انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

موانع شکل گیری احزاب سیاسی در ایران پس از انقلاب

چکیده:

احزاب در یک جامعه می توانند به صور مختلفی عمل نمایند. گاهی کارکردهای حزبی خود را برای پیشرفت و آبادانی کشور واحترام به عقاید و افکار مردم قرار می دهند. گاهی هم ممکن است صرفا به خاطر دست یابی به قدرت عمل کنند. و در جهت منافع حزب خود عمل نمایند و مصالح کشور را فدای حزب خود نمایند.طبق تعریفی که اکثریت نظریه پردازان در حوزه علوم سیاسی و جامعه شناسی درباره حزب را ارائه داده اند عبارت است است از “احزب سیاسی گروه های هستند که هدفشان رسید و کسب کردن قدرت به نحو مسالمت آمیز میباشد”احزاب در ایران ریشه در جنبش مشروطه دارند.و در قالب جریانهای لیبرال ،چپ ومذهبی ،ظاهر شده اند. وقتی به موانع شکل گیری و توسعه احزاب در ایران مراجعه می کنیم متوجه می شویم که احزاب سیاسی در ایران با توجه به قانون اساسی که موجود است نیز دارای تعریفی است که البته این تعریف باتوجه به قانون اساسی کشور دارای چارچوبها و محدویتهای خاص خود است احزاب سیاسی را از تعریفی که اکثریت از نظریه پردازان بر آن اجماع دارند دور و خارج می سازند . در ضمن باید فراموش نشود که هر حزبی هم باتوجه به شرایط مکانی و زمانی و درهر کشوری که وجود دارد و از آن تعریف ارائه می شود که خود این مساله هم البته قابل تامل است.

در کتاب دکتر بشیریه موانع توسعه سیاسی ایران به ۳ مورد مهم و اصلی که باعث موانع توسعه سیاسی در ایران شده است را اشاره کرده که عبارتند از ۱-تمرکز منابع قدرت به عنوان ویژگی اصلی فرایند تکوین ساخت دولت طلقه مدرن۲- چندپارگیهای اجتماعی و فرهنگی و ۳- ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی و حاکمه .(۱)
تاریخ فعالیت احزاب و پدیده تحزب در ایران، به خوبی بیانگر توفیق نیافتن عملکردی این پدیده مهم سیاسی در سده اخیر و حتی درحال حاضر است.
به نظر می رسد که از سده گذشته تاکنون ،پدیده تحزب و احزاب ایران فاقد عملکرد بهینه و کارآمدی لازم بوده و به دلایل مختلفی از جمله علل تاریخی – ساختاری نتوانسته اندکارویژه های ایجابی این پدیده را در ایران محقق سازند . (۲)

وقتی در جامعه ای توسعه سیاسی به صورت صعودی رشد بکند نشان دهنده ان است که احزاب سیاسی در آن جامعه و کشور فعالیت زیادی در عرصه سیاسی – اجتماعی آن کشور دارد. اگر چه یکی از علتهای اصلی و مهم که به عنوان مانع تلقی می شود دولت رانتیر و منابع فراون نفتی می باشد ولی ما دراین تحقیق بر آنیم که به چند دلیل اصلی دیگر که مانع از شکل گیری ازاحزاب سیاسی درایران پس ازانقلاب شده که عبارتند از به خاطر نبود و نداشتن پایگاه اجتماعی در بین توده مردمی و جامعه ، ایدئولوژی ، ضعف فرهنگ سیاسی جامعه اشاره بکنیم .

واژگان کلیدی: احزاب سیاسی، موانع، ایران پس از انقلاب

مقدمه:

یکی از ویژگیهای مهم و اصلی جوامع مدنی وجود احزاب سیاسی که برای رسیدن به قدرت رقابت میکنند می باشد . در جوامع مدنی وجود احزاب لازم و ضروری است که یکی از ویژگی وشاخصه های اصلی دموکراسی ونشان دهنده نظامهای با ساختار سیاسی دمکراتیک آن جامعه می باشد .
تشکلها و نهادهای مدنی، که حزب یکی از آنهاست، واسطه ای هستند میان قدرت و مردم.آنها از یک سو مدافع حقوق مردم و احراز کننده حقوق مردمند و از سوی دیگر به اصطلاح مدعی قدرت هستند و در مجموع می کوشند رابطه سالم تر و انسانی تر میان قدرت و مردم برقرارکنند(۳)
احزاب سیاسی در تاثیر گزاری بر قدرت و ایفای نقش در عرصه سیاسی و اجتماعی (مشارکت سیاسی) در حکومتهای دمکراتیک و مردم سالاری نقش ویژه و مهمی دارد.( ۴ )
چون هر چقدر مشارکت سیاسی در جامعه ای بالا باشد نشان دهنده مدنی بودن و دمراتیک بودن آن جوامع است .
در کشورهای جهان سوم نوعی طرز تفکر و ذهنیت منفی حکمرانان و دولت مردان نسبت به وجود احزاب سیاسی وجود دارد که خود این نوع ذهینت باعث میشود که احزاب سیاسی یا نتوانند رشد بکنند یا منحل میشوند و از صحنه رقابت خارج میشوند.
در کتاب احزاب سیاسی و گروه های ذی نفوذ به ویژگی همگانی زندگی سیاسی وموانع رشد حزب در جوامع جهان سوم اشاره شده است.
ویژگی عام زندگی سیاسی در جوامع جهان سوم را می توان در ضعف یا نبود نهادهای سیاسی واجتماعی خلاصه کرد. جمعیت فراوان و آموزش ندیده، اقتصاد ضعیف همراه با مشکلات اجتماعی مثل درگیری های قومی و فقدان اجماع ملی از یک سو ومقابله با چالشهای برآمده از نظام بین المللی از سوی دیگر فرصت ساخت و پرداخت و قوام بخشیدن به نهادهای اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی را دریک فضای آرام طبیعی از این جوامع سلب کرده است.(۵)
چند ویژگی اساسی این گونه جوامع عبارتند از:
الف :ساختار قبیله ای و اجتماعاتی
ب: جامعه تود وار
ج: ضعف نخبگان سیاسی
د: شخصی شدن قدرت ،قدرت شخصی
ه:ضعف فرهنگ سیاسی(۶)
در تاریخ ایران معاصر احزاب دارای چالشها و فرصتهای بودند. میتوان گفت که احزاب سیاسی در ایران از انقلاب مشروطه به بعد شکل گرفته اند و فعالیت خود آغاز کرده اند. که البته با توجه به بسترهای اجتماعی و تاریخی و اقتصادی وسیاسی کشور در هردوره می توان به صورت جدا بررسی کرد و لی نقطه اشتراکی که دارند میتوان گفت باتوجه به این بسترهای نوعی ساختار پدرسالارنه در طول این مدت زمانی حکمرانی می کرده است تحت این شرایط پدرسالارانه بوده اند. در دوره جمهوری اسلامی ایران شکل گیری و عملکرد احزاب سیاسی با دوره های پیشین تفاوت های بارزی دارد. نخست آنکه طی این دوره با تحولی درساختار سیاسی کشور همراه است وعلاوه بر تجدید حیات نیروهای سیاسی پیشن ، احزاب و گرو های سیاسی جدیدی پای به میدان گذاشتند.دوم آنکه در این دوره برای ، احزاب و گروه های سیاسی پای به میدان گذاشتند . دوم آنکه در این دوره برای نخستین بار روحانیت نیز از تشکیلات سیاسی رسمی عمده ای برخوردار می شود) .(۷)
احزاب سیاسی در سالهای اولیه انقلاب بر دو حول محور ایدئولوژیک شکل گرفتند که می توان به دو صورت اشاره کرد :۱- مذهبی ۲- سیکولار(۸)
مفهوم حزب:
احزاب در یک تعبیر پل ارتباط بین جامعه و حکومت بشمار می روند، یا به تعبیر سیستمی احزاب ابزار خوراک دهنده یا ابزار بازخوردی هستند. شات اشنایدر در این خصوص می گوید: ظهور احزاب سیاسی بدون تردید یکی از علائم ممیزه و شاخصه های اصلی حکومت ها ودولت مدرن بشمار می رود.(۹)
از حزب تعاریف زیادی به عمل آمده که هر تعریف و دید گاه دارای نقاط اشتراک و افتراقی نسبت به بقیه ی دید گاههاست.
