انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

۴. مشروطه و رویارویی با اصلاحات در اصفهان و تهران در دوران قاجار (۳)

پژوهشهای فرهنگی مدرن در ایران

زمانی که مخالفت با مشروطه ، به معنای «مخالفت با اسلام» تعبیر شود ، و این نحوه ی تلقی، نه به عنوان ابزاری سیاسی که فی المثل عامدانه و آنهم فقط به طور موقت در جهت پیشبرد مبارزه به کار گرفته شود ، بلکه به طور کلی تأویل و تفسیرهایی که از مشروطیت صورت گیرد ، صرفاً در این چارچوب باشد ، در این صورت ، به نظر می رسد با عملی تقلیل گرایانه مواجه ایم که ممکن است سهوی و یا عمدی باشد : تقلیل اسلام به مشروطیت و یا برعکس تقلیل مشروطه به اسلام. ضمن آنکه در هر مکانی که چنین تفسیرهایی، تنها تفسیرِ موجود از مشروطیت باشد ، در این صورت، با فضای فرهنگیِ مکانی مواجه ایم که تنها یک صدا «صدا» در آن شنیده میشود؛ و یا تنها یک نوع تأویل و تفسیر از موقعیتها و شرایط می‌تواند امکان ظهور داشته باشد که بر اساس همان هم خوانش از وضعیت تازه رؤیت شده، به بازتولیدِ همان تک آوایی و یا همان تأویل و تفسیر سرنمونیِ حاکم بر فضای فرهنگی صورت می‌گیرد. و این تنها یک معنا دارد، اینکه : رخدادهای «نو» و «اصلاح گرِ» وضعیت های تک صدایی امکان ظهور ندارند. به بیانی، عدم آمادگیِ فضای حاکم بر ساختارهای فرهنگی و اجتماعی، در بیرون شدن از فضای سنتی است. چنانچه باز هم به تأکید عقیلی ، در شهر اصفهان ، در ایام مشروطیت « جریان غیر دینی» هیچ نفوذی نداشته است: به این ترتیب روح و روند کلی مشروطیت اصفهان را می توان دینی و غیر غربی دانست که باید ارزش و اهمیت این نکته مورد توجه قرار گیرد» (۸ ) ؛ و اما در مورد شهر تهران باید گفت ، به دلیل مرکز «قدرت قاجار» و نیز وجود طبقه تحصیل کرده و تجدد طلبی که در نظام ارتجاعیِ قاجار جایی برای اصلاح ساختار اجتماعی و سیاسی ای که خود در آن نفوذ داشته باشند، نمی‌دیدند، نه تنها به نخستین خاستگاه مبارزات مشروطه خواهی و مبارزه با حاکمیت قاجار تبدیل می‌شود ، بلکه چنانچه در بحث قبلی ( ستیز بین روحانیان و روشنفکران) دیدیم ، شهر و مردم تهران بعد از پیروزی نهضت مشروطه و تشکیل اولین مجلس شورای ملی ، عملا در گیر نزاع بین این دو جریان در مجلس شدند . در مجلس اول صفوفی جدا و متمایز و گاه حتی به شدت خشن در برابر یکدیگر داشتند.

و در خصوص شهر اصفهان، چنانچه قبلا هم گفته شد علمای این شهر از زمانی که به حمایت از نهضت مشروطه برخاستند، هدایت این حمایت تنها از سوی علمای شهر بوده است و ظاهراً همین ها بودند که با «انجمن تبریز» و یا «تهران » ارتباط داشتند : « «میان انجمن تبریز با انجمن اصفهان ارتباط برقرار بود. پس از مقاومت مشروطه خواهان آذربایجان در مقابل هیئت حاکمه و نیز بیدادگریهای مأمورین نسبت به مردم و قتل و غارتهای قراچه داغ به وسیله رحیم خان که از طرف دربار حمایت می شد، انجمن تبریز خبر کشتارهای او را به سایر شهرها ابلاغ کرد و مجالس ختم متعددی در سوگ شهدای آذربایجان برگزار شد. از طرف “انجمن مقدس اصفهان” اجتماعی در چهل ستون تشکیل و تلگرافِ انجمن تبریز برای مردم خوانده شد و مردم اصفهان به همدردی با مردم تبریز بازارها را بسته و تلگراف اعتراض آمیزی نیز به مجلس شورا و شخص شاه ارسال داشت ( ۹ ).

