انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فلسفه در کوچه و بازار مجازی

«افسرد به باغ من گل زرد مرا

هیهات! ندانست کسی درد مرا

دل مرده چراغ من در این تنگ رواق

افروخت دمی که ناتوان کرد مرا»

“نیما یوشیج”

کارل مارکس معتقد بود: ((وظیفه فلسفه دیگر تقسیر جهان نیست ، بلکه تغییر جهان است))

آغاز فلسفه که تاریخ دیرینه و قدمتی به مثابه پیدایش و خلقت عالم “هستی” دارد که با زندگی بشر در آمیخته شده است.

(( فلسفه در جایی آغاز می شود که امر عام بسان هستی همه جا گیر درک شود، یا در جایی که هستی به طرز عام فهمیده شود ودر جایی که تفکر درباره اندیشه آغاز می شود. پس در کجا واقع شده و در کجا آغاز شده است؟ این همان سوالی تاریخی است. اندیشه می بایست برای خود باشد و در آزادی اش پا به عرصه نهد، خود را از طبیعت رها سازد و از استغراق خود دریافت حسی بیرون آید؛ اندیشه می بایست بمثابه چیزی آزاد بالقوه پیش رود و بدینسان به آگاهی از آزادی رسد. آغاز واقعی فلسفه در جایی صورت می گیرد که امر مطلق دیگر به مثابه تصور نیست و اندیشه آزاد نه تنها به امر مطلق می اندیشد، بلکه ایده اش را درک می کند. یعنی در جایی که اندیشه بمثابه تفکر ، وجود را می فهمد ( که می تواند خود اندیشه باشد)، و بمثابه ماهیت چیزی برونی عمل می کند.))۱ (ص۱۷۸)
در عصر کنونی ما صبح یا حتی نیمه شب از رویای شیرین و تلخ بیدار می شویم با یک لمس کردن بر روی گوشی “همیشه” همراه خود با هجومی از دانش فلسفی ، جملات و متون فلسفی و فلسفه برخورد می کنیم. این برخورد به مانند << انفجار کهکشانها>> می ماند. ولی آیا به راستی همه این اطلاعات و دانش در قالب فلسفه قرار دارند؟ ما در این مطلب کوتاه به صورت اجمالی پاسخی به این سوال از پیش مطرح شده خواهیم داد.
این رخ داد در فضای مجازی بیشتر شبیه یک طنز تلخ و تراژیک در امور روزمر ما جاری شده است.
محمد رضا تاجیک در مقاله « پساساختار گرایی » خود آورده است:
(( همان گونه که راچمن نشان داده، پساساختارگرایی در این زمینه نماینده شک گرایی (و نه کلبی مسلکی) عصرماست. اگر آنگونه که فلسفه سنتی ادعا می کند، شک گرایی هیوم در مورد اصول جزمی دکارت و لاک ((چٌرت کانت را پاره کرده)) می توان پساساختارگرایی را تلاشی دانست برای بیدار کردن اندیشه معاصر از چُرتی که کانت به نوبه خود اندیشه غرب را در آن فرو برده بود. بی تردید با پساساختارگرایی نمی توان هموار بیدار ماند و اسیر وسوسه های چُرتی دیگر از جمله که خودش لالایی آن را سر داد) نشد. بنابر این باید توجه داشت که در همان آن حالی که همراه با پساساختارگرایان به شکستن بتهای پندار مشغولیم ، اسیر بت پنداری دیگر نشویم و این بار به نام نامی (( سوبژکتیو))، (( مرگ سوژه)) ، (( بحران باز نمایی )) ، (( بنیان ستیزی)) ، ((قواعدگریزی)) ، (( تفکیک زادیی)) ، (( تمامیت ستیزی)) ، ((مرکززدایی)) و …، در وادی دانش بشری اسطوره سازی ، قدسی سازی و ایدلوژی سازی نکنیم))۲(ص۱۰۲ )
به جای اینکه هر روز برای هم یک سخن یا متن فلسفی در فضای مجازی ارسال بکنیم، قبل از ارسال متن یا جمله مورد نظر کمی تامل و تفکر بکنیم و بسنجیم که آیا واقعا آن متن چیست؟ اگر وجوه فلسفی دارد و در حوزه وسیع فلسفه قرار می گیرد، برای شخص مورد نظر که ارسال می کنیم، آیا درک و فهم آن متن را دارد یا خیر؟
رضا داوری اردکانی در کتاب «فلسفه در دادگاه ایدلوژی » نوشته است: (( در این زمان که فلسفه به کوچه وبازار آمده است و آن دست به دست همه جا می برند، دیگر سفارش های فارابی و ابن سینا وسهروردی و ملاصدرا که می گفتند فلسفه را از دسترس نا اهلان دور نگه دارید ، چه وجهی دارد؟ اگر در آتن سوفسطائیان سقراط را ملامت می کردند که در پیری هم فلسفه را رها نکرده است ، در جهان کنونی این سرزنش یک امر عادی و هر جایی شده است. چنانکه ممکن است هر کس در هر مرتبه ای از جهل و بی خردی و دانش و معرفت که باشد خود را میزان تفکر بداند و به اهل نظر درس بدهد و معین کند که چه بگویند و چه نگویند. شاید بتوان توجیه آنان را به صورت کلی درآورد و به این عبارت بیان کرد که هر چه ما می فهمیم درست است و هر چه نمی فهمیم و درست نمی دانیم، نباید مطرح شود. اهل فلسفه می گویند فلسفه سخن خلاف آمدِ عادت است. مخالفان اگر به پیروی از آراء مشهور و همگانی با فلسفه مخالفت می کردند، مخالفشان قابل درک بود. مشکل این است که در هیئت فیلسوف در می آیند و سخن فلسفی را با مقبولات فهم همگانی می سنجند. مخالفت و موافقت با فلسفه و رد و انکار آن یم امر عادی است، ولی کاش صاحبان فهم عادی به مخالفت و موافقت اکتفا می کردند و در بحث و جدل وارد نمی شدند و آراء و اقوال اهل فلسفه را تفسیر نمی کردند.هر چند که شاید همین تفسیرها هم در جهانی که همگان به فلسفه و موقع و مقام آن کمک کند. ۳(ص ۱۱۰)
حتی متونی که مربوط به علم به مفهوم science یا حتی مفهوم عام آن دست به دست هم می چرخد و ارسال می شود به اشتباه در میان عده کثیری کاربران بار فلسفه دارد و حتی در ذهنیت خود ، خودِ فیلسوف بودن، تداعی می کند.
روانشناسی، علوم اجتماعی ، سیاست، تاریخ ، هنر، ادبیات ، که هر کدام برای خود شاخه ی جدا و مستقلی از حوزه فلسفه دارند، باید تفاوت آن ها را بدانیم. درست هست که فلسفه در همه این حوزه ها سرک کشیده و ردپای از خود گذاشته و میگذارد ولی به این منظور نیست که همه فاکتورها و معیارها و تمامی امورعلوم اشاره شده را اشغال کرده باشد.

