دیوید ولچ برگردان آرمان شهرکی
تبلیغات هیچ کاری با حقیقت ندارد. ما با خدمت برای پیروزی آلمان است که به حقیقت خدمت میکنیم. جوزف گوبلز
نوشتههای مرتبط
از همان آغاز کار NSDAP {حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان معروف به حزب نازی} آن نوعی از لیبرال دموکراسی که از ابتدای قرن بیستم در اغلب کشورهای اروپایی، رشد یافته بود را رد کرد. اعضای حزب به جدّ باور داشتند که تنها راه نجات از “انحطاط” ذاتی جمهوری وایمار، دولت مردمی { {Volkischer Staat است که تنها از طریق انقلاب ناسیونال سوسیالیست ظهور خواهد نمود
. این اعتقاد آشکارا توضیح میدهد که چرا نیاز بود تا همه افراد و سازمانها بنحوی جهت تبدیل شدن به سوژه ای برای کنترل حزبی، یکپارچه } gleichgeschaltet {شوند: چرا که حزب، محافظ بینش جهانی آلمان بود و از طریق قدرت و اراده رهبرش، پیشوا، جامعه ای “شایسته” اعلام وجود خواهد نمود. تحت سرپرستی یک جهانبینی { Weltanschauung} که بی همتاست؛ خلوص نژاد آرایی را تضمین میکند و به آن رخصت خواهد داد تا بیانی اصیل بیابد؛ حاکمیت ناسیونال سوسیالیست، نه تنها مسئول رفاه مادی شهروندان است؛ بلکه سلامت اخلاقی و معنوی آنها را نیز بر دوش خواهد کشید. حاکمیت همچنین آن آگاهی حقیقی ای انسانی را که توسط غیرآریاییها تباه شده و سبب شده تا آلمانیها از ارزشهای سنتی راستین خویش غافل شوند؛ احیا خواهد نمود. در یک از نخستین بیانیه های خط مشی دولتی خویش به سال ۱۹۳۳، هیتلر اعلام کرد که:
“در ارتباط با گندزدایی سیاسیِ {political decontamination} زیست عمومی ما، دولت مبارزه ای نظام مند را جهت احیای سلامت مادی و اخلاقی ملت به راه خواهد انداخت. تمامی نظام آموزشی، تاتر، فیلم، ادبیات، مطبوعات، و رادیو تلویزیون- همه اینها تنها وسایلی هستند برای رسیدن به یک هدف. تمامی اینها جهت حفظ آن ارزشهای جاودانه ای که بخشی از فطرت یکپارچه ملت ماست؛ بسیج میشوند.”
به موازات آنکه انقلاب نازی به منظور ایجاد یک آگاهی نوین و استعلاء بخشیدن به ساختارهای سیاسی، به پیش میرفت؛ هنرمندان نیز بایستی نقشی انقلابی ایفاء میکردند. هیتلر در اوج قدرت خویش، بصورتی موجز، مراد خویش از فرهنگ و نقش هنرمندان را در نطقی که به مناسبت گشایش خانه هنرمندان در مونیخ به سال ۱۹۳۷ ایراد شد؛ بیان داشت:
“طی سالیانی که بنای رایش نوین را پی میریختم؛ به وظایفی که جهت پالایش فرهنگی زندگی مردم در انتظار ماست خیلی فکر کردم؛ باید هم رنسانسی فرهنگی به راه بیاندازیم و هم رفرمی سیاسی و اقتصادی…همآغوش با سیاست، در زندگی هنری نیز برآنیم تا رُفت و روبی اساسی داشته باشیم.”
گوبلز در مورد آینده هنر آلمان با پیشوای خویش هم نظر بود. وزیر تبلیغات در یکی از اولین نطقهایش بیان میدارد که:
“هنر مدرن آلمان، برنامه حزبی را دراماتیزه نمیکند بلکه به تکانشهای معنویِ عظیمِ درون ما شکلی شاعرانه و هنرمندانه میدهد…رنسانسِ سیاسی قطعا باید بنیانهای فرهنگی و معنوی داشته باشد. بدین جهت است که خلق زیربنایی برای زندگی هنری آلمان واجب است.”
