لوموند برگردان آریا نوری
وقتی بخواهیم نه جلو برویم و نه عقب و نه حتی سر جایمان بایستیم، تکلیف چیست؟! سعی می کنیم تا شیوه ی تفکرمان را تغییر دهیم. به همین ترتیب هم است که با نزدیک شدن به انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۷، گروهی از سیاستمداران برای جلب آرای مردم صحبت از خروج از اتحادیه ی اروپا به میان می آورند. فرانسوی ها هم مثل سایر مردم اروپا، از چشم انداز خروج از اتحادیه و برگشتن به واحد پول قبلی خود(فرانک) وحشت دارند، ولی از طرفی هم تمایلی به اجرای نقش بیشتر در آن نشان نمی دهند. اما در صورتی که قرار باشد شرایط فعلی را هم حفظ کنند، تنها راهی که پیش رویشان می ماند مواجهه با بحران های پیاپیی است که اروپا را تهدید می کند. بنابراین به نظر می رسد زمان آن رسیده باشد که فرانسویان تکلیف خود با سایر کشورهای عضو اتحادیه ی اروپا را مشخص کنند.
نوشتههای مرتبط
بهتر است در وهله ی اول به بررسی مدیریت اقتصادی اتحادیه بپردازیم. مدت هاست که آلمانی ها فرانسه را به رفتار نادرست در حوزه ی اقتصادی متهم می کنند. در دهه ی نود میلادی به فرانسه شک داشتند که می خواهد روی بانک مرکزی اروپا اعمال نفوذ کند، از سال ۲۰۰۰ میلادی به بعد به اینکه می خواهند از قوانین مالیاتی فرار کنند و امروزه به تلاش برای کنترل اقتصاد این ناحیه. این امر به این دلیل است که فرانسه دائما از آلمان می خواهد تا مازاد اقتصادی خود که میزان آن به نه درصد تولید ناخالص داخلی اش می رسد را مصرف کند.
شاید اگر خود فرانسه به قول های خود برای اصلاح برنامه ی بودجه ی کشورشان عمل می کردند و دائما آن را عقب نمی انداختند، درخواستشان بیشتر قابل توجیه می بود. مساله ی اساسی این است که آیا فرانسه حاضر می شود به تصمیمی که اتحادیه ی اروپا برای اقتصادش می گیرد عمل کند یا خیر. تا به الان که پاسخ این سوال در هر دولتی منفی بوده است. بنابراین تا وقتی این امر اصلاح نشود، بررسی هرگونه چشم اندازی در آینده ناممکن خواهد بود
دومین مساله ای که مطرح می شود، یکسان سازی مالیاتیست. فرانسویان خواستار این هستند که اقتصاد مالیاتی در همه ی کشورهای عضو اتحادیه ی اروپا به شکلی یکسان اجرا شود و خب حق هم دارند. با ظهور و گسترش ابزارآلات دیجیتالی، بسیاری از مردم سعی در فرار از مالیات دارند و این در حالیست که کشور فرانسه مالیات بسیار سنگینی را به خصوص برای ثروتمندان خود تعیین می کند.
اینجاست که مالیات به چالشی انتخاباتی تبدیل می شود، به خصوص زمانی که پای افرادی درمیان باشد که بیشترین ثروت را در اختیار دارند. همه به خوبی اقدام فاجعه بار فرانسوآ اولاند برای تعیین مالیاتی ۷۵ درصدی برای ثروتمندان و عواقب آن را به یاد دارند. این امر بدیهیست که تا زمانی که فرانسه خواستار حذف مالیات بر درامد نباشد، تغییری در وضعیت جاری پدیدی نواهد آمد.
مساله ی بعدی رقابت اجتماعیست. فرانسویان مدت هاست با پدیده ی کارگران خارجی مشکل دارند. برای مثال برایشان غیر قابل قبول است که کارگری پرتقالی کاری را در خاک فرانسه انجام دهد که کارگری فرانسوی قادر به انجام آن است. این امر در حالیست که بسیاری از ایشان حاضر به پذیرفتن چنین کارهایی نیستند! بنابراین زمان آن رسیده که مردم فرانسه قبول کنند عبور و مرور نیروی کار در کشورهای اتحادیه ی اروپا امریست کاملا طبیعی.
چهارمین مساله، نفود و قدرت اتحادیه ی اروپاست. فرانسه مدت هاست که سعی می کند با بهره بردن از اتحادیه ی اروپا، نفوذ خود در دنیا را گسترش دهد. این در حالیست که سایر کشورهای اروپایی، حتی آلمان، تمایل چندانی برای دخالت نظامی در سایر کشورهای دنیا از خود نشان نمی دهند و فرانسه اگر هم خواستار دخالت نظامی باشد، مثل مالی و آفریقای مرکزی، باید به تنهایی اقدام کند؛اقدام نظامی هم هزینه های زیادی را به این کشور تحمیل خواهد کرد.
پنجمین ایرادی که فرانسویان از اتحادیه ی اروپا می گیرند، روند حرکت آن به سوی تکنوکراسی است. در نهایت نیز مساله ی دموکراسی مطرح می شود. پارلمان اروپا که اعضای آن از سال ۱۹۷۹ به بعد به وسیله ی انتخابات تایین می شود، روندی ناامیدانه را در پیش گرفته است. نه به واسطه ی چینش آن که ساختاری کاملا دموکراتیک دارد، بلکه به واسطه ی آنکه شهروندان دیگر جایی برای خود در این ساختار نمی بینند.با این وجود، این شورای اروپاست که اصلی ترین نقش را در میان نهادهای اتحادیه ی اروپا ایفا می کند.
فرانسه هم در این شورا نقشی اساسی بر عهده داشته و به نوعی می تواند در همه ی تصمیم گیری های آن نقشی اساسی ایفا کند. امروزه، رویارویی و تقابل اصلی بین فرانسه و آلمان است. در نظر فرانسویان، اگر این کشور به تنهایی و فقط در برابر اتحادیه ی اروپا قرار می گرفت، شرایط برایش خیلی راحت تر می شد تا زمانی که پای آلمانی ها هم در میان است.
پرونده ی لوموند در انسان شناسی و فرهنگ: http://www.anthropology.ir/cooperation/936