که کنشگر در مواجـــهه و امکان معنای آن قرار دارد و هم چنین الگوهای هرمنوتیکی استوارت هال و تفسیری رولان بارت میتوان به این سوال پاسخ داد که (۱) ساخت عینی و ذهنی مردم از یک نشانهی با هویت در ساحت فضای شهری چیست؟ البته یافتن این سوال در قالب پاسخ به سوالاتی میسر بود که میشد به این صورت بیان نمود (۲) نشانههای به چه صورت در فضای شهر نمادین میشوند؟ (۳) چه روالی در مواجهه روزمره با نشانههای فضای زندگی مردم اردبیل وجود دارد؟ (۴) فرایند تفسیر مردم از این نشانه چگونه صورت میگیرد؟ (۵)چه گفتمانهایی در معانی مستتر در فضای نمادین شهر میتواند وجود داشته باشد؟
روش پژوهش:
بحث روش در این پژوهش در دو سطح مطرح است: در سطح تحلیل متن شهر و در سطح تحلیل بین الاذهانی مردم شهر. در بخش نخست از روش تحلیل نشانه شناسی متن برای بررسی سطوح موجود و انواع نشانه موجود در شهر استفاده شده است. بخش دوم، شامل پژوهشی کیفی به روش پدیدارشناختی و از طریق تفسیر باورهای التفاتی دوازده نفر از شهروندان معمولی اردبیلی صورت گرفته است.
برای فهم بخش اول که حالتی عینی از تصویر شهر، بود، مشاهدات شرایطی از رمزگانها را مورد بررسی قرار داد که صورتهای عینی نشانه به صورتی نمادین و از طریق ازتباط مردم با نشانه به مثابهی واژه، از جمله وجود خود را در انطباق این رمزگان با جنبهی هویتی و زبانی آن شکل داده بودند. بر اساس چنین ملاحظاتی، امکان تحلیل این نشانه در دو مرحله میسر میشد. یک مرحله از نشانه بدون در نظر گرفتن شهر و مرحلهی دیگر، از همان نشانه در داخل شهر سخن میگفت. این نشانه در عین این که نام کوهی در ضلع غربی شهر اردبیل است، در شهر صورتهای مختلفی به خود میگیرد تا در دیدگان بیننده عیان گردد. همانطور که در دانش نشانه شناسی مطرح گردیده قراردادهای معینی میتواند نشانه را مشخص کند. دلالت ضمنی به آن، دلالت صریح و وجوه شمایلی یا رمزگانی به آن میتواند آن را برای بیننده تداعی کند. برای شفافتر شدن توصیف از نشانهی سبلان، این سطوح از طریق بررسی صورتهای عینی نشانه به صورتهایی که در شهر موجود بود مورد بررسی قرار گرفت. در این قسمت تحلیل نشانهشناختی بر اساس جنبههای نمادین و استعاری آن انجام گردید.
بخش دوم در خصوص مقولهی ذهنیت، برای راهیابی به آن چه سرگذشت نشانه در حیات ذهنی شهروندان اردبیلی است، روش مناسب دریافتن حیث التفات مردم به آن بود که به این منظور پدیدارشناسی آن انجام گرفت. این روش در استخراج عصاره و ذات تجربهی انسانی از دریافت آنچه به عنوان نشانه هویت فضایی قابل تعریف است، شیوهای از پژوهش با مختصات توصیفی، انعکاسی و تفسیری پیشنهاد میکند. تجربه به لحاظ پدیدارشناسی به نحوی به ادراکات انسان از حضورش در این دنیا زمانی که امورات، حقایق و ارزشها ساخته میشوند مربوط است. به همین لحاظ پدیدارشناسان به دنبال توصیف چیزی هستند که تمامی آن پدیدهها را تجربه میکنند (ایمان،۱۳۸۷:۲۷۷). برای ارائه تبیینی تفسیری از نشانههای هویت فضایی، قرائتهای شهروندان از طریق مصاحبههای گفتوگویی و نیمه ساختاریافته به دست آمدند. سپس روند پژوهش به صورتی ادامه یافت تا این قرائتها تجزیه شده و بر اساس ساختاری که نشانه دارد، سطوح یا تمها در کنار هم قرار گیرند تا هر سطح از نتایج مصاحبه مورد تأویل قرار گرفته، با خوشهبندی یافتههای تأویل به سطحی بینالاذهانی یا تأویلی مشترک رهنمون گردد. تأویل قرائتها با در نظر داشتن دلالتهای مجزای مردم از نشانه، تمرکز آنان بر یک تصور یا تداعی مشترک از نشانه را تبیین مینماید.
