انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

معماری بیارکه اینگلس؛ داروینیسم تیپولوژیک و ضد انقلابی در محیط آزمایشگاهی

محیط های ازمایشگاهی رشته معماری غالبا مملو از پروژه هایی اند که در حد ایده باقی مانده اند، همچنین شاهد تعداد زیادی از پروژه هایی هستند که مفهوم پردازی شده، مرحله کانسپچوالیزیشن را پشت سر گذاشته اند، اما پس از دیجیتالیزه کامپیوتری بایگانی شده اند، این محیط ها البته شاهد حضور پروژه هایی نیز می باشند که تبدیل به پیش نمونه های تولیدی می شوند، اگرچه هیچ گاه روی مرحله صنعتی و ساخت در مقیاس واقعی را …

 

محیط های ازمایشگاهی رشته معماری غالبا مملو از پروژه هایی اند که در حد ایده باقی مانده اند، همچنین شاهد تعداد زیادی از پروژه هایی هستند که مفهوم پردازی شده، مرحله کانسپچوالیزیشن را پشت سر گذاشته اند، اما پس از دیجیتالیزه شدنِdigitalization کامپیوتری بایگانی شده اند، این محیط ها البته شاهد حضور پروژه هایی نیز می باشند که تبدیل به پیش نمونه های تولیدی prototypes می شوند، اگرچه هیچ گاه روی مرحله صنعتی و ساخت در مقیاس واقعی را نخواهند دید، در این میان اندک ایده هایی نیز وجود دارند که تمام مراحل پیش امده را طی و به تولید در مقیاس واقعی می انجامند.

وثوق توصیفی که رفت را می توان در کلام رینهولد مارتین به نظاره نشست:”مخازن فکری و آزمایشگاه های پنهانی که روح یوتوپیا را در قامت هزاران فرم متفاوت احضار می کنند و به رئالیسم خیالی visionary architecture دامن می زنند، در کنار معماری شرکتی corporate architecture برامده از نیروهای سازمان دهنده منابع انرژی و ثروت، در مقیاس جهانی، امپراتوری معماری امروز را شکل می دهند.” (۲۰۰۳: ۹۲-۹۳)

استودیوهای دفتر معماری بیارکه اینگـِـلـْـس تبلور کامل همین وضعیت اند و البته انگونه که از مستندات برمی اید دِپو یا تجمیع پروژه ها در بخش پیش نمونه های تولیدی این دفتر معماری در مقیاس دیگر دفاتر معماریِ هم تراز بی نظیر است و این دفتر را به یک جزیره گالاپاگوس[i] معماری از تیپولوژی های متنوع بدل ساخته. اما چرا بیارکه اینگـِـلـْـس چنین سیاقی پیش گرفته؟ برای رسیدن به چرایی شکل گیری این وضعیت که در فهم نیچه ای هایدگریْ حاصل “مرحله پیروزی روش علمی بر علم است”(توارنیکی. فردریک، ۱۳۹۲: ۱۵۴)، بایستی به درک وی از معماری بپردازیم.

پاسخ این پرسش در گفتمان بیارکه اینگـِـلـْـس بی نهایت ساده است، به گمان او معماری تجربه ایست ممتد و جاری بر کره زمین، تجربه ای که دم به دم تغییر می کند، چرا که شهرهای ما همیشه در حال تغییرند. بر همین اساس است که معماران بایستی تغییر را بپذیرند. پذیرشِ تغییر، تطبیق پذیری یا سازگاری adaptation شاه کلید فهم محتوای معماری این معمار دانمارکی متولد اواسط دهه ۱۹۷۰ می باشد، معماری که به گمان پل ماکـُوسکی در کنار جاشووا پرینسْ رامُس یکی از موفق ترین شاگردان نسل دوم رم کولهاس می باشد[ii].

