گروه کتاب و رسانه
صادقی،لیلا،۱۳۹۳،نشانه شناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر(جلد دوم)،تهران: نشر سخن،چاپ اول،۳۴۲صفحه
نوشتههای مرتبط
مقدمه:
مباحت نشانهشناسی ادبیات داستانی در ایران بیشتر در همایشها، کلاسهای درس، کارگاههای آموزشی، پایاننامهها و مجلات پژوهشی دانشگاهی مطرح شدهاند، و کتابهای چندانی در این حوزه یافته نمیشود که در این میان میتوان به چند کتاب معدود اشاره کرد، از جمله پستمدرنیزم و نشانهشناسی در ادبیات داستانی، نوشتهی حمیدرضا فردوسی (۱۳۷۶)، استعاره و مجاز در داستان اثر محمدرضا اصلانی (۱۳۸۶)، کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه، اثر لیلا صادقی (۱۳۹۲)، نشانهشناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر: نقد و بررسی آثار ابراهیم گلستان و جلال آل احمد به کوشش لیلا صادقی (۱۳۹۱) اشاره کرد. اصلانی (۱۳۸۶) به تحلیل بوف کور، سنگ صبور و شازده احتجاب در چارچوب نظریات یاکوبسن پرداخته است. صادقی (۱۳۹۲) با ارائهی ابزاری برای شناسایی سکوت یا جاهای خالی درون متن، به نوعی به نشانهشناسی سکوت یا ناگفتههای درون متن در پنج داستان از پنج نویسندهی مختلف (ابراهیم گلستان، هوشنگ گلشیری، بهرام صادقی، زویا پیرزاد و گلی ترقی) پرداخته و راهی برای تحلیل داستان با استفاده از ابزار سکوت پیشنهاد کرده است. همچنین مجموعه مقالاتی که به کوشش صادقی (۱۳۹۱) فراهم آمده، به عنوان یکی از نخستینهای نشانهشناسی ادبیات داستانی از ۱۲ مقاله دربارهی دو نویسندهی شاخص ایرانی، ابراهیم گلستان و جلال آل احمد شکل گرفته که هر یک از مقالات با یک رویکرد و نگاه خاص به جهان متن این نویسندگان پرداخته است.
در مجموعهی حاضر، نشانهشناسی و نقد ادبیات داستانی معاصر: نقد و بررسی آثار صادق چوبک و سیمین دانشور که از ده مقاله گردآمده، تلاش بر آن بوده است که آثار متفاوتی از هر یک از نویسندگان مدنظر با رویکردی متفاوت بررسی شود، به همین منظور کتابهای مورد بررسی از میان رمانها، مجموعه داستانها و نمایشنامههای تألیف شده از سوی نویسندگان مورد نظر این مجموعه انتخاب شدهاند. این انتخابها غالبن از سوی دبیر مجموعه به پژوهشگران پیشنهاد شده تا امکان نگاهی همه جانبه با رویکردهای مختلف به طیف مختلف آثار هر نویسنده ایجاد شود و البته ناگفته پیداست که جای بررسی برخی آثار هر یک از نویسندگان خالی است و امید که در مجال دیگری این امکان فراهم آید.
این مجموعه به دو بخش تقسیم میشود که بخش نخست با پنج مقاله به بررسی آثار صادق چوبک (۱۲۹۵- ۱۳۷۷) و بخش دوم نیز با پنج مقالهی دیگر، به بررسی آثار سیمین دانشور (۱۳۰۰-۱۳۹۰) میپردازد و چیدمان آثار مورد بررسی براساس تاریخ تألیف کتابها در نظر گرفته شده است. ناگفته پیداست که گفتهها و نتایج حاصله از هر پژوهش، باور مؤلف آن مقاله است و همحضوری این مقالات، به منزلهی تأیید و یا هم عقیده بودن همهی مؤلفان نیست. اما نکتهی قابل تأمل در این مجموعه، محوریت همهی مقالات در دستیابی به چند هدف است: بررسی آثار دو نویسندهی مذکور، اتخاذ رویکردهای روشمند و مبتنی بر نظریه و همچنین، ایجاد فضایی برای نقد متون ادبیات داستانی با رویکردهای مختلف و گشودن عرصهی نقد برای مطرح شدن نظریههای جدید.