استراتژی انتخاب نمونههایی از شهروندان برای انجام مصاحبه، دستیابی به فهمی عمیق از موضوع (نیومن، ۱۹۹۷: ۲۰۶) در حیات ذهنی آنها بود. لذا نمونه گیری هدفمند روشی مناسب برای در نیل به این هدف تشخیص داده شد زیرا در آن افرادی مورد جستجو قرار میگیرند که حداکثر درگیری با مسئلهی تحقیق داشته و از اطلاعات مناسبی برخوردار باشند (ایمان،۱۳۸۷:۱۴۶). معیارهای شناخت نمونه مد نظر محقق چنین بودند: (۱) مشارکت جو بایستی یک شهروند اردبیلی به شمار برود، (۲) سنین جوانی را پشت سر گذاشته، فردی اجتماعی به حساب آمده و قابلیت تعامل یا مصاحبه را داشته باشد، (۳) موضوع مصاحبه برای وی تا اندازهای قابل فهم و لمس باشد، (۴) شمولیت هر دوجنس در انجام نمونه گیری.
روش گردآوری دادهها از طریق مصاحبه نیمهساختمند یا به عبارتی از طریق گفتوگوهایی آزاد و در عین حال متمرکز برای دریافت عقاید و افکار مصاحبهشوندگان (استربرگ، ۱۳۸۴، ۱۰۵) انجام گرفت. پس از مصاحبه مقدماتی با چهار نمونه، مصاحبه تا دوازده نمونه ادامه یافت تا از اشباع نظری اطمینان حاصل آید.
الگوی تحلیل پدیدارشناختی الگویی معناشناختی از کل دادهها بدست میدهد. در این الگو، (۱) نخست از طریق الگوی موستاکاس[۲] دادهها تجزیه شده و تمهایی (مضامین) از آنها به دست آمد تا بتوان معانی را از آن بیرون کشید، (۲) بر اساس بیانات معنادار مهم، اقدام به توسعه خوشههای معنایی شد (ایمان، ۱۳۸۸: ۲۹۷) (۳) تمهای معنایی به دست آمده از مرحلهی دوم، طبقهبندی شدند و دسته بندی دادهها و برآوردی از انباشتگی دادهها حاصل شد(۴) از هر تم پرترهای ارائه شد که دربردارنده توصیفی از تجربههایی بود که انتزاعی از محتوای درون ساختاری تجربه قرائت نشانه در ذهن کنشگران میباشد (محمدپور، ۱۳۸۹: ۴۱۹). (۵) در نهایت توصیفی ساختاری و متنی از ترکیب توصیفهای برهمنهاده از پرتره تمهای متنی به عنوان اجزای ساختاری انجام گرفت. بر اساس این ترکیب توصیفی از ذات و ماهیت پدیده به دست آمد.
یافتههای پژوهش
طبق آنچه گفته شد، نشانه دارای دو وجه عینی و ذهنی است. نخست به ارائهی توصیفی از آنچه به صورت محقق یافته در جریانی از وجوه نمادین در شهر ملاحظه شد پرداخت نموده، سپس به بخشی که از طریق مصاحبه با مردم جمع آوری گردیده است، اشاره خواهد گردید.
مشاهدات در سطح شهر از این قرار است که بافت شهر اردبیل از رمزگانهایی از تصاویر و چشماندازهای متنوع بر اساس آنچه در خصوص نشانهی “سبلان” مورد تحقیق قرار گرفت، تشکیل شده است. صریحترین صورت از نشانههای فضایی، از طریق (۱) چشماندازی در حین درنگ ایجاد میشود. بافت شکلی شهر، بافت زبانی، ماهیت کالاها، مناسبات تولید کالا و خدمات، جنس، الگو و عملکرد کالاها و الی آخر که در مسیر تداعی “سبلان” میپیماید. این جنبهی نمادین از متنی است که توسط این واژه در شهر گسترانده شده و به طرق مختلف دلالت میشود. (۲) خود واژه (حامل نشانه) که به صورت قراردادی بر کوه سبلان دلالت دارد، (۳) ارتباط آن ماهیت کالا همچون عسل به عنوان وجهی استعاری و (۴) صورتی از مجاز که برای تعریف رابطهی تولید استفاده میشود که این رابطه برای بیان قالب هویت میتواند کاربرد داشته باشد: همچون سرعین، جنس مادّه: همچون گوشت محلی و سایر نشانهها که هر کدام در هر چهار مرحله، نشانه توسط شهروندان قرائت شده و منجر به شکلگیری معانی یا تأثرات در ذهن ایشان میشود. شکلگیری معانی و تأثرات از شرایط خاص نشانه و قراردادهایی که هر کس میتواند در قرائت نشانه داشته باشد، برمیخیزد. با این حال، علیرغم این قراردادها از سوی نام خاص نشانه و دلالت آن در مجموع میتوان گفت پدیدهای شهری یا نشانهای شهری تولید شده که در این پژوهش، هدف فهم تفسیری همین نشانه در حیات ذهنی شهروندان است. نشانهای که با داشتن شرایط خاص خود، در درون شهر قرائت میشود.
