نوام چامسکی- برگردان عاطفه اولیایی
اصل دوم
نوشتههای مرتبط
تولید ایدئولوژی
دهه ی ۱۹۷۰، شاهد حملاتی جدی ، بسیار منظم و هماهنگی در جهت خنثی کردن تلاش هایی بود که برای استقرار عدالت اجتماعی و تساوی در دوره ی نیکسون انجام شده بود.
این حملات در بسیاری ازعرصه ها مشاهده شد. در جبهه ی راست آن را در یادداشت معروف پاول که توسط دادگاه عالی به اطاق بازرگانی فرستاده شد، مشاهده می کنیم. در این یادداشت، پاول متذکر می شود که «تسلط» تجارت بر جامعه رو به نقصان رفته و اقداماتی درجهت حل این مشکل باید انجام شود. (ر.ک به یادداشت پاول، لویس ف. پاول- پسر ۱۹۷۱ در مراجع پایان این فصل).
طبق یادداشت پاول، سرکوب شده ترین طبقه در ایالات متحده، طبقه ی سرمایه داراست: مالکین و ثروتمندان کاملا سرکوب شده بودند؛ دست چپی های بی خرد همچو هربرت مارکوز، رالف نیدار، رسانه ها و دانشگاه ها بر همه ی عرصه ها غلبه کرده اند، اما از آن جا که ما از منابع مادی برخورداریم، توانایی مقابله با آن ها را داریم. پاول به روشنی ابراز می کند که با قدرت اقتصادی می توانند، آنچه را که وی آزادی خواند ( شما بخوانید: قدرت) بازپس گیرند. استدلال پاول از دید دفاعی است: « برای دفاع از خود در مقابل قدرت خارجی». اما با کمی دقت روشن است که منظور وی استفاده از نهاد های اقتصاد برای کنترل منابع و حمله به روند های دمکراتیزه کردن جامعه است.
دمکراسی بیش از حد ( افراط در دمکراسی)
لیبرال ها در عرصه ی بین الملل نیز برخوردی مشابه داشتند. اولین گزارش کمیسیون سه جانبه تحت عنوان « بحران دمکراسی» در همین زمینه است. کمیته ی سه جانبه، منشکل از انترناسیولیست لیبرال های اروپا، ژاپن و آمریکای شمالی است. تقریبا تمام اعضای دولت کارتر از این نهاد برگزیده شده بودند. در طیف سیاسی، این نهاد در منتهای سمت مخالف جبهه ی راست قرار دارد. (ر.ک به بحران دمکراسی …. در بخش منابع در پایان این فصل). اینان نیز اما با تلاش های دمکرانیزه کردن دهه ی ۱۹۶۰ میانه ی خوبی نداشته و در صدد «واکنش به آن» برآمدند. نگرانی آن ها از بسط « دمکراسی افراطی» بود. بخش هایی از جامعه، مانند زنان، جوانان، سالمندان، شاغلین که قبلا منفعل بودند و آنان را «گروه های با منافع خاص» می خواندند ، برای حضور در صحنه ی سیاست، شروع به سازماندهی کردند. استدلال لیبرال ها این بود که نظام تاب حضور این گروه ها را که فشار زیادی بر آن وارد می کنند، نمی آورد. بنا بر این باید غیر سیاسی و دوباره خنثی شوند. نگرانی عمده ی آن ها جوانان بود که جلودار جنبش ۱۹۶۰ بودند. توجیه چنین بود که جوانان بیش از اندازه آزاد و مستقل می شوند؛ مدارس، دانشگاه ها، کلیسا هایعنی نهاد های مسؤل «ارشاد جوانان» شکست خورده اند. (این جمله ی آنان و نه من است.) آن ها طالب «دمکراسی معتدل تری» شدند.
کمیته ی سه جانبه لیبرال اقداماتی به منظور ارشاد بهتر، کنترل بیشتر رسانه ها، بازخنثی و بی تفاوت کردن جمعیت ارایه داد تا جامعه ای «درست» نضج گیرد. تغییراتی در برنامه ها و سیاست های اقتصادی هماهنگ شد و پیشنهادات ارایه شده جامه ی عمل پوشیدند.