مقالههای این مجموعه غالبن دارای رویکرد نشانهشناختی هستند و برخی از آنها با پیروی از مکتب فرانسه و برخی دیگر با رویکردهای رایج دیگر، اعم از شعرشناسی شناختی، مطالعات اجتماعی و ضداستعمار و غیره، تلاش برای گشودن چشماندازی نو به تحلیل آثار داستانی این نویسندگان داشتهاند. قابل ذکر است که این کتاب در پی برگزاری دو نشست در خانهی هنرمندان با عنوان «نشانهشناسی ادبیات داستانی معاصر» برای بررسی آثار صادق چوبک در تاریخ ۱۷ مهرماه ۱۳۹۲ و سیمین دانشور در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲ گردآوری شده و ضرورت انتشار چنین کتابی به چند علت محسوس بود:
نخست اینکه تاکنون کتابی که به بررسی و تحلیل آثار این دو نویسنده به صورت آکادمیک و مستقل و با رویکردهای نوین نظری، به ویژه نشانهشناختی، پرداخته باشد، وجود نداشته است. درواقع، پیش از این بیشتر مطالب منتشر شده یا به صورت یادداشتهای مطبوعاتی، یادمانها بودهاند یا به صورت تک مقالههای آکادمیک در مجلههای دانشگاهی یا به صورت کتابهایی که به نقد و تفسیر اثر به پشتوانهی ذائقهی شخصی پرداختهاند و یا تحقیقها و پایاننامههایی که برخی با رویکردهای اجتماعی-تاریخی و برخی با رویکردهای توصیفی و سبکشناختی در صدد مطالعهی درونمایهها، شخصیتها و زبان این آثار بودهاند. البته مشخصن بررسی آثار سیمین دانشور بسیار بیشتر از آثار صادق چوبک دغدغهی دانشگاهیان، اهالی قلم و حتا پژوهشگران بوده است که یکی از عمده دلایل این توجه میتواند جایگاه دانشور به عنوان نخستین زن نویسندهی ایرانی باشد.
همچنین از دیگر ضرورتهای انتشار چنین کتابی، پرداختن با نگاهی نو به برخی از آثار کمتر نقد شده و یا نقد نشدهی این دو نویسنده است که از آن جمله میتوان به تحلیل داستان کوتاه «برهوت»، «شهری چون بهشت»، مجموعه داستان به کی سلام کنم از سیمین دانشور و نیز نمایشنامهی «توپ لاستیکی» و داستان کوتاه «موسیو الیاس» و برخی دیگر از داستانهای کوتاه و همچنین رمانهای پراهمیت صادق چوبک اشاره کرد.
در بخش اول، که به بررسی آثار صادق چوبک اختصاص دارد، نخست داستان کوتاهی از مجموعهی خیمه شببازی (۱۳۲۴)، به نام «موسیو الیاس» در مقالهای به نام «بعد عاطفی گفتمان «مسیو الیاس»»، نوشتهیآذر باباصفری مورد بررسی قرار میگیرد. این مقاله که در چارچوب نشانهشناسی مکتب فرانسه قراردارد، به مطالعهی عواطف و احساسات خارج از هرگونه رویکرد روانشناختی و در حیطهی کلی نظریههای گفتمانی این داستان میپردازد. درواقع، باباصفری در پژوهش خود به تحلیل و بررسی نشانه- معناها و گونههای عاطفی مورد استفادهی زبان، از واژگان و نامگذاریهای مربوط به هیجانها وعواطف گرفته تا دستاوردهای جریانهای عاطفی شَوشگران و نیز گفتهپردازیهای عاطفی این داستان میپردازد و نتیجهی حاصله نشان میدهد که داستان «مسیو الیاس» دارای فضایی تنشی است. به عبارت دیگر، در این داستان مخاطب با عاملی مواجه است که هویتی کاملن شَوشی دارند و خصوصیت اصلی آن، دلسوزی و غصه خوردن بیجهت برای دیگران است. این گونهی عاطفی «دلسوزی» که منجر به ایجاد شوشهای متفاوت و یا کنشهایی میشود که مبتنی بر شناخت نیستند، همواره ارزیابی منفی مخاطبان شوشگر را به دنبال دارد.
به بیانی روشنتر، در این داستان، گونهی عاطفی دلسوزی و ترحم، آمیرزا محمود خان را تبدیل به یک شوشگر سودایی کرده که کنترل خویش را بر دنیای پیرامونش از دست داده و با دیدن کوچکترین ناراحتی و یا مشکل دیگران دچار شوش عاطفی میشود. در حقیقت، در طول گفتمان هیچگونه کنش شناختی از آمیرزا محمود خان سرنمیزند و بدین ترتیب، میتوان پذیرفت که او در وضعیت یک ناسوژهی مطلق به سر میبرد. درنهایت میتوان گفت براساس پژوهش باباصفری، کارکرد گفتمانی که «دلسوزی و همدردی» در این داستان پیدا کرده، بار معنایی آن را به کلی تغییرداده و فرهنگی متفاوت از کارکرد رایج آن ایجاد کرده است.
