مایکل گوردین برگردان زهرا خلجی
if you can read this sentence, you can talk with a scientist. (اگر شما می توانید این جمله را بخوانید، پس میتوانید با یک دانشمند صحبت کنید.) البته شاید نه درباره جزئیات پژوهش او، بلکه حداقل یک زبان مشترک خواهید داشت. اکثریت ارتباطات حاکم بر علوم طبیعی امروزه (فیزیک، شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی) به انگلیسی صورت میپذیرد؛ در مقالات چاپ شده یا در کنفرانس ها، ایمیل ها یا همکاری های شامل تماس ویدیویی اسکایپ. مشاهدات شما از قدم زدن در راهرو های موسسات پژوهشی در کوالا لامپور، مونته ویدیو یا حیفا این موضوع را تایید میکنند. علم معاصر انگلیسی زبان است.
نوشتههای مرتبط
حتی مهم تر ازین علم معاصر تک زبانه است، همه تا حدی از انگلیسی استفاده میکنند که دیگر زبان ها اجازه ورود به مباحث علمی را ندارند. یک قرن پیش اغلب پژوهشگران در علوم غربی حداقل کمی انگلیسی بلد بودند اما آن ها همچنین فرانسوی زبان یا آلمانی زبان بودند یا حتی زبان های «فرعی» دیگر مثل روسی تازه ظهور پیدا کرده یا ایتالیایی در حال افول.
ویژگی چندزبانگی علم مدرن ممکن است تعجب آور به نظر برسد. آیا حتما داشتن یک زبان کارآمدتر است؟ چه قدر زمان از دست رفته برای یادگیری خواندن و نوشتن سه زبان صرف خواهد شد تا بتوانند مشتقات بنزین را سنتز کنند. اگر همه از یک زبان استفاده کنند، اختلاف نظر کمتری توسط ترجمه ایجاد میشود (مانند وقتی که نتایج در چند زبان نوشته شود، اختلافات بر سر اینکه چه کسی اول چیزی را کشف کرد وجود خواهد داشت) و در آموزش روش های آموزشی نیز انرژی کمتری هدر میرود. از این نظر علم معاصر صرفا به خاطر اینکه ما بیشتر به روی خود «علم» تمرکز کردیم و نه موارد بی اهمیتی مانند زبان باید با سرعت بسیار چشم گیری پیشرفت کند.
اگر فرد از اول کودکی با زبان انگلیسی بزرگ شده باشد، مفاهیم راحت تر منتقل میشوند. اما اکثر دانشمندان که امروزه مشغول به فعالیت هستند زبان انگلیسی زبان مادریشان نیست. اگر زمانی که آنها صرف یادگیری زبان کردند را در نظر بگیرید، کسب مهارت در زبان انگلیسی کارآمد تر از علم چندزبانه نیست، بلکه فقط به نوع دیگری ناکار آمد است. هنوز هم ترجمه و یادگیری زبان مرتبا رخ میدهد، تنها در انگلستان، استرالیا یا ایالت متحده است که این اتفاق جریان ندارد. مشکلی که سر راه بود جا به جا شده، اما کاملا برطرف نشده است.
با این حال دانشمندان معاصر کاملا با انگلیسی زبان بودن محاصره شدهاند، و ناآرامی و خروشانی سریع پژوهش های علمی حافظه رشته های مختلف را کوتاه میکند. آیا علم همیشه این گونه نبود؟ شرایط به این صورت نبود اما تنها دانشمندان بسیار قدیمی به یاد می آورند که اوضاع به چه شکل بود. معمولا دانشمندان یا انسان گرایان تصور میکنند که علم انگلیسی جایگزین تک زبانگی آلمانی شده است، که بعد از فرانسوی و لاتین آمده و تا زمان ظهور علم سرزمین غرب عقب میرود که تصور می کنند که با تک زبانگی یونانی به وجود آمده است. فهمیدن تاریخچه علم در زنجیرهای از انتقالات تک زبانی جلوهای سطحی دارد، اما درست نیست. هیچ وقت این گونه نبوده است.
