انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۳)

نظریه­ های عدم توازن زیست- شیمیایی

تعدادی از نظریه ­های زیست- شیمیایی مانند نظریه ­های بی­توازنی غدد و هورمون­ها، مانند کمبود ویتامین و رژیم بد غذایی به عنوان علل رفتار مجرمانه معرفی شده ­اند. هورمون­های خشونت در زنان و میزان بالای تستوسترون در مردان در طول سده­ی اخیر به شکل مداوم پذیرفته و رد شده ­اند. فراگیرترین نظریه، نظریه­ای است که به ارتباط میان تستوسترون و خشونت در مردان اشاره می­کند. وولد و برنارد به تحقیقات دهه ­ی ۱۹۸۰ اشاره می­کنند که نشان داد مردان خشن سطح بالایی از تستوسترون را در سیستم بدنی خود دارا هستند.

نظریه­ های عصبی

در مطالعه­ ی فعالیت مغزی تلاش­هایی صورت گرفته است که رفتارهای خشونت­آمیز را به الگوهای نامتعارف مغزی پیوند دهد. رفتارهای ضداجتماعی که دربرگیرنده­ ی حدودا ۵ درصد از مردان است به ناکارایی مغز ارتباط داده شده است. این ناکارایی در تحقیقات اخیر با تست­های عصبی – روان­شناختی مورد مطالعه قرار گرفته است. این مطالعه که کوشیده است رابطه­ ی میان جرایم و ناهنجاری­های مغزی را نشان دهد نتیجه گرفته است که نمره ­های تست­ها روش خوبی برای پیش بینی کردن رفتارهای بزهکارانه نیستند. با این وجود ناکارایی می­تواند بر رفتارهای فردی در خرده گروه­های مردان تاثیر گذار باشد و ممکن است در تبیین برخی انواع خشونت خانوادگی نیز کاربرد داشته باشد.

ترکیب­های شیمیایی که بر کارکرد مغز تاثیر می­گذارند نیز در ارتباط با خشونت مورد مطالعه قرار گرفته اند. به خصوص مخدرهای درون­زاد که مغز آن­ها را تولید می­کند که مشابه تریاک یا مورفین است. برخی نظریه­ها می­گویند که هیجان ناشی از انجام جرم ممکن است سبب تولید این مواد شیمیایی مخدر شود. آلدرمن می­گوید که میزان بالای تولید آندورفین نیز ممکن است تبیین کننده­ی بخشی از خشونت­هایی باشد که فرد نسبت به خود روا می­دارد (خودزنی). او معتقد است که بیشتر بیماران SIV تاریخچه­ ی سوءاستفاده از کودکان دارند. احساس بی­کفایتی در کنار ناتوانی از کنار آمدن با فشارهای زندگی ممکن است بر افراد تاثیر بگذارد و باعث شود آن­ها به دنبال لذت بردن از طریق سوءاستفاده از خودشان شوند.

انتقادهایی از نظریه­ های زیستی

خطرات اولین تبیین­های زیست شناختی رفتار این بود که ممکن بود گرایش­هایی به نشان دادن ناهنجاری­ها به عنوان مسائلی تغییرناپذیر یا ناخوشایند ایجاد شود. این باور که جرم از طریق زیست­شناسیِ یک فرد ایجاد شده و با ویژگی­های جسمانی مانند تفاوت­های نژادی بروز می­یابد، باعث شد که روش­های فاجعه باری برای حل آن اتخاذ شود. ما باید به خطرات توجه کنیم تا در مقابل انگیزش رفتن به دنبال راه­حل­های آسان و سریع برای مشکلات جامعه مقاومت کنیم. بحث جاری درباره­ی کاربرد نظریه­ ی زیستی تاکید خود را بر فرایندهای پزشکی قرار داده است که برای کنترل تکانه­ های جنسی مجرمان محکوم شده استفاده می­شود. مجادلات در زمینه­ ی قانونی شدن عقیم­سازی به عنوان یک روش کنترل رفتارهای مجرمانه­ ی افراد احتمالا در دهه­ های آینده نیز ادامه خواهد یافت.

نظریه­ های جامعه­ شناختی

آدولف کتله که یک نظریه­ پرداز بلژیکی است، به اعتقاد ولد و برنارد اولین جرم­شناس اجتماعی شناخته شده است. او در میان اولین افرادی است که ارتباط بین جرم و فقر را دریافتند. او پیشنهاد می­کند که نابرابری عظیمی میان ثروتمندان و فقرا در قانون شکنی وجود دارد. از آن زمان تاکنون صدها مطالعه درباره­ی جرم و تاثیرات بیکاری بر آن انجام شده است.