معذالک پس از آنکه حزب نازی قدرت را قبضه کرد؛ اختلاف نظرهایی میان گوبلز و هیتلر پیرامون نقش دقیق تبلیغات در رایش سوم بخصوص در زمینه تبلیغات مربوط به فیلم بروز نمود. هیتلر فرازهای عمده ای از نبرد من {Mein Kampf} را به تحلیل تبلیغات اختصاص داده است. در فصلی تحت عنوان “تبلیغات جنگ”، مخاطب خویش را با این شیوه ارزشیابی میکند:
“توان فهم و پذیرش توده ها محدود و ضعیف است. از سوی دیگر، به سرعت فراموش میکنند. ازینروست که باید به چند عنصر اساسی بسنده کنیم؛ عناصری که تاسرحدّ امکان در قالبی کلیشه ای بیان شوند.”
آنطور که هیتلر عقیده دارد؛ تبلیغات برای توده ها هدفی سهل است که در نازلترین سطح از فکر قرار دارد؛ تنها کافی است که به چند شعار زودیاب اکتفا؛ سپس چندین و چندبار تکرارشان کرد و بر عناصری عاطفی از عشق و نفرت تمرکز نمود. گوبلز با چنین احساساتی موافق است؛ RMVP {وزارت تبلیغات و روشنگری} تبلیغات چیِ این حربه چه قبل و چه بعد از آشوب جنگ بود. در فرازی روشنگر از خاطرات دوران جنگش مینویسد:
“دیگربار چیزهای زیادی آموختم؛ بویژه اینکه سنخ و محتوا معمولا بدوی تر از آن چیزیست که تصور میکنیم. تبلیغات باید همواره و ضرورتا ساده و قابل پذیرش باشد. در بلند مدت، نتایج اساسی درخصوص تاثیرگذاری بر افکار عمومی تنها توسط مردی محقق میگردد که قادر باشد مشکلات را به ساده ترین اصطلاحات فروکاهد و شهامت آن را داشته باشد تا همین واژگان ساده را مدام تکرار کند؛ بگذار تا روشنفکران هم مدام اعتراض کنند.”
با این وجود، هیتلر گمان میکرد که اهمیت تبلیغات آن هنگام که حزب قدرت سیاسی بدست آورد کاهش می یابد و لذا سازماندهی {organization} باید جایگزین تبلیغات گردد. به عبارتی برای هیتلر تبلیغات زمانی مهم بود که عضویت سازمانی کوچک است؛ لاجرم هنگامی که حزب واجد ابزارهای لازمِ قدرت دولتی میگردد؛ از اهمیت تبلیغات کاسته شده و سازماندهی دارای نقش بیشتر و مهمتری میگردد. در نبرد من اندیشه هایش را در این خصوص اینطور بیان میدارد:
“تبلیغات باید بر سازماندهی مقدم بوده و خمیر مایه ی انسانی را جهت کارهای بعدی گردهم آورد…آن هنگام که تبلیغات به وظیفه ی خویش جهت متقاعد ساختن مردم در خصوص یک مکتب عمل نمود؛ سازمان توسط کار موثر افراد، به نتایج تبلیغات اثری محسوس میبخشد. تبلیغات و سازماندهی، و به تبع آن پیرو و عضو، پس، در رابطه ای دوطرفه و رودرروی یکدیگر می ایستند. وقتی سازماندهی کوچک است؛ تبلیغات بهتر کار میکند. هرچه شماره ی پیروان بیشتر باشد؛ تعداد اعضای [سازمان] کمتر است. و باالعکس. اگر تبلیغات بد باشد؛ شما باید جای آن یک سازمان بزرگ داشته باشید. و اگر پیروها اندک شمارند؛ عضوگیری سازمانی باید حجیم باشد- اگر که جنبش میخواهد به موفقیت دست یابد.”