تعداد ۱۲ مشارکت جو از شهروندان اردبیل برای انجام مصاحبهی عمیق به کمک روش نمونهگیری هدفمند انتخاب شدند. میانگین سنی مشارکت جویان ۳۸ سال میباشد که جوانترین آن ۲۲ سال و مسنترین آن ۶۴ سال سن داشتهاند. همهی آنها از ظرایط عادی شهروندی برخوردار بوده و مشکل خاصی نداشتند. همهشان شاغل بوده و در حین انجام کار و یا حاشیههای اشتغال به کارشان مورد مصاحبه قرار گرفتند. یعنی مصاحبهها در اوقات فراغت و وقتهای اضافی انجام نگرفته و مبین زندگی روزمرهی شهروندان میباشند. ۴۱.۶% شغلهای شهروندان مشارکت جو در مصاحبه آزاد و از نوع تجاری بوده و ۵۸.۴% آنان آزاد و یا کارمندانی بودند که دارای مهارتهای فنی بودند، مانند معلم و خیاط. سطح سواد مطلعین بالا و حتی در مواردی هم که زیر دیپلم بودند، میزان اطلاعات عمومی مناسبی داشتند. با این حساب نیمی از آنها تحصیلات عالیه و دانشگاهی هم داشتند. جدول زیر توضیحات داده شده را به صورت آماری نشان میدهد.
جدول ۱: مشخصات جمعیت شناختی مشارکت جویان
جدول ۱: مشخصات جمعیت شناختی مشارکت جویان
متغیرها/ ویژگیهای جمعیت شناختی
ابعاد/مشخصه
آماره های توصیفی/ فراوانی و درصد
مشارکتکنندگان در مصاحبه
تعداد
۱۲ نفر (۱۰۰%)
توزیع سنی
میانگین
۳۸ سال
میانه
۴۶ سال
حداقل
۲۲ سال
حداکثر
۶۴ سال
جنسیت
مرد
۹ نفر (۷۵%)
زن
۳ نفر (۲۵%)
شغل
تجارتی
۵ نفر (۴۱.۶%)
مهارتی
۷ نفر (۵۸.۴%)
تحصیلات
غیر دانشگاهی
۶ نفر (۵۰%)
دانشگاهی
۶ نفر (۵۰%)
یافتهها حاکی از فرایندهای رمزگذاری و رمزگشایی نشانه از دیدگاه حیث التفاتی شهروندان است. پژوهش پدیدارشناسانه، فرایند رمزگشایی از قرائت شهروندان ارائه میدهد. در همین اثنا، رمزگذاری که توسط باورهای شهروندی در این شهر انجام گرفته است، به این دلیل که پاسخگویان مبین بینالاذهان مردم این شهر هستند، به ارائه صورتهای رمزی این نشانه میپردازند. از این رو رمزگان نهفته در این نشانه، از درون توجه و به نقل زیمل از عادت وارههای ذهنی آنان دریافت میشود. قرائت یا درک و دریافت نشانهها فرایندی است که مردم در جریان برداشت خود از نشانههای موجود در متن شهر انجام میدهند. پرسیدن از کارکرد نشانه تأویل مردم شهر از تأثیری که نشانه در رفتار مردم در قبال قرائت نشانه میگذارد را ارائه میدهد. از این رو مردم شهر در پاسخهایشان برداشت عملی خود از آن نشانه میگویند. برداشتهای مردم پس از طبقهبندی به این صورت درآمد که در آن تداعی این واژه بخشی اصلی و بخشی پیرامونی را شامل میشد که بخش اعظمی از دادههای حاصل از تفسیر به طور متمرکز به ارائه تصویری ذهنی از نشانه اشاره دارد. در این فرایند، آن چه به طور پراکنده به آن اشاره میشود، توجهی است که قصهی مرکزی تفاسیر مردم آن را میسازد. پرترهی نهایی دادههای تفسیری حاصل از مصاحبه با مردم گویای این بود که:
دیدن نشانهی سبلان، از جهت توجه عمومی و شهرت والای سبلان، موجب جلب نظر آدم میشود. چرا که با آن ارزشهای مشترک و همبستگی با مردم تداعی میشود. از این رو میتواند موجب رغبت آدم به معرفی کالاها گشته و یادآور ارزشهای جغرافیایی منطقه باشد. اما از این جهت که فرهنگ والای آن با مصرف کالایی عجین شده است، نامهای تکراری موجب اشباع و از دست رفتن ارزش آن میشوند.