اگر از دید وسیع تری نگاه کنیم، میتوانیم دو نوع رژیم زبانی را در علم غرب مشاهده کنیم: چند زبانگی و تک زبانگی. تک زبانگی نسبتا جدید است و از در اوایل دهه ۲۰ شروع شده و تقریبا در دهه ۷۰ است که رژیم چندزبانگی با قدمت قرن های متوالی کاملا ناپدید میشود. علم انگلیسی زبان است، اما اولین نسلی که با آن نظام چند زبانه بزرگ شدهاند هنوز طول عمرشان باقی است. برای درک بهتر چگونگی این تغییر ما باید به عقبتر برگردیم.
در قرن ۱۵ در اروپای غربی، فلسفه طبیعی و تاریخ طبیعی – دو حوزهای که جهان را از آن طریق میآموختند که تا قرن ۱۹ به َ«علم» تبدیل شدند- هر دو ساختاری چند زبانه داشتند. علی رغم این که زبان یادگیری در قرون وسطی میانی و رنسانس لاتین بوده است.
موقعیت نامعمول لاتین با سیستم چندزبانگی مقارنت ندارد و حتی برعکس، بر روی آن مهر تایید میزند. همانطور که هر فرد انسان گرا یا مدرس گرای اواخر قرون وسطا میدانست فلسفه طبیعی به زبان لاتین تاریخ خوشآیندی حتی از زمان روز های پر افتخار روم سپری کرده بود. (سیسرو و سنکا هر دو در این زمینه اثرات درخشانی نوشته بودند.) اما همان انسان گرایان و مدرسیان میدانستند که زبان حاکم بر دانش قدما تا آخرین غارت روم یونانی هلنی بود و نه لاتین. آنها میدانستند که در قرن ها قبل از آن ها فلسفه طبیعی بیشتر از هر زبان کلاسیک دیگر به زبان عربی رواج داشت. ترجمه کار های پایهای فلسفه طبیعی از عربی به لاتین باعث زنده شدن دوباره تولد دانش در غرب بود. دانشوران می دانستند که دانش اکنون یک ساختار چند زبانه دارد.
لاتین وسیلهای مناسب برای بیان ادعاهای طبیعت جهانی بود. اما همه در این گفتگو چند زبانه بودند،همانطور که زندگی نیز به همین شکل بود. جدای از افراد معدودی که والدین عجیبی داشتند (مونتین به عنوان مثال آورده شده) هیچ کس لاتین را به عنوان زبان اول خود فرا نمی گرفت و تعداد کمی از ان به عنوان شفاهی استفاده میکردند. لاتین زبان دانش کتبی بود اما تمام کسانی که از آن استفاده میکردند (مانند ارسموس روتردام) از لاتین در کنار زبان های دیگر برای برقراری ارتباط با خدمتکارانشان، اعضای خانواده و حامیانشان بهره میبردند. لاتین زبانی وسیلهای بود برای پل زدن میان جامعه های زبانی و کم و بیش خنثی در نظر گرفته میشد. به خاطر این که به آموزش بیشتری نیاز داشت، مطمئنا گروه هایی از طبقات مردم را حذف میکرد اما فراتر از دسته های سیاسی و کلیسایی بود. پروتستان ها مکررا از آن استفاده میکردند (اغلب بیشتر از کاتولیک ها)،در اواخر قرن ۱۸ به عنوان زبان دانش آکادمی تازه برپاشده علمی سن پترزبورگ وارد روسیه ارتودوکس شده بود.
شاید مهم تر از همه از آنجایی که لاتین زبان مادری هیچ ملتی نبود و دانشمندان در سراسر اروپا و جامعه های عرب میتوانستند به یک اندازه از آن استفاده کنند و هیچ کس «صاحب» این زبان نبود. به این دلایل لاتین وسیله ای مناسب برای بیان ادعاهای طبیعت جهان بود. اما تمام کسانی که در این بین حضور داشتند، چند زبانه بودند و خودشان زبان مناسب برای مخاطبانشان را انتخاب میکردند. هنگامی که سوئدی ها میخواستند برای شیمی دانان بین المللی چیزی بنویسند از لاتین استفاده میکردند. وقتی میخواستند با مهندسان معدن صحبت کنند به سوئدی تغییر زبان میدادند.