بنابراین چنانچه ملاحظه میشود، در خصوص «مشروطه خواهیِ» علمای اصفهان و نیز مردمی که آن علما ، مراجع تقلیدشان بودند، کمترین شکی وجود ندارد؛ بلکه مسئله ی مورد بررسی در خصوص خوانشی است که از مشروطه می‌شده است ، چرا که بر اساس همان هم «مطالبات» و «توقعات»ی برساخته می‌شود که می‌بایست از مشروطه بشود و شکل گیرد. چنانچه گفتیم از آنجا که مخالفت با مشروطه ، همانا مخالفت با اسلام دانسته شده است، با «این همانیِ» تقلیل دهنده ای مواجه ایم که منجر به حذف تمایزات و در نتیجه خارج کردن آن از زنجیره موقعیتیِ هستیِ اجتماعی اش می‌شود ؛ آنهم احتمالا به دلیل عدم وجود کنشگرانی که آنرا مطالبه کنند و برای ظهورش دست به عمل زنند؛ در چنین وضعیتی، لاجرم در مسیر «خودکاهی» قرار می‌گیرد، تا شکل و ریختش همچون موردِ سرنمونیِ خود شود و یا جزء اتباعش قرار گیرد. همانی که «مشروعیت» و «رسمیت» خود را از آن می‌باید بگیرد. در اینجا شاید در وهله اول چنین به نظر رسد که علمای مشروطه خواه اصفهانی به دلیل آنکه خوانشِ شان از مشروطه ، تقلیل داده شده و تحت لوای اسلام بوده ، با مشروطه گرایانِ مشروعه خواهِ تهرانی ، تفاوت و تمایزی نداشته اند ، اما نکته مهم اینجاست که از آنجا که مشروعه خواهان تهرانی ، در حال تلاشی مداوم در تمایز گذاری خود با مشروطه خواهِ ملی (خواهان آزادی از قیود مشروعیت ) بودند ، ناخودآگاه و یا ناخواسته به تدریج و به طریق سلبی به پیدایی و آشکاریِ اندیشه غیر دینیِ مشروطیت طلبی ، دامن می زدند. رخدادی که ظاهراً در اصفهان مجالی برایش نبوده ؛ چرا که بنا بر گزارشات ، «جریان غیر دینی» نفوذی نداشته است.

و به نظر می‌رسد حتی در دوران نخست وزیریِ رضا خان (پهلوی) و آغاز پروژه مدرنیزاسیونی که وی ـ البته با هزینه سنگینِ ربودن آزادیهای دموکراتیک برخاسته از نهضت مشروطیت ـ ، در سراسر کشور به راه انداخته بود ، شهر اصفهان ، تا حد زیادی کماکان فاقد تمایلاتی نو اندیشانه بوده است. و در همینجا اینرا هم اضافه کنیم که مدارسِ به سبک جدید در اصفهان ، عموماً پس از پیروزی نهضت مشروطه تأسیس شده بودند : (علیه و ایتام ، قدسیه ، گلبهار ، سعدی ، فرهنگ ، تجار، نظامی ، فردوسی ، دهقان ، خیام ، ناصر خسرو ، خاقانی ، و الیانس اسرائیلی ، کاتولیکها ، سینا ، کوجان و … )؛ هر چند که مسلماً همراه با برنامه مدرنیزاسیون پهلوی‌ها ، تحت نظارت سازمان و نهادهای مدیریتی کشور تعدادشان بیشتر شد . مطابق آماری که مربوط به دوران نخست وزیری رضا خان است در سال ۱۳۰۳ ، اصفهان ۴۰ مدرسه و ۴۵۳۳ نفر دانش آموز داشته است (۱۰) . ضمن آنکه چند تایی از آنها قبل از پیروزی نهضت مشروطه توسط اقلیت های دینی تأسیس شده بود.

جهت درک اوضاع و احوالِ فرهنگی و اجتماعیِ شهر اصفهان ، حتی پس از پیروزی نهضت مشروطه به کتاب «الاصفهان» مراجعه می کنیم ؛ کتاب معتبری که معمولا اصفهانی های اهل قلم و اندیشه قبولش دارند و به عنوان مرجع از آن استفاده می‌کنند. این کتاب در دوران نخست وزیری رضا خان ، توسط میر سید علی جناب نوشته شد ، و توسط اداره معارفِ رضا شاه (آموزش و پرورش وقت) در سال ۱۳۰۳ ش. به چاپ رسیده است. وی درباره شهر و همشهریانش می نویسد :