در بخشی از اشارهی مشارکت جویان در پژوهش، تعبیر آنان از خود واژه اشارهای به جغرافیای ویژهی سرزمین آنان است و از این حیث این واژه برایشان ارزشمند است. مناقشات زیادی بر روی نوع تلفظ آن وجود دارد. برخی اذعان داشتند که حتما باید نام اصیل این واژه که ساوالان است، تلفظ گردد و آنچه اکنون استعمال میگردد، نامی جدید و فارسی شدهی آن است. آنان این واژه را جزئی از وجودشان و فرهنگشان مورد تعبیر قرار میدهند. از این رو تفسیر آنان از همبستگی، اقناع مشتری و حتی استفادهی بهینه از آن میتواند گویای توجه ویژهی آنان به این واژه باشد. آنها میگفتند:
سبلان نام نیک است و پایدار و استوار است یعنی نام خوبی است. نام دیگری هم میتوان گذاشت و اسم خوبی است. نه هر چیزی خودش را عیان میکند…؛بر روی من سبلان و ساوالان هم حتی تاثیر دارد. نماد بزرگی است و کسی نیست که آن را نشناسد. در منطقه نوعی وحدت ایجاد میکند و در جنسهایی که با آن نامیده شده اند باعث میشود مردم به آن کالاها هم بستگی احساس کنند…؛شاید ازاین به بعد هم تاثیر بیشتری به جای گذارد نساجی سبلان را سریعتر انتخاب میکنیم. به مرور زمان این تاثیر بیشتر میشود …؛ سبلان گذاشتن به دلیل این که فکر مشتری میکند بیشتر به سبلان مربوط است تاثیر بیشتری دارد…؛ از شهر غریبه میآیند و کالای معمولی را با نام سبلان خرید میکنند. خامه در همهی شهرها هست اما آن را با نام اردبیل مورد استفاده قرار میدهند…
از سویی دیگر، فرایند به کاربستن رمز در این نشانه، صورتهایی بیانیای است که مردم از احساسها و باورهای خود در کاربست این واژه به کار میبرند. باورهای التفاتی مردم از یک فرایند میتواند با شکلگیری این فرایند به صورت آزمایشی ایجاد گردد. از این رو بخشی از مصاحبه به رودررو کردن مشارکت جویان با این فرایند و ایجاد شرایط آزمایشگاهی در جریان ایجاد شرایط ذهنی ساختن نشانه اختصاص یافت. از آنان پرسیده شد که “ضرورت این که به سبلان تأکید شود چیست؟”. پاسخها نشان از تکنوازی سبلان در عمق قلب مردم دارد. این نشانه علیرغم برداشت بی ادعای آن در ذهن مردم، در یک تجربهی ارتباطی در شهر خود را خاص و ویژه معرفی میکند. بر این اساس پرترهای که از آن شکل میگیرد به این شکل است:
سبلان مظهر یک زیبایی وصف ناشدنی، نمادی ارزشمند و طبیعتی بیهمتا است که فقط در این منطقه وجود دارد. در عین حال برای شهروندان همچون اسطورهای است که بیانگر احساسات عاطفی و ادراکات وجودی بوده یا تداعی تاریخی ارزشهایی مقدس است.
این سه حالتی که یک نشانه دارد، اشاره به این امر دارد که نشانه توسط مردمی که آن را خلق کرده اند، ارتباط زیادی با عواطف، وجود و ارزشهای آنان دارد. به این صورت میتوان گفت توجه مردم در به کار گرفتن این نشانه در متن شهر، از توجهشان به ساحتهای قید شده از این نشانه وجود دارد. آنها از طریق این نشانه، ابراز وجود میکنند و بیان عاطفی خود را به کار میگیرند. به این صورت چنان که پیشتر به موضوع همبستگی اشاره شد مردم، شهروندان دیگر و مشتریانشان را از طریق اشتراک ارزشها، تعلقات و عواطف شان با خود همراه میکنند:
توجه به سبلان به این دلیل مهم است که همتا و نمونهای ندارد و از لحاظ زیبایی از سایر کوههایی که در تلویزیون نشان داده میشود ….؛ قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر گوهری… من خودم به سبلان عشق میورزم…؛ سبلان کوهی مقدس هم هست. در زمانهای قدیم حتی به سبلان قسم میخوردند…؛ وجود آن مهم است. در شهرهای دیگر به خاطر اثری که در غرور آدم دارد مهم است…؛ نمادی است که وقتی به ذهن میرسد، اردبیل به ذهن مردم گوشه و کنارمی رسد. وجود آن یک نوع خوشبختی است که در منطقهی انسان باشد.فرزند سبلان، پسر سبلان…؛ مقاومت برای زندگی ! در مشکلات زندگی کم نیاورند…؛ استوار بایستند و در برابر مشکلات صبر داشته باشند.