آموزش و ارشاد
تمایل (روند) کلی را، علیرغم آن که رابطه ی علت معلولی چندان روشن نیست، نمی توان به آسانی نادیده گرفت. به عنوان مثال به ارشاد جوانان فکر کنیم. از اوایل دهه ی ۱۹۷۰، روند های کنترل دانشجویان آشکار بود. اگر آن زمان را به یاد داشته باشید، درست پس از اشغال کامبوج، کشور در حال انفجار بود. دانشگا ها بسته شدند و راه پیمایی ها در واشنگتن و غیره به طور مداوم ادامه داشت. کنترل دانشگاه ها صور مختلفی به خود گرفت. معماری ساختمان دانشگاه ها تغییر کرد. معماری جدید آن دوره ( این روند جنبه ی بین المللی داشت) به طور نظام مند از ساختن محل های تجمع دانشجویان حذر کرد؛ راه رو ها و امثالهم مورد قبول بودند ولی دیگر از تالار هایی مانند تالار اسپرال در برکلی که می توانست محلی برای تجمع دانشجویان باشد، خبری نبود.
از دهه ی ۱۹۷۰، شهریه ی دانشگاه ها رو به افزایش گذاشت و امروزه به حد مسخره ای بالا رفته است. البته مدرکی در دست نیست تا ثابت شود که این امر عمدی بوده است ولی نتایج آن خود بسیار گویاست. اولین اثر آن محروم نمودن بخش بزرگی از جامعه از تحصیلات عالی است. اما حتی اگر جوانان به فارغ التحصیلی برسند، بار وام های صدهزار دلاری بردوششان سنگینی می کند و راه های معدودی بر آن ها باز است. این وام ها چنان طرح شده اند که قابل پرداخت نباشند: اعلام ورشکستگی ممکن نیست و برخلاف وام های شخصی و یا غیره تا آخر عمر همچو کرکس بالای سردانشجویان در پرواز است و حتی می تواند ماهیانه ی تأمین اجتماعی مقروضین را ببلعد. در نتیجه بدهکاران جوان به طور مداوم در چنگ قدرت اسیراند.
تقریبا همین روند در آموزش ابتدایی تا متوسطه رخ می هد. برنامه عبارتست از محدود ساختن تحصیلات به امر فراگیری فنون و نادیده گرفتن خلاقیت و استقلال چه نزد دانش آموز و چه آموزگاران است. اعمال سیاست های « آموزش به هدف قبولی در آزمون» و یا « هیچ کودکی فراموش نخواهد شد» و « مسابقه تا قله»۱ در همین راستا بوده اند. به نظر من این ها سیاست ها ی ارشاد و کنترل هستند، و البته آسان ترین راه، از بین بردن آموزش رایگان است.
گسترش «مدارس مستقل» نیز نقابی است که ماهرانه بر امر ویرانی مدارس دولتی کشیده شده است. ایجاد مدارس مستقل راهی برای هدایت بودجه ی مدارس دولتی به بخش خصوصی و نادیده گرفتن سیستم آموزش رایگان و همگانی است. با همه ی امتیازاتی که به مدارس مستقل داده می شود، نتایج آموزشی آن ها بهتر از مدارس دولتی نبوده است. هدف در اقع ویرانی نهاد های عمومی است.۲ مقاله ای در نیویورک تایمزاز قول پزشکی آورده بود که برای بهبود نتایج آزمون ها، علیرغم آگاهی از سلامت دانش آموزان نقاط فقیرنشین، به آن ها دارو تجویز می شد. پزشکان با آگاهی از این که جامعه بیمار است و نه دانش آموزان، به این امر مبادرت می کردند. عمل آنان به این معنا بود که جامعه ی ما تصمیم گرفته است که نه خود، بلکه کودکانی را که از سوء تغذیه رنج می برند، در مناطق فقیر نشین می زیند و به مدارسی که بودجه ی کافی دریافت نمی کنند می روند ،دگرگون کند. راه حل بهبود نتایج آزمون، معتاد کردن کودکان شد! این بینش مردم ما و بنیانگذاران این جامعه نبوده است. ( ر. ک به «اختلال بی توجهی یا نه، دارو به کمک مدارس». نیویورک تایمز. الن شوارز. ۹ اکتبر ۲۰۱۲، در بخش منابع در پایان این فصل).