جای شگفتی نیست اگر گوبلزی که طراح اصلی کامیابی حزب در ۱۹۳۳ بوده؛ با تمایزی که هیتلر میان تبلیغات و سازماندهی میگذارد مخالفت میورزد. گوبلز عقیده داشت که تبلیغات پس از قبضه ی قدرت نیاز است؛ نه تنها برای بسیج توده های حامیِ بینش جهانی نازی، بلکه، مهمتر از آن، جهت حفظ سطحی از اشتیاق و تعهد برای بنیانهای ایدئولوژیکش، اگر به گردهم آیی NSDAP به سال ۱۹۳۴ در نورمبرگ نگاهی بیاندازیم میبینیم که گوبلز بار دیگر بر اهمیت تبلیغات موفق مهر تایید میزند:
“باشد که شعله ی درخشان اشتیاق ما هیچگاه خاموش نگردد. شعله ای که به تنهایی به هنر خلّاق تبلیغات سیاسی مدرن ما گرما و نور میبخشد. شعله ای که از درون قلب مردم زبانه میکشد تا به آنها قوّت و نیرو بخشد. شاید که قبضه ی قدرتی که بر بازوها تکیه دارد مهم باشد اما بهتر و راضی کننده تر از آن، بدست آوردن و همراه داشتن قلوب مردم است.”
اگر بخواهیم به تبلیغات فیلم بپردازیم؛ آشکار است که مفهومی که گوبلز بر آن متمرکز است یعنی Filmpolitik نیز با ایده های هیتلر در این خصوص متفاوت است. هیتلر قاطعانه بر ناسازگاری هنر و تبلیغات پای میفشرد؛ با این حال اگر نگاهی تصادفی به فیلمهای بلند ساخته شده طی آن دوره بیندازیم پی میبریم که فیلمسازان مجدّانه هنر را با تبلیغات درهم میآمیزند. فیلمهای خبری آلمان آن دوره پیشقراول نوع عریانتر و ستیزه جویانه ترِ تبلیغات هستند؛ آنجاکه خبرها میتوانند بسیار راحت تر دستکاری شوند. گوبلز بسیار متاثر از نمونه شوروی بود؛ او طالب آن بود که فیلمسازان تلاش کنند تا یک رزمناو پوتمکین آلمانی بسازند و همچون لنین باور داشت که سرگرمی باید با تبلیغات آمیخته گردد بنحوی که محتوای تبلیغاتی مبدّل و پوشیده باشد.
تحلیل گونه های مختلفی که در زمان ریاست گوبلز بر RMVP ساخته شدند بخویی خط مشی او را درخصوص فیلم نشان میدهد. طی دوران تصدی گری گوبلز، نسبتا تعداد کمی فیلم تبلیغاتی عریان با محتوای صریح سیاسی ساخته شد. از ۱۰۹۷ فیلم بلند سینمایی تولید شده از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵، تنها یک ششم آنها از این دست بودند. اکثر فیلمها زیر نظر “رسته ی رایش آلمان” {Order of the German Reich}ساخته شده و تماما توسط بخش فیلم RMVP {Film Section of the RMVP} تامین مالی میشدند. آنچه اصطلاحا Staatsauftragsfilme (فیلمهای زیر نظر دولت) نامیده میشد اما، تنها مشتمل بود بر ۹۶ عنوان از کل فیلمهای تولیدی. نسبتا تعداد کمی از فیلمهای سیاسی با فیلمهای مستند و خبری، که به نوبه خود خیلی مهم بودند؛ ترکیب میشدند. از کل تولید فیلمهای بلند، عملا نصفشان داستهای عاشقانه یا کمدی بودند و یک چهارم فیلمهای درام از قبیل تریلرهای جنایی یا موزیکال که البته همه ی این فیلمها طبیعتا در پیوند با ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیست بودند و با اهداف تبلیغاتی آن دوره ساخته میشدند. به جدول ذیل نگاهی بیاندازید تا برنامه فیلمسازی سالانه و نیّات گوبلز را در ترکیب سرگرمی با تبلیغات دریابید.
