عمدتاً در کشورهای توسعه یافته و پیشرفته، علوم انسانی و اجتماعی در سطح وسیع و مناسبی در شناخت و حل مسائل جامعه مورداستفاده قرار میگیرد. درحالیکه، در ایران، علوم انسانی و بهویژه علوم اجتماعی با محدودیتهای بسیاری روبرو هستند و نقش پُررنگی در بهبود و رفع مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه بر عهده ندارند. با این وصف، میتوان از سه جنبه به شناخت و علتیابی عدم استفاده از نخبگان علوم انسانی در حل مسائل کشور نگریست؛ ۱. جامعه و فرهنگ آن؛ ۲. دولت و سیاستگذاری آن؛ ۳. نخبگان علوم انسانی و رویکرد آنها.
۱. جامعه و فرهنگ آن
نوشتههای مرتبط
از منظر فرهنگ جامعه، باید گفت که متأسفانه در جامعه ایران، رشتههای علوم انسانی در بین مردم، مقام و منزلتی که دیگر رشتهها نظیر رشتههای مهندسی و پزشکی و… از آن برخوردارند را یا دارا نمیباشند و یا اگر هم دارند موردتوجه قرار نمیگیرند. مصداق این نوع نگاه را میتوان در نگرش خانوادهها به انتخاب رشته فرزندانشان هم در دبیرستان و هم در دانشگاه مشاهده کرد، والدین معمولاً هر نوجوانی که در دورهی راهنمایی وضعیت درسی و تحصیلیاش بهتری داشته باشد را به رشتههای «ریاضی و فیزیک» و «علوم تجربی» هدایت میکنند و بسیاری از کسانی که وضعیت تحصیلی مناسبی ندارند، عمدتاً راهی رشتههای علوم انسانی میشوند و بسیار کم پیش می آید کسانی که در سالهای قبل از انتخاب رشته دبیرستان، دارای وضعیت تحصیلی عالی بودهاند، رشتههای علوم انسانی را انتخاب کنند. این موضوع ازیکسو موجب شده که سطح کیفی دانش آموزان علوم انسانی پایین بیاید و از سوی دیگر، با وجود اینکه دانشجویان شاغل به تحصیل در دانشگاههای ایران در رشتههای علوم انسانی بیشتر از دانشجویان رشته های دیگر هستند، عده کمی از آنها واقعاً استعداد و توانایی آن را برای تحصیل در همان مقطع و رشته داشته باشند چراکه اصولاً رشتههای انسانی نیاز به درک بالایی دارند ولی با این نگرش خانوادهها، معمولاً افراد باهوش راهی رشتههای دیگر میشوند. این نوع نگرش در انتخابات و مسائل سیاسی هم نقش بازی میکند بهطور مثال مردم ما به این توجه نمیکنند که مثلاً فلان کاندیدای مجلس چه مدرکی دارد و اغلب فریفته عنوانهایی چون دکتر (پزشک) و مهندس میشوند. البته این مدارک بااینکه قابلاحترام و ارزشمند هستند ولی لزوماً نشاندهندهی سواد سیاسی و اجتماعی آن شخص برای اداره مسائل سیاسی و مدیریتی جامعه نیستند. درنتیجه یکی از معضلات ما نوع فرهنگ جامعه ما نسبت به این موضوع است که به نظر می رسد در سالهای اخیر این وضعیت بهتر شده است.