محکومیت منقدین
«ضد ـ آمریکایی» مفهومی بسیار جالب است. در واقع مفهومی استبدادی است که در جوامع آزاد مورد استفاده قرار نمی گیرد. اگر در ایتالیا کسی برلوسکونی و یا ابرشرکتی دولتی را مورد نقد قرار دهد، «ضد ـ ایتالیایی» خوانده نمی شود؛ در واقع چنین لقبی مورد مضحکه ی مردم است. این مفهوم را دولت های استبدادی مورد استفاده قرار می دهند. در اتحاد جماهیر شوروی سابق، مخالفان را « ضد ـ شوروری» می خواندند و این بدترین نوع محکومیت بود. در ارتش برزیل، آن ها را «ضد ـ برزیلی» می خوانند. این مفهوم فقط در جوامعی پا می گیرد که جامعه، فرهنگ و مردم با دولت مورد همذات پنداری قرار گرفته اند. بنابراین، با انتقاد از قدرت دولت ( نه فقط حکومت به طور کلی بلکه قدرت ابرشرکتی دولت) و از قدرت متمرکز، ضد جامعه و ضد مردم محسوب می شوید. بسیار تعجب آور است که در ایالات متحده ازچنین مفعومی استفاده می شود. در واقع این جا تنها کشوردمکراتیکی است که این مفهوم به سخره گرفته نمی شود. این نشانه ای است از فرهنگ بسیار زشت نخبه سالاری.
البته در مجموع، تقریبا درهمه ی جوامع، به طرق مختلف، با منقدین بدرفتاری می شود. آن ها را در اتحاد جماهیر شوروی سابق،در دهه ی ۱۹۸۰، زندانی می کردند و یا در همان دوره در ال سالوادور، به دست نیرو های تروریستی تعلیم دیده توسط دولت ایالات متحده، سر به نیست می شدند. در سایر جوامع از آن ها بدگویی شده و محکوم می شوند و در آمریکا، انگ ضد آمریکایی زدن به منقدین هنجار شده است. فهرست واژه های آزار بسیار دراز است مانند «مارکسیست» . ولی در واقع این امر اهمیت چندانی ندارد زیرا ایالات متحده جامعه ای است آزاد. با همه ی انتقاداتی که به این جامعه وارد است، در بسیاری عرصه ها، آزاد ترین جامعه ی دنیاست. سرکوب وجود دارد اما جمعیت نسبتا متمول ( که بخشی بزرگ از جمعیت است) از درجه ی بالایی از آزادی برخوردارند. بنا بر این در ایالات متحده،انگ خوردن و مورد بدگویی قرار گرفتن چندان مؤثر نیست.
منافع ملی
پاول (از جبهه ی راست) ابراز می دارد: « ما پول داریم و قیم این ملتیم، نظم را برقرار خواهیم کرد». لیبرال ها، با هدفی یکسان، از ابزاری معتدل تر استفاده می کنند. در واقع کمیسیون سه جانبه چنین استدلال می کرد که رسانه ها از کنترل خارج شده اند و در صورتی که چنین بی مسؤلیت عمل کنند، حکومت اجبارا آن ها را به راه درست می کشاند. حال ، هر کسی که به رسانه ها توجه کرده باشد، به خوبی از عملکرد محافظه کارانه و شرم آور آنان آگاه است! با این حال، زمانی که بر خلاف میل لیبرال ها عمل کردند، مورد تحملشان نبود.
