بنابر نظریه مشهور فروید روانشناس شهیر جهانی، شخصیت انسان از سه عنصر شکل یافته است: نهاد، خود(ایگو) و فرا خود (سوپرایگو). نهاد از همان بدو تولد همراه انسان است.(( ویژگی های اصلی خود بدین قرارند: در نتیجه ارتباط از پیش برقرار شده ادارک حسی و کنش عضلانی ، «خود» حرکتها، اختیاری را تحت فرمان خویش دارد.تا آنجا که به رخدادهای بیرونی مربوط می شود))۱ (ص۱). و فرا خود مربوط به ارتباط انسان با محیط خانواده یعنی والدین می باشد.
((من مطلوب هسته اصلی خیالی است. تصویری است اغراق آمیز که فرد از وجود خود ساخته و مبتنی بر آرزومندی است. ذات من مطلوب در تفاخر و بسندگی است. در حالی که کمال مطلوب ساحتی است کاملاً متفاوت و کمال مطلوب من محک و معیاری است ماورای من نفسانی است، ساحتی است که همواره فرد را مورد قضاوت و ارزیابی قرار می دهد. من نفسانی خود را به موجب کمال مطلوب می سنجد ، غایت من نفسانی انطباق با کمال مطلوب من است، امری است که به سادگی امکان پذیر نیست زیرا که کمال مطلوب من مجموعه ایده آل های فردی است.))۲(ص۱۶۹ )
نوشتههای مرتبط
این نقل و قول از کتاب مبانی روانکاوی فروید و لکان، پیش درآمدی کوتاه است بر این مطلب اجمالی برای تحلیل وواکاوی کارکتر اصلی فیلم فیلم «من» با مضمون اجتماعی- فمنیستی و روانشناسی را که به خود گرفته است [ شخصیت اصلی آن یعنی “آذر” با بازی لیلا حاتمی می باشد].
این فیلم از یک روایت خطی از آغاز تا انتها ادامه دارد. داده های که فیلم در اختیار قرار داده است می شود از نظر نقد روانکاوی مورد تحلیل قرار داد.
ما در اول فیلم با یک سکانس که تنها شخصیت آذر به نمایش گذاشته می شود روبه رو هستیم .از پوشش ظاهری کارکتر که رنگ های روشن برگزیده است به این نشانه روانشناسی می توان پی برد که از یک اعتماد به نفس بالا، طمع و یک زن مغرور روبه رو هستیم[ رنگ سبز تیره روسری]. این نشانه ها در دیالوگ های خود شخصیت «آذر» می توان پی برد: ((شما هیچ مدرکی علیه من ندارید. شما اگر مدرکی داشتید که من مثل میهمون ها پیش شما نبودم)).
چهره ای با ابروانی که به سمت بالا کشیده می شود در زمانیکه به شخص مقابل خود که البته هیچ تصویری در اختیار تماشاگر قرار داده نمی شود. در نوع نگاه کردن آذر بک نوع فخر فروشی و زیرکی وجود دارد و در لبخندش می تواند حکایت از اعتماد به نفس و خود شیفتگی را می توان مشاهده نمود. معمولا افراد خود شیفته آن های که دچار نارسی سیسم هستند.