این نظام در قرن ۱۷ شروع به فروپاشی کرد، به عنوان بخش اساسی در میان چیزی که زمانی انقلاب علمی خوانده میشد. گالیلئو گالیله کشف خود از ماه های ژوپیتر را با عنوان پیغام رسان ستارهای (Sidereus Nuncius) در ۱۶۱۰ به لاتین منتشر کرد اما کارهای مهم دیگر او به ایتالیایی بود. وقتی که او در تلاش بود تا افراد داخلی را مخاطب قرار دهد و به دنبال حامیان و پشتیبانی بود زبان خود را عوض میکرد. کتاب Principia (۱۶۸۷) نیوتون به زبان لاتین نوشته شده بود اما کتابOpticks (۱۷۰۴) به انگلیسی بود (که در ۱۷۰۶ به لاتین ترجمه شد).
در تمام اروپا دانشمندان از مخلوطی از زبان ها استفاده میکردند و ترجمه هایی به لاتین و فرانسه شکوفا شدند تا ارتباط را برقرار سازند. تا انتهای قرن ۱۸ آثار شیمی، فیزیک، فیزیولوژی و گیاه شناسی رشد رو به افزایشی به زبان های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و هم چنین ایتالیایی، هلندی، سوئدی، دانمارکی و دیگر زبان ها داشتند. در سی سال اول قرن ۱۹ هنوز هم بسیاری از افراد فرهیخته لاتین را انتخاب میکردند. (ریاضی دان آلمانی کارل فردریش گاوس یادداشت های علمی خودش را حداقل تا ۱۸۱۰ به لاتین مینوشت به همان زبانی که ژولیو سزار برای نوشته های خود استفاده میکرد.) علم مدرن به صورت سازمان یافته ای از چندزبانگی رنسانس ظهور کرد.
دغدغه های کارآمد بودن به عنوان یک مزیت پذیرفته شده که به همراه صنعتی سازی اروپای قرن ۱۹ به وجود آمد، در حال تغییر نظام چندصدساله چندزبانگی بود. بسیاری از زبان ها به نظر اتلاف وقت به حساب میآمدند؛ اگر تمام وقت خود را صرف یادگیری زبان بکنید تا بتوانید آخرین مطالب فلسفه طبیعی را مطالعه کنید، هیچ نمی توانید پژوهش های خود را انجام دهید. در حدود سال ۱۸۵۰ زبان های علمی به انگلیسی، فرانسوی و آلمانی خلاصه شدند، که هرکدام به صورت مساوی بخشی از تولید کلی را در اختیار داشت. (اگرچه هر علمی توزیع مختلفی داشت اما تا انتهای قرن آلمانی زبان اول شیمی به حساب میآمد.)
ناسیونالیسم مدرن در کنار شکوفایی صنعت، اروپا را در بر گرفت. در بین قاره ها شاعران و اندیشمندان زبان های محاوره را بهبود بخشیدند و اصلاحات زیادی را انجام دادند تا بتوانند مدرنیته قرن ۱۹ را تحمل کنند. این پاسبان زبان ها با دشواری های زیادی رو به رو بودند تا زبان گفتاری مردم عادی را به سطح خواسته های ادبیات سطح بالا و علوم طبیعی برسانند. داستان هنر بسیار معروف است: ادبیات مدرن مجارستان، چک، ایتالیا، عبری و لهستانی و ادبیات دیگر کشور ها در نیمه دوم قرن شکوفا شد. اگرچه ارزش بالای کارآمد بودن در علوم به گونهای این بابل در حال تکوین را آرام کرد. زبان روسی هم به عنوان یکی از زبان های مهم انتشارات علمی (اگرچه کم اهمیت تر از بقیه بود) در آمد. عامه مردم «زبان های فرعی» مدام از این که از جریان خارج شده بودند اعتراض میکردند،درحالیکه آن سه زبان مهم بر سر این که باید دو زبان دیگر را فرا میگرفتند با هم به توافق نمیرسیدند.
بدون شک وجود سه زبان بار سنگینی بود. وجود یک زبان برای دانش علمی طرفدارانی نیز داشت که بجهانی بودن و خنثی بودن لاتین در زمان های پیشین را مرجع قرار میدادند. آن ها به دنبال اسپرانتو بودند. آن ها استدلال های متقاعد کننده ای میآوردند، درست مانند استدلال هایی که امروزه برای انگلیسی میشنویم. اسپرانتو هم حتی طرفداران مشهور زیادی پیدا کرد، مانند ویلهلم اوستوالد برنده جایزه نوبل در شیمی سال ۱۹۰۹ و زبان شناس دانمارکی اتو یسپرسن، اما آن ها خیلی زود به عنوان رویاپردازان یک آرمان شهر کنار زده شدند، حتی وقتی که علاقه بیش از حد آن ها به سمت پروژه های افراطی زبان های مصنوعی دیگری پیش رفت. برای همه مشهود بود که علم دیگر به عنوان یک عمل چندزبانه نمی توانست وجود داشته باشد.