پرتره ی هر دو قسمت و توصیف هایی که از هر کدام از فرایندهای ذهنی و عادت واره هایی که در جریان زندگی شهری مردم از این نشانه دارند چنان که توصیف شد، در جدول ۲ نیز قابل مشاهده است.
جدول ۲: پرتره توصیف شهروندان از باورهای ذهنی درباره نشانه و خوانش آنها از همان نشانه در بافت شهر
– | رمزگان: معنای اول | خوانش: معنای دوم |
پرتره نهایی پاسخ ها | سبلان مظهر یک زیبایی وصف ناشدنی، نمادی ارزشمند و طبیعتی بیهمتا است که فقط در این منطقه وجود دارد. در عین حال برای شهروندان همچون اسطورهای است که بیانگر احساسات عاطفی و ادراکات وجودی بوده یا تداعی تاریخی ارزشهایی مقدس است. | دیدن نشانهی سبلان، از جهت توجه عمومی و شهرت والای سبلان، موجب جلب نظر آدم میشود. چرا که با آن ارزشهای مشترک و همبستگی با مردم تداعی میشود. از این رو میتواند موجب رغبت آدم به معرفی کالاها گشته و یادآور ارزشهای جغرافیایی منطقه باشد. اما از این جهت که فرهنگ والای آن با مصرف کالایی عجین شده است، نامهای تکراری موجب اشباع و از دست رفتن ارزش آن میشوند. |
رمزگان: معنای اول
خوانش: معنای دوم
پرتره نهایی پاسخ ها
سبلان مظهر یک زیبایی وصف ناشدنی، نمادی ارزشمند و طبیعتی بیهمتا است که فقط در این منطقه وجود دارد. در عین حال برای شهروندان همچون اسطورهای است که بیانگر احساسات عاطفی و ادراکات وجودی بوده یا تداعی تاریخی ارزشهایی مقدس است.
دیدن نشانهی سبلان، از جهت توجه عمومی و شهرت والای سبلان، موجب جلب نظر آدم میشود. چرا که با آن ارزشهای مشترک و همبستگی با مردم تداعی میشود. از این رو میتواند موجب رغبت آدم به معرفی کالاها گشته و یادآور ارزشهای جغرافیایی منطقه باشد. اما از این جهت که فرهنگ والای آن با مصرف کالایی عجین شده است، نامهای تکراری موجب اشباع و از دست رفتن ارزش آن میشوند.
پس از تحلیل و تفسیرهای انجام شده برای هر یک از مصادیق رمزگانی موجود در نشانهها و مرحله خوانش آن توسط شهروندان، مقالههای صریح که مورد تأکید همه پاسخگویان بود(الگوی زبانی) به همراه سه مقولهی دوم(مابعد زبان) که به عنوان شالودهی این مقوله مرکزی عنوان میشد، برآورد گردید. برای سهولت تحلیل این مقوله ها، خلاصه آنها در جدول زیر ارائه گریده است:
جدول ۳: مقولههای مربوط به ساختار رمزی سبلان به صورت دلالت و بیانی
جدول ۳: مقولههای مربوط به ساختار رمزی سبلان به صورت دلالت و بیانی
رمزگان | خوانش | |
الگوی زبانی رمز | ارزشمند، زیبا، بی همتا | شناخت و همبستگی جمعی |
الگوهای مابعد زبانی | حسی | ترغیب |
قدسی | ارزش | |
وجودی | اشباع |
در جدول ۳ چنان که مشاهده میشود، مقولههای مشابه به صورت روبهرو گذارده شده و همچنین نیمرخها نیز از طریق خلاصهسازی تفاسیر شهروندان که از الگوی موستاکاس در طبقهبندی و خوشهبندی این تحلیل استفاده شده است، به دست آمده است. باید گفت مقولات دوم یا الگوهای مابعد زبانی که بر اساس رابطهی حسی، قدسی و وجودی در تولید رمز به کار بسته شده است، در برداشت مردم از آنها، به صورتهای جاذبهای(ترغیب)، ارزشمدارانه و اشباع از خود دریافت شده است و این الگوها چندان تفاوتی با الگوهای واگذارشده به نشانه ندارند. از این طریق میتوان گفت رمزگان موجود در نشانه، به همان طریق که در ایجاد رمز آن از طرف مردم میتواند باشد، به همان طریق نیز میتواند منجر به خواندن معنا گردد. در اینجا چالشی برای اعتبار پژوهش میتواند مطرح شود و آن صحت بین الاذهانی بودن نتایج بدست آمده از دو مرحله