یک دسته ی مجزا در میان مکاتب فکری اجتماعی نظریه ی مبتنی بر روان شناسی اجتماعی است که خود دارای تنوع رویکرد در نحوه ی نگرش به مردم است. بسیاری نظریه ها تحت لوای روانشناسی به مطالعه ی تاثیر آسیب شناسی فرهنگی افراد، اجتماعی شدن و یادگیری می پردازند.
نظریه های یادگیری اجتماعی
نوشتههای مرتبط
براساس نظریه ی یادگیری اجتماعی، افراد با گرایشات خشونت بار به دنیا نمی آیند. آنها خشونت را در محیط خود و در تجارب زندگیشان میاموزند. انحراف به همین طریق به عنوان رفتار هنجارمند یادگرفته میشود. فرایند آموزش از طریق ارتباط با دیگران است و دربرگیرنده ی انگیزش ها، علل، منش ها و توجیه هایی برای انجام جرم است. زمانی که عمل خشونت آمیز نتایج مطلوب به بار می آورد، خشونت یک وسیله ی مناسب برای هدف شناسایی می شود. براساس این نظریه اولین منبع آموزش گروههای صمیمی فردی مانند خانواده و گروه همسالان است.
امتداد و فراوانی خشونت در محیط یک فرد بر تجربهی یادگیری تاثیر میگذارد. از آن جا که مردم رخدادهای زندگی را به روشهای مختلف پردازش می کنند میتوان گفت که درک هر کس واقعیت اوست. روشی که فرد از طریق آن یک موقعیت را از طریق نگرش خود درک می کند بر واکنش او به جهان موثر است. این تبدیل به واقعیت شخص میشود و بر رفتارها و ادراکات او از رخدادهای مشابه تاثیرگذار میشود. این نگرش تبیین محبوبی برای بسیاری از انواع خشونت خانگی ارائه میدهد و بنیان بسیاری از تغییرات است. پیوستار خشونت خانگی که از نظریه ی یادگیری اجتماعی بیرون می آید از درون نظریه ی الگوبرداری رفتاری و نظریه ی انتقال ترکیبی استخراج میشود.
نظریه ی الگوبرداری رفتاری
آلبرت باندورا پیشگام شاخهی نظریه ی الگوبرداری رفتاری است. مطالعات او درباره ی زندگی خانوادگی نشان دادند که کودکانی که از تاکتیکهای خشونت آمیز استفاده می کنند والدینی دارندکه هنگام مقابله با دیگران از همین روشها استفاده میکنند. در این نظریه کودکان بیش از هر چیز تحت تاثیر اعضای خانواده ی خود هستند. چنان چه جرج بوئر می گوید باندورا بیش از هر چیز با درمان الگوبرداری شناخته می شود. برای نمونه اگر از مارهای واقعی استفاده شود رویکرد نسبت به آنها معمولا آهسته و دوری از درد است. اما زمانی که فردی مار را به دور گردناش می پیچد و از افراد دعوت م یشود که این کار را انجام دهند، بسیاری از افراد موفق شدند جلو بروند و با ماری که دور گردن شان بود بنشینند.
منابع محیطی نیز براساس نظریه ی یادگیری اجتماعی یکی دیگر از منابع تاثیر هستند. کودکانی که در محله هایی زندگی می کنند که خشونت جاری است و در معرض جرم هستند احتمال بیشتری دارد که دست به اعمال مجرمانه بزنند.. برنامه های خشونت آمیز تلویزیونی و سینمایی نیز سومین منبع الگوبرداری هستند. از آنجا که خشونت عموما به عنوان یک رفتار پذیرفته شده به تصویر کشیده میشود کودکان شروع میکنند به این که خشونت را هم چون رفتار معمولی نظاره کنند که هیچ عواقبی برای انجامدهندگاناش ندارد.
نظریه ی انتقال ترکیبی
یک روش معمول برای تبیین خشونت خانگی نظریهی انتقال ترکیبی است. رفتار سوءاستفادهای به عنوان یک روش مناسب برای مقابله با مجادلات از نسلی به نسل منتقل میشود: خشونت بازتولید کننده ی خشونت است. این بدان معنا نیست که رفتارهای خشونت آمیز ارثی هستند بلکه از طریق تجربه منتقل می شوند. افرادی که خشونت را در دوران بچگی شان مشاهده میکنند احتمال بیشتری دارد که بعدها در روابط خودشان دست به خشونت بزنند. به سادگی میتوان گفت اگر کودکی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد او می آموزد که این روش قابل قبول، اگر نه معمول، برای رسیدن به اهداف اش است. کودک تبدیل به بزرگسالی سوءاستفاده کننده از شریک زندگی خود شود و معمولا کودکان خود میشود. یک چرخهی سوءاستفاده در نسلها شکل می گیرد.