«… اهالی دائم به حالت پرهیز و اجتناب بوده اند که مقابل احکام استبدادی واقع نشوند ؛ بنابراین دارای واهمه و سوء ظن شده اند ـ و اطمینانی که مایه اتحاد و اشتراک می باشد از آنها سلب شده است ـ کارهایی که به وسیله معاونت جماعت با یکدیگر انجام می گیرد در اصفهان پیدا نمی شود . متموّلین به صورت فقرا زندگی می کنند معاشرت با اشخاص مختلف چون در مرکز واقع شده اند ندارند. امور نو ظهور به نظر آنها نرسیده است وضع زندگی بهتر و آسانتر ندیده اند حالت محافظه کاری پیدا کرده اند اسلوب معاش آنها همان است که در قدیم بوده ، بلکه در سمت بلوک دور از شهر مثل فریدن لباس قبل از اسلام هنوز زنهای ارامنه می پوشند. معاش در اصفهان چون بی تکلف و کم تفنن می باشد اغلب خیلی قانع هستند کارهای پر منفعت هم بالتبع نیست . سواد ـ خواندن و نوشتن ـ به سبب آنکه متنفذینِ همه وقت دانسته اند که دانش و فقط دانش است که جلوگیرِ اعمالِ آنهاست ناچار جلوگیری از انتشار دانش میکرده اند . جهت حفظ مقام ریاست خود به اینطور که در هر طبقه نادانها را بر دانایان فن ترجیح می داده اند و دماغ دانشمندان را پست می کرده اند بنا بر این کسی به شوق تحصیل علم نمی افتاد و چون عده با سواد که قریب شش هفت هزار می شود نسبت به جمعیت شهر که قریب هفتاد هزار باشد قدر محسوس ندارد. بنابراین نوعاً دارای ملکه تقلید و مرض مهلک تابعیت شده اند و همه صفات محموده اهل اصفهان زیر پرده تقلید پنهان شده است. مثلا یکی از صفات آنها شجاعت می باشد (…) خلاصه اینکه پاره صفات محموده در اهل اصفهان نیست و بعضی اخلاق مذمومه را دارا هستند ـ و هم خبری از حسن بصری نقل شده است و هم آنچه را حموی در معجم البدان می نویسد ، مربوط به اصفهان که بعد از تاریخ آنها ساخته شده نیست. (۱۱).

با توجه به گفته های میر سید علی جناب ـ که می‌توان وی را دل سوخته رکود فرهنگی و اجتماعی شهرش (اصفهان) دانست، ـ شاید این تصور پیش آید که نمی‌باید از مردم شهر اصفهان، چه در ایام نهضت مشروطه و چه بعد از آن، توقع جریانی داشت که مردمِ شهر را به مطالباتی اصلاحاتی و ضد وضع موجود پیوند زند! اما اینگونه نیست زیرا چند سال بعد، یعنی زمانی که اصفهان مجهز به چند کارخانه صنعتی میشود، اصفهان با واقعه نوخواهی و اصلاح طلبیِ طبقه جدیدی به نام کارگر مواجه می‌شود . در واقع رونق فرهنگی و اجتماعی شهر اصفهان در معنای مدرن را می باید در سایه رونق و شکوفاییِ صنعتی ، اقتصادی اش در طیِ سالهای بعد ، یعنی در عصر پهلوی‌ ها و در اینجا به طور مشخص، پهلوی اول ببینیم. مجموعه رخدادهایی که پیامد مستقیم صنعتی شدن شهر اصفهان و تأسیس کارخانه های مدرن در آن بود. اکنون این نوعِ جدیدِ «کار» و «مناسبات اجتماعیِ» برخاسته از آن است ـ که مسلماً قبلا وجود نداشته ـ ، شهر و روابط ساختاری اجتماعی را متحول می سازد.

ادامه دارد …

منابع
۸ عقیلی احمد، نگرشی بر مشروطیت اصفهان؛ مشاهیر عصر مشروطه مدفون در تخت فولاد ، اصفهان: سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان ، مرکز اصفهان شناسی و خانه ملل ، ۱۳۸۵، ص ۲۰
۹ رفیعی ، منصوره، انجمن ، ارگان انجمن ایالتی آذربایجان: تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۲؛ ص۵۴
۱۰ جناب ، میر سید علی . الاصفهان ، به اهتمام عباس نصر ؛ اصفهان : چاپ دوم امور فرهنگی شهرداری اصفهان ، ۱۳۷۱؛ چاپ اول ۱۳۰۳، مطبعه فرهنگ صص۱۱۶.
۱۱ جناب میر سید علی، الاصفهان ، به اهتمام عباس نصر ؛ اصفهان : چاپ دوم امور فرهنگی شهرداری اصفهان ، ۱۳۷۱؛ چاپ اول ۱۳۰۳، مطبعه فرهنگ صص۱۱۹ ، ۱۲۰، ۱۲۱.