مقالهی دوم به بررسی دو داستان کوتاه از دو مجموعهی انتری که لوطیاش مرده بود (۱۳۲۸) و روز اول قبر (۱۳۴۴) اختصاص دارد. در این مقاله که به قلم دکتر حمیدرضا شعیری و به نام «نظام نشانهمعنا شناختی مسخ شدگی در گفتمان بُوشی «انتری که لوطیاش مرده بود» و «روز اول قبر»» نگارش یافته، گفتمان دو داستان کوتاه از دو مجموعهی مذکور در چارچوب نشانهشناختی مکتب فرانسه مورد مطالعه قرار میگیرد. به باور شعیری، صادق چوبک در «انتری که لوطیش مرده بود» و «روز اول قبر»، مخاطب را با وضعیتی گفتمانی مواجه میکند که در آن کنش دستخوش شرایط نامعمول گشته و به « بُوش» تبدیل میگردد. در این حالت، کنشگر در وضعیتی سلبی قرار میگیرد که نفی یک وضعیت معنایی و عبور به وضعیت دیگر را در پی دارد. به عقیدهی او هر وضعیت را میتوان به یک چالهی معنایی تشبیه کرد که عبور از آن به یک انرژی جهشی نیازمند است. اما مسئلهی اصلی این است که این انرژی به محض شکلگیری دچار افت بُوشی میگردد و در چالهی معنایی دیگری قرار میگیرد که جهش قبلی را نفی نموده و برای جبران نقصان یا زیانهای آن در مسیر جهش بعدی قرار میگیرد. در چنین شرایطی، کنش دچار خلل گشته و کنشگر بر اثر مسخ شدگی به سوژهای بُوشی تبدیل میگردد که در چالش بین ماندن و نماندن و نیز شدن و نشدن، در یک وضعیت روایی شکننده و ناپایدار قرار میگیرد: وضعیت معنایی مسخ شدگی.
نتیجهی پژوهش شعیری نشان میدهد که سوژه در داستانهای مورد مطالعه، ابتدا دچار نقصان معنا میگردد و تلاش او برای خروج از این نقصان، سبب سقوط او در چالهی معنایی میشود. فشارهی چالهی معنایی سبب آزاد شدن انرژی انباشته شده در آن و پرتاب سوژه به بیرون از آن میشود. این امر سبب استمرار تجربهی بُوشی و ادامهی سرگردانی است. ادامهی بحران، عصیان سوژه علیه خود و تنِ خود را در پی دارد. سوژهی بُوشی صادق چوبک کسی است که در چالش با ماندن خود قرار گرفته و برای استمرار حضور دست و پا میزند، اما گویا هرچه بیشتر تلاش میکند، بیشتر فرو میرود. همین وضعیت بُوشی او را علیه همه چیز میشوراند تا جایی که توان سوژه بودن او از دست رفته و به شَوِشگری تبدیل میگردد که تنها متوجه تأثراتی است که از ناحیهی بیرون و دنیا و درون بر او حملهور میشوند. در نهایت، شرایط پیچیدهی شَوِشی او را به موجودی مسخ شده تبدیل میکند که حتا بازیابی خود برای خود را نیز مختل میسازد.
مقاله بعدی، به بررسی گفتمانی نمایشنامهای از صادق چوبک به نام «توپ لاستیکی» از مجموعهی انتری که لوطیاش مرده بود (۱۳۲۸) میپردازد. این مقاله، «دو گفتمان رقیب در «توپ لاستیکی» بر اساس نظریهی تحلیل گفتمان معنایی لاکلا و موف» به قلم محمد هاشمی و رامتین شهبازی، با استفاده از روش تحلیل گفتمان و در چارچوب نظریهی پساساختارگرای لاکلا و موف نمایشنامهی «توپ لاستیکی» را مورد مطالعه قرار میدهد. به باور هاشمی و شهبازی، در این نمایشنامه گفتمان امنیت به عنوان نهادمایهی نمایشنامه، از سه منظر مورد توجه قرار میگیرد: ۱- از منظر مخاطب و دانش پیشینی وی ۲- از منظر شخصیت اصلی (دالکی) و خانوادهاش (به جز خسرو) ۳- از منظر شخصیت خسرو، پسر دالکی، که منظر مورد علاقهی نمایشنامهنویس نیز هست. با توجه به دانش پیشینی مخاطب، نشانههایی چون خانواده، دولت و پلیس، از قبل به عنوان وقتههایی حول نقطهی مرکزی «امنیت» مفصلبندی شدهاند. اما نمایشنامه با منظری که از دالکی و خانوادهاش ارائه میدهد، موجب میشود این مفصل بندی متلاشی شده و دالهای شناوری که به این ترتیب، از هم جدا شدهاند، در مفصلبندی جدیدی، برای تثبیت معنایی تلاش کنند.
