کتاب اسطوره و حماسه در اندیشه ژرژدومزیل/جلال ستاری (۱۳۸۰)
چاپ: نشر مرکز
نوشتههای مرتبط
.اسطوره و حماسه در اندیشه دومزیل مجموعه مقاله هایی است که عده ایی از بزرگان اسطوره شناسی و چند ماه پیش از مرگ وی درباره او و تغییر آثار وی نوشته اند و این کتاب مشتمل بر مقالاتی از اسطوره شناسانی چون فرانسوا اولد ؛کلود میلز،لوی استراوس و….. است که همگی این مقالات درباره آثار ژرژدومزیل است این کتاب، اثری مستقیماً دینی نیست اما به دو مقوله کاملا مرتبط با دین یعنی اسطوره و حماسه را در برمی گیرد. تاثیر اسطوره شناسی هند و ایرانی بر اسطوره شناسی اروپایی و برعکس مبنای اصلی این کتاب است اما دومزیل بنا بر اعتقادات تئوریکش از این دریچه مذهب هندواروپایی و نیز سنتهایشان می پردازد و به این نتیجه میرسد که یونانیان رومیها، هندیها دارای یک سنت خداشناسی، اساطیری و مذهبی اجتماعی واحد بودند. از نظر دومزیل در سنت های هندو اروپایی سه طبقه یعنی راهبان معجزه گر، جنگجویان، و قهرمانان و قدرت های صلح طلب و بارور وجود دارد که هر یک نمودار قدرت ایزدی خاصی به شمار میروند. برای مثال « وارونا» و » میترا» در سنت های هندودایی، ادن(odinn و تیرtyr در اسطوره شناسی اسکاندیناوی ژوپیتر و دیوس در اساطیر روم، همه نشان دهنده قدرت های آسمانی هستند و ژوپیتر نماینده قدرت کامله و نور مطلقه dium است.
در سنت های یونانی نیز ریشه این اساطیر از یک مکتب منشعب شده است یعنی زئوس (dy –eu-s=zeus) که هم ریشه تیر و ژوپیتر (dy-eu-pater= Jupiter ) نشان دهنده خدای هندواروپایی است که قدرت رهبان و غیبگویان را تحت نفوذ خود داشته است. خطوط بالا نمونه ایی از کار دومزیل هستند، اما وجه ممیزه کارش اجتماعی، دینی و در کل بسترمند کردن اسطوره شناسی بوده است. منظور این است که علم اسطوره شناسی تا پیش از دومزیل نقشی جز نشان دادن بازی و رقابت خدایان نداشت اما دومزیل سعی در ترسیم ریشه های تاریخی و اجتماعی اسطوره ها دارد.
او مفهوم زبانشناسانه هندی اروپایی را به اسطوره حماسه و فرهنگ وارد کرد.. به طور کلی اسطوره شناسیِ تطبیقی به تعبیری به دانشی اطلاق می شود که در آن به بررسی و مقایسه نظام مند اسطوره ها و مضامین اسطوره ای فرهنگ های مختلف، بویژه فرهنگ هایی با خاستگاه مشترک می پردازد تا از این رهگذر ساختارهای مشترک و همانندِ دینی، نمادین یا اجتماعی آنها را روشن سازد یا اسطوره یا اساطیر کهن این اقوام را به گونه ای بازسازی نماید. به تدریج زبان شناسان، اسطوره شناسان و انسان شناسان از اسطوره به سانِ کلیدی برای درکِ میراث هنری و دینی پیشینیان اهمیت یافت. به هرحال، با تکوین و تحول شیوه ها و متد های تحقیق در زمینه زبانشناسی تاریخی-تطبیقی، اسطوره شناسیِ تطبیقی نیز همراه آن تحول یافت
محور اصلی اسطوره شناسیِ تطبیقی دومزیل بر این باور استوار است که اساطیر، افسانه ها و حماسه های ملل هندواروپایی و جز آن، بازتابِ جهان بینیِ مشترکی است که این جهان بینی نه فقط در اساطیر و ادیان، بلکه در نهادهای اجتماعی این اقوام متجلی شده است. در این میان، یکی از گام های مهم دومزیل که اهمیت کار او را از پژوهش های اسطوره شناسیِ تطبیقی پیشین و نیز از دیدگاه اولیه خود او متمایز می سازد، آن است که دومزیل دیگر به همانندی ها و همسانی های صوری نامها، آیین ها، و … در میان زنجیره اساطیر و آیین های اقوام مختلف هندو اروپایی بسنده نمیکند، بلکه گام از این فراتر می نهد و بر آن است تا از پسِ اساطیرو مجموعه ایزدان و آیین ها و مناسک و امثال آن، سیستم مشترکی را نیز کشف نماید.