۲. دولت و سیاستگذاری آن
اگر بخواهیم از منظر حکومت و دولت به قضیه بنگریم باید گفت که نقش دولت در این زمینه بسیار مهم و سرنوشتساز است، معمولاً هر دولتی دو کارویژه و وظیفه مهم را در نظر دارد یکی حفظ قدرت سیاسی خود و دیگری حلوفصل مشکلات جامعه یا بهنوعی ادارهی جامعهای که بر آن حکمرانی میکند، ازآنجاکه نخبگان علوم انسانی به قدرت و نیز مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه علاقهمند هستند معمولاً دولتها رویکردی دوگانه در قبال آنها دارند؛ از یکسو نگران هستند که چنین نخبگانی قدرت آنها را تضعیف کنند و یا به نوعی مشروعیت آنها را زیر سؤال ببرند و از سوی دیگر به همین نخبگان برای اداره کشور نیاز دارند. ازاینرو، حکومتها بهویژه حکومتهای غیردموکراتیک در قبال برخورد با نخبگان علوم انسانی همیشه تردید بیشتری دارند. در ایران نیز متأسفانه آنچنانکه باید به دلیل مسائل سیاسی از نخبگان علوم انسانی به گونه ای مناسب استفاده نمیشود. البته اینیک طرف قضیه است و طرف دیگر قضیه رویکرد نخبگان است که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
۳. نخبگان علوم انسانی و رویکرد آنها
سومین جنبه، خود نخبگان و نوع نگرش آنهاست، میتوان گفت در راستای همان فرهنگ که توضیح داده شد، نخبگان ما اکثراً خودباوری ندارند و نیز اینکه نخبگان ما معمولاً یا کاملاً مخالف نظام سیاسی میشوند و یا کاملاً موافق آن و کم هستند کسانی که واقعاً هدفشان خدمت به جامعه و مردم با توجه به دانایی و تواناییهای تحصیلی و تخصصیشان باشد و این موضوع تا حد زیادی به دلیل ساختارهای جامعه میباشد چراکه ساختار فرهنگی جامعه بهویژه در زمان حال ایران، نخبگان علوم انسانی را دچار تردید کرده که این خود باعث منزوی شدن آنها شده است بدین معنا که جامعه ما از نخبگان انتظارات معقولانهای ندارند عدهای که با سیاستهای حکومت مخالف هستند انتظار دارند که این نخبگان با حکومتها همکاری نکنند و عدهای که با سیاستهای حکومت موافق هستند کوچکترین انتقاد از سوی نخبگان را برنمیتابند و درهرصورت آنها را بهنوعی خائن فرض میکنند و نیز اینکه نخبگان ما هم اکثراً یا فقط مخالفت میکنند و یا فقط موافقت و این نیز مشکلی اساسی است.
و اما راهکارهایی که در این باره قابل اشاره هستند را میتوان اینگونه برشمرد:
۱. ازنظر فرهنگ جامعه میتوان دو چاره اندیشید؛ نخست لازم است میزان آگاهی مردم را نسبت به اهمیت رشتههای علوم انسانی بالاتر برد تا ارزش این رشتهها در نظر مردم بیشتر شود. دوم اینکه، قدرت سیاسی باید در نظام آموزشی اصلاحاتی را انجام دهد به این صورت که دانشآموزان بااستعداد و باهوش را صرفاً باسیاستهای آموزشی بهطور ناخواسته به سمت رشتههای دیگر متمایل نکند و نیز اینکه بیشتر بر جنبههای کیفی رشتههای علوم انسانی متمرکز شود تا بر جنبههای کمی آن. بههرروی، به نظر میرسد برای اصلاح چنین فرهنگی نیاز به برنامهریزیهای بنیادی، ساختاری و کلان از سوی دولت و نیز احساس تعهد روشنفکران و نخبگان ما به جامعه و مردم در راستای آگاهی بخشی به آنهاست تا تدریجاً این فضا تغییر کند.
۲. از منظر حکومت و دولت نیز قدرت سیاسی مسلط باید در حوزه مدیریت و مشاوره مسائل کشور از نخبگان نهایت استفاده ممکن را ببرد و برای این منظور باید به آنها فرصت و بهای بیشتری بدهد و نسبت به آنها خوشبینتر باشد و نرمش بیشتری نشان دهد چراکه لزوماً استفاده از نخبگان سیاسی منجر به تضعیف حکومت نمیشود. چهبسا با استفاده از این نخبگان در راستای حلوفصل بهتر مشکلات جامعه بهگونهای پنهان و غیرمستقیم مشروعیت حکومت نزد مردم بیشتر هم بشود. درنتیجه به نظر من هر حکومتی باید بتواند از نخبگان جامعهاش بیشترین بهره را ببرد حتی اگر آن نخبگان با سیاستها و ارزشهای آن حکومت همداستان نباشند هرچند چنین کاری مستلزم نهادینه شدن جامعه مدنی و نیز رشد بیشتر نظام سیاسی میباشد.
۳. از منظر سوم نیز، نخبگان باید از خود نرمش بیشتری نشان بدهند و اگر هم انتقادی دارند آن را معقولانه و با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی داخلی و بینالمللی ابراز کنند و فقط به دنبال انتقاد نباشند و البته این امر مستلزم داشتن تعهد نسبت به خویشتن و نیز تعهد به جامعه میباشد و از سوی دیگر نخبگان باید همیشه جنبه انتقادی خود را البته از نوع سازنده آن داشته باشند و همواره حریم و استقلال خود را حفظ کنند و سعی کنند همیشه منافع جمعی و جامعه را مدنظر داشته باشند.