درنهایت، نتیجهی حاصله نشان میدهد که در این نمایشنامه، دو گفتمان امنیتی آریستوکرات-فئودالی دالکی و همچنین حزب تودهای خسرو با معناهای متضادی از نشانههای امنیت، خانواده، دولت و پلیس مفصلبندی میشوند. مخاطب نمایشنامه، دانشی پیشینی نسبت به این نشانهها دارد و این اثر، ابتدا با استفاده از گفتمان آریستوکرات-فئودالی متن مفصلبندی شده و سپس گفتمان رقیب حزب تودهای مفصلبندی جدید گفتمانی ایجاد میکند و به یاری نمایشنامهنویس میآید تا بستار منجمد معنایی نمایشنامه را شکل دهد. اما در این مرحله، دانش پیشینی مخاطب دربارهی تاریخچهی حزب توده در ایران وارد عمل میشود و اجازهی چنین انسداد معنایی را نمیدهد.
مقالهی بعدی به بررسی رمان تنگسیر (۱۳۴۲)، به نام «احقاق حق از مسیر خشونت در تنگسیر و مرد نامرئی»، نوشتهی امی طاهانی بیدمشکی و ترجمهی مهدیه عابدی اختصاص دارد. این مقاله که به خواهش دبیر این مجموعه به انگلیسی نوشته شده بود و خانم عابدی زحمت ترجمهی آن را کشیدند، به بررسی تطبیقی دو رمان مرد نامرئی، اثر رالف الیسون و تنگسیر صادق چوبک با دیدگاه نقد پسااستعمارگرایی میپردازد. در این مقاله، رشد آگاهی قهرمانان داستانها دربارهی تبعیض اقتصادی- اجتماعی، جنسیتی و نژادی شرح داده میشود. علاوه براین، نشان داده میشود که الیسون و چوبک بر مداخلهی فردی از طریق خشونت و دوری جستن از حرکت جمعی به عنوان منبع مقاومت تأکید میکنند.
به باور مؤلف این مقاله، در تنگسیر، چوبک راهی را نشان میدهد که در آن یک فرد مورد ظلم واقعشده با تلاشهای خود محیط اطرافش را اصلاح میکند. در طول رمان انتقادهای روشنی نسبت به رژیم پهلوی و حضور بیگانگان میشود. چوبک از ادبیات به عنوان تریبونی برای ارائهی روشهای مقاومت علیه ظلم و ستم دستگاه فاسد استفاده میکند. در زمانی که یک وقفه در سنت، ژانر و گفتمان ادبی ایجاد شده بود، چوبک راه خلاقانهای را برای مقابله با وضع موجود ارائه میکند و نشان میدهد که چطور یک فرد عادی میتواند با آمیختن اراده، خواست و با حمایت جامعه موفق شود. تنگسیر مقاومت مسلحانه و خشونت را به عنوان ابزاری مؤثر برای مقاومت تأیید میکند. این رمان را میتوان تمثیلی از ایرانی دانست که در لوای محمد و مبارزهای قومیتی علیه ستمگران بازگو شده است، به خصوص تمثیلی از غرب در لوای چهار ژاندارم فاسد بوشهری که در سال ۱۹۴۹ در ایران در منطقهای استراتژیک نفوذ و قدرت زیادی داشتند.
مقالهی آخر به بررسی سنگ صبور (۱۳۴۵)، آخرین رمان چوبک با رویکرد شعرشناسی شناختی میپردازد. این مقاله، «شمایلگونگی غیاب در صورت و معنای رمان سنگ صبور» به قلم دبیر مجموعه، لیلا صادقی است و به بررسی مفهوم شمایلگونگی و چگونگی عملکرد آن در رمانی مانند سنگ صبور برای کشف معناهای تازه میپردازد. در این پژوهش به چگونگی کارکرد شمایلگونگی در تفسیر رمان پرداخته میشود، به گونهای که نقش انواع مختلف شمایلگونگی تصویری و نموداری و همچنین ناشمایلگونگی در افزایش لایهی معنایی اثر و تفسیر آن نشان داده میشود. از آنجایی که معنا از تفاوت میان این حضور و غیاب شکل میگیرد و متن از زنجیرهی دال و مدلولی تبعیت میکند که به صورت درونی با غیاب شکسته میشود، میتوان گفت که غیاب، در صورتی میتواند معنادار باشد که به دلیل شمایلگونگی صورت و معنا و یا ناشمایلگونگی بازنمایی شود، همانگونه که شخصیت محوری این اثر، گوهر، با غیاب خود به روایت بخشهای ناگفته بسیاری میپردازد.
