جان رالز،فیلسوفی معاصر است که در نوشته های خود به مبحث عدالت می پردازد؛ و سعی دارد به مناقشه این مقوله در غرب پاسخ دهد، او در این زمینه از کانت تاثیر پذیرفت. در نگاه رالز عدالت ساخته دست بشر است؛ و انسان آن را می آفریند او برای توجیه استدلال خود وضع نخستینی را در نظر می گیرد که انسان ها بدون هیچ تکلیف و فرض از پیش تعیین شده در کنار یکدیگر جمع می شوند، تا بر اساس روش عقلانی احکام عدالت را برگزینند این در حالی است که آنها در پس پرده جهل قرار گرفته و اطلاعاتی را در اختیار ندارند، چرا که در غیر این صورت رویه به نقض عدالت منجر می شود، در واقع عدالت حاصل عدم آگاهی از حقوق، مزایا و شرایط و…است. در این وضع همه افراد درک و شعور برابری از هم نوعان خود دارند، و تلاش می کنند اصول عدالت را بر طبق عقلانیت گزینش نمایند عدالت فوق مبتنی بر بی طرفی است یعنی افراد بدون آگاهی از شرایط و مقتضیات اقدام به انتخاب اصول عقلانی می کنند تا عدالت حاصل گردد.پس از آنکه عدالت به دست بشر منتج شد، نهادها خلق می شوند، تا در یک جامعه شرایط عدالت حکم فرما شود. با گذر از این وضع نمایندگان ملت ها بار دیگر در پس پرده جهل گرد هم آمده، در شرایطی که آگاهی و فهمی نسبت به اوضاع سایر کشورها بدون در نظر گرفتن جمعیت، تاریخ، جغرافیا، و هر عامل تاثیر گذار دیگر ندارند، در این مذاکرات طرفین عدالت را در سطح بین الملل نیز آفریده؛ و به یک هدف مشترک می رسند اما چند حق به همه ملت ها داده می شود که از جمله برابری ودفاع در مقابل حمله سایر ملل.
رالز با چنین نگرشی قصد دارد نظریه خود را جهانی کند از مردم یک ناحیه جغرافیایی خاص آغاز و آن را به سطح بین الملل گسترش می دهد.
نوشتههای مرتبط
عدالت در نظر رالز یعنی بی طرفی و خالی بودن از هر نوع محرک مخربی، رهایی از چنگ نظریه های مبتنی بر حقوق آنقدر ها هم ساده نبوده است و علی رغم تسلط دیرپای مکتب اصالت فایده بر اخلاق این نظریه ها مجدداً به طرق مختلف ولی با قدرت به صحنه بازگشته اند. نویسندگانی که موانع این نظریه ها بوده اند منجمله عبارتند از« کانگر، رالز، نوزیک.(آمارتیاسن، ۱۳۷۷، ۵۴). پیروی از اصول عدالت نوعی رفتار است که به موجب آن افراد درگیر در عملی مشترک یکدیگر را دارای منافع و توانائی های یکسان تلقی می کنند.( بشیریه،۱۳۸۶، ۱۱۹). رالز در پی آن است که با این اقدام رابطه ای بین اصول اساسی لیبرالیسم یعنی قرارداد اجتماعی و فایده گرایی برقرار کند و به عدالت اجتماعی رسد.
او عدالت خویش را بر دو پایه مهم یعنی اصل آزادی و اصل تمایز قرار می دهد، در اصل آزادی بایستی آزادی بیان، اندیشه، قلم، عقیده و آزادی سیاسی نهادینه شود؛ و در اصل تمایز تمام منابع و منافع به طور یکسان در جامعه توزیع گردد، مگر در مواقعی که نابرابری به استفاده بیشتر از امکانات منجر شود، اصل دوم چالشی را فرا روی رالز بنیان نهاد که به بی اعتباری نظریه اش منجر گردید، او در پاسخ منتقدان که عنوان می داشتند. آزادی در سایه چنین اصلی خدشه دار می شود بیان داشت، اصل اول بر اصل دوم رجحان دارد و باید همواره مد نظر قرار گرفته تا خللی در آزادی وارد نگردد.
«بدین سان اصل اول از آزادی برابر و فرصت های برابر دفاع می کند و اصل دوم ناظر به این است که در چه وضعی می توان گفت تا برابری موجه و عادلانه اند. به عبارت دیگر در اصل اول که اصل بیش ترین آزادی برابر خوانده می شود حقوق سیاسی و مدنی هر کس برابر با دیگران است در حالی که بر طبق اصل دوم نابرابری های اقتصادی باید چنان تنظیم شود که ممکن نباشد کم امتیاز ترین بخش جامعه بهتر از آن باشد که هست.