نظریه ی چرخهی خشونت
شواهد کافی وجود دارد که خشونت خانگی دارای یک چرخه است. نظریه پردازی که بیش از همه در زمینه ی کابرد نظریه ی انتقال خشونت در سوءاستفادههای خانگی مرجع قرار گرفته است لنور واکر است. او در کتاب زن کتک خورده سه مرحلهی چرخهی سوءاستفاده را در الگویی نشان می دهد که در زمان های متفاوت به روابط مبتنی بر کتک زدن ختم میشود.
مرحله ی اول عبارت است از ساخت تنش: در این مرحله ارتباطات بد و خشونت در اندازهی کم اتفاق میافتد. در این مرحله زنان مطیع هستند و تلاش میکنند مسائل را در رابطه به حداقل برسانند. مرد تنش بیشتری احساس میکند و از طریق اعمال قدرت باعث عقب نشینی کردن قربانی میشود. دوره ی خشونت حاد دومین مرحله است: در این مرحله فرد کتک زننده کنترل خود را از دست میدهد و زن دچار آسیب جسمی و فشار روانی میشود. مرحله ی سوم که به عنوان مرحله ی ماه عسل شناخته میشود زمانی است که رفتارهای محبت آمیز و عاشقانه از فرد کتک زننده ی پشیمان سرازیر میشود. زمانی که تنش بین قربانی و مهاجم کاهش پیدا کرد عشق تجدید می شود. مرد معمولا ابراز پشیمانی میکند به شریک خود علاقه و توجه نشان میدهد. زن در ابتدا احساسات درهم ریخته ای دارد و سپس به دلیل فوران احساسات خود احساس پشیمانی و مسئولیت میکند. مرد تلاش میکند با وعدههای تغییر رابطه را اداره کند.
معمولا مرد کتک زننده در مرحله ی سوم برای زن هدیه یا گل تهیه میکند. این چرخه معمولا خود را تکرار میکند و خشونت هر بار افزایش پیدا میکند. یک بار قربانی شدن ریسک حملههای بعدی را افزایش میدهد. اولین انتقادات از این نظریه ادعا میکنند که زن قربانی شده باید این حالت را دوست داشته باشد وگرنه مهاجم را ترک میکند. بنابراین مهم است که بتوانیم نسخهی ایده آل قربانی را از واقعیت جداکنیم. برای بسیاری از زنانی که در این چرخهی تکراری قرار میگیرند امید به ادامه پیدا کردن محبت و عشق دلیل ادامهی آنها به زندگی با مردی است که دوست دارند. زنان اغلب به تصویر ایدهآل از مردشان وفادار هستند نه به خشونتی که از آنها متحمل میشوند.
این نظریه در مورد کودکانی که در خانههای خشونت بار بزرگ شده اند مورد آزمایش قرار گرفته است. آیا آنها در روابط بزرگسالی شخصی خودشان خشن میشوند؟ تحقیقات نشان میدهد که این اتفاق میافتد.
نظریه های کنترل اجتماعی
نظریههای کنترل اجتماعی معتقدند که جرم و بزهکاری تا زمانی که مردم با نیازهای اجتماعی هماهنگ نباشند اتفاق می افتند. زمانی که محدودیت ها ضعیف شده یا نابود شده باشد، رفتار بزهکارانه پدیدار می شود. سه پیوند اصلی که مردم را به رفتارهای پذیرفته شده ی اجتماعی پیوند می دهند عبارتند از پیوستگی، باور به ارزش های مشترک و درگیرشدن در فعالیت های قانونی.
نظریه ی پیوستگی:
براساس این نظریه رابطهای که بین کودک و اولین فرد مراقبت کننده از وی شکل میگیرد بعدها در روابط زندگی او تاثیر میگذارد. نظریه پردازان رویرکد پیوستگی معتقدند که پیوندهای مختلف پیوستگی میتوانند امنیت، اضطراب و عدم تجانس را در کودک تولید کنند. کودکانی که در پیوستگیهای خود احساس امنیت میکنند به آسانی به آسایش دست مییابند و به راحتی میتوانند از مراقبان خود جدا شده و به غریبگان بپیوندند. کودکان مضطرب در مقابل آسایش مقاومت میکنند و ممکن است برای جدایی از مراقبان خود مقاومت کنند و درعین حال اعتمادی هم به مراقبان خود نداشته باشند. یک کودک نامتجانس رفتارهای نامنظم و گمراه کننده از خود بروز میدهد چرا که نمیداند کدام یک از رفتارهایش سبب جلب توجه مساعد مراقبان او میشود. گرت و لیبی توضیح میدهند که هر نوع پیوستگی که میان والدین و کودکانشان وجود داشته باشد در بزرگسالی کودکانشان تبدیل به رفتار مورد انتظار خواهد شد. کودکانی که والدین بیتوجه دارند احساس پیوستگی همراه با ناامنی دارند و در آینده نیز با کودکان خود این چنین خواهند بود. نگهداری بادقت از کودکان نیازمند داشتن پیوستگی با امنیت بالاست.