(( احکام فلسفی با لذات با احکام علمی (هر علمی که باشد از فیزیک تا مطالعات فرهنگی) تفاوت دارند.فیلسوف اگر به جامعه و زندگی مردمان و نه خلقیات و روانشناسی ایشان بپردازد ، نظری غیر از جامعه شناسی و روانشناس و سیاست دان دارد. این نظرها علمی دارند و آنچه می گویند از سنخ معقول اول است، اما فیلسوف از معقول ثانی می گوید. اگر می بینید نیچه و فوکو و حتی بودریا از جامعه گفته اند ، گفتارشان در قلمرو فلسفه قرار می گیرد و اگر به آنها مثلاً جامعه شناس گفته شود ، بر سبیل مسامحه است.)) ۴(ص۵۴)
(( مارتین هایدگر، فیلسوف که خود فلسفه را نیز ((تأویل)) می انگارد، صریحا ((فسفه را به منزله ی علم هرمونتیک)) را با هرمس مرتبط می داند. هرمس ((پیام تقدیر را می آورد؛ “هرمونین” آشکار کردن آن چیزی است که پیام را می رساند، هرچیزی تا آن جا که به شرح در می آید می تواند به پیام تبدیل شود)).۵ (ص۲۰)
اگر ما می خواهیم رسالت فلسفه را بدوش خود بکشیم و وظیفه خود را رساندن پیام و سخنان فلسفی می دانیم، بهتر است قبل از اقدام به این عمل کتب “خود” فیلسوفان را مطالعه نماییم و نه اینکه به چند جمله یا متن کوتاه از آنان بسنده بکنیم و بعد شاید در وهله اول متوجه تفاوت دنیای علم با دنیای فلسفه بشویم.
(( خواندن زندگینامه یک فیلسوف به جای مطالعه ی آثارش مانند نادیده گرفتن یک نقاشی و توجه به ساخت قاب آن است)) (آرتورشوپنهاور)
امکان دارد ما روزی با اندیشه خودمان زیست بکنیم و به حیات بشری ادامه بدهیم . البته منظور و مفهوم این مساله این نیست که ما باید از دینای فلسفه و فیلسوفان دوری بکنیم و آن را برای همیشه به کنار بگذاریم بلکه پیشتر در ابتدای مطلب هم اشاره کردم فلسفه با زندگی بشری درآمیخته شده است. به این بُعد از پیام و مطلب توجه داشته و تأمل بکنیم که ما درچه شرایط زیست می کنیم.
آیا بهتر نیست اول به فکر زیر بنای اصلی مان یعنی فرهنگ و فرهنگ سازی در تمامی امور باشیم؟ ما اگر در خلوت خود، خودمان را وارسی بکنیم مطمنن سریع متوجه این موضوع می شویم که چه شخصیتی را با خودمان حمل می کنیم و اگر نقصهای در وجودمان باشد می توانیم آن را از بین ببریم یا به حداقل برسانیم . این اتفاق آغاز تحول تفکر ما خواهد بود.
حداقل برای یکبار هم که شده است قبل از ارسال متن و سخنان فلسفی به یکدیگر در فضای مجازی به این موضوع بیاندیشیم که فرد مورد نظر ما از چه شرایط روحی ، جسمی و روان برخوردار است.برای مثال شخصی که به نهیلیسم رسیده است و آرام آرام ناامید می شود و حتی فکر خودکشی در سرش می پروراند، برای او از فلسفه پوچ و پوچی ارسال بکنیم. به نظر نگارنده این بیشتر شبیه یک دشمنی آشکار هست تا انتقال اندیشه و تفکر.
و پایان سخن را با یک شعر به اتمام می رسانم:
«ای روح من
زندگانی جاودانه را خواهان مباش،
اما
موضوع ممکن را
تا ژرفایش بررسی نما»
“پیندار،شاعر غنایی یونان”

۱- فریدریش هگل، تاریخ فلسفه، ترجمه دکتر زیبا جبلی، تهران: انتشارات شفیعی، ۱۳۸۷.
۲- عباس منوچهری و همکاران، رهیافت و روش در علوم سیاسی، تهران: سمت، ۱۳۹۰چاپ دوم
۳- رضا داوری اردکانی، فلسفه در دادگاه ایدئولوژی ، تهران: انتشارات سخن،۱۳۹۰.
۴- همان
۵- ریچارد ا. پالمر، علم هر مونتیک، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: انتشارات هرمس، چاپ هفتم ۱۳۹۱.