چیزی به وضوح تغییر کرده بود. ما اکنون در دنیای رویایی اسپرانتیست ها زندگی میکنیم، اما زبان جهانی علوم طبیعی انگلیسی است. زبانی که زبان مادری برخی از کشور های بسیار قدرتمند است، در نتیجه به هیچ وجه خنثی نیست. چه بر سر نظام چند زبانه علم آمد؟ از هم پاشیده شد. اگر بخواهیم دقیق تر باشیم، آن را از هم پاشیدند. هنگامی که جنگ جهانی در تابستان سال ۱۹۱۴ بین قدرت های مرکزی (در اصل آلمان و اتریش-مجارستان) و متحدین سه گانه (بریتانیا، فرانسه و روسیه) در گرفت، از جمله تلفات اولیه ایده آل های جهانگرایی سودبخش بودند. دانشمندان آلمانی به دیگر اندیشمندان پیوستند تا هدف های جنگی آلمان را تحسین کنند. دانشمندان بریتانیایی و فرانسوی نیز آن را به خاطر سپردند.
بعد از جنگ کنسول پژوهش بین الملل به کمک متحدین پیروز (که اکنون شامل آمریکا نیز میشد، که درون مهلکه انقلاب بولشویکی کشیده شده بودند) شروع به تحریم دانشمندان از قدرت های مرکزی کردند. موسسات بین المللی علمی حدید که در اوایل دهه ۲۰ تاسیس شدند دانشمندان شکست خورده آلمانی را به میان خود راه ندادند. این محرومیت جرقهای با تاخیر طولانی را به آتش درآورد که در دهه های آینده منجر به مرگ آلمانی به عنوان یک زبان علمی میشد. سه زبان در قسمت اروپا به دو زبان کاهش پیدا کرده بودند. آلمانی ها با این اوضاع مشکل ساز با بخشیدن نیرویی تازه به تعهد خود نسبت به زبان مادریشان برخورد کردند. نظام چندزبانه درحال شکسته شدن بود، اما آمریکایی ها در نهایت آن را از هم گسیختند.
با گرفتار شدن به موج تنفر از زبان آلمانی که با ورود آمریکا به جنگ در آپریل ۱۹۱۷ شکل گرفت، با زبان آلمانی مانند یک جرم رفتار میشد. آیووا، اوهایو، نبراسکا و دیگر ایالت ها زبانی را که بیشترین تعداد گویشوران در آمریکا بعد از انگلیسی را داشت (که نتیجه مهاجرت گسترده از نواحی مرکزی اروپا بود) به کمترین حد خود رساندند. ممنوعیت آلمانی بعد از روز آتش بس موقت افزایش یافت. در ۱۹۲۳ بیشتر ایالت ها در اتحادیه استفاده از زبان آلمانی در مکان های عمومی، در خطوط تلگراف و تلفن و آموزش کودکان ممنوع کرده بودند.
در آن سال دادگاه عالی این قوانین را با پرونده سرنوشت ساز دعوی مهیر در برابر نبراسکا لغو کردند اما دیگر فایدهای نداشت. فرهنگ آموزش زبان های خارجی سردرگرم شده بود، حتی زبان های اسپانیایی و فرانسوی و یک نسل کامل آمریکایی ها که شامل دانشمندان آینده نیز میشدند بدون اینکه در معرض زبان های خارجی قرار بگیرند، بزرگ شدند. در اواسط دهه ۲۰ هنگامی که فیزیکدان های آلمانی و اتریشی دربارهی مکانیک کوانتوم جدید مقالاتی منتشر کردند، فیزیکدان های آمریکایی قادر بودند آن ها را بخوانند چون که یانکی ها هنوز هم فراسوی اقیانوس اطلس را طی میکردند تا ادامه تحصیلات خود را در ویمار آلمان انجام بدهند و در نتیجه مجبور بودند زبان آن کشور را نیز یاد بگیرند.