سال | دراماتیک | کمدی | سیاسی |
۱۹۳۴ | ۲۱ | ۵۵ | ۲۴ |
۱۹۳۵ | ۲۷ | ۵۰ | ۲۳ |
۱۹۳۶ | ۳۱ | ۴۶ | ۲۳ |
۱۹۳۷ | ۳۴ | ۳۸ | ۲۸ |
۱۹۳۸ | ۴۱ | ۴۹ | ۱۰ |
۱۹۳۹ | ۴۰ | ۴۲ | ۱۸ |
۱۹۴۰ | ۲۸ | ۵۲ | ۲۰ |
۱۹۴۱ | ۲۰ | ۴۰ | ۴۰ |
۱۹۴۲ | ۳۷ | ۳۶ | ۲۷ |
۱۹۴۳ | ۳۰ | ۶۲ | ۸ |
۱۹۴۴ | ۳۹ | ۵۳ | ۸ |
آنچنانکه میبینید هیچ خط مشی سیاسی فرموله بندی شده ی مشخصی در ارتباط با اعداد مرتبط با ژانرهای سه گانه ی جدول وجود ندارد. با وجود این مشخص است که با فرسایشی شدن جنگ- بخصوص پس از نبرد استالینگراد زمانی که فضا یاس آلود مینمود- تعداد فیلمهای سیاسی رو به افول گذاشت و سینمای نازی در خدمت نوعی واقع گریزی {escapism یا Wirklichkeitsflucht} افتاد. اهمیتی که گوبلز به این واقعیت گریزی هنری میداد آنجا مشخص میشود که سازوکاری بنا نمود تا سینماها پس از بمبارانهای هوایی سنگین بلافاصله گشوده شوند؛ و نیتش این بود تا اذهان مردم را از واقعیت انسانی و سیاسی حیّ و حاضرِ جنگ منحرف ساخته و سروسامانی به روحیّه شان دهد. با فراهم آوردن موجبات آسایش برای کارگران آلمانی در شکلی از “واقع گریزی”، گوبلز در واقع کارکرد سیاسی تحکیمِ ماشین جنگی آلمان را به اجرا درآورد. وجود هم زمان تنوع در سینمای نازی از سویی و واقع گریزی ذاتی اش نباید ما را به نتایج اشتباه کشانده و موجب گمراهی گردد. آنچنانکه پیشتر گفتیم؛ هیتلر قصد داشت تا از سینما بطور کامل برای اهداف تبلیغاتی بهره برداری کند. میتوانیم چنین نگرش را “فریب سرراست” {lie direct} بنامیم؛ نگرشی که در گفتگوی هیتلر با هنرپیشه ی زن Tony van Eyck تشریح گردیده است:
“قطعا، از سویی میخواهم که از فیلم بطور کامل بعنوان ابزاری تبلیغاتی بهره ببرم؛ اما طوری که هر بیننده ای بداند در حال تماشای یک فیلم سیاسی است. فکر کنید که در Sportpalast {مرکز گردهم آییهای چندین هزارنفرره در برلین}شخصی انتظار ندارد بشنود سیاست با هنر آمیخته شده. حالم بد میشود وقتی میبینم تبلیغات سیاسی زیر نقابی از هنر پنهان شده. بگذاریم که هر کدام جای خویش باشد.”
هیتلر عقیده داشت که یکی از عملکردهای کلیدی تبلیغات این است که موضوعاتی مشخص را درون حوزه ی بینش توده ها وارد نماید. به این معنا که جمعیت باید بسوی “اطلاعاتی خاص” هدایت شوند. هیچ جای شکی نیست که برای رسیدن به این هدف فیلمهای تحت قیمومت دولت برای ارتقاء تِمهای مختلفِ مرتبط با بینش جهانی نازی نازی و در ژانرهای متنوع درام، و قصه پرداز ساخته شدند. Staatsauftragsfilme { state-commosioned films فیلمهای ساخته شده زیر نظر دولت} که دائما در تحلیل من نقش دارد همواره سهم ناموزونی از پول، بازیگران و تبلیغات رسمی را به خود اختصاص میداد. اگرچه همواره صراحتا “سیاسی” نبودند اما با هدف نمایش تِمهایی خاص از قبیل اصول رهبری، ملت، “خون و خاک” و ضد یهودیگری ساخته میشدند و استاندارهایی را برای صنعت قیلم بطور کل تعریف میکردند. در اینجا باید میان نیّت سیاسی و محتوای واقعی فیلم (چیزی که هیتلر هرگز بدان واقف نبود) فرق بگذاریم. در یک جامعه