یک مدت کوتاه پس از معرفی نظریه ­های زیست­ شناختی برخی دیدگاه­های جامعه شناختی نیز نگرش­های زیستی اتخاذ کردند. در کار گسترده­ ی هربرت اسپنسر می­توان باور به انتخاب طبیعی را ردیابی کرد. در بین سال­های ۱۸۷۰ تا ۱۸۹۰ اسپنسر تاثیر عمیقی بر بحث­های موجود در ایالات متحده درباره­ی طبیعت بشری داشت. در مخالفت با انتقادها او ادعا کرد که کمک­های دولت به ضعفا برخلاف نظم طبیعی است. انواع نامناسب باید حذف شوند و برنامه­های کمک به فقرا مخالف انتخاب طبیعی گونه­ هاست. او در مقابل قوانین کمکی به فقرا و سایر روش­های دولتی ایستاد ولی در مقابل صدقه­ ی شخصی مخالفت نکرد: اگر آنها به اندازه­ ی کافی کارامد نیستند که بتوانند زندگی کنند می­میرند و بهترین چیز این است که آن­ها بمیرند.

اگرچه اسپنسریزم وجود داشت ولی در قرن بیستم تبیین­های جامعه­شناختی محبوبیت بیشتری کسب کردند. نظریه ­های جامعه­ شناختی عمده­ی نظریه­های این قرن را تشکیل می­دهند. این نظریه به تعامل میان تغییر اجتماعی و رفتار انسانی که تحت تاثیر فرهنگ و اقتصاد است می­پردازد. نگرش­های جامعه­ شناختی به شکل گسترده به درک سوءاستفاده­ های خانگی توجه نشان داده­ اند.

ساختار اجتماعی و نظریه­ های فرهنگی

نظریه ­های ساختار اجتماعی خشونت خانگی را به ساختارها و هنجارهای فرهنگی که انحراف را مشروع می­سازند ارتباط می­دهند. استراتژی­های مداخله در خشونت نسبت به زنان بر مبنای تجربه­ی زنان از عوامل فرهنگی و اجتماعی ساخته می­شود. در این روش­ها از آموزش و مهارت­سازی برای بازگردان مردان خشن به اجتماع استفاده می­شود و تاکید بر برابری در روابط نزدیک گذاشته می­شود.

نظریه­ی فرهنگ خشونت: نظریه ی فرهنگ خشونت به پذیرش گسترده­ی خشونت در جامعه­ی ما نظاره می­کند و نتیجه می­گیرد که این پذیرش جزو بنیان­های خشونت در خانواده است. در این نگاه، نظریه پردازان اشاره می­کنند که خشونت باعث فساد در خانواده و روشی برای پایان دادن به مجادلات در خانواده محسوب می­شود. این نظریه ادعا می­کند که خشونت در تمام سطوح جامعه به عنوان یک روش پذیرفته شده برای حل مشکلات وجود دارد و برای این که تغییری ایجاد کرد، باید متغیرهای فرهنگی جامعه به کلی دوباره ساخته شوند. در سخن دیگر، برای این که جلوی سوءاستفاده از زنان گرفته شود ضرورت دارد که اتکای مردان به خشونت به عنوان یک روش پایان دادن به مجادلات از میان برداشته شود.

نظریه ی بی سازمانی اجتماعی: در این نظریه بی­سازمانی زندگانی اجتماعی سبب فقدان کنترل اجتماعی می­شود. شکسته شدن کنترل­های رسمی و غیررسمی که ناشی از تحرک بسیار است، می­تواند سبب افزایش رفتار مجرمانه شود در صورتی که اگر تحرک کم باشد مجادلات خانگی کمتر می­شود. فقر در محله­های انتقالی با بی­قانونی در ارتباط است. مردمی که عموما بر بقای خود متمرکز هستند توجه زیادی به مسائل اجتماع ندارند و نمی­توانند فایده­ی کافی از منابع معمول کنترل مانند خانواده و بنگاه­های خدمات اجتماعی ببرند.

نظریه­ی فشار: یک نوع دیگر از نظریه­های ساختار اجتماعی نظریه­ای است که از آن به عنوان نظریه­ی فشار یاد می­شود. این نظریه به امیال و توانایی عملی کردن آن­ها می­پردازد. زمانی که اهداف اقتصادی و اجتماعی به دلیل فقر از دسترس فرد دور هستند فشار پدید می­اید. جامعه­ی آمریکا یک جامعه­ی رقابتی و دارایی محور است. بیشتر مردم می­خواهند دارایی­های مادی داشته باشند که برخی از آنان مانند اتومبیل و خانه ضروری هستند. برخی دیگر مانند تلویزیون­ها و رادیوها و کامپیوترهای متعدد چندان ضروری نیستند. برای برخی از مردم به کالج رفتن دور از توانایی اقتصادی است. نظریه­ی فشار می­گوید که زمانی که فردی نتواند به موفقیت مالی یا امنیت مالی دست یابد احساس پوچی می­کند. در برخی شرایط این احساس می­تواند به جرم منجر شود. همان طور که در بسیاری از مدل­های چندبعدی مشاهده خواهید کرد، به نظر می­رسد که فشار در خشونت خانگی نیز بی­تاثیر نباشد.