جهت این سفر ها به زودی به طرف دیگر تغییر پیدا کرد. در ۱۹۳۳ آدولف هیتلر فورا تمام پروفسور ها «غیر آریایی» و با گرایشات چپ را اخراج کرد و علم آلمان را مبهوت واگذاشت. آن دسته از دانشمندان یهودی که خوش شانس بودند تا در دهه ۳۰ مهاجرت کنند با دشواری هایی رو به رو شدند. کرنلیوس لانکزوس، یکی از دستیاران قدیمی آلبرت انیشتین به خاطر موضوعش و هم به خاطر ایراد شناخته شده «دانش زبانی ضعیف» به سختی میتوانست به انگلیسی مقالات خود را منتشر کند، اگرچه او متنش را برای بازبینی به جمعی از دوستانش سپرده بود. حتی انیشتین هم متکی به مترجمان و همکارانش بود.
در همین حین جیمز فرانک فیزیکدان به شیکاگو مهاجرت کرد و در نهایت به انگلیسی عادت کرد، مکس بورن نیز در ادینبرو ساکن شد و از دانسته های خود از انگلیسی که سال ها پیش یادگرفته بود استفاده کرد. بسیاری از این افراد سرشناس که از آن ها نام بردیم از سروکله زدنشان با زبان حرف زدهاند، همانطور که برندگان جایزه نوبل ژاپنی امروزه در بیوگرافی های خود از اولین اثرات منتشر شدهشان به انگلیسی سخن میگویند که یافته ها و شهرتشان را فراتر از مجمع الجزایر ژاپن میبرد. اما بگذارید به بحث خودمان برگردیم، در ۱۹۳۰ هیتلر تمام ویزاهای دانشجویان خارجی را لغو کرد. سخت کردن دسترسی به دانشگاه های آلمانی به این معنا بود که زبان آلمانی کاملا جدا شد و فرآیندی را که با شروع جنگ جهانی آغاز شده بود اکنون به پایان رساند.
همان طور که جنگ سرد نیز پیش میرفت، انتشار مطالب به زبان روسی نیز به عنوان یک گزارهی سیاسی مطرح میشد.
بعد از جنگ جهانی دوم این داستان به طور فزایندهای به یکی از داده های جمعیت شناسی و ژئوپولتیک تبدیل میشود. برخلاف رویکرد نسبتا چندزبانه امپراطوری بریتانیا که به صورت نا منشم در سراسر دنیا در قرن ۱۹ پخش شده بود، دانشمندان که از امپراطوری قرن ۲۰ آمریکا ظهور میکردند لازم نبود که در زبان های خارجی مهارتی کسب کنند. حجم زیادی از دانشمندان و مهندسین که بعد از جنگ از شوروی سر ب آوردند، رقیب جدید علمی آمریکا به حساب می آمدند. در دهه ۵۰ و ۶۰ روس ها با تقریبا ۲۵٪ از کل نشر علم در دنیا دومین زبان علمی حاکم دنیا شدند که بعد از انگلیسی با ۶۰٪ نشر علمی دنیا قرار داشت. با شروع دهه ۷۰، میزان انتشارات به زبان روسی افت کرد و دانشمندان در سراسر جهان به سمت زبان انگلیسی متمایل شدند.
عدم توانایی (یا ممانعت) آمریکایی ها از یادگیری روسی -چه برسد به دیگر زبان های خارجی- برای انجام تحقیقات علمی به علاوه سرایت کردن نظام علمی آمریکایی در فراسوی اقیانوس اطلس به کشور های غیر انگلیسی و انگلیسی زبان هم باعث شد که علم شکل انگلیسی شده به خود بگیرد. تمایل اروپایی ها، آمریکای لاتین و دیگران برای تن دادن به این رژیم تک زبانه نیز نفش مهمی بازی میکرد. از آنجایی که اهالی هلند، اسکاندیناوی و جزایر ایبریا (اسپانیا و پرتغال میخواستند که افراد پیشگام یک رشته به آن ها ارجاع بدهند، دیگر به فرانسوی و یا آلمانی مقالات خود را چاپ نمیکردند و به انگلیسی روی آوردند. تناقض داستان این جا بود که اگر به هر زبان دیگری به غیر از انگلیسی مقالهای منتشر میشد نشانه دلبستگی های ملی گرایانه به حساب میآمد: اگر کسی زبان مادریاش فرانسوی نبود به زبان فرانسوی مطلبی منتشر نمیکرد، همین شرایط برای آلمانی نیز صدق میکرد.