مطالعات لیبرال ها هرگز از منافع نهاد های اقتصادی خصوصی صحبتی به میان نمی آورند؛ زیرا که موضوع منافع گروه های خاص نیست، بلکه طبق تعریف، مهم منافع ملی است. با چنین استدلالی، دست این نهاد های خصوصی در تبلیغ ، خرید کارزارهای انتخاباتی، انتصاب قانونگذاران، و تصمیم گیری ها باز است. آنچه باید سرکوب و فراموش شود، منافع گروه های خاص ( زنان، کودکان، بیکاران، سالمندان و ….) است!
آنچه ذکر شد، خلاصه ای از طیف ایدئولوژیک واکنش در مقابل روند های دمکراتیزه کردن جامعه بود. ولی مهم ترین واکنش ها در این روند، بازسازماندهی اقتصاد بوده است.
منابع اصل دوم:
یادداشت پاول ۱۹۷۱ و سایر منابع
حدود حمله ( این صفحات مراجه و منابع سبز هستند)
هیچ خردمندی نمی توند منکر این امر شود که نظام اقتصادی آمریکا مورد حمله است. این حملات بر حسب وسعت، شدت، فنون به کار رفته و آشکاری شان متفاوتند.
منابع حمله
منشأ های حملات متفاوت و پراکنده و عبارتند از ( البته) کمونیست ها، چپ جدید و سایر انقلابیون که کلا نظام را ، چه در عرصه ی اقتصادی و چه سیاسی ،ویران می کنند. تعداد افراطیون چپ گرا بسیار بالاتر، با منابع مالی بیشتر و بسا بیش از هرزمان دیگر در تاریخ ایالات متحده، مورد استقبال جامعه قرار دارند؛ با این حال در اقلیت هستند و هنوز منشا نگرانی اصلی نمی باشند.
نگران کننده ترین صداهای انتقاد از میان عوامل محترم جامعه یعنی دانشگاه ها،از دانشجویان ، رسانه ها، روشنفکران و مجلات ادبی، هنری و علمی و سیاستمداران شنیده می شود. صدای اغلب این گروه ها،با این که اقلیت کوچکی از آن ها در جنبش علیه نظام شرکت دارند، رسا تر و سخنرانی ها و نوشته هایشان متعدد تر است.
لحن حمله
…شاید تنها و مؤثرترین دشمن اقتصاد ایالات متحده رالف نیدار است که به یمن رسانه های آمریکا تبدیل به اسطوره و بت میلیون ها آمریکایی شده است. مقاله ای در مجله ی فورچون ( ثروت) چنین از وی سخن می گوید: « شوق و احساسات بسیارشدید وی ویرانی قدرت ابر شرکت ها را نشانه گرفته است …»
بی تفاوتی و پیش فرض اقتصاد
«اقتصاد ایالات متحده به روشنی دچار مشکل شده است»؛ پاسخ به منقدین بی تأثیر و مماشات گر بوده است. زمان آن رسیده است ( البته با تأخیر) که منابع و نبوغ اقتصاد آمریکا به مقابله با کسانی که در صدد ویرانی آن هستند، برود.
مسؤلیت نیروی های اقتصادی
… مهمترین نیاز نیرو های اجرایی درعرصه ی اقتصادی درک آن است که با شرایطی حیاتی روبرو هستند. موضوع بر سر ادامه ی حیات آنچه ما نظام آزاد شرکت های اقتصادی می خوانیم، یعنی نظام تأمین کننده ی قدرت و ثروت آمریکا و آزادی مردممان، است.
برخوردی شدید تر
زمان آن رسیده است که اقتصاد آمریکا ـ که ظرفیت والای خود را در تولید و تأثیر بر رفتار مصرف کننده در طول تاریخ نشان داده است ـ استعداد های برتر خود را به نحوی جدی و پایدار، به منظور حفظ نظام ، به کار گیرد.