گاماش می­گوید که زنان رنگین­پوست کتک خوردن را در زمینه­ای متفاوت از سایر زنان تجربه می­کنند. جهت­گیری او تاحدی با نظریه­ی فشار توضیح داده می­شود. احساس ب­ اعتمادی می­تواند پاسخی مانند «به مرد خودت بچسب» را در زنانی که مورد خشونت خانگی توسط مردان سوءاستفاده قرار می­گیرند ایجاد کند. الوین وایت می­گوید که فقدان قدرت و توانایی در مردان سیاه پوست تاثیر عمده­ای بر فرهنگ آنان گذاشته است و سبب شده خواهش­­های افراطی از شریکان زندگی خود داشته باشند. او می­گوید که دلیل خشونت خانگی در اجتماعات سیاه بر مبنای این واقعیت است که مردان سیاه هر چقدر سخت تلاش کنند تا با فقرشان مبارزه کنند باز هم شرایط متزلزلی دارند.

نظریه ­ی نقش جنسیتی

این تبیین ساده­ی خشونت خانگی، شیوه­های تربیتی سنتی کودکان را سرزنش می­کند که کودکان را با نقش­های جنسیتی و نقش خشونت نسبت به زنان تربیت می­کند. در این نگرش کودکان در اوان زندگی بسته به جنسیتی که دارند به عنوان قربانی یا شریک جرم شناخته می­شوند. به دختران آموزش داده می­شود که منفعل و متکی به مردان قوی باشند. هواداران نظریه­ی نقش­های جنسیتی معتقدند که جامعه نقش­های زنان را در ازدواج، مسئولیت کودکان­شان و فعالیت­های خانگی تعریف می­کند که همه­ی این­ها او را برای سوءاستفاده مستعد می­سازد. خشونت و متکی به خود بودن ویژگی­های مردانه­ای هستند که مسیر آن­ها را از دختران جدا می­کند.

براساس نظریه­ی نقش­های اجتماعی، این انتظار از دختران که باید از لحاظ جسمی و جنسی برای مردان خوشایند باشند آنان را مستعد آزار جنسی می­سازد. در روابط به دختران اموزش داده می­شود که تابع باشند در حالی که به پسران آموزش داده می­شود که مهاجم باشند. از طرف دیگر به پسران آموزش داده می­شود که مردان همواره باید کنترل امور را در دست داشته باشند. آنان باید اعمال قدرت کنند و توانایی­های ریاست را در خود پرورش دهند. بنابراین مردان باید به شکلی اجتماعی شوند که موقعیت آن­ها به هر قیمتی، حتا با خشونت حفظ شود.

نظریه­پردازان این نظریه معتقدند که زنان جوان در روابط دوستانه­ی خود به خشونت جنسی عادت می­کنند. زنان جوان که از لحاظ احساسی نابالغ هستند نقش­های جنسی خود را به عنوان قربانیان جنسی آسیب­پذیر از طریق خشونت و اقتدار مردان جوان یاد می­گیرند. پای بیتمن می­گوید که گزارشات درباره­ی تجاوزات دوره­ی دوستی بسیار نادر است و این چشم­پوشی فرهنگ از خشونت نسبت به زنان را نشان می­دهد. برعکس مردان جوان نیز ممکن است به فشارهای همسالان خود مبنی بر خشن بودن طبق همان الگو واکنش نشان دهند. یک منبع اجتماعی کردن عمده­ی این الگو تلویزیون است که به دلیل ترسیم کردن نقش­های زنان و مردان در انواع سطحی و محدود و تصویر کردن مردان خشن و زنان منفعل است.

انتقادات از نظریه ­های جامعه ­شناختی

یکی از انتقاداتی که به نظریه­های جامعه­شناختی وارد است این است که توضیح نمی­دهد چرا افرادی که در معرض جرم قرار می­گیرند خودشان منحرف نمی­شوند. بیشتر مردم اگر چه در معرض همان رسانه­ها قرار دارند مرتکب خشونت­های خانگی نمی­شوند. همه­ی افراد منحرف نیستند و همه­ی زنان قربانی نمی­شوند. این نظریه­ها به علاوه توضیح نمی­دهند که چرا قربانیان خشونت­های جسمی و جنسی خود مرتکب جرایم در قبال دیگران نمی­شوند.

 

برگرفته از کتاب:

دستان سنگین (مقدمه ای بر جرایم خشونت خانگی)

نویسنده: دنیس کیندشی گاسلین

 

لادن رهبری

rahbari.umz@gmail.com

لینک های مربوط از همین نویسنده:

نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۲)

نظریه های جامعه شناختی خشونت خانگی (۱)

خشونت جنسی شریک زندگی، تهدیدی برای سلامتی زنان

جامعه پذیری زنان و استرس ناشی از خشونت جسمی

جنسیت جرم و بزهکاری