به عبارتی، این پژوهش نشان میدهد که این رمان براساس عملکرد شمایلگونگی در ساختار و درونمایه، جنبهی تفسیری متفاوتی به خود میگیرد، بدین صورت که ساختار «سنگ صبور» به عنوان «صورت اثر» در ابعاد مختلفی با «درونمایهی اثر» در تطابق است، به شکلی که عنوان کتاب، پیشدرآمد، فصلبندیها، حضور و غیاب شخصیتها و همچنین زاویه دیدهای موجود همگی هم در صورت اثر و هم در درونمایهی آن به صورت شمایلگونگی تصویری و نموداری بازنمایی میشوند و این شمایلگونگی به ایجاد تفسیری فراتر از آنچه که در متن گفته میشود، میانجامد. ماحصل پژوهش صادقی نشان میدهد که فقدان حضور «گوهر» به عنوان راوی، دال بر فقدان ارزشی است که جامعه آن را نمیشناسد و باعث انحطاطش میشود و همچنین، چگونگی عملکرد نظامهای فاسد بر سرنوشت افراد تأثیر میگذارد، به طوری که تنها کسی که میتواند به زندگی خود ادامه دهد، بلقیس است، زنی زشت رو و بدخواه همگان و تنها کسی که خیانت میکند و خیانت او را میتوان به سطح گستردهتری به جامعه تعمیم داد، همانگونه که لایههای تفسیری تاریخی و اسطورهای اثر، آن را حکایتی در همهی اعصار جلوه میدهد. همچنین، تنها شخصیتی که کنش او با نامش در رابطهی شمایلگونگی قراردارد، سیفالقلم است و همین تطابق نام و کنش، باعث کنشمند بودن او، اما به شکلی مخرب میشود، برخلاف دیگر شخصیتهای کتاب که همگی منفعل هستند و نام و نقش آنها در رابطهی ناشمایلگونگی قراردارند. درنهایت، صادقی به این نتیجه میرسد که براساس این رمان، عملکرد نظامهای فاسد، باعث بقای افراد خیانکار در جامعه میشود و دیگر افراد همگی یا رو به انهدام میروند و یا همچون احمدآقا، سنگ صبور خودشان میشوند و میترکند. درواقع درونمایهی این رمان، حضور نظامهای فاسد و تنهایی آدمهایی است که به این نظامها اجازهی ستمگری میدهد.
در بخش دوم کتاب، که به بررسی آثار سیمین دانشور اختصاص دارد، نخست داستان کوتاهی از مجموعه داستان شهری چون بهشت، به قلم لیلا صادقی مورد مطالعه قرار میگیرد. در این مقاله، «کشمکش جهانهای ممکن در «شهری چون بهشت»»، مفهوم جهان ممکن در داستانی کوتاه از همین مجموعه و با همین عنوان با رویکرد شعرشناسی شناختی مورد بررسی قرار میگیرد و از آنجایی که این رویکرد، از معدود رویکردهایی است که بر حول سه محور متن/ مؤلف/ خواننده میگردد، بررسی همه جانبهی متن را از سه منظر متفاوت ممکن میسازد. به باور صادقی، شکاف و دوگانگی میان فضاهای ممکن، گسست موجود میان جهان شخصیتهای داستانی «شهری چون بهشت» را نمایان میکند و نتیجهی پژوهش او نشان میدهد که دو سپهر انسانی و ماورای انسانی متفاوت، یک جهان دوگانه برای هر یک از شخصیتها را شکل میدهد و این دوگانگی، باعث ایجاد شکافی میان واقعیتها و آرزوها میشود، به طوریکه در بخش اول داستان، سازههای بیانگر خوشبختی بهشتی بر فضای داستانی نگاشت میشود، اما در بخش دوم، سازههای فقدان و اندیشهی زندگی پس از مرگ بر بهشت داستانی منعکس میشود، گویی که بنا به فاصلهای که میان جهان واقعی داستان و جهان خیالی آن وجود داشته، شهر خوشبختی و آرزوها به یک باور قدیمی زندگی پس از مرگ تقلیل پیدا کرده و رسیدن به این شهر آرزوها بنا به دلایل اجتماعی موجود در زندگی غیرممکن شده و به زندگی پس از مرگ محول شده است.
در پایان میتوان گفت که ارتباط جهان واقعی مؤلف و گفتمان داستان، به تعبیر عنوان کتاب و داستان کوتاه مورد مطالعه میانجامد، به گونهای که میتوان نام کتاب را تعبیری از جامعهای دانست که مؤلف در آن زندگی میکرده و تقابل نام کتاب با درونمایهی داستانهای موجود و بهویژه داستان «شهری چون بهشت»، نگاهی کنایهآمیز و تفسیری معکوس از نام و جامعهی نویسنده از دید نویسنده را ایجاد میکند. درواقع، نام کتاب در تطابق تفسیری میان جهان واقعی مؤلف و جهان گفتمانی به «شهری چون جهنم» تغییر نام میدهد، بهطوری که نگاه مؤلف به جامعهی پیرامون او در زمانهای که میزیسته، با این نام بازنمایی میشود.