کاشت و برداشت رمزگان و یا ساحتهای ایدئولوژی و خواندن آن است. باید گفت این الگوها از طریق سوالهای عمیق و سوالهای مختلف در دو مرحله از شهروندان به عمل آمد و انتخاب این افراد نیز از طریق استراتژی نمونهگیری مبنی بر نا آشنا بودن با محقق، اجتماعی بودن اقتصادی و داشتن رابطهی تجاری و همچنین نداشتن صفات خاص و نخبهگری افراد در این موضوع مد نظر بود و پاسخها در فرایند طبقهبندی همدیگر را تکمیل و اشباع نمودند. به این صورت که ارتباط دو به دو در فرایندهای رمزگذاری و رمزگشایی میان افراد وجود نداشته است.
نتیجهگیری
زیمل میگوید فرهنگ مدرن شهری سرشار از عادتوارههایی میشود که در مصادیق عینی و ذهنی آن وجود دارد. هم فرایند رمزگانی نشانهی “سبلان” و هم برداشتهای مردم از نشانههای تولیدی از آن در شهر در جریان یک پژوهش کلیتر مورد سوال قرار گرفت. (سوال۲) آنچه از مشاهدات میدانی حاصل شد نشانهها در چهار سطح چشمانداز، دال، استعاره و مجاز در شهر نمادین شدهاند که میتوان گفت این صورتهای پیچیده از نشانه اشیاء یا عینیتهایی هستند که به عنوان ابزارهای فرهنگی تولید کالا یا فضا به حساب میروند. پرسیدن از باور به این عینیات و از عادتواره مردم، از طریق پژوهش پدیدارشناسانه و از حیثالتفاتی آنان به حیات ذهنشان میسر شد. (سوال۳) با توجه به تفاسیر موجود از یافتههای پژوهش، میتوان گفت نشانهها فرایندی ارتباطی دارند و قرائتکنندگان این نشانهها از طریق درک و دریافت ایدئولوژی یا رمزگان نشانهها با تولید کنندگان آنها رابطه برقرار میکنند. به این صورت که تولید این نشانهها از طریق رمزهای پنهان که بارت به آن مابعدزبان میگوید، همچون رابطهی احساسی، قداست و وجودی میتواند در پشت اشاره به ارزشمندی، زیبایی و بیهمتایی این نشانه پنهان شود، از طریق دلالت این نشانه به همبستگی، مردم را به سمت منویات تولیدکنندگان نشانه ترغیب کرده، ارزشها، خدمات یا کالای آنان را با ارزش قلمداد نموده و ایشان را از احساس وجود این نشانه به اشباع میرساند[۳]. بر مبنای مدل تحلیلی استوارت هال، در این حالت، نشانه به همان صورت که از طریق مردم شهر تولید میشود، استنباط میشود و رمزگان اگرچه به صورت پنهان به کار رفته است، اما در نهایت مردمی که در این شهر هستند، عمدتاً در این رمزگان مستحیل شدهاند.
(سوال۴) باید گفت شهر سیستم بسته ای از صورتهای بیانی نشانه را در خود دارد همان طور که مردم اذعان کردهاند، این نشانه در قالبهای پنهان “وجودی، قدسی و احساسی” از طریق بیانی زیباشناسانه در بافت شهر قرار گرفته است. در واقع اگر از کسی بپرسید چرا این نام را استفاده میکند، خواهد گفت چون زیباست، اما دلیل واقعی ایشان ابراز وجود، قصد تقدس از طریق این نام و احساسات عاطفی است. آنها مجدداً برداشتی مشابه همین صورتهای بیانی در قرائت نشانهها دارند. چیزی که به ظاهر احساس همبستگی مینماید اما در واقع صورتهای مشابه به وجود، تقدس و عواطف یعنی به ترتیب اشباع از سبلان، ارزش دادن به آن و میل و رغبت به انس گرفتن با این نشانه یا عادت به آن و در واقع ارتباط نمادین با متنی که نشانه در آن موجود است، مقولههای اصلی نشانه است. اما این مقولهها یا به تعبیر رولان بارت صورتهای بیانی نشانه در شهر یک سیستم بستهای تشکیل میدهند. به این صورت که رمزپردازی از یک مقوله ملزم به برداشت همین رمز نیست و مردم از این سه مقوله آزادند هر کدام را برداشت کنند. آنها با وجهی از نشانه در سیلانی از وجوه پنهانی آن قرار دارند.