موریس دوورژه در مورد احزاب سیاسی می نوبسد:«احزاب سازمانهایی هستند که فقط برای فعالیت و اقدام سیاسی به وجود امده اند و در جستجوی آنند تا قدرت را به دست گیرند و اعمال کنند(۱۰)
از نظر« عبد الرحمان عالم » از لحاظ تاریخی ،خاستگاه نظام حزبی با رشد قانون اساسی انگلستان و در اساس با جنبش گرایش به قانون اساسی، ارتباط تنگاتنگی داشت از این رو نظام حزبی در انگلستان به عنوان پیشرو احزاب سیاسی نو دانسته می شود.
همچنین عبد الرحمان عالم حزب را چنین تعریف می کند :«حزب گرد همایی پایدار گروهی از مردم است که دارای عقاید مشترک و تشکیلات منظم اند و با پشتیبانی مردم برای به دست آوردن قدرت سیاسی از راههای قانونی مبارزه می کنند»(۱۱)
ما در این تحقیق برآنیم که به این سوال اصلی پاسخ بدهیم که چه موانعی باعث شکل گیری احزاب سیاسی در ایران پس از انقلاب وجود دارد.
فرضیه پژوهش این است که از جمله مواردی که می توان اشاره کرد وآنها را شرح خواهیم داد می توان به عدم ویا ضعیف بود ن فرهنگ سیاسی و نبود پایگاه های منسجم در بین توده هاو ایدئولوژی حاکم بر جامعه را عواملی دانست که در موانع شکل گیری احزاب سیاسی در ایران پس از انقلاب نقش اساسی دارند.
روش جمع آوری اطلاعات در این پژوهش به صورت کتابخانه ای ور وروش تحقیق به صورت توصیفی و تحلیلی میباشد.
تاریخچه شکل گیری احزاب در ایران:
حزب به مفهوم جمعیتی سیاسی، در ایران مانند بسیاری از کشورها ،سابقه ی طولانی و تاریخی دارد . این جمعیتها گاه مانند گروههای در بر گیرنده سربازان و فدائیان اسماعیلی ،جنبه ی نظامی داشتند و چون یک حزب ،با تشکل سیاسی و نظامی فعالیت می کردند و گاه مانند اخوان الصفا ، سیاست را در کنار اندیشه اصلاح اخلاقی و فلسفی پیشه می ساختند و به گونه یک تشکل سیاسی – فرهنگی رخ می نمودند اما در واقع سابقه ی حزب سیاسی ، به شکل مشخص و در چارچوب تعریفهای مرسوم و امروزی از احزاب در ایران کمتر از صد سال است . وبه دوره ی مشروطه یا کمی پیش از آن می رسد (۱۲)
پیروزی جنبش مشروطیت در ایران و برقراری حکومت قانون و دموکراسی با عث شکل گبری نخستین احزاب به صورت امروزی در جامعه ی ایران شد .
اما نکته ای که باید به آن توجه نمود این است که با توجه به عقب ماندگی های کشور های جهان سوم احزاب این کشور ها با احزاب موجود در غرب متفاوت بوده اند و این احزاب در این کشور ها گاهی کار ویژه های خود را انجام نداده اند و حتی در برخی تحلیلها احزاب در این کشورها به خصوص در کشورهایی که دارای نظام بسته استبدادی و پادشاهی بوده اند در راستای منافع بیگانگان گام برداشته اند و بیگانگان هم به گسترش احزاب در این کشورها برای رسیدن به اهدافشان کمک کرده اند چون یکی از کاویژه های احزاب رسیدن به قدرت است و در نتیجه فعالیت احزاب در این کشورها برای رسیدن به قدرت و انتقاد از نظام سیاسی حاکم یک نوع هرج و مرج بر این کشورها حاکم می شود و بیگانگان از این طریق می توانند با حمایت از حزبی خاص به اهدافشان برسند و از آب گل آلود ماهی بگیرند. بنابراین برخی از تحلیلگران معتقدند زیادی احزاب در ایران در راستای منافع بیگانگان بوده و نقش احزاب در مقاطع مختلف تاریخ ایران از جمله جنبش مشروطیت ،نهضت ملی شدن صنعت نفت، حادثه ی ۱۵ خرداد ۱۳۴۲و پیروزی انقلاب اسلامی را بر این اساس تحلیل نموده اند البته آنان برخی احزاب را متمایز کرده اند.
در بررسی پیدایش احزاب سیاسی در ایران می بایست نخست به فعالیتهای جمعی و همکاریهای سیاسی پیش از دوره ی مشروطیت نگریست تا پیش از پیروزی مشروطیت ،برخی تشکیلات سیاسی که تا حدی عهده دار رهبری فعالیتهای زیر زمینی بودند انجمنهای مخفی نام داشتند. که از اواخر سلطنت ناصر الدین شاه و اوایل زمامداری مظفر الدین شاه پدید آمده بودند .(۱۳)
اصل ۲۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم بیان می دارد :«احزاب،جمعیتها،انجمن های سیاسی و صنفی و انجمنهای اسلامی یا اقلیتهای دینی شناخته شده آزادند ،مشروط به اینکه اصول استقلال ،آزادی،وحدت ملی و موازین اسلامی و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند . هیچکس را نمی توان از شرکت در آنها منع کرد یا به شرکت در یکی از آنها مجبور ساخت»(۱۴)
در مقاله (احزاب سیاسی و توسعه سیاسی در ایران ؛ چالشها و راهکارها) تاریخچه احزاب در تاریخ معاصر به پنج دوره تقسیم کرد.
دوره اول تحزب(۱۲۸۵-۱۳۰۴)
دوره دوم (۱۳۲۰-۱۳۳۲)
دوره سوم تحزب (۱۳۳۹-۱۳۴۲)
دوره چهارم(۱۳۵۷-۱۳۶۰)
دوره پنجم (۱۳۷۶ تاکنون(۱۵)
به طور خلاصه احزاب و نیوهای سیاسی در سالهای اولیه انقلاب بر حول دو محمور ایدئولوژیک شکل گرفتند. احزاب و گروهای مذهبی ، احزاب و گروههای اسلامگرا که دارای ایدئولوژی مذهبی هستند و احزاب لیبرال دمکراتیک ، احزاب و گروههای هوادار سوسیالیسم دارای ایدئولوژی سیکولار بودند. (۱۶)
متاسفانه در کشور ما هنوز مطالعه پیرامون احزاب ، نظامهای حزبی، ساختارهای حزبی و نظامهای انتخاباتی شکل صحیح ومنسجمی به خود نگرفته است.حتی در خصوص تعریف ،جایگاه نقش و کارکرد احزاب نیز تصویر روشن و صحیحی وجود ندارد.