[((اصطلاح نارسی سیسم از نارسیس که نام یکی از قهرمانان افسانه ای یونان است اتخاذ گردیده و برای نخستین بار در سال ۱۸۸۷ توسط روان شناس معروف فرانسوی آلفرد بینه به کار گرفته شده . برای وی نارسی سیسم عبارت بود از میل جنسی فرد نسبت به شخص خویش))] ۳(ص۱۶۵)
نارسی سیسم معادل واژه خودشیفتگی تلقی می شود اگرچه در اینجا منظور میل جنسی نیست بلکه خود شیفتگی حکایت از برتر بودن را تلقی می کنیم. ما در این فیلم با یک فرد خود شیفته روبه رو هستیم. معمولا افراد خود شیفته دوست دارند در هر مکانی هستند آنجا را احاطه بکنند و زیر سلطه خودشان در بیاورند.افراد خود شیفته تمامی اعمال و رفتاری که از خودشان نشان می دهد به گمان خود درست می باشد. افراد خودشیفته به سختی نظرات و سخنان دیگران را می پذیرند. این افراد حتی قادرند که برای اینکه نظر و حرف خودشان را به کرسی بنشانند و بر فرد مقابله نظرش را تحمیل بکند، از خشونت استفاده می کنند. در سکانسی که با سیلی به زیر گوش شخصیت “محسن” می زند. تا به او بفهماند که همه امور را در اختیار آذر هست واو برتر و بالاتر از محسن هست که این نوع خشونت از نوع سلطه می باشد ولی در سکانسی که زیر گوش آریا می زند ، این نوع خشونت از نوع سلطه نمی باشد بلکه خشمش به خاطر شکست درونیش هست که چگونه فریب آریا را خورد. در برابر شخصیت «مجتبی» تمامی امور مجتبی برای گرفتن معافیت پزشکی و فرستادن او به آن سوی آب ها به دستان خودش گرفته تا اثبات بکند که او بالاتر و برتر هست. آذر در مثابل آریا هم این احساس برتری را داشت.
خانه آذر که در حال جابجای مکان هست یک خانه بی اثاث می باشد. این می تواند نشان از درون خود شخصیت آذر باشد که چکونه خود از یک زندگی سنتی گذر کرده و به سمت زندگی مدرن تلقی کرد. آذر می تواند نماد زندگی یک زن مدرن و عصر مدرنیته باشد.
البته این را نباید فراموش کرد که آذر به غیر از خودشیفتگی انگیزه های روانی دیگری هم در خود جمع کرده است. مثلاً چشم طمع کردن برای رسیدن به ثروت و دارایی زیاد از هر طریقی و روشی که حتی خلاف قانون باشد. رابطه آذر با «مانی حقیقی» (رابط) پولی و مالی بود. او در قبال اطلاعاتی که در اختیارش قرار می گرفت، به او فقط پول در قبال اطلاعات پرداخت می کرد. داخل پرانتز این هست که شخصیت «مانی حقیقی» هیچ اسم و رسمی از خودش نداشت و شاید این نکته می تواند در جای خود قابل تامل باشد.
به سراغ شخصیت آذر برویم ، آذر همیشه سعی می کرد جلوتر از زمان حرکت بکند و از دست دادن زمان برای او به مثابه مرگ بودش. او با چند کاری که در یک پروسه زمانی با هم داشت انجام می داد در ضمیر ناخودآگاهش زمان را می کشت. کاری که انتخاب کرده بود برای او یک هویت جدید تعریف کرده بود. به قول اروین د. یالوم ((من با شغلم یکی هستم)). شغلی که آذر برای خود برگزیده بود می خواست در جامعه مرد سالارانه ، خودش را اثبات بکند و حس استقلال خویش را بروز و شکوفا بکند. اگر از این نوع افراد شغلشان گرفته بشود آغاز یک بحران که منجر به ناکارآمدی فرد می شود و کشمکش درونی که آغاز بشود. فردیت چنین شخصیت های دچار تزلزل می شود. آذر یک شخصیت تنها می باشد که تنهایی را برگزیده است. بدون هیچ زوج مشترک و حتی یک دوست جنس مخالف (مذکر) خودش. ولی آرام آرام در درون اتفاقات خاصی میافتد . در آن سکانس که به مانی حقیقی می گوید از آریا کم کم خوشم اومده. شاید آذر هم مثل خود بدنبال یک فرد هنجار شکن و شهرت طلب می گردد. هنجار شکنی یکی از ویژگی های شخص خود شیفته می باشد. آذر دست به تولید انبوه مواد الکلی می زند که در قوطی های آب معدنی به دست مصرف کنندگان می خواهد برساند در جامعه ی که خلاف قانون می باشد و طبق قانون یک جرم محسوب می شود. گویا در آن نما که به محسن می گوید، ((ملت تشنه اند، می خوام سیراب بشند، جیگرم خنک بشه)) به دنبال یک نوع انتقام از جامعه خود می باشد. شاید امیال و آرزوهای که در ضمیر ناخودآگاه خودش جمع شده و البته دچار سرکوب شده است، اکنون می خواهد با این عمل آن امیال را بروز بدهد.