بحران دمکراسی:
گزارشی در باره ی کنترل دمکراسی ها
به کمیته ی سه جانبه ، ۱۹۷۵
پویایی و حساب و کتاب دمکراسی آمریکا
طی دهه ی ۱۹۶۰، دمکراسی آمریکا شکوفایی بی سابقه ای داشت. روند های غالب آن دوره عبارت بودند از: به چالش کشیدن اختیارات نهاد های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مستقر؛ افزایش مشارکت مردم در این نهاد ها و کنترل آن ها که واکنشی بود در قبال تمرکز قدرت در دست قوه ی اجرائیه ی دولت و کوششی بود در جهت بازپس دادن قدرت به کنگره، ایالت و حکومت محلی؛ تعهد دوباره به عدالت اجتماعی و تساوی از جانب روشنفکران و سایر نخبگان؛ پیدایش گروه های مبلغ منافع « گروه های خاص»؛ دغدغه ی احقاق حقوق زنان و اقلیت ها به هدف شرکت در صحنه ی سیاست و اقتصاد؛ و نقد مداوم ابر ثروتمندان یا کسانی که چنین پنداشته می شدند. روحیه ی اعتراض و بازخواست،عدالت و تساوی طلبی و میل و انگیزه ی تصحیح بی عدالتی سراسر جامعه را فرا گرفته بود. موضوعات مطروحه در دهه ی ۱۹۶۰ مکراسی جکسونی ۳ و افشاگری فساد های اداری و غیره به دست پیشتازان بود. این ارزش ها عمیقا در سنن سیاسی ایالات متحده ریشه دارد اما نه به شدتی که در دهه ی ۱۹۶۰ شاهدش بودیم. این دهه شاهدی بر پویایی عقاید دمکراتیک ودوره ی خیزش و استقرار عدالت دمکراتیک بود…
دهه ی ۱۹۶۰، همچنین شاهد نضج و بالا گرفتن مشارکت شهروندان به شکل راهپیمایی ها، اعتراضات، جنبش های مطالباتی، و سازماندهی محور «آرمان» ها بود ، از قبیل آرمان همگانی، گروه رالف نیدار، و کنشگران زیست ـ محیطی. این گسترش و مشارکت بازتاب سطح بالای خود آگاهی شهروندان سیاه پوست، بومیان آمریکایی، لاتینو ها، گروه های ملیتی، دانشجویان و زنان بود که همگی سازماندهی و بسیج شده بودند تا به سهم خود مشارکت کرده و از ثمر آن بهره برند… گروه هایی که در گذشته منفعل و پراکنده بودند، اینک با کنشی هماهنگ در پی اعلام خواست های خود و به دست آوردن مقام و امتیازاتی بودند که قبلا از آن ها دریغ شده بود…
کاهش اختیارات حکومتی
روح غالب بر خیزش دمکراتیک دهه ی ۱۹۶۰، چالشی عام بر نظام قدرت موجود، دولتی و خصوصی،بود. بازتاب این چالش به انواع متفاوت در خانواده، دانشگاه، اقتصاد، مؤسسات دولتی و خصوصی، بوروکراسی دولتی، و ارتش آشکار بود. مردم دیگر تمایل و اجباری به اطاعت از کسانی که قبلا آن ها را آگاه تر، در مقامی بالاتر، با استعداد تر، مسن تر و …. از خود می دانستند، احساس نمی کردند … به وضوح، قدرتِ ناشی از سلسله مراتب، تخصص و ثروت، در تضاد با روحیه ی دمکراتیک آن دوره بود؛ در دهه ی ۱۹۶۰، هر سه ی این پدیده ها مورد حمله ی شدید قرار گرفت.
نتیجه گیری: به سوی دمکراسی متعادل
… ال اسمیت گفته بود: « تنها درمان شر ناشی دمکراسی، دمکراسی بیشتر است». بر اساس تفسیر ما، در حال حاضر، این درمان می تواند جنبه ی هیزم کشیدن به آتش فعلی را داشته باشد. در واقع برخی مشکلات ناشی از افراط در دمکراسی است؛ به همان گونه که به قول دیوید دونالد ۴ ، « افراط دمکراسی»(که نتیجه ی دمکراسی جکسونی بود)، جنگ داخلی را شعله ور کرد. به عوض آنچه لازمست، اعتدال بیشتر در دمکراسی است.