در طول یک قرن اخیر اکثر سیاسی که در ایران پا گرفتند عمدتاً حول و محور شخصیتهای قومی – قبیله ای و ایلی – عشیره ای یا خاندانی شکل می گرفتند، که با زوال یا کنار رفتن یا مرگ شخصیت های مذکور این “احزاب شخصیت محور” نیز ضرورت وجودی را از دست می دادند. درپاره ای موارد نیز بنا به ملاحظات سیاسی – ایدئولوژیک و یا بر اساس مصالح و منافع تعریف نشده و مبهم ملی – مذهبی احزابی شکل گرفته اند، که به همین خاطر بسیار زودگذر وناپایدار بوده اند. (۱۷)
نکته دیگری که در همین رابطه باید به آن توجه داشت این است که احزاب در ایران ، برخلاف آنچه که درسایر جوامع به ویژه جوامع اروپایی به چشم می خورد، در بستر تکوین تاریخی خود پانگرفت. (۱۸)
درکنار ساختار قبیله ای و اجتماعاتی چامعه ایران ،ضعف فرهنگ سیاسی و شخصی شدن قدرت، می توان ضعف نخبگان سیاسی و سرسپردگی احزاب به حکومت یا بیگانگان و نداشتن پایگاه گسترده در میان مردم را عامل حیات ناپایداری ومستعجل بودن این تشکل و گروههای سیاسی دانست.
تا زمان انقلاب لازم برای حضور جدی احزاب بوجود نیامد. پس از انقلاب گرچه برای مرتبه سوم فضای جامعه به علت تب وتاب والتهابات وهیجانات ناشی از انقلاب شاهد حضور صدها دسته وباند وگروه در عرصه سیاست بود اما غالب این دسته و باندها و گروههای سیاسی خلق الساعه وشکننده نیز توانستند به عنوان حزب مطرح شده دوام بیاورند. به دلیل شرایط حاکم بر انقلاب و وجود گروههای مختلف که بعضا از فضای باز سیاسی و انقلابی جامعه نیز به نفع خود استفاده می کردند و وجود مقادیر زیادی از اسلحه و مهمات دردست این گروهها وامکان بروز حرکتهای اشوب طلبانه و تجزیه طلبانه در داخل کشور و تهدیدات امنیتی خارج از کشور به دلیل ترس از آشفتگی و بد گمانی مردم نسبت به مسئله گروه گرایی و جناح بازی در ایران و پیشینه منفی آن ، فضای امنیتی جامعه به گونه ای طراحی شد بستر فعالیتهای احزاب در ایران بسته شد و باز هم شاهد شکل گیری احزاب به معنای جدی آن نشدیم. (۱۹)
در این مقاله از ایشان پرسیده میشود که برای نهادینه شدن تحزب گرایی در کشور مان چه موانعی وجود دارد؟ ایشان درپاسخ می گویند که ، اولین مانع تحزب در یک جامعه نبود آزادی است البته این نخستین شرط است وآخرین شرط نیست و بدنبال آزادی ، انتخابات آزاد از اهمیت خاصی برخوردار است تاریخ کشورهای اروپایی هم حکایت از این دارد که حزب نه به با یک اراده و تصمیم قبلی ،بلکه برحسب ضرورت و بنا به یک عامل فنی برگزار انتخابات باشد، جوانه زد، رشد پیدا کرد و به تدریج توسعه یافت بنابراین تحزب یک پدیده ناگهانی نبود. .(۲۰)
پس از پیروز ی انقلاب اسلامی به علت ناآرامی ها وبحرانهای اجتماعی و سیاسی موجود، فعالیتهای سیاسی گروه ها و جناح ها سیاسی در سال ۱۳۶۰ کم شد. گرچه در اصل ۲۶ قانون اساسی کشور در مورد آزادی گروه ها و احزاب صریحا قید شده است که احزاب و جمعیت ها، انجمنهای سیاسی و صنفی ،انجمنهای اسلامی یا اقلیت های دینی شناخته شده آزادند مشروط به این که اصول استقلال، آزادی وحدت ملی ،موازین اسلامی و اساسی جمهوری اسلامی را نقض نکنند وهیچ کس را نمی توان از شرکت در آنها منع یا به شرکت در یکی از آنها مجبور کرد. اما تا آن زمان به فعالیت احزاب به عنوان یک فعالیت مهم اجتماعی توجه نشد. پس از جنگ تحمیلی نیز شروع دوران بازسازی خرابی های ناشی از جنگ بود و کمتر به مسایل سیاسی پرداخته می شد. (۲۱)
مهمترین نقش را نوسازی اقتصادی بعد از جنگ و تغییرات ساختاری – جمعیتی که در دهه دوم انقلاب در جامعه ایران به وقوع پیوسته بود، داشته باشد. توضیح این که با قبول قطع نامه ۵۹۸از سوی ایران ،رحلت امام خمینی (ره) و آغاز دوران ریاست جمهوری جناب آقای هاشمی رفسنجانی دوران جنگ و لزوم بازسازی انها، واگذاری مسئولیت اجرایی اولین برنامه توسعه اقتصادی- اجتماعی ایران بعد از انقلاب (۶۸-۷۲)به نخستین دولت بعد از جنگ همراه باتفکرات رئیس جمهور وقت سبب شد تا برنامه های اقتصادی در اولویت قرار گیرند؛ مشخصه ای که در دوره ریاست جمهوری آقای رفسنجانی ۷۶-۶۸ حفظ شد. شاید به همین منظور نامبرده هنگام معرفی نخستین ((کابینه کاری)) را انتخاب کرد.
وضعیت جغرافیایی ایران برای ایجاد ناامنی ، دست کمی از نظامهای متغلب ندارد.سرزمین ایران بارها با هجوم گسترده اقوام وطوایف از قسمت های آسیای مرکزی و دفعاتی هم از ناحیه غرب روبه رو شده است که باید بر آنها تهاجمات از سوی جنوب را دریکی دو قرن اخیر افزود؛ هر چند هم که نمی توان از تهاجم هشت ساله ودردمنشانه صدامیان درخلال سالهای ۱۳۵۹تا ۱۳۶۷غافل شد.
نگارنده در مقاله علل ناکارآمدی احزاب سیاسی در ایران به ۹مورد اشاره کرده است عبارتند از :
۱-استبداد وساختار مطلق قدرت
۲- فقدان امنیت و وجود احساس ناامنی
۳- حضور مداوم ایلات و عشایر در عرصه های سیاسی
۴- فقدان تحولات بنیادین در فرماسیون اجتماعی، وتقابل میان سنت وتجدد
۵- بدبینی وناآگاهی عمومی نسبت به جایگاه احزاب
۶- ضعف جامعه مدنی ونبود یا کمی تجربه مشارکتهای سیاسی
۷- وجود احزاب دستوری و وابسته به دولت
۸- وابستگی احزاب به بیگانگان و ایدئولوژی الحادی
۹- تاثیرات جنگ جهانی دوم و جنگ تحمیلی عراق بر تحرک و رکوردتحزب. (۲۲)
نمی توان از تاثیر جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه ایران بر رکورد فعالبتهای حزبی غافل شده؛ زیرا در خلال سالهای ۱۳۵۹تا ۱۳۶۷، تمام امکانات، اندیشه ها و نیروهای فیزیکی و فکری جامعه ، اعم از عموم مردم ونخبگان ، مشغول فریضه دفاع از میهن اسلامی گردیده بودند وشرکت در جبهه های دفاع ، از سوی امام خمینی(ره) و سایر مراجع ، به عنوان واجب کفایی ومهم ترین اقدام ایرانیان ، مورد تاکید همه جانبه قرار گرفت. بدیهی است این حالت جنگی هشت ساله، بسیاری از فعالیتهای سیاسی را کند کرد و آنهایی را که به طور بالقوه می توانستند به فعالیت های جنگی کشانید. (۲۳)
بعد از انقلاب اسلامی نیز آزادی به طور قانونی و ارادی وجود داشت که بر حسب ضعف دولت نیز نبود ولی باز هم می بینیم که حزب پا نگرفت . (۲۴)
آزادی وقت لازم دارد تا نهادینه شود به این معنا که درخاطره جمعی جای بگیرد و ریشه بدواند و از یک حالت صوری خارج شود بخصوص که بتواند در نظام ارزشی، جای خودش را باز کند و همه بدانند آزادی یک پدیده ارزشمند است و باید آنرا قبول کرد، حدود وثغور آن در ذهنها مشخص باشد، اینها اسباب ولوازم نهادینگی آزادی است که در احتیاج به زمان دارد ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که بلافاصله بعد از ۲۲بهمن احزاب شکل بگیرند ، زیرا اول باید خود آزادی نهادینه شود که البته راه درازی درپیش دارد. (۲۵)
انتخابات و حزب نهادهایی هستند که در تاریخ ما وجود نداشته اند. حالا بحث بر سر این است که آیا پدیده واقعا یک پدیده خارجی است و کد فرهنگی اروپاست را پشت سر خود دارد یانه؟ البته چون اروپائیان جلوتر بودند وگامهایی را زودتر برداشتند، این پدیده آنجا زودتر شکل گرفت، ولی به هر صورت در تاریخ ایران چنین پدیده ای به این شکل وجود نداشته و هیچ مانعی هم ندارد، چون همیشه بین نظامهای فرهنگی و تمدنها گفت و گو برقرار است و اگر این کار ها صورت نگیرد ،تمدنها از بین می روند، چنانچه تمدنها زیادی در طول تاریخ داشته ایم مثل ایلکاها، تمدن بابلی هند همه اینها به دلیل نداشتن ارتباطات لازم از بین رفتند.
