ترجمۀ بهار مختاریان
مقدمه
نوشتههای مرتبط
منظومۀ غنایی هفت پیکر، سرودۀ شاعر پارسی نظام الدین ابو محمد الیاس بن یوسف گنجوی، مشهور به نظامی (۵۹۸-۵۳۵ هجری مطابق ۱۲۰۲-۱۱۴۱ میلادی)، که سرایشِ آن در چهارده رمضان سال ۵۹۳ هجری برابر با سی و یکم جولای ۱۱۹۷ میلادی به پایان رسید و به امیر علاالدین کرب ارسلان ، حاکم مراغه اهداء شد، یکی از بهترین و زیباترین منظومۀ غنایی شعر پارسی و، در عین حال، یکی از مهمترین آفریدههای شاعرانۀ ادبیات هندو ژرمنی مشرق زمین به شمار میرود. این ارزیابی فقط نه بر تاثیر شگفت و بیواسطۀ این اثر بر خوانندهای که حتی اگر بارها آن را خوانده باشد باز تاثیر آن بر همان سیاق سابق میماند مبتنی است، بلکه معیار این ارزیابی تحلیل انتقادی هنری این اثر و مقایسه آن با بهترین آثار مشابهی است که در ادبیات جهانی خلق شدهاند.
راقم این سطور در مقالۀ «استعاره در آثار نظامی»(۱) کوشیده بود تا صور ویژۀ بیانِ شاعرانۀ خاصِ نظامی را بررسی و نشان دهد. همانگونه که در آن مقاله نشان داده شد، نظامی نه فقط بر ابزار زبانیِ شاعرانه روزگار خویش به چیرهدستی مسلط بوده است، بلکه از آن فراتر، این زبان را به نحوی استادانه درک کرده و قادر بوده است این ابزار بیانی را اساساً در ترسیم محتوای درونی شعر خود به کار گیرد.
از همۀ آثار منظوم نظامی «هفت پیکر» به نوبه خود پختهترین اثر اوست. در این اثر مضامین هنری صرفاً در خدمت هنر به کار نرفتهاند و شاعر نکوشیده تا خلاقیت هنری خویش را صرفاً برای لذت خواننده و رضایت خاطر اصحاب ذوق به خدمت گیرد. چنین بر میآید که در این اثر مضمون درونی با صورت شعر، که به چیرهدستی تصویر گشته، هماهنگی دارد و و گویی که این مضمون تنها با همین صورت قابل بیان بوده و به خودی خود شکل یافته، به گونهای که این نیز به نوبۀ خود از عهدۀ وظیفۀ بامعنای آن، یعنی تشدید تاثیرِ مضمون اثر بر خواننده به نحوی کامل برآمده است.
هنگامی که ما از مضمون شعر سخن میگوییم، مقصود ما صرفاً مضمون مادی و موضوعی آن نیست. زیرا ماهیت و معنای یک شاهکار منظوم صرفاً به صورتبخشیِ هنری به مضمون مادی و موضوعی آن محدود نمیشود، بلکه از این فراتر، همزمان از رهگذرِ شخصیت شاعر و چگونگی رویکرد او در قبال زندگی، اثر هنری ارزشهای اخلاقی نهفته در آن را به بیان در میاورد. و این امکان که شاعر خویشتن را به این ارزشهای اخلاقی پایبند و واگذار نماید، یکی از شرایط اولیهای است که اساساً امکان لذت بردن از یک اثر شاعرانه را فراهم میآورد.