(سوال۵) گفتمانهایی در شهر از طریق نشانه میتواند به عنوان روح فضای شهری وجود داشته باشند. نشانه میتواند القای هویت کند و مردم در جریان معنویات و زندگی شان با آن موانست داشته باشند. از این رو سیستم نشانههای شهر، میتواند همچون روح مردم و یا اساس خیال آنها باشد. به همین ترتیب نشانهها اعم از این که مربوط به سبلان باشند یا هر ذات دیگری از دلالت، میتوانند برخاسته از یک رمزگان اولیه باشند. (سوال۱) اما در خصوص فرهنگ و رمزگان شهری سبلان، همانطور که لوئیس ممفورد طبیعت را گم شدهی فرهنگ مدرن شهری میداند، باید گفت روح فرهنگ شهری اردبیل همچون هویت، همبستگی و معنویات مردم، از طریق اتکا به چشماندازی از طبیعت با نشانه و نظام ارجاعات دال سبلان در متن شهر که سرشار از نظامهای نشانهای پیچیده است، جای گرفتهاند.
منابع و مأخذ
اباذری، یوسف (۱۳۸۹) خرد جامعهشناسی، تهران، انتشارات طرح نو، چاپ سوم.
ایمان، محمدتقی (۱۳۸۷) مبانی پارادایمی روشهای تحقیق کمی و کیفی در علوم انسانی، قـــم، انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
استربرگ، کریستین جی (۱۳۸۴) روشهای پژوهش کیفی در علوماجتماعی، احمد پورحمد و علی شماعی، انتشارات دانشگاه یزد، چاپ اول.
بارت، رولان، (۱۳۸۶) اسطوره در زمان حاضر، فصلنامهی فلسفی ادبی فرهنگی ارغنون شمارهی ۱۸، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.
بارت، رولان (۱۳۸۰) برج ایفل، یوسف اباذری، فصلنامهی فلسفی، ادبی، فرهنگی ارغنون، شمارهی ۱۹، چاپ دوم.
پرتوی، پروین ( ۱۳۹۲) پدیدارشناسی مکان، تهران، انتشارات فرهنگستان هنر، چاپ دوم.
پلامناتز، جان پتروف (۱۳۸۹) ایدئولوژی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، عزتالله فولادوند، چاپ سوم.
تانکیس، فرن (۱۳۸۸) فضا، شهر و نظریه اجتماعی: مناسبات اجتماعی و شکلهای شهری، حمیدرضا پارسی؛ آرزو افلاطونی، تهران: دانشگاه تهران، چاپ اول.
خانی، حامد و مهروش فرهنگ (۱۳۸۵) جایگاه نمادین کوه رضوی در فرهنگ اسلامی، پژوهشنامه قرآن و حدیث، شماره اول.
زندی، بهمن، سید مهدی سمایی، مسعود شهبازی (۱۳۹۰) بررسی زبانشناختی خودرونوشتههای تهران و اردبیل، فصلنامه تحقیقات فرهنگی، دوره چهارم، شماره ۴.
زیتیلن، ایروینگ ام، تیریاکیان ادوارد و دیگران (۱۳۸۱) آینده بنیانگذاران جامعهشناسی، غلامعباس توسلی، تهران، انتشارات قومس، چاپ دوم.
زیمل، گئورگ (۱۳۷۲) کلانشهر و حیات ذهنی، نامه علوماجتماعی، یوسفعلی اباذری، دانشگاه تهران شماره سوم، جلد دوم.
ساوج، مایک، آلن وارد (۱۳۸۷) جامعهشناسی شهری، ابوالقاسم پوررضا، تهران، انتشارات سممت، چاپ ششم
شرت، ایون (۱۳۸۷) فلسفه قارهای علوم اجتماعی، هادی جلیلی، تهران، انتشارات نی، چاپ اول.
فیاض، ابراهیم، حسین سرافراز، علی احمدی (۱۳۹۰) نشانهشناسی چشم اندازهای فرهنگی در جغرافیای فرهنگی راهبردی برای فهم و کشف معنا، فصلنامه تحقیقات فرهنگی، دوره چهارم، شماره ۴.