همچنین که تغییرات در سایر ساختارها باید بوجدو بیاوریم، یعنی فقط این نیست که این پدیده را تنها با نظام فرهنگی داخلی تطبیق بدهیم بلکه لازم تغییراتی هم در سایر ساختار های اجتماعی و سیاسی و حتی اقتصادی بوجود بیاوریم.
اگر فرهنگ سیاسی وعمومی یک نظام سیاسی ، صرفا بومی باشد،تبعا حزب را نمی پذیرد ،بنابراین ساختار سیاسی هم باید آمادگی این پذیرش را داشته باشد و اساسا در یک نظام و ساختار ، مجموعه عوامل و عناصری روی یکدیگر اثر ثابت و پایداری دارند و روی هم یک مجموعه را بوجود می آورند بنابراین وقتی شما یک عنصر آن را عوض کردید، لازم می شود که گاه تغییرات دیگری را هم بوجود بیاورید.( ۲۶)
نکته اهمیت و شایان توجه دیگر این است که در این جوامع ، این احزاب بودند که پس از مبارزات انتخاباتی و کسب اکثریت آرای مردم و به دست گرفتن قدرت، دولت را تشکیل می دادند.متاسفانه ظهور احزاب در ایرن به هیچ وجه تابع قاعده نبوده و نیست. یعنی احزاب سیاسی ای که طی سده اخیر به ویژه پس از مشروطیت به این طرف در ایران سر برآوردند هیچ کدام روند تکامل طبیعی نهادین خود را طی نکردند، یعنی حاصل مبارزات صنفی-سیاسی تاریخی خاص خود نبودند. بلکه یا در پی وقوع تحولات اجتماعی سریع ، انقلاب ها و کودتا ها، تغییر دولت ها و پیدایش دوران فترت سیاسی و نظایر آن سربرآوردند، یا به واسطه برخی سیاست های خاص دیکته شده از سوی نظام های سیاسی حاکم ، دولت های وقت و با بر اساس آموزه های سیاست فرامرزی (مورد احزاب ایدئولوژیک) ایجاد شدند.اما وجه غالب در این میان عمدتاً تحت تاثیر شخصیت رئیس دولت یا از سوی مقامات و دست اندرکاران آن دولت یا جریانات و گروههای که در به قدرت رسیدن دولت مذکور نقش داشتند، ایجاد می گردند. عمر این احزاب نیز همانگونه که درتاریخ نیم قرن کوتاه است ومعمولاً باظهور دولت ظاهر می شوند وبا سقوط یا خاتمه دوره قانونی آن ، عمر نیز خاتمه می یابد وضرورت وجودی خود را از دست می دهند.( ۲۷)
همانطور که در مقاله علل ناکارآمدی یکی از علتهای را ضعف جامعه مدنی و نبود یا کمی تجربه مشارکتهای سیاسی ضعف جامعه مدنی دانسته است، ظهور نهادهای غیر حکومت – تحت عنوان جامعه مدنی – در فرایند نوسازی سیاسی، اقتصادی واجتماعی ،امر ضروری است. برخوردای این نهادها از استقلال عمل نسبی می تواند در تعدیل قدرت میان دولت و جامعه سهم بسزایی داشته باشد و با ممعانت از انباشت قدرت، زمینه را برای توزیع مجدد آن فراهم کند.
اساسا احزاب سیاسی نیرومند و کارآمد نیز قبل از هرچیز به وجود جامعه مدنی توسعه یافته و توانا نیازمندند، این درحالی است که در پیشینه تاریخی ایرانیان، به دلایل مختلفی وجود نظام سیاسی مستبد ومطلقه ،تمرکزگرایی و دولت سالاری ، و وجود دوره های طولانی بحرانی وناامنی ، ساختار اجتماعی و اقتصادی ناهمگون و توسعه نیافته،نهادهای مشارکتی مستقل و نیروند ، فرصت ظهور و تمرین دموکراسی نیافته اند واساسا تجربه مشارکتهای سیاسی فعلانه در نظام های قبل از انقلاب اسلامی، به دلیل فقدان مشروعیت سیاسی آنها، وجود نداشته است، و دولتها بدون واسطه نهادهای برخاسته از متن جامعه یا با دولت سازی تشکلهای مانند احزاب، به کنترل ، هدایت ، سازمان دهی و به کارگیری نیروهای اجتماعی در جهت منافع خود اقدام نمودند وهرگونه داعیه مخالفت و دگر اندیشی رابر نمی تافتند وبا سرکوب مواجهه می نمودند. متاسفانه پیشینه ضعیف جامعه مدنی و نبود یا کم تجربگی مردم و نهادها در تحقق مشارکت سیاسی فعال، باعث کم توانی و ضعف پشتیبانی تاریخی از فعالیت تشکلهای امروز شده است. (۲۸)
البته بررسی احزاب در بسیاری از کشورها بر پایه ی لیبرالیسم و سوسیالیسم مورد بررسی است ولی در ایران دو ایسم دیگر یعنی ناسیونالیسم و اسلامیسم در احزاب قابل بررسی می باشد این چهار جریان در قبال احزاب از صد سال گذشته تا کنون قابل تحلیل و بررسی است که در سه اتفاق مهم شامل مشروطه ، نهضت ملی شدن نفت و انقلاب اسلامی ایران قابل بررسی است که در این تحقیق وضعیت احزاب سیاسی در دوران مشروطیت و مبحث نهضت ملی نفت که خارج از مقوله موضوع می باشد و به موانع شکل گیری و توسعه احزاب سیاسی در ایران پس از انقلاب نیز مورد بررسی قرار میگیرد.