نحوۀ این رویکرد درونی شاعر نسبت به زندگی را به روشنی میتوان در نظامی حس کرد و به اجمال تصویر کرد. نظامی با آموزههای از پیش تعریف شدۀ و مطلقِ اخلاقی و مذهبی با زندگی برخورد نمیکند، یعنی همان اصولی که بر مبنای آن در تعالیم اخلاقی عرفان ایرانی، همۀ هستی و زندگی تنها جلوههایی از حقیقتاند؛ نظامی با احساس و عاطفۀ واقعی یک شاعر با زندگی و هستی برخورد میکند (همان احساسی که در ادبیاتِ منظوم آلمان به نحوی کامل در شخصیتِ گوته میبینیم) و خود را سراپا به کمالِ و سرشاری این جلوه وامیسپارد و آن را به تمامی احساس و تجربه میکند؛ شاعری که در عین حال این نبوغ را داشته است که شنونده یا خواننده را از رهگذر شرح داستان در این احساس سهیم سازد. یعنی در تجارب بشری قهرمانان داستان، در شرح خوشبختی و درماندگی، در شرح شادی و اندوه آنان، یعنی مضامینی که درونمایۀ اصلی آثار نظامی است. شخصیتهای اثر نظامی انسانها هستند نه پهلوانان؛ چندان است که حتی در شخصیت بهرام گور نه صفات پهلوانی او، که شخصیتِ بشری او بیشتر جلوهگر میشود. صحنه هایی مانند صحنهای که پهلوان جوان اژدها را میکشد یا صحنه ایی که او تاج شاهی را از میان دو شیر بر میگیرد، یا اینکه او به همراهی گروهی اندک از یاران مصمم خویش دشمن دیرینه را از کشور میراند، به نحوی استادانه تصویر شدهاند؛ با این همه، این صحنه ها دارای همان ویژگیهای حماسی و پهلوانانه ایی نیست که در شخصیتهای شاهنامۀ فردوسی دیده میشوند که در آن پهلوانان فراتر از تواناییهای بشریاند؛ در اثر نظامی ویژگی پهلوانی بخشی و بهرهای است از خصایصِ بشری و جزیی از آن و فروتر از آن محسوب میشود. از این رو، تصادفی نیست که شاعر در پایان و در بهترین بخش اثر، یعنی در توصیفِ صحنهای که شاعر از سویی پهلوانان داستان را در سرشاری تجارب بشری سهیم میسازد و از سوی دیگر آنان را نیز مقهور سرنوشت بشری میداند، به خوبی موفق است. نمونۀ بارز و شاهکارِ این شیوه که شاعر شخصیت های داستان را موجودات بشری و انسانی میداند، به گمان من شرح مرگ بهرام و پس از آن نحوۀ نگاه و برداشت دو مادر (بخش ۵۲) است.
عشق در اثر نظامی، هم عشق لطیف و عاطفی و هم عشق زمینی از جایگاهی ویژه برخوردار است؛ نظامی شاعر کلاسیک تغزل و عشق های زمینی در ادبِ فارسی و در این زمینه برای نسل های بعدی الگوی تقلیدناپذیری بوده است.
با این همه، در همین تغزلیات و شرح ماجراهای عاشقانه است که یکی دیگر از عناصر ماهوی اخلاقیات نظامی آشکار میشود که در آن پایبندی شاعر به اعتدال در تجارب بشری و رعایت مرز و حدود آن راهنمای پهلوانان داستان و اسباب نجات و رهایی آنان از گمراهی است: این عنصر ماهوی همانا پرهیزگاری و اعتقاد ژرف و راستین نظامی است. همانگونه که در ابتدای این مقاله اشاره شد، این پرهیزگاری به نحوی اولی پرهیزگاری منفیای نیست که به باورهای از پیش تعریف شده محصور باشد؛ این عنصر همیشه در پایان ماجراهای گمراه کننده و پیچیده، به عنوان تکیهگاهی نجات بخش و راهی درست و به سانِ یگانه عنصر آرامبخش در تمامی ناآرامیها به خودی خود آشکار میشود. گاه این عنصر پرهیزگاری با سادگیِ قصههای عامیانه آمیخته میشود، مثلاً در ماجرای «بِشر» راستگو، که در پایان همۀ مصایب و تنگناها به پاداشِ اعمال نیکویش، پیش از آنکه از پرهیزگاری دست کشد (بخش ۳۴)، زنی نصیب میبرد. در داستان ماهان (بخش ۳۶)، که اجنه او را به گمراهی و ساده لوحی کشاندهاند، چگونگی روی آوردن او به خداوند بسیار تاثربرانگیز است؛ حتی داستان بیبند و بار روز ناهید (بخش ۳۸) به مدد این عنصر، صورتی نجیب به خود میگیرد. این پرهیزگاری آنجا نیز ظاهر میشود که دلیلی در میان است تا شاعر با ظلماتِ کبر و غرور دانش تجربی مقابله کند (بخش ۳۴)، اما این پرهیزگاری هنگامی جلوۀ خالصانه و صادقانه دارد که شاعر خود، مثلاً در دیباچۀ زیبای این اثر، به خالقِ عالم روی میکند. عنصر عرفانیِ لطیف و ظریفی تمامی این اثر را در برگرفته که به بنیاد پنهان و پوشیدهای اشاره دارد که در آن احساس سرشار و فارغ البالِ شاعر از زندگی در اعماقِ آن ریشه دوانیده است.
در بارۀ ویژگیهای بارز هفت پیکر به کافی سخن گفته شد. همیشه شرقشناسان را این اقبال همراه نبود که توان خویش را صرف و وقف چنین شاهکار هنری منظومی نمایند؛ پاداشِ رابطهای تنگاتنگ با چنین اثر هنری و صرف زحمت، همانا بازسازی متن این اثر هنری است.
۱- Studien zur Geschichte und Kultur des islamischen Orients. Zwanglose Beihefte zu der Zeitschrift „Der Islam“ Heft 5, Berlin 1927.