همین طور که جنگ سرد پیش رفت، انتشار مطلبی به روسی نیز به عنوان یک گزاره واضح سیاسی به حساب میآمد. در همین حال نسل های متوالی دانشمندان در سراسر جهان به یادگیری انگلیسی ادامه دادند، اما به این پیشرفت عجیب در تاریخ علم معمولا به عنوان عملی عمیقا سیاسی نگاه نمیشود. در دهه ۱۹۸۰ انگلیسی تقریبا بیش از ۸۰٪ تمام نشر علم در علوم طبیعی را از آن خود کرده بود. حالا این آمار چیزی حدود ۹۹٪ است.
پس اکنون چه اتفاقی افتاده است؟ شاید حق با طرفداران پروپاقرص نظریه کارآمدی است و اکنون علم به خاطر این که به یک زبان منتقل میشود پیشرفت کرده است، نشانه های موفقیت علم اخیر را میتوان به همین دلیل تفسیر کرد. با این حال ما باید هزینه هایی را که در این راه دادیم نیز در نظر بگیریم. در ۱۸۶۹ دیمیتری مندلیف به خاطر پیشرفتی که در جدول تناوبی خود کرده بود اما به جای آلمانی به روسی یافته های خود را منتشر کرده بود، نزدیک بود اعتبار کارش را از دست بدهد. امروزه چاپ مقاله در رشته هایی که به سرعت پیش میروند در هر ژورنالی به غیر از یک ژورنال انگلیسی یا سرشناس باعث می شود که کار شما نادیده گرفته شود.
ریاضی دانان فرانسوی معمولا به فرانسوی مقالات خود را چاپ میکنند که محتوای مطالبشان کمک می کند تا انگلیسی زبان ها بتوانند اثبات هایشان را دنبال کنند. در علوم های سنگین تجربی دیگر که خبری از معادلات چندانی نیست، چنین نعمتی غیر قابل تصور است. چه تعدادی از دانش آموزان با آیندهی روشن از کارهای علمی دور ماندهاند به خاطر این که با انگلیسی مشکل داشتند و نه با حساب دیفرانسیل چند متغیره؟ این مشکلی جایی بسیار شدید میشود که کتاب های درسی دنیا حتی در مقطع دبیرستان به سمت انگلیسی شدن میروند، استاندارد های بازار اجازه نمیدهد که کتاب های چکی یا سوآهیلی میکروبیولوژی داشته باشیم. علم تک زبانه هزینه های خودش را نیز دارد.
اگر چه هنگامی که دیگر کاملا جایگزین شد دیگر وضعیت پایدار به نظر میرسد. حدس و گمان درباره آینده زبان های علمی بسیار خطرناک است وقتی که شرایط کنونی کاملا بی سابقه است. هیچ وقت در گذشته یک نظام انتقال علمی تک زبانه وجود نداشته است چه برسد به زبانی که به هرگوشه این جهان برسد که به صورت قراردادی زبان مادری یک قدرت بی چون و چرای اقتصادی و نظامی است.
اگرچه دو چیز را میتوان با اطمینان بیان کرد. اول اینکه انرژی زیادی لازم است که دوباره نظام تک زبانهای با چنین مقیاسی را حفظ کنیم، باید منابع فراوانی را صرف آموزش زبان و ترجمه در کشور های غیر انگلیسی زبان بکنیم. دوم اینکه اگر کشور های انگلیسی زبان قرار بود که همین فردا ناپدید شوند، انگلیسی هنوز هم زبان مهم علم خواهد بود،صرفا به خاطر تمایل وسیعی به ماندن در حالت کنونی وجود دارد. اثر تکیه گاهی که دانشمندان به واسطهی آن از دانش گذشتگان کمک میگیرند و به تدریج به آن اضافه میکنند، هم از نظام چندزبانگی گذشته و هم نظام تک زبانه امروز حمایت میکند.
می توانید از نزدیکترین دانشمند خود این موضوع را بپرسید. او حرف شما را متوجه میشود.
منبع: https://aeon.co/essays/how-did-science-come-to-speak-only-english