دو مقالهی بعدی هر دو به بررسی رمان سووشون (۱۳۴۸) با دو نگاه متفاوت میپردازند: یکی با نشانهشناسی کریستوایی و دیگری با نگاه مطالعات ضداستعماری. مقالهی نخست به نام «کارکرد و موقعیتهای روائی سووشون براساس نظریهی کریستوا»، نوشتهی الهام میاحی به بررسی رمان با مطالعهی فرایند پویای دلالت، یعنی درگیری میان دو امر نشانهای و امر نمادین در رمان سووشون میپردازد. به باور میاحی، این تقابل میان دو امر، نه تنها در متن اثر، بلکه در سوژهی سخنگو (سیمین دانشور)، ذهن و بستر گفتمانی (فرهنگ) نیز جستجو میشود و هسته یا ساختار اصلی رمان براساس تقابل میان دو امر نشانهای و نمادین شکل میگیرد. در سطح اول رمان (متن) وجود و تلاقی دو ساحت معنایی مطرح میشود که مهمترین سازوکار انتقال این دو ساحت به درون متن، سرمایهی فرهنگی مؤلف آن است. از آنجایی که مؤلف از ذهنی دو ساحتی و تضادمند برخوردار است، شکافها و ترکهای ذهنی او نیز به درون متن ریخته شده است. همچنین، هرکدام از شخصیتهای داستان نیز از این دو ساحت در درون خود برخوردارند و تقابل این دو ساحت، در تمام ابعاد ذهنی این شخصیتها و کنشهای آنها نمود دارد. متن رمان که محل این چالشها است، نشانگر این نقاط بحران در سوژهی مؤلف و بستر کلان جامعه است.
مقالهی بعدی که با دیدگاهی دیگر به مطالعهی همین رمان، سووشون، میپردازد، «پیدایش «هویت جدید» در سووشون» نام دارد که به قلم امی طاهانی بیدمشکی برای انتشار در این مجموعه به انگلیسی نوشته شده و لیلا صادقی آن را ترجمه کرده است. به باور مؤلف، در برههای از تاریخ، در برخی کشورها از جمله ایران، زنان و مردان برای مبارزه با ظلم و ستم اجتماعی، اقتصادی، جنسیتی و نژادی جوامع خود پابهپای یکدیگر مبارزه میکردند، اما فضا و اعتقادات اصلی جنبشهای مقاومت باعث برتری دادن کنشگران و دگرجنسپسندی مردانه شد. بدین معنی که زنان با وجود مشارکت در مبارزات، به موقعیت اجتماعی درجهی دوتنزل یافتند. این مقاله، به بررسی مفهوم «هویت جدید» دررمان سووشون، اثرسیمین دانشور با گسترش نظریهی فرانتس فانون درمورد «هویت جدید» پرداخته میپردازد نشان میدهد که این رمان، بازگشت به مفاهیم فرهنگی و سنتی متحد شدن را بسان راهی میداند برای مقاومت در برابر تهاجم خارجی و همچنین نشان میدهد که گرچه این رمان بدون تحقق کامل «کنشگری زن» در مبارزه با استعمار پایان مییابد، اما شرایط پیچیدهی زن را در شکلگیری «هویت جدید» در روند مبارزه برای دست یافتن به آزادی منعکس میکند. همچنین، براساس پژوهش طاهانی میتوان به این نتیجه دست یافت که محدودیتهایی که دیگرجنسپسند بودن جامعه برای این زنان ایجاد میکند، باعث پسزدن و به حاشیه راندن آنان میشود و درنهایت، فرایند تبدیل شدن به زن «کنشگر» در جامعهی مردسالار و استعمارزده در این رمان دیده میشود که صرفن نقشهای همسری و مادری را برای زن تعریف میکند.
درواقع، دانشور نقش همسر بودن و مادر بودن را به عنوان «هویت جدید» میپذیرد و دشواریهایی را مطرح میکند که یک همسر و مادر در زمان رویارویی با هراسهای نقش دیگر خود در جهان ضداستعماری به عنوان «کنشگر» با آن مواجه میشود. گرچه این رمان، قدرت و نفوذ زنان را در شورش برجسته میکند، اما با بسیاری از ویژگیهای مسئلهساز جنبش ضداستعماری عصر خود، از جمله قربانی کردن دغدغهها و نقش زنان در مبارزه بیگانه میماند.