همانطور که گفته شد شکل گیری احزاب سیاسی در ایران بر محوردو ایدئولوزی سیکولار و مذهبی شکل گرفتند.در اوایل انقلاب ایران ۴احزاب سیاسی شکل گرفتند. ۱-احزاب و گروههای بنیادگرای اسلامی: این دسته از احزاب و گروها گرچه ریشه دردوران قبل انقلاب داشتند ولی عمدتاً پس از انقلاب تشکل یافتد.احزاب بنیاد گرا به تحول نظام سلطنتی به حکومت جمهوری قانع نبود بلکه خواستار ترکیب مذهب و سیاست و تاسیس حکومت دینی با روحانی و اجرای احکام اسلام از طریق نظام سیاسی بودند.( ۲۹)
جناح انقلابی طرفداران رهبری در حزب جمهوری اسلامی و جناح محافظه کارهواداران آیت الله شریعمتداری در حزب جمهوری خلق مسلمان متشکل می شوند. به طور خلاصه در این دوره(۵۷-۶۰) تقریبا همه تمایلات و تفکرات سیاسی قدیم و جدید، غیر از تشکلات سلطنت طلب در قالب احزاب و گروه های سیاسی به فعالیت پرداختند. (۳۰)
مهمترین حزب اسلامی را مریدان و پیروان و شاگردان آیت الله خمینی تشکیل می دادند. مهمترین حزب اسلامی را مریدان و پیروان وشاگردان آیت الله خمینی تشکیل می دادند. براساس مرامنامه حزب جمهوری اسلامی ، حاکمیت ناشی از خداوند است وهمه قوانین و مصوبات می باید مبتنی بر شرع اسلام باشند. رویهمرفته گروههای اسلامی بنیادگرا پایگاه و ارتباط توده ای گسترده تری داشتند و از امکانات بیشتری برای بسیج مردمی در مقایه با احزاب دیگر برخوردار بودند وبویژه اهرمها قدرت عمده ای چون کمیته دیگر نهادهای انقلابی را در دست داشتند. (۳۱)
احزاب سیاسی دیگر نتوانستند مانند حزب جمهوری اسلامی ماندگار باشند وفعالیت بکنند.احزاب و گروههای لیبرال طبقه متوسط: هسته اصلی این دسته از احزاب و گروهها را اپوزیسون قدیم رژیم شاه تشکیل می داد ومهمترین خواست آنها تامین آزادیهای سیاسی و اجتماعی از طریق محدود کردن ساختار قدرت سیاسی و ایجاد نوعی مشروطیت را جمهوری بود. جبه ملی که یکی از مهمترین تشکل لیبرال دمرکاتیک بود خواستار تصویب قانون اساسی جدیدی به سبک قوانین اساسی کشور های دمکراتیک اروپای غربی شد.همچنین جبهه ملی از نظام بازار آزاد و مالکیت خصوصی و سیاستهای لیبرالی دفاع می کرد. (۳۲)
یکی از احزاب لیبرال دموکراتیک جدیدی که در طی سالهای اولیه انقلاب پیدا شد، حزب جمهوری خواه خلق مسلمان بود که در آغاز در بین هواداران آیت الله شریعتمداری شکل گرفت که از آرمانهای دمکراتیک حمایت می کردند.با شفاف شدن آرمانهای حزب میان جناح روحانی و غیر و روحانی آن اختلاف افتاد و عمده روحانیون ترک کردند.
به طور کلی احزاب و تشکلات لیبرال متعلق به طبقه متوسط جدید، کوچک وفاقد پایگاه حمایت توده ای بودند. (۳۳)
احزاب چپ گرایی اسلامی:
این دسته از احزاب و گروهها با گسترش ایدئولوژی اسلا م سیاسی در بین روشنفکران و تحصیل کردگان طبقه متوسط جدید قبل از انقلاب تکوین شبه سوسیالیستی وغرب ستیزانه داشت و سنت اسلامی را به شیوه ای انقلابی تعبیر و تفسیر می کرد.شعار اصلی آنها ((دموکراسی شورایی)) یعنی استقرار ((شوراهای اسلامی)) در همه موسسات و نهادهای دولتی بود، زیرا به نظر آنها اساس حکومت در اسلام همان شورا است. در بین این دسته از احزاب و گروهها تنها سازمان مجاهدین خلق پایگاه اجتماعی گسترده تر و منابع و امکانات سازمانی بیشتری داشت و به عنوان یکی از رقبای قدرت در سالهای پس از انقلاب ظاهرشد.
احزاب و گروههای سوسیالیست و مارکسیت:
نیروی چپ در سالهای اولیه انقلاب مرکب از مجموعه ای از گروهها و دسته بندیهای کوچکی بود که بر پایه جنبش دانشجویی شکل گرفته بودند. خواستهای اصلی نیروی چپ در آن سالها ملی کردن صنایع و بانکها، قطع رابطه با ((امپریالیسم آمریکا)) ایجاد ارتش مردمی و اعطای حقوق خود مختاری به اقوام و اقلیت های قومی بود. گروههای چپ پایگاه اجتماعی گسترده نداشتند وبه هیچ وجه از توانایی رقابت با گروههای اسلامی در امر بسیج توده ا ی و سیاسی کردن جمعیت برخوردار نبودند. (۳۴)
یکی از مشکلات تاریخی احزاب و موجد بدبینی بیشتر به این تشکل‌ها، وابستگی بعضی از آنها به دو قطب شرق و غرب و به‌ویژه تحت الحمایگی آنها به شوروری یا وابستگی به مجموعه‌های فراماسونری بوده است؛ همچنان‌که وابستگی یکی از سه یا چهار جریان اصلی احزاب و گروه‌های سیاسی ــ یعنی چپ‌گرایان ــ به ایدئولوژی الحادی مارکسیستی ــ لنینیستی، میان آنها و عامه مردمِ پایبند به اعتقادات عمیق اسلامی، فاصله افزون‌تری ایجاد کرد.
با تثبیت جمهوری اسلامی در اوایل دهه ۱۳۶۰ و انحلال بسیاری از گروهک‌ها و احزاب چپ‌گرا و ترک وطن عده‌ای از اعضای آنها، مداخله و نفوذ همسایه شمالی در جریان‌های حزبی نسبتاً فروکش کرد که البته با فروپاشی شوروی سابق این امر سرعت و استمرار یافت، اما در دهه اخیر، کشورهای غربی با رهبری و سردمداری ایالات متحده امریکا برای نفوذ و مداخله در جریان‌های حزبی داخلی تلاش بسیار روزافزونی نموده‌اند تا به‌زعم خویش به وسیله این احزاب و جریان‌های روشنفکری و نخبه‌نما، طرح براندازی و انقلاب‌های مخملین اجراشده در بعضی از جمهوری‌های شوروی سابق ــ و همسایگان روسیه فعلی ــ و بلوک شرق را نیز در ایران اجرا نمایند. دعوت از سران بعضی جریان‌ها و گروه‌های سیاسی و روشنفکری به کنفرانس‌های خارج از کشور ــ همانند کنفرانس برلین ــ با همین هدف انجام پذیرفت و متأسفانه بعضی از جریان‌های سیاسی و حزبی و اعضای این تشکل‌ها بدون درس گرفتن از گذشته، به این دعوت‌ها و مطالبات پاسخ مثبت دهند و با اقبال به آن آغوش گشودند و با اتخاذ روشی افراطی، خط سیر عبور از نظام را دنبال کردند که خوشبختانه تاکنون به توفیقی دست نیافته‌اند. (۳۵)
انسانهای پراکنده نمی توانند از حقوق خودشان دفاع کنند وتشکلها به نمایندگی از مردم این کار را انجام می دهند.نکته مهم این است که در تشکلها نخبگان گرد هم می آیند. البته نخبگان گاه از بالا بر مردم تحمیل می شوند والبته گاه از دل مردم بیرون می آیند.به طور کلی نخبگان خواست مردم را مدون و مشخص می کنند و از انها دفاع می کنند. آنها از یک طرف حصاری ایجاد می کنند تا حقوق تجاوز قرار نگیرد واز طرف دیگر از قدرت می خواهند که خواست مردم تأمین می شود. (۳۶)
در کتاب احزاب و شوراها ،خاتمی نوشته است که، در جوامعی مثل ماموانع تاریخی مهمی بر سر راه شکل گیری احزاب و تشکلها وجود دارد؛ مردم نسبت به سرنوشت خود احساس مسئولیت عمیق نمکند؛ روح حاکم بر فرهنگ ما نوعی فردگرایی صوفیانه است که اجازه نمی دهد شخصیت فرد در متن جامعه بروز پیدا بکند، در نتیجه فرد به درون خویش پناه می برد و می کوشد به تقاضاهای معنو ی اش پاسخ دهد. حکومتهای ما در طول تاریخ حکومت های استبدادی بوده اند و مانع رشد شخصیت و هویت مردم شده اند، یعنی ما هیچ گاه تمرین مردم سالاری نکرده ایم وتحمل بحث و گفتگو را نداریم؛ احزاب ما نیز وابسته به بیگانه بودند یا مثل شهابی درخشیدند و رفتند. (۳۷)
جامعه ایران با وجود داشتن قابلیت های سیاسی بسیاری برای رسیدن به توسعه با موانع وخطراتی جدی در قبال پدیده توسعه سیاسی نیز مواجه است.ماهیت رانتیری دولت یا دولت رانتی یکی از مهم ترین چالشها فرا روی احزاب و توسعه سیاسی در ایران است.