رالز دو اصل مذکور را ملاک عدالت در نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی می داند که از جهات مختلف بر آزادی های فردی اثر می گذارد در کل این دو اصل در نظر رالز اصول اساسی درک کامل از عدالت است» ( همان، ۱۲۱).
رالز قصد دارد با چنین رویکردی به مشکلات جوامع سرمایه داری پاسخ داده و راهگشای طریقی جدید در عرصه سیاست های لیبرالی باشد او نابرابری را با برابری در آزادی همسان می داند و معتقد است که برابری در آزادی بایستی بر نابرابری رحجان یابد.
حال این پرسش در ذهن خطور می کند که چگونه می توان این رویه را در کشور های فقیر توجیه کرد، در حالی که در این مناطق مردم بیشتر درگیر مسائل اقتصادی و پایبند نیازهای حیاتی و اولیه خود هستند. آمارتیاسن برنده جایزه نوبل اقتصاد در سال ۱۹۹۸ م با تکیه بر تئوری رالز به این سوال پاسخ می دهد:
« اگر بخواهیم « اولویت آزادی » حتی در کشورهای بسیار فقیر نیز مورد قبول قرار گیرد به نظر من باید از نظر مفهومی از شرایط لازم برخوردار باشد. البته این نظر بدان معنا نیست که بگوییم آزادی نباید اولویت داشته باشد اما شکل این خواسته نباید موجب نادیده گرفتن نیازهای اقتصادی شود در واقع می توان دو موضوع زیر را از یکدیگر تفکیک نمود.
۱. پیشنهاد قطعی رالز مبنی بر اینکه در صورت وجود تضاد بین آزادی و نیازهای اقتصادی، آزادی باید حق تقدم بی چون و چرا داشته باشد.
۲. روش عام پیشنهادی او دایر بر اینکه می توان آزادی فردی را از سایر انواع بهره مندی ها جدا کرد؛ و آنها را مورد توجه خاص قرار داد. این روش عام نیازمند بررسی و ارزشیابی آزادی ها، مستقل از سایر انواع بهره مندهای فردی می باشد.
به عقیده من موضوع حق تقدم کامل نیست، بلکه آن است که برای آزادی هر فرد باید همان اهمیتی را قائل شد که برای سایر انواع بهره مندی های فردی ( مانند درآمد، مطلوبیت و جز اینها) قائل می شوند( یا حتی بیشتر) ( آمارتیاسن ۱۳۸۵، ۱۷۹).
« مدعیان برتری آزادی ( از جمله آزادی های سیاسی و مدنی) بر این اعتقادند که تنها کافی است که آزادی را نیز نوعی بهره مندی به حساب آوریم مانند یک واحد درآمد بیشتر که هر شخصی با داشتن آن آزادی به دست می آورد، آزادی را می باید یک بهره مندی در کنار سایر امکانات بررسی نمود؛ و در صورت تضاد میان آن و نیازهای اقتصادی، آزادی، حق تقدم دارد و در اولویت اولیه جای می گیرد.
در اندیشه و تفکرات جان رالز واژه ی کلیدی مهمی با عنوان عدالت به مثابه انصاف گنجانیده شده است، برای آشنایی با چنین لفظی بایستی به مرحله اولیه نظریه او یعنی وضع نخستین اشاره شود. وضع نخستین شرایطی فرضی که در آن افراد به دنبال منافع خود هستند، در حالی که به نیازهای دیگری نیز محتاج هستند، پس رویکردی به همکاری در آنان وجود دارد، رالز برای بیان چنین فرضی عدالت به مثابه انصاف را ارائه می دهد که در آن افراد جملگی در پی منافع خویشند؛ و قبول نمی کنند که اهداف خود را در برابر دیگران از دست دهند، اما در شرایط مناسب و برابر می پذیرند که منافع خود را به همان نسبت که از رقیب کم می شود محدود کنند.پس هدف عدالت به مثابه انصاف هدفی عملی است که به عنوان مفهومی از عدالت
تجلی می یابد که شهروندان می توانند به عنوان مبنای یک وفاق سیاسی اراده شده آگاهانه و معقول در مورد آن اشتراک نظر داشته باشند. عدالت به مثابه انصاف، خودِ، مشترک و عمومی سیاسی آنان را بیان می کند.