مقالهی بعدی، به نام «بعد عاطفی گفتمان، بیداری عاطفی و نقش افعال مؤثر در «به کی سلام کنم»»، به قلم دکتر مرضیه اطهاری نیک عزم، در چارچوب نشانهشناسی مکتب فرانسه به بررسی داستانهای کوتاه مجموعهی به کی سلام کنم (۱۳۵۹) میپردازد. به باور اطهاری، این داستانها از طبقهی محروم و ستم کشیدهی جامعه، بهویژه از زنانی صحبت میکند که به دلایل مختلف رنج کشیدهاند، ولی مقاومت کردهاند. توصیف این درد و رنجها بار عاطفی گفتمان را بالا برده و افعال مؤثر (سازههای وجهی) موجود در داستان دچار آشفتگی شده و بعد عاطفی را در گفتمان به وجود آوردهاند. در واقع، داستان دارای تکثر افعال وجهی است که همه تحت تأثیر فعل «خواستن» شکل میگیرند که حضورش برای روند داستان اجباری است: احساس تعهد و یا میل (خواستن)، احساس قدرت (توانستن)، شناخت (دانستن). سوژهها در مرحلهی بین «خواستن» و «بایستن« یا «نبایستن»، بین «خواستن» و «نتوانستن» و غیره قرار میگیرند و این مسئله دو نوع سوژه در داستانهای این مجموعه را به وجود میآورد: سوژهی کنشی و سوژهی حالتی. مسئلهی مهم دیگر آنکه در پایان داستانها، با وجود ناملایماتی که در جریان داستان وجود دارد، همواره حرکت از یک حس منفی به یک حس مثبت رخ میدهد و بین این دو حس، در واقع مرحلهی شناخت و «دانستن» است که این تغییر را به وجود میآورد. براساس نتیجهی حاصله از این پژوهش، در این اثر، خواستن، از جانب کنشگر اصلی (زن) داستان را به جلو میبرد و او را دچار «آشفتگی» می نماید، ولی در نهایت، در پایان همه داستانها حسی مثبت و نه منفی ایجاد میشود. این حس مثبت آمیخته با امید گاهی با غم دیرینه ای توامان است. همچنین برخی داستانهای این مجموعه، گاهی با فعل مؤثر «توانستن» همراه میشوند، یعنی در پایان داستان، کنشگر به تواناییهای خود میاندیشد و امید به زندگی در او تقویت میشود و برخی داستانها نیز، با تسلیم شدن در برابر شرایط به پایان میرسند که باز هم درنهایت براساس انتخاب سازههای وجهی خاصی، احساس خوبی در مخاطب ایجاد میشود.
مقالهی آخر این بخش، به قلم زهرا کرباسی است و به بررسی داستان کوتاهی از مجموعهی از پرندههای مهاجر بپرس (۱۳۷۶) میپردازد که این مقاله نیز در چارچوب نشانهشناسی مکتب فرانسه و با عنوان «سازههای وجهی و تأثیر آنها بر وجه تنشی گفتمان داستان «برهوت»» است. به باور این پژوهشگر، دانشور در این داستان، گفتمان حاکم بر زندگی دو برادر را روایت میکند که حاکی از تنش و بحران درونی آنها است و بنابراین میتوان آن را «گفتمان تنشی» نامید. این تنش حاصل تقابل و رقابت افعال مؤثر (سازههای وجهی) شکل گرفته در سوژهها است. در واقع سوژهها در طول مسیر خود تا رسیدن به مرحلهی نهایی شاهد به وجود آمدن سازههای وجهی مختلف هستند. این سازهها در تضاد یا تبانی با یکدیگر انفعال یا کنش سوژهها را در پی دارند و آن ها را در وضعیت سلبی یا ایجابی قرار میدهند. نتیجهی پژوهش کرباسی نشان میدهد که تنش درونی سوژهها حاصل برخورد و رقابت افعال مؤثر حاکم بر آنها است. این تنش، سوژهها را به انفعال وامیدارد و هنگامی پایان میپذیرد که سوژهها به کنشگر تبدیل شده و با عمل ارادی از حالت سلبی عبور کرده به حالت ثبات و ایجابی برسند.