در مورد ایران فرهنگ ونگرش سیاسی گروههای حاکمه به دلایل عمیق تاریخی و اجتماعی و روانشناختی ، نگرش پاتریمونیالیستی بوده که در آن ساخت قدرت به عنوان رابطه ای عمودی و آمرانه از بالا به پایین میان حکام و مردم تصور می شده است.شکل نهادی این رابطه قدرت عمودی پدرسالارانه ممکن است در طی تاریخ بویژه در قرن بیستم دگرگون شده باشد اما رابطه قدرت، علی رغم ورود عناصر تازه ای دردرون آن اساساً دگرگون نشده است(حاکمیت مذهبی – سیاسی هم در درون مقوله رابطه و ساخت عمودی یکجانبه از بالا به پایین قرار می گیرد).
به رغم نظر پاره ای از اندیشمندان، فرهنگ سیاسی ایران همواره فرهنگ آمریت بوده است. این فرهنگ ریشه در تاریخ استبداد شرقی دارد.( ۳۸)
بدون تغییراین رابطه اساسی تابعیت ، پارلمان و قانون اساسی معنای واقعی خود را نخواهد یافت. از سوی دیگر برخی تحولات جدید در قرن بیستم، فروپاشی همبستگی سنتی و نیاز به ایجاد همبستگی فراگیر در قالب ایدئولوژیهای مختلف و نیز ضرورت ایجاد تحول از بالا در ساخت اجتماعی و اقتصادی ، ایدئولوژی ونگرش آمرانه گروههای حاکمه را تشدید نیز نموده است. یکی از تبعات نگرش پاتریمونیالیستی همواره تصور مخالفان سیاسی به عنوان دشمنان بوده است. از این رو سیاست کردن بیشتر به معنی فن از میدان به در کردن دشمنان و رقبا تلقی
شده است. تا به عنوان هنر جلب همکاری و سازش. طبعا فرهنگ سیاسی و گرایشهای ایدئولوژیک هر گروه حاکمه ای در متن فرهنگ سیاسی و عمومی جامعه بهتر قابل فهم است. (۳۹)
((زمانیکه ما از فرهنگ سیاسی صحبت می کنیم)) وارد ذهن افراد شده ایم و با ستفاده از ابزارهای روانکاوانه به بررسی دلایل جهت گیری و رفتارهای سیاسی آنها می پردازیم .با استفاده از روانشناسی سیاسی درمی یابیم که چگونه عقاید و رفتارهای سیاسی فرد شکل می گیرند.( ۴۰)
مفهوم فرهنگ سیاسی از مباحث جدیدی است که پس از جنگ جهانی دوم ادبیات توسعه سیاسی در حوزه علوم اجتماعی آمریکایی مطرح گردیده است. این اصطلاح را برای نخستین بار گابریل آلموند در علم سیاست به کار برد. اگر فرهنگ عمومی را مجموعه ایستارها، باور ها واحساسات پاینده مردم بدانیم ،در این صورت فرهنگ سیاسی بخشی از فرهنگ عمومی است که به روند سیاسی نظم ومعنا می دهد. اندیشمندان مختلف متعددی از مفهوم سیاسی را این گونه تعریف می کند: مجموعه ایستارها، اعتقادات و احساساتی است که به روند سیاسی نظم ومعنا می دهدو فرضیه ها و قواعد تعیین کننده حاکم بر رفتار نظام سیاسی را مشخص می کند. تالکوت پارسونز معتقد است فرهنگ سیاسی با سمتگیری نسبت به هدفهای سیاسی ارتباط دارد. در مجموع می توان گفت فرهنگ سیاسی عبارت از: ارزشها، باورها وایستارها احساسی مردم نسبت به نظام سیاسی خودشان یکی از مفاهیمی سیاسی محصول تاریخ نظام سیاسی است ریشه در رفتار عمومی ونیزتجارب شخصی دارد. (۴۱)
فرهنگ سیاسی که بر حق شهروندان در امور سیاسی تاکید می کند، باید از این منابع تا جایی که ممکن است استفاده نماید، یکی از مهمترین راهکارها، تشکیل حزب است.قابل ذکر است فرهنگ سیاسی که بر تکلیف شهروندان در امور سیاسی تاکید می کند.
اساساًبا حزب مخالف است اما فرهنگ سیاسی که بر حق شهروندان تاکید می کند با تحزب موافق است و اگر بخواهد در این زمینه توفیقی به دست آورد باید بازوهای حمایتی را قوی نماید و دراین میان تاسیس حزب نیرومند و فراگیر مهمترین کانال است ، زیرا یک دولت بدون حزب فاقد ابزار نهادینه برای ایجاد دگرگونی های پایدار و جذب پیامدهای آن است . قدرت چنین دولتی برای نوسازی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بسیار محدود است و به گفته موریس دوورژه یک رژیم بدون حزب، ضرورتاً یک رژیم محافظه کار است . (۴۲)
عدم تساهل و فقدان سعه صدر در فرهنگ سیاسی ایران جایگاه ویژه ای دارد.به دلیل حاکمیت چنین نگرشی، فرهنگ سیاسی ما اغلب فرهنگ استبدادی بوده است.