شاید تحت اجبارگرایی جامعه دست به انتخاب شغل “دلالی” می زند. یعنی هم می توان شرایط جامعه را و هم خود آذر را در انتخاب شغلش مداخله داشته اند. انتخاب ، مسئولیت می آورد و مسئولیت در زیر حیطه و مفهوم آزادی شکل می گیرد.
آذر در چند جا به واژه ترس اشاره می کند و آن را به زبان می راند. یک بار در سکانسی که با آربا نهار می خورند و از آریا می خواهد اتاق خوابش را به او نشان بدهد و از آریا برای مشهور شدن می خواهد با یک زوج مخالف (مونث) فیلم پورنگرافی بازی بکند و آن را در فضای مجازی به اشتراک بگذارد . یا در سکانسی به “مانی حقیقی ” در اتومبیل و در سکانس دیگر در برابر محسن که او هم در اتومبیل می باشند از واژه ترس استفاده می کند. در حالی که دچار یک تشویش ذهنی و اضطراب می باشد واژه اشاره شده را به کار می برد. اینجا شاید یک فرافکنی از سوی آذر رخ می دهد. چون در دقایق آخر فیلم ما متوجه می شویم که وقتی آریا وارد خانه آذر می شود، آریا به او می گوید که “ترسیدی”.! و این ترس تبدیل به خشم می شود برای دفاع که در چهره آذر نمایان و واضح می شود.
(( اتو رنک معتقد بود در درون هر فردی ترسی اساسی و بدوی هست که گاه به شکل ترس از زندگی و گاه به شکل ترس از مرگ رخ می نماید. منظور رنک از ((ترس از زندگی)) اضطرابی ست که به صورت ((قطع ارتباط با یک کل عظیم تر)) ظاهر می شود.ترس از زندگی ، ترس از رویارویی با زندگی به مثابه موجودی مجزاست، همان ترس از فردیت یابی ست، ترس از ((پیش روی)) و قد راست کردن و در گذشتن از طبیعت)). (( دو قطبی که رنک برای ترس قائل است با محدودیت های فی نفسه دفاع های توصیفی من مطابقت دارد. ((اضطراب زندگی )) از دل دفاع استثناء بودن بر می خیزد.)) ۴(ص ۲۰۷ ).
در اینجا یکی از ویژگی های و خصوصیات شخصیتی افراد خودشیفته همان «استثنا بودن» شخص می باشد.یعنی احساس می کند که خودش یک فرد استثنا هست که رفتار و اخلاقش برتر از دیگران می باشد و آذر دارای چنین شخصیتی در وجود خود نهفته است.
در سکانس آخر فیلم ، با روسری زرشکی آذر را می بینیم که نشان از شکست و ناامیدی را دارد. آذر با ریختن اشک ، شکست خود را در مقابل قانون می پذیرد و این اشک ها می توانند نشانه خستگی مفرط درونی سالیان سال در آذر باشد که جمع شده است. و خود آذر مدتهاست می خواست یک زندگی بدون دغدغه و آرامی را آغاز بکند. این اشک ها می تواند نشان از آغاز یک زندگی جدیدی باشد. در همین لحظه همذات پنداری تماشاگر با آذر شروع می شود.
۱- فروید زیگموند، رئوس نظریه روانکاوی، ترجمه دکتر حسین پاینده
۲- موللی کرامت، مبانی روانکاوی فروید و لکان، نشر نی، تهران : چاپ یازدهم ۱۳۹۶
۳- همان
۴- یالوم اروین، روان درمانی اگزیستانسیال، ترجمه دکتر سپیده حبیب، نشر نی، تهران: چاپ چهارم ۱۳۹۰