آسیب شناسی فردی و مردان کتک زننده
برخی نظریهپردازان تصدیق کردهاند که تعداد کمی از مرتکبان خشونت خانگی رفتارهایی مانند افرادی که ناهنجاری شخصیتی دارند از خود بروز میدهند. این افراد به شدت نسبت به مشاوره داشتن و سایر انواع مداخله مقاوم هستند که خود نشان دهندهی بیماری و آسیب روانی آنان است. مداخلهی دادگاه در کنار درمان تحت نظر بهترین گزینه برای افرادی است که رفتارهای خشونت بار (اگر نه کشنده) از خود بروز میدهند.
دونالد داتون از سال ۱۹۷۸ به بعد هم به عنوان محقق و هم به عنوان متخصص بالینی روی مردان مهاجم مطالعه کرده است. او میگوید که حدود ۲ درصد از کل جمعیت را میتوان به عنوان کتک زنندگان از روی عادت شناخت. به علاوه بسیاری از مراجعان او رفتارهای ضداجتماعی نیز انجام میدادند. او آنها را تحت عنوان افرادی که واکنش احساسی کمی دارند مینامد. آنها اغلب با دیگران از جمله شریکان زندگی خود خشن برخورد میکنند. کتکزنندگانروان پریش معمولا به خاطر رفتارهای غیرخشن مانند سندسازی، چک برگشتی داشتن و عیاشی کردن بازداشت میشوند.
داتون اشاره میکند که همکار او رابرت هیر که کتاب «بی وجدانها: دنیای آزار دهندهی روانپریشان اطراف ما»، را نوشته است، انواع ناهنجاریهای مغزی را در میان روان پریشان کشف کرده است. عکس برداری مغناطیسی از مغزها که روی روانپریشان انجام شده است نشان میدهد که الگوهای رنگی موجود در شاخههای مغزی در گیجگاهها کمتر از الگوهای رنگی در افراد معمولی است. در عوض یک رنگ روشن کوچک در شاخهی عقبی مغز وجود دارد که تنها نشانه از فعالیت مغزی است. هیر که هیچ مدرکی ندارد که نشان دهد روانپریشی ناشی از عوامل محیطی و اجتماعی است، نتیجه میگیرد که این شرایط ژنتیکی است.
نیل جاکوبسن روانشناس یک خرده گروه از مردان روان پریش را توضیح میدهد که او واکنش دهندههای واگال مینامد. حدود ۲۰ درصد از کل کتکزنندهها و نیمی از تمام شخصیتهای ضداجتماعی در این دسته جای میگیرند. این افراد زمانی که با همسران خود مجادله میکنند از درون احساس آرامش میکنند. این افراد زمان مجادله کاهش نبض قلب را نشان میدهند. خشونت نسبت به زنان در این مردان جهت قدرتنمایی است. آنها از طریق اعمال خشونت هم کنترل میکنند و هم خود کنترل میشوند.
انتقادات از نظریه های روانشناختی
الگوهای متفاوت یادگیری بیشترین میزان ارجاع را در تبیین خشونت خانگی و ادامهی آن دارند با این وجود توضیح داده نمیشود چرا مردم پس از مشاهدهی خشونت و قربانی شدن مرتکب خشونتهای فردی نمیشوند. به علاوه این نگاه به خوبی شخصیتهایی را که در سایر جنبههای زندگی خود بسیار موفق هستند در بر نمی گیرد.
برگرفته از کتاب:
دستان سنگین (مقدمه ای بر جرایم خشونت خانگی)
نویسنده: دنیس کیندشی گاسلین
لادن رهبری
rahbari.umz@gmail.com
لینک های مربوط از همین نویسنده:
نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۳)
نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۲)
نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۱)
خشونت جنسی شریک زندگی، تهدیدی برای سلامتی زنان
جامعه پذیری زنان و استرس ناشی از خشونت جسمی
جنسیت جرم و بزهکاری