…نخست عدالت به مثابه انصاف « عملی» است چون در هیچ آموزه مابعد الطبیعی یا معرفت شناسی خاصی فراتر از آنچه لازمه خود مفهوم سیاسی است ارایه نمی کند، دوم مفهومی است که همه افراد به عنوان شهروندان برابر و آزادی می توانند در مورد آن توافق کنند…و سوم عدالت به مثابه انصاف مفهومی سیاسی است یعنی مفهومی است که فقط بر قلمرو سیاست تاثیر می گذارد»( بهشتی، ۱۳۸۰، ۱۹۷- ۱۹۶).
عدالت به مثابه انصاف، دارای سه ویژگی است:
۱- عملی است.
۲- به عنوان شهروندانی آزاد و برابر در آن توافق می کند.
۳- یک مفهوم سیاسی است.
پس از آن که اصول عدالت در جامعه مشخص شد نمایندگان دولت ها باز در پس پرده جهل با هم ملاقات می کنند یعنی در شرایط بی اطلاعی از اوضاع خاص و توانائی های کشور خود…عدالت در میان کشورها تنها به موجب اصولی برقرار می شود که در این وضع نخستین در پس پرده جهل گزینش شده باشد اصل اول اصل برابری است و اصل دوم او ظاهراً به دلیل فقدان دولت واحد جهانی اجرا شدنی نیست.(همان، بشیریه، ۱۲۸).
جان رالز با تعریف خود از عدالت در واقع پیوندی میان دو مفهوم قرارداد اجتماعی و سوددهی برقرار، و با طرحی جدید عدالت اجتماعی را بنیان نهاد که همواره لیبرالیسم را در مخاطره قرار می داد.
« مایلم قدمی تهور آمیز برداشته بگویم تلاشهایی از قبیل تلاش رالز برای اینکه فلسفه اخلاق برابر محور، نظریه ای در باب عدالت قرار دهند بحق تجلی نظری این تنش در سیاست لیبرال دموکراتیک معاصر تلقی می شود مقصود مصرح اقدامات دولتی در زمینه رفاه این است که نظامهای لیبرال دموکراسی را عادلانه تر کنند» (لوین، ۱۳۸۰، ۲۳۴).
فیلسوف مکتب لیبرالیسم را می توان از جمله اندیشمندانی تلقی کردکه تلاش دارد، آزادی فردی و عدالت اجتماعی را در یک مسیر قرار دهد ، رالز آزادی را بر اصل تمایز برتری می دهد چرا که با وجود انسان های آزاد و
آزادی های فردی امکان برقراری یک جامعه منظم وجود خواهد داشت، افراد آزاد توان و قدرت آن را در اختیار دارند، که اصول عدالت را حاکم کنند و در پرتو چنین رویکردی عدالت اجتماعی در جامعه نهادینه شود.
« هنگامی که موجودیت، ما به عنوان فرد محقق شد آنگاه خواهیم توانست جامعه، اتحادیه و هر نوع مجمع دیگری را از طریق اجتماع آزاد و ارادی افراد سازمان دهیم» (نیزبیت، ۱۳۷۸، ۴۶۱).
جان رالز در کمک به لیبرالیسم مدرن کوشید؛ و سعی نمود که مقوله ای جدید به نام عدالت را در قالب این مکتب وارد نماید، او در تعریف حقوق طبیعی و جایگاه عقل پسندی را به این امر اختصاص داد.« هر نظریه عقل پسند و موجهی درباره حقوق طبیعی به ناچار باید رویه ای باشد. احیای آموزه ی قانون طبیعی در دنیای انگلیسی زبان مهم تر از همه به واسطه آثار رالز تسریع شده است (لش،۱۳۸۳، ۱۵۴).
منابع
آمارتیاسن، “اخلاق و اقتصاد”، ۱۳۷۷، چاپ اول، ترجمه حسن فشارکی، تهران، نشر شیرازه.
آمارتیاسن، “توسعه یعنی آزادی”، ۱۳۸۵، چاپ دوم، ترجمه محمد سعید نوری نائینی، تهران: نشر نی.
بشیریه، حسین، “لیبرالیسم و محافظه کاری”، ۱۳۸۶، چاپ هفتم، تهران، نشر نی.
بهشتی، علیرضا، “بنیاد نظری سیاست”، ۱۳۸۰، چاپ اول، تهران، نشر بقعه.
لش، اسکات، “جامعه شناس پست مدرنیسم”، ۱۳۸۳، چاپ اول، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، نشر مرکز.
لوین، اندرو، “نظریه لیبرال دموکراسی”،۱۳۸۰، چاپ اول ترجمه سعید زیبا کلام، تهران، نشر سمت.
نیزبیت، جان، “پاتریشا آبردین”، دنیای ۲۰۰۰، ۱۳۷۸، چاپ اول ، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نشر نی.