«اختلال بی توجهی یا نه، دارو به کمک مدارس».
نیویورک تایمز. الن شوارز. ۹ اکتبر ۲۰۱۲
-درمان مورد علاقه ی دکتر مایکل اندرسون برای دانش آموزان ناموفق دوره ی ابتدایی و زاده ی خانواده های کم درآمد، دارو یی است بسیار قوی: آدرال
این قرص به هدف افزایش تمرکز و کنترل تکانه ها در کودکان مبتلا به اختلال کم توجهی و بیش فعالی مورد استفاده قرار می گیرد. – اگر چه تشخیص دکتر اندرسون نیز اختلال کم توجهی و بیش فعالی (A.D.H.D) است اما وی معتقد است که این اختلال «ساخته و پرداخته » شده تا “بهانه”ی تجویز این داروها گردد؛ حال آن که مشکل واقعی کودکان افتادن در دام مدارس نامناسب است.
دکتر اندرسون، متخصص اطفال بسیاری از خانواده های فقیر در چروکی ، شمال آتلانتا گفت. «راه های زیادی پیش پا ندارم، در سطح جامعه، تصمیم گرفته ایم که دگرگون ساختن محیط کودکان پر هزینه است، بنا بر این کودکان را دگرگون کنیم. »
دکتر اندرسون یکی از بی محابا ترین طرفداران نظری است که میان برخی از پزشکان رواج دارد. آنها در مدارسی که دچار کمبود بودجه اند، نه به منظور درمان اختلال نزد کودکان، بلکه برای بالابردن عملکرد تحصیلی آنان ، به دانش آموزان داروی محرک تجویز می کنند.
هنوز روشن نیست که آیا دکتر اندرسون نماینده ی روندی رو به گسترش است یا نه. اما چندی از کارشناسان متذکر شده اند که برخی از دانش آموزان و دانشجویان ثروتمند از دارو های محرک به منظور بهبود نتایج تحصیلی خود ( که بدون استفاده از دارو ها هم خوب بوده اند)سوء استفاده می کنند و همین داروها در مناطق کم درآمد نیز به دانش آموزان ابتدایی که نتایج خوبی ندارند تجویز می شود.
دکتر رامش رقاوان، محقق خدمات بهداشتی به کودکان روانی در دانشگاه واشنگتن در سنت لوئیس و متخصص نحوه ی تجویز دارو به کودکان کم درآمد ابراز می کند:
” به عنوان یک جامعه تمایلی به سرمایه گذاری در راهکرد های بسیار موثر و غیر دارویی برای این کودکان و خانواده آنها نداریمِ ، بلکه روانپزشکان محلی را مجبور به استفاده از تنها ابزاری که در اختیار دارند، یعنی داروهای روانگردان می کنیم.”
پانوشت ها
۱ https://en.wikipedia.org/wiki/Race_to_the_Top
۲ مترجم: این امر را استیو بنن، ایدئولوگ راست افراطی و مشاور کاخ سفید به روشنی بیان کرد: «هدف ما ساختار شکنی است.»
مترجم: دموکراسی جکسونی فلسفه ی سیاسی قرن ۱۹ در ایالات متحده است که دموکراسی بیشتری برای افراد ۳
جامعه قائل بود. این دیدگاه اندرو جکسون، رئیس جمهور و حامیان او پس از ۱۸۲۸ ( با انتخاب جکسون به عنوان رئیس جمهور)به مدت یک نسل، در ایالات متحده غالب شد.
۴ https://en.wikipedia.org/wiki/David_Herbert_Donald
مترجم: دیوید دونالد معتقد بود که جنگ داخلی لزومی نداشت و به دلیل جرم گرایی کسانی همچو چارلز سامر درگیر شد. سامر وکیل و سیاستمدار ماساچوست، رهبر جنبش ضدبرده داری ماساچوست و نیز رهبر جمهوری خواهان رادیکال در سنا بود.
انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه وارد شدن به محتوی حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.
بخش اول
https://goo.gl/oycKZY
بخش دوم
https://goo.gl/s1f3v1