کامران، افسانه (۱۳۸۶) نشانهشناسی تبلیغات شهری در ایران (با تأکید بر بیلبوردهای شهر تهران)، فصلنامه انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ازتباطات، شماره ۸.
کفشچیانمقدم، اصغر و رویان سمیرا (۱۳۸۷) بررسی دیوارنگاری معاصر تهران(قبل و بعد از انقلاب)، نشریهی هنرهای زیبا، شماره۳۳ .
کاستلز، مانوئل (۱۳۸۰) عصر اطلاعات اقتصاد جامعه و فرهنگ جلد یک: جامعهی شبکهای، ترجمه احمد عقیلیان و افشین خاکباز، انتشارات طرح نو، چاپ دوم.
عبداللهیان، حمید و منفرد لیلا (۱۳۸۷) روش شناسی و تحلیل ایدئولوژی در متون ارتباطی، نامهی صادق، سال پانزدهم، شماره اول.
عقیلی، سیدوحید و احمدی علی (۱۳۹۰) نشانه شناسی چشم اندازهای فرهنگی راهبردی مفهومی در جغرافیای فرهنگی، فصلنامهی جغرافیایی سرزمین علمی پژوهشی، شماره ۲۹.
ماجدی، حمید، زهرا السادات سعیده زرآبادی، ۱۳۸۹، شهر نشاندار به مصابه شهر زمینهگرا، فصلنامه علمی پژوهشی تحقیقات فرهنگی ایران، دوره سوم، شماره۳.
محمدپور، احمد (۱۳۸۹) ضد روش ج۱: روش تحقیق کیفی، تهران، انتشارات جامعهشناسان، چاپ دوم
معینی علمداری، جهانگیر (۱۳۸۱) تجلی وجدان تاریخی در بوم: هایدگر و سرچشمههای تاریخی-مکانی هویت، فصلنامه مطالعات ملی، سال چهارم، شماره ۱۴.
ورنو، روژه، ژان وال (۱۳۸۷) نگاهی به پدیدارشناسی و فلسفههای هست بودن، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم
هایدگر، مارتین (۱۳۹۰) هستی و زمان، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ چهارم.
یزدانی، محمود، کاویانی یونس و یاری ارسطو (۱۳۸۷) هویت فضایی و شهر از دیدگان دانش جغرافیا، مجله شهرنگار، سال هشتم،شماره ۴۹.
Elliott, Anthony (2003) The routledge companion to social theory, Landan and New York, Routladge.
Delantey, Gerard (1006) Contemporary European social theory, London and New York, Routladge
Dillon, Mishele (2011) Introdoction to sociological theory, Singapore, Wiley-blakwell, 2th pub.
Dabbous, Yasmine, Khaled Nasser, Farah Dabbous (2010) Across the bridge of death the culter of martyrdom in lebonan 1960s 1980s, International journal of cultural stydies (sage), v 13(6)
Passmore, jahn (1968) A Handred years of philosophy,Australia, Penguian book, 2 th edd.
Ritzer, George, Barry Smart (2003) Handbook of social theory, Landan and New York, sage publacations.
Turner, Grame (2010) British cultural studies, London and New York, Routladge, 4th pub.
Neuman, W.Lowrence (1997) Social research methods: qualitative and quantitative approches, Boston, Allyan and becon, 3th edd.
[۱] Brand
[۲] Moustakas
[۳] در اینجا باید بگویم آن پدیدهای که زیمل به آن بلاز میگوید میتواند در این پدیده هم مشاهده شود. مردم از دیدن بیش از حد این نشانه علی رغم وجد و خوشحالی، گاه دچار حالت اشباع و بلاز میشوند. تکرار و مداومت در این نشانه، تداعی پیدرپی این نشانه از وجود کوهی که از قضا در خود شهر قابل رویت است و همچنین از تولید نشانهها، خدمات و کالاهایی که بیش از اندازه خود را به این نام پیوند میزنند، میتواند موجب این حالت شود. بهتر است بگویم این حالتی که در اقتصاد پولی هست و موجب بلاز میشود، در نشانهها و به خصوص نشانههایی که در خدمت همین اقتصاد پولی قرار میگیرند نیز این کار را انجام میدهد (زیمل، ۱۳۷۲: ۵۹).
این مقاله در فصلنامه تحقیقات فرهنگی ایران، دور ششم، شماره ۴، سال ۱۳۹۲ منتشر شده و برای بازنشر در اختیار انسان شناسی و فرهنگ قرار گرفته است.