به عبارتی، تنش در گفتمان «برهوت» حاصل رویایی و تقابل سازههای وجهی موجود در هر سوژه است. در مورد برادر کوچکتر تضاد دو وجه «بایستن» و «نه خواستن» تنشی به وجود آورده که تا مدتی قدرت رهایی از آن را ندارد. برای خروج از این بحران لازم است سوژه مانند یک کنشگر وارد عمل شود، «خود» را بازیابد و در مقابل «دیگری» وجودش بایستد. به این ترتیب، شاهد غلبهی وجه «نهخواستن» بر وجه «بایستن» و رهایی سوژه از تنش هستیم. برادر بزرگتر که در قبال برادر کوچکتر احساس مسئولیت میکند، دارای وجه «نهتوانستن» است. در واقع او هیچ کاری برای نجات برادر نمیتواند انجام دهد، درحالیکه به شدت خواهان نجات برادر است و به این دلیل دچار تنش است. این «خواستن» آنقدر قوی است که توانایی دیگری برایش به ارمغان میآورد، توانایی معاملهی جان خود در عوض نجات برادر و روبهرو شدن با بیماری و مرگ در قبال رهایی برادر. به این ترتیب، شاهد هماهنگی و یکی شدن سوژهها در انتهای داستان هستیم. سوژههایی که بحرانی را به صورت همزمان تجربه میکنند و در انتها گویی با همکاری یکدیگر به آن چه دلخواهشان است، میرسند. در واقع، عمل ارادی آنها و عبور از گسست درونی سبب از بین رفتن حالت نفی و رسیدن به وضعیت ایجابی برای سوژهها است.
همانطور که در انتخاب آثار مورد بحث و رویکردهای مختلف موجود رد این مجموعه دیده میشود، گردآوری مجموعهای دربارهی آثار مختلف چند نویسندهی خاص در برههی زمانی خاصی، امکان پیگیری روند داستاننویسی یک نویسنده، یک نسل و یک دوره را ایجاد میکند و بدین شکل، راهی برای پژوهشهای آتی از منظرهای متفاوت هموار میشود. همچنین از دیگر دستاوردهای این مجموعه میتوان به ایجاد منابع پژوهشی در خصوص آثار دو نویسندهی مذکور، معرفی و کاربردی شدن نظریههای ادبی و نشانهشناختی در حوزهی ادبیات داستانی و در نهایت شناخت دورهای از تاریخ و فرهنگ خود با زاویهی دید نویسندگان همان دوره از خلال متون ادبیات داستانی آنها و سپس شناخت ریشهها و رگههایی که باعث جان گرفتن ادبیات داستان معاصر ایران میشوند، اشاره کرد.
قابل ذکر است که رسم الخط اعمال شده در این مجموعه به منظور برداشتن گامی کمینه و ناچیز برای رفع نواقص خط فارسی از سوی دبیر و ویراستار این مجلد اعمال شده و از مؤلفان و نویسندگان هر یک از مقالات برای همکاری و همدلیشان نهایت تشکر را دارم و امیدوارم که این راه به کوشش دوستان و همکاران دیگری که در این زمینهها فعالیت میکنند، به صورتی جامعتر دربارهی دیگر نویسندگان ادبیات داستانی و نیز در عرصههای مختلف دیگری همچون شعر، نمایش، سینما، نقاشی، موسیقی و غیره ادامه و گسترش یابد.
فهرست مقالات
بخش اول: آثار صادق چوبک
موسیو الیاس در: خیمه شب بازی (۱۳۲۴)
بعد عاطفی گفتمان «مسیو الیاس»، آذر باباصفری
انتری که لوطیاش مرده بود (۱۳۲۸)، روز اول قبر (۱۳۴۴)
نظام نشانهمعناشناختی مسخشدگی در گفتمان بُوشی «انتری که لوطیاش مرده بود» و «روز اول قبر»، دکتر حمیدرضا شعیری
توپ لاستیکی (در: انتری که لوطیاش مرده بود) (۱۳۲۸)
گفتمانهای رقیب در «توپ لاستیکی»، محمد هاشمی و رامتین شهبازی
تنگسیر (۱۳۴۲)
احقاق حق از مسیر خشونت در تنگسیر و مرد نامرئی، امی طاهانی بیدمشکی، برگردان: مهدیه عابدی
سنگ صبور (۱۳۴۵)
شمایلگونگی غیاب در صورت و معنای رمان سنگ صبور، لیلا صادقی
بخش دوم: آثار سیمین دانشور
شهری چون بهشت (۱۳۴۱)
کشمکش جهانهای ممکن در «شهری چون بهشت»، لیلا صادقی
سووشون (۱۳۴۸)
کارکرد و موقعیتهای روائی سووشن براساس نظریهی کریستوا، الهام میاحی
پیدایش «هویت جدید» در سووشون، امی طاهانی بیدمشکی، برگردان: لیلا صادقی
به کی سلام کنم (۱۳۵۹)
بعد عاطفی گفتمان، بیداری عاطفی و نقش افعال مؤثر در «به کی سلام کنم»، دکتر مرضیه اطهاری
«برهوت» (در: از پرندههای مهاجر بپرس) (۱۳۷۶)
سازههای وجهی و تأثیر آنها بر وجه تنشی گفتمان «برهوت»، زهرا کرباسی