………………………………………………………………………………
کتاب شمنیزم و روش های باستانی خلسه/ میرچا الیاده
Shamanism: Archaic Techniques of Ecstasy /Eliade Mircca (1964)
London. Arkana penguin
الیاده یکی از بزرگترین پژوهشگران در زمینۀ دین شمنی در جهان بود که در دانشگاه شیکاگو به استادی تاریخ ادیان رسید و تا اواخر عمر در این سمت باقی مانـد این اثر او با عنوان فرعی فنون مناطق قطبی برای وجد برای نخستین بار در سال ۱۹۶۴ منتشر گردید. الیاده بر این باور است که آئین شمنی هم به صورت پدیدهای عقلانـی ظهـور کـرده و هم قسمتی از مرکزیت سنت دینی انسان، یعنی اسطورۀ اولیّۀ افریقا تـا الهیـات مـسیحی را شامل شده است. از نظر الیاده در دنیای کنونی و در جوامع به ظاهر مدرن نیز میتوان آثار شمینیزم به معنای قدیم آن را مشاهده کرد. از نظر الیاده شکل کلاسیک شمنیزم در جهان امروزی یافت نمیشود البته در مناطق قطبی دست نخورده ترین این تکنیک باقی مانده است ولی در هر صورت شمینزم به طور عام تر به منزله ی تکنیکی برای وجد است. متمایز کند. الیاده دربارۀ جایگاه دین شمنی در مطالعات خویش چنین مینگارد.
من بر اهمیّت مذهب شمنی برای تاریخ تطبیقی عرفان تاکید میکنم. تجربـۀ شـمن در خلسه، تجربۀ عرفانی خاص ادیان کهن گرا اسـت. مشخـصۀ ایـن گونـه تجربـه خلسه آمیز، صعود شمن به آسمان و دیدارش با خدا و گفتگو با اوست و بـه بیـانی دیگر، بازیابی (البتـه موقـت و منحـصراً ذهنـی) موقعیّـت انـسان آغـازین، و نیـای اساطیری است که در روز الست، میتوانست به آسمان بر شود و مـستقیماً بـا خـدا سخن گوید. به معنایی دیگر، خلسه و از خود بیخودی شمن، همانا بازیابی یا اعـاده موقعیّت بهشت آئین آغازین یعنی موقعیّت انسان پیش از “هبوط” است . الیاده آنگاه دربارۀ شناخت شمن و نقش آن در آگاهی تجربی مرگ چنین ادامه میدهد:
شمن به هنگام راز آمـوزی، وقتـی کـه نخـستین بـار بـه دوزخ مـیرود و ارواح و اهریمنان در آنجا شکنجه اش میکنند، با مرگ آشنا میشود. بنابراین تجارب خلـسه آمیز شمن، در ایجاد و تنظیم جغرافیای عرفانی مرگ کـه بـا اسـاطیر خـاص مـرگ همبسته است، سهم بزرگی داشته اند. مضامین اساسی این اسـاطیر مـرگ و میـر در اشعار حماسی بسیاری اقوام و در فولکلور سراسر عالم یافت میشـوند. مـشاهده و توصیف موقعیّت انسان پس از حیات، ترس و وحشت از مرگ را کاهش مـیدهـد. از این مهمتر، دلاوری شمن در رویارویی با مرگ، اعتماد بشر بـه حالـت و کیفیّـت هستیش تحکیم میبخشد.
کاری که الیاده درباره شمن در این اثر میکند این است که باور عموم شمنشناسان مانند لوییس را درباره کارکرد شمن از بین میبرد عنصر ویژهی شمنیزم تجسم بخشیدن به ارواح به وسیله دشمن نیست. بلکه این عنصر ویژه و جدی حلول ارواح و تسخیر شدن توسط ارواح پدیده های جهان شمول است که سبب صعود شمن به آسمان یا نزول او به جهان زیرین می شود. (الیاده ۱۹۸۸: ۴۹۹) بنابراین محوریت در شمینیزم صعود به آسمان در برابر هبوط از آن است.