فرهنگ سیاسی ایران بر دو ستون نهاد شده است: یکی ستون نرمش و مدار است. این ستون میراث اندیشه سیاسی ایران شهری است که از آن طریق به اندیشه سیاسی پس از اسلام نیز سرایت کرده است ودیگری ستون قهر و خشم و خشونت است. (۴۳)
در سالهای اولیه انقلاب ،باور ایدئولوژیک سیاسی-اسلامی به واسطه عوامل گوناگونی از جمله بسیج سیاسی وعملکرد دستگاه های ایدئولوژیک دولت به عنوان خود اگاهی و باور سیاسی
غالب گسترش یافت. این امر باعث شد در طول دو دهه اول انقلاب تمام هم وغم عملی مسئولین انقلاب ، ایجاد فرهنگی سازگار با ارزشها ، نگاه و سبک زندگی خود در میان مردم باشد. این دغدغه خیلی زود به هجومی همه جانبه و وسیع به کانون هایی تبدیل شد که توانایی تولید سرمایه ی رقیب را داشتند. دولت جمهوری اسلامی از لحاظ شیوه عمل ، با ترویج ایدئولوژی واحد و ایجاد تمرکز در منابع قدرت سیاسی ، مراکز اقتدار و قدرت دیگر را که می توانست مردم را بر حول باورها و خودآگاهی ها دیگر بسیج کند، تحت انقیاد خود قرار داد. در نتیجه جامعه مدنی تضعیف و حوزه عمومی نیز صرفاً عرضه ظهور و گسترش خودآگاهی سیاسی و ایدئولوژیک شد و شرایط برای ظهور دیگر خودآگاهی ها ، دست کم در عرصه عمومی تضعیف شد. به طور کلی کارگزاران ایدئولوژی انقلاب اسلامی ، با کاربرد روشهای گوناگون در عرصه های مختلف ، درصدد تحریم خوآگاهی دیگر و یا دست کم جلوگیری از تشکیل کردارهای سیاسی و اجتماعی بر اساس آن خودآگاهی در عرصه عمومی جامعه برآمدند. (۴۴)
ایدئولوژی و نگرش گروههای حاکمه در ایران قرن بیستم بر طبق استدلال اصلی ما یکی از موانع توسعه سیاسی به معنی گسترش مشارکت و رقابت سیاسی را تشکیل می دهد. ریشه مبانی وعوامل تقویت کننده این گونه نگرش را چنانکه گفته ایم هم باید در فرهنگ سیاسی به طورکلی و هم در مقتضیات سیاسی تاریخ معاصر ایران یافت. به طور کلی ایدئولوژی گروه حاکمه است. طبعاً فرهنگ سیاسی خود تغییر ناپذیر نیست، لینکن ممکن است فرهنگ سیاسی عمومی تحولات عمده ای یافته باشد و با این حال نگرش و ایدئولوژی الیت بویژه نسبت به مشارکت سیاسی می انجامد. فرهنگ سیاسی ایران به دلایل مختلف و پیچیده ،((فرهنگ تابعیت )) درمقابل ((فرهنگ مشارکت))بوده است و مجاری جامعه پذیری و فرهنگ پذیری روی هم رفته این گونه فرهنگ را تقویت می کرده اند.
طبعاً در زمینه فرهنگ سیاسی تابعیت، ایدئولوژی ها و نگرشهای نا مساعد نسبت به مشارکت و رقابت در بین الیت حاکمه قوت و توان میگیرند.باتوجه به اینکه در ایران تا کنون ساخت قدرت کاملاً نوسازی نشده و همواره عنصری از مشروعیت سنتی و یا گروهی از گروهها سنتی در آن حضور داشته اند. تمایل به نگرش مشارکت ستیز به قوت خود باقی مانده است.
فرهنگ تابیعت و ساخت و رابطه قدرت عمودی پشتوانه یکدیگر بوده اند و در طی قرن بیستم تمرکز منابع قدرت در دست حکومت مطلقه مدرن و نوساز نیاز به تداوم فرهنگ تابعیت را افزایش داده است. براساس فرهنگ تابیعت یا پاتریمونیالیستی سنتی در ایران، حاکم موجودی برتر وقهرمانه گونه و بی همتاست و به نحوه قداست دارد، هر چند کاملاً مطلقه تصور نمی شود زیرا وی محدود به حدود سنت ومذهب است و بنابراین نمی تواند خودکامه باشد.اما بدین معنی نیست که مردم حق حکومت کردن پیدا می کنند، هرچند حق اعتراض داشته باشند. در فرهنگ تابعیت مردم انتظار دارند که حکومت همه کارها را انجام دهد، با این حال نسبت به حکام سیاسی ووعده و وعید آنها احساس بی اعتمادی وجود دارد.در فرهنگ سیاسی تابعیت ، فرد می کوشند تا به هر نحوی که شده رضایت حاکم را به دست آورد و به حریم او نزدیک شود واز این فضای فرصت طلبی وچاپلوسی گسترش می یابد. دراین گونه فرهنگ سیاسی ، فرصت طلبی و فردگرایی و ترس آلود رواج می یابد طبعاً در فرهنگ پاتر یمونیالیتسی و تابعیت ، اعتراض بر ضد حکومت هم صورت می گیرد. این اعتراض دو شکل دارد: یکی اعتراض را از موضع اخلاقی بر ضد فرصت طلبی و قدرت پرستی که نمونه آن را می توان در اعتراضات صوفیانه جست. (۴۵)
فرهنگ سیاسی ایران متاثر از نابع گوناگونی بوده است: موقعیت تاریخی، جغرافیایی، اقتصادی، بافت جمعیتی، ادیان و ایدئولوژی ها، کانون تربیتی خانواده، جهانشناسی خاص جامعه ایرانی، برخی از وجوه فرهنگ عمومی مردم ایران که ریشه در تاریخ دارد و تداوم نظام سیاسی استبدادی ،هریک از این منابع به نحوی بر شکل گیری و تداوم فرهنگ سیاسی ایران و سطح نازل تحقق فرآیند جامعه پذیری سیاسی در سطوح نخبگان توده و برخی نهادهای حکومتی ، زمینه های رقابت سالم سیاسی را از بین برده و در نتیجه بسیاری از فرایند های رقابتی و کنش سیاسی در ایران خصلتی غیر مسالمت آمیز داشته که موجبات آسیب پذیری وفاق اجتماعی را فراهم آورده و مانع همبستگی ارگانیک در ایران بوده است. (۴۶)
پس از انقلاب اسلامی برای اولین بار در تاریخ ایران ، مردم بر سرنوشت خود حاکم شدند وحال هزینه های آن را نیز بپردازند. ما راه درازی تا شکل گیری جامعه ای داریم که در آن افراد حق دخالت در سرنوشت را داشته باشند و دولت ،خدمتگزار و پاسخگوی مردم باشد. به همین دلیل هم می گویم اگر احزاب ما ریشه در مردم نداشته باشند یا مثل حباب روی آن از بین خواهند رفت و یا سبب اختلاف و تشتت در جامعه می شوند. تشکیلاتی که مردمی نباشد دچار آفات بزرگی میشود. (۴۷)
نتایج:
همانطور حسین بشیریه در کتاب خود نوشته است که ، ایدئولوژی نظام جمهوری اسلامی بر چند اصل اساسی استوار بوده است. اصل اساسی، تاکید بر سنت اسلامی به عنوان منشاء همه ارزشهاو هنجارهای مقبول است؛ حقوق و تکلیف و امتیازات اجتماعی تنها در چاچوب سنتی پذیرفته می شوند که بوسیله فقها تعبیر و تفسیر می شود. هیچ چیز خارج از سنت اسلامی به این تعبیر خارج از سنت اسلامی به این تعبیر اصالت و ارزش ذاتی ندارد.(ص۴۹).
و همانطور که در مقاله( بررسی نگرش مردم نسبت به احزاب سیاسی درایران ) آمده است ساختار فرهنگی جامعه ایرانی، متا ثر از سلطه دیرپای استبداد وحاکمیت مطلق فردی وآموزه های سنتی- ساختاری ،به طور عمده مبتنی برمطلق گرایی،تقسیم مقولات به خیر و شر وسیاه و سفید نگریستن به افراد،افکار واعمال بوده و به نوبه خود در تشدید فضای بدبینی و روح فردگرایی در مباین با نسبی نگری، تسامح،تحمل آرا واقوال مختلف و مخالف است موثر بوده است.(۱۵۱ص)
شاید تا زمانیکه این ساختار فرهنگی و فرهنگ سیاسی ما دچار این نوع مشکلات گفته شده در مقاله باشد یکی از مهم ترین عوامل هست که مانع از شکل گیری احزاب سیاسی در ایران میشود.
تا زمانیکه نظام پدر سالارانه و ایدئولوژی در جامعه ایران حاکم است احزاب سیاسی در ایران نیز با مشکل شکل گیری روبه رو هستند.گرچه نباید این فراموش شود که هر کشوری قانون خاص خود و شرایط و موقعیت خود را دارد وباید حتما این هم در نظر بگیریم که احزاب سیاسی در چه شرایطی موجود می باشند.