ی خیلی سیاسی شده، حتی غیرسیاسی {apolitical} بودن نیز مهم میشود؛ در آنچه که اصطلاحا “فیلمهای مفرّح” نامیده میشد نیز “بینش جهانی” پیرامون امورات برجسته و نظم اقتصادی و اجتماعی مستقر تقویت میشد. گوبلز کاملا به این امر اِشراف داشت او میگفت “سرگرمی ندرتا میتواند واجد هدف حمایت از ملت در نزاعش برای بقا بوده و باعث تزکیه اش گردد؛ نیاز است که تنوع و آسایش از خلال درام زندگی هرروزه دیده تجربه شود.” در رایش سوم، گوبلز مکررا توسط اعضای پیشکسوت حزب احضار میشد تا Filmpolitik و شکست آشکارش در تمجید آشکار جنبش نازی در فیلمها را توجیه کند. آلفرد روزنبرگ منتقد سرسخت گوبلز بود؛ و گوبلز از دخالتهای گاه و بیگاه او به حوزه ی کاری اش و اینکه مدام مجبور میشد از سیاستهای خود دفاع کند رنجیده خاطر میشد. در یکی از فرازهای تند و تیز خاطراتش اینطور شکوه میکند:
“روزنبرگ بار دیگر در نامه ای که اخیرا برایم نوشته به صنعت فیلم ما حمله برده. میخواستم به او با نقدی “نیشدار” از وضعیت موجود در شرق پاسخ دهم: اما این کار را نکردم چراکه موضوع اساسا برای من بسیار پوچ و مضحک است. درهرحال، ای کاش روزنبرگ دلنگران مسایل دیگر باشد تا یکی دو فیلمی که چندان گُل نکرده!”
گوبلز در این باب که باید موضع خود را توجیه کند دچار استیصال بود؛ در جایی از خاطراتش مینویسد:
“جنبه ی سیاسی سرگرمی واجد ارزش ویژه ای است؛ اگر شخص لحظه ای از تبلیغات آگاه گردد که دیگر آن تبلیغات اثری نخواهد داشت. تبلیغات همچون یک میل، همچون یک ویژگی، یا یک نگرش در پس زمینه باقی مانده و آنگاه در وجود انسان است که خود را آشکار میکند؛ و اینچنین است که اثرگذار میشود.”
در تقابل با مراد هیتلر از تبلیغات، این وجه از سینمای نازی میتواند ” فریب پنهان” {lie indirect} نام بگیرد. از نقل قولهای سابق الذکر آشکار است که گوبلز بر این عقیده بوده که تبلیغات موفق باید عقاید و احساسات از قبل موجود افراد را قوّت بخشد. از این حیث تنها درصد کمی از فیلمهای بلند منجمله فیلمهای مستند و خبری که میتوانستند حجم تضمین شده ای از شستشوی مغزی {indoctrination} را تضمین نمایند؛ دلمشغول “فریب آشکار” بودند. سینما برای گوبلز همچون داروی بیهوشی بود که میتوانست با دستکاری ذهنی چهره ی عمومی سینما را بسوی اشکال پذیرفته شده ای از رفتار همچون انضباط و اطاعات، هم قطاری {comradeship}، قهرمانپروری و مطیع سازی اراده ی افراد در برابر پیشوا، سوق دهد. اینچنین بود که جناب وزیر، تولید فیلمهای سینمایی بلندی را تشویق نمود که در حال و هوای سوسیالیسم ناسیونال استنشاق میکردند نه اینکه ایدئولوژی آن را با صدای بلند جار بزنند. بدین ترتیب، با تقویت هوشمندانه ی ارزشها و عقاید موجود که بی پرده نیّات نازی را اعلام میکردند؛ سینما قادر بود تا فرایند فکورانه ای را بسوی فلسفه ی نازی چونان ناسیونالیسمی آلمانی، برتری نژاد آریایی، بومیگرایی، نخبه گرایی و نظامیگری پیش ببرد.
منبع: Propaganda and the German Cinema 1933–۱۹۴۵ ، سال نشر ۲۰۰۱، ناشر I.B.Tauris P