گرچه ما در اینجا به بحث دولت رانتیر اشاره انچنان نکردیم ولی میتوان که در پروژه و مقاله دیگر نیز به صورت مفصل بحث وتحلیل نمود یکی دیگر از عوامل که باعث عدم شکل گیری در احزاب سیاسی انقلاب ایران میشود بحث دولت رانتیر است .تا زمانی که در کشور بحث رانت مطرح است ودولت درآمدش از طریق منابع طبیعی باشد هیچ نیازی به گرفتن مالیات از مردم ندارد واین باعث میشو دکه ساختار اقتصادی همیشه در دست خود دولت باشد و درچرخه اقتصاد دولت در مرکز قرار میگیردو چونکه احزاب سیاسی همیشه برای کسب قدرت با یکدیگر رقابت میکنند در این صورت احزاب سیاسی انگیزه شکل گرفتن پیدا نمیکنند ودر صورتی که بخواهند شکل بگیرند ولی چون نمیتوانند هیچ موقع به قدرت اقتصادی دست پیدا بکنند ، همیشه ازمیدان رقابت با دولت درکنار هستند.

منابع:

۱-بشیریه حسین، موانع توسعه سیاسی در ایران،(تهران،گام نو،چاپ ششم،۱۳۸۷)،ص۱۷۰
۲- اخوان کاظمی بهرام، علل ناکارآمدی احزاب سیاسی در ایران،تاریخ،شماره۶۶،۱۳۸۶،ص۱۸
۳-خاتمی سیدمحمد،احزاب و شورها،(تهران،طرح نو،چاپ دوم،۱۳۸۸)،۲۲-۲۳
۴-اکبری کمال، نقش احزاب در سیاست پس از انقلاب، علوم سیاسی،پاییز۱۳۸۸،شماره۴۷، ص۵۳
۵- نقیب زاده احمد، احزاب سیاسی و گروه های ذی نفوذ،(تهران،قومس،چاپ اول۱۳۸۸)ص۱۲۲
۶-همان،۱۲۲-۱۲۳
۷-مسعودنیاحسین،نجفی داود، احزاب سیاسی ؛ چالشها و فرصتها، پژوهشهای سیاسی ، سال اول ، شماره دوم، ص۱۱۴
۸-بشیریه حسین، دیباچه ای برجامعه شناسی سیاسی ایران،(تهران،نگاه معاصر،چاپ اول۱۳۸۱)ص۲۷
۹- نوذری حسینعلی،احزاب سیاسی ونظامهای حزبی،(تهران،گستره،چاپ اول۱۳۸۱)ص۴۸
۱۰- یوسفیه،ولی الله،احزاب سیاسی ،( تهران ،موسسه ی مطبوعاتی عطایی،۱۳۵۱)،ص۷
۱۱- موریس دوورژه ،اصول علم سیاست ،چاپ اول ، مترجم :ابوالفضل قاضی شریعت پناهی( تهران ، داد گستر ، ۱۳۷۶)،ص۱۷۲
۱۲- عالم ،عبدالرحمن ، بنیادهای علم سیاست ،( تهران ، نی ،چاپ دوازدهم ۱۳۸۳)، ص۳۴۶
۱۳- همان ، ص۳۴۵
۱۴- راهوار منفرد ، کریم ، احزاب ، تشکلها و جناحهای سیاسی ایران امروز ، (تهران، سیاست ، ۱۳۸۰)ص۳
۱۵- مسعودنیاحسین،نجفی داود، احزاب سیاسی وتوسعه سیاسی در ایران ؛ چالشها و راهکارها، پژوهشهای سیاسی ، سال اول ، شماره دوم، ص۱۱۰
۱۶- بشیریه حسین، دیباچه ای برجامعه شناسی سیاسی ایران،(تهران،نگاه معاصر،چاپ اول۱۳۸۱)ص۲۷
۱۷- نوذری حسینعلی،همان، ص۲۶
۱۸-همان ،ص۲۷
۱۹- نقیب زاده احمد، گفتگو:احزاب وتوسعه سیاسی در ایران،اطلاع رسانی وکتابداری،شماره ۳۲-۳۳، خرداد وتیر ۱۳۷۹،ص۶
۲۰- همان،ص۷
۲۱- پیشگاهی فرد زهرا،دستوری مژگان، تحلیلی برمشارکت زنان در تشکلهای سیاسی کشور،پژوهش زنان، دوره۷ ،شماره۱،بهار۱۳۸۸، ص۸
۲۲-اخوان کاظمی بهرام، علل ناکارآمدی احزاب سیاسی در ایران،تاریخ،شماره۶۶،۱۳۸۶،ص۱۸
۲۳- همان،۲۲
۲۴-نقیب زاده احمد، گفتگو:احزاب؛ موانع –ساختاری ومخاطرات شکل گیری، نشریه تاریخ”یاد”شماره ۵۳،۵۴بهارتا زمستان۱۳۷۸،۵۳۲
۲۵- همان ،ص۵۳۴
۲۶- همان،ص۵۳۵
۲۷- نوذری حسینعلی،همان ،ص۲۸
۲۸- اخوان کاظمی بهرام، همان ،ص ۲۰
۲۹-بشیریه حسین، دیباچه ای برجامعه شناسی سیاسی ایران،(تهران،نگاه معاصر،چاپ اول۱۳۸۱، ص۲۷-۲۸
۳۰- مسعودنیاحسین،نجفی داود، همان، ص۱۱۴
۳۱- بشیریه حسین ،همان، ص۲۸
۳۲- بشیریه حسین، همان، ص۲۹
۳۳- بشیریه حسین،همان، ص۳۰
۳۴- بشیریه حسین،همان، ص۳۱
۳۵- اخوان کاظمی بهرام، همان، ص۲۱
۳۶- خاتمی سیدمحمد،احزاب و شورها،(تهران،طرح نو،چاپ دوم،۱۳۸۸)، ص۲۳
۳۷- همان ، ص۲۴و۲۵
۳۸-امینی علی اکبر،خسروی محمدعلی، تاثیر فرهنگ سیاسی بر مشارکت سیاسی زنان و دانشجویان، مطالعات سیاسی، بهار۱۳۸۹، شماره۷، ص۱۳۷
۳۹- بشیریه حسین، موانع توسعه سیاسی در ایران،(تهران،گام نو،چاپ ششم،۱۳۸۷)، ص۱۵۶
۴۰- امینی علی اکبر ،خسروی محمد علی،همان، ص۱۳۰
۴۱- امام جمعه زاده سید جواد ،موسوی سید سعید، جهانی شدن و تاثیر آن بر فرهنگ سیاسی جمهوری اسلامی ایران، مطالعات سیاسی، سال دوم ،شماره ۷،بهار ۱۳۷۹،ص۷۸
۴۲- امینی علی اکبر و خسروی محمدعلی،همان، ص ۱۳۱
۴۳- همان، ص۱۳۸
۴۴- ابراهیم آبادی غلامرضا و سینایی وحید، کثرت گرایی فرهنگی در عصر جهانی شدن و تحول فرهنگ سیاسی نخبگان در ایران- نامه علوم اجتماعی ،شماره ۲۵، بهار ۱۳۸۴، ص ۱۱۸
۴۵- بشیریه حسین، موانع توسعه سیاسی در ایران،(تهران،گام نو،چاپ ششم،۱۳۸۷)، ص۱۵۷و۱۵۸
۴۶- ابراهیم آبادی غلامرضا و سینایی وحید، همان،ص۱۱۷
۴۷- خاتمی سید محمد ،همان، ص۲۵

محسن نوزعیم
دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم سیاسی/دانشگاه آزاد اسلامی واحدکرج

این مطلب متعلق به ویژه نامه نوروز ۱۳۹۶ است