با ارجاع به مقاله تصویری پل ماکـُـوسکی، در میان شاگردان نسل اول رم کولهاس، نام معماری به چشم می خورد به نام فرشید موسوی، این معمار با تدوین دیاگرامی متـشکل از تیپ های متنوع فرمی در قامت یک درخت گونه شناسی، محصول معماری را ترکیب این تیپْ فرم های کارکردی می خواند. ماحصلِ کار، یک تیپولوژی متنوع در محصولِ معماری است، معماری بیارکه اینگـِـلـْـس نیز تحت شمول پارادایم تطبیق پذیری، تنوع در تیپولوژی را ملاک کنش معمارانه خود قرار داده است. اما درکی که او از تیپولوژی دارد، درکی است برامده از مطالعه ریخت شناسانه تاریخ معماری و همچنین ترکیب شجاعانه این تیپولوژی ها در راستای رسیدن به یک تیپولوژی هیبریدی برای فرار از استبداد تیپولوژیک، او نمود بارز این روند را در اپرایِ سیدنیِ یورْن اُتـزِن می بیند: “هم بندی فاخر طاق های گوتیک، معابد مایایی و پاگــُداهای چینی است. . . یکی از مهمترین مسائلی که ما به دنبالش هستیم انتقال مفاهیم از یک موقعیت به موقعیت دیگر است؛ گذرْ و ترجمه یکی از بخش های لاینفک دگردیسی و تکامل است، من عمیقا درگیر یافت پاسخی هستم برای معادل داروینی گذر از کپنهاگ به نیویرک.”

انگونه که در تحلیل بیارکه اینگـِـلـْـس مشهود است این ترکیب، سنتز و ترجمه تیپولوژی هاست که فهم داروینی از دگردیسی تیپولوژیک را رقم می زند، تدقیق عینی این گزاره انتزاعی را می توان در پاسخی مشاهده کرد که به مایکل هالت از استرالیا دیزاین ری ویو می دهد، پاسخی بر پرسش از فرایند طراحی مجتمع مسکونی خیابان ۵۷ام نیویرک:

منهتن یک حیاط خلوت خیلی بزرگ دارد؛ سنترال پارک، که در مرکز شهر واقع است و تراکم شهری بالایی پیرامونش را بر گرفته، فضای منفی ای که در قامت یک حیاط مرکزی در حجم کلی ساختمان تعبیه شده است دقیقا همان پارک مرکزی است اما ۱۵۰۰۰ بار کوچکتر، ما ایده ی حاکم بر منهتن را در یک مقیاس مولکولی بر پروژه اعمال کردیم. ترکیبی از حیاط خلوت اروپایی با اسمان خراش های متراکم منهتنی. تیپولوژی اسمان خراش، بسط عمودی واحدهای تک خانواری است، در این پرداخت حیاط عملا حذف می شود، انچه در این پروژه نوعی عدم توازن زایا و بهره ورانه به حساب می اید ترکیب تراکم منهتنی با حیاط کپنهاگی است، ترکیبی که به نوعی تیپولوژیِ نو منتهی می شود: اسمان خراش حیاط دار courtscraper . (Michael Holt; 2013) این ترکیب تیپولوژیک در پروژه مجامع مسکونی هشت فرایندی معکوس طی می کند، ان گونه که خود او می گوید:” در پروژه مجتمع مسکونی هشتْ هدف ما ترکیب تیپولوژی واحدهای تک خانوار با باغی کوچک و در عین حال تحت شمول اوردن تمام تعامالات اجتماعی ای بود که ماحصل تعریف یک فضای خصوصی در وضعیتی نیمه عمومی اند، درست به مانند کارکرد ایوان ها در خانه های حومه شهری امریکایی.”(Green. J, 2011)

طرح پیشنهادی او برای برج اسکالا در کپنهاگ نیز، انگونه که در درس گفتارش در موسسه تِد[iii] بدان اشاره می کند، همین منش ترکیبی را پیش می گیرد، ترکیبی از تیپولوژی یک برج معمولی با برج های پیچان مد نظر یوتوپیست های دوره رنسانس و البته برج هایی که در ابتدای قرن بیستم و ملهم از برج تاتلین طراحی می شدند و پلکان هایی که در مقیاس شهری و همچون یک گذر، عمل می کنند، پلکان هایی مانند پلکان اسپانیایی در میدان اسپانیای شهر رم.

تدوین او از روند شکل گیری برج اسکالا و همچنین مجتمع مسکونی خیابان ۵۷ام نیویرک بر یک بعد دیگر نیز اشاره دارد، تمسک او به شهر فشرده compact city، ضمن یاداوری این نکته که اختلاط و تعامل اجتماعی بالا از ویژگی های شهرهای سنتی اروپا هستند از وجوه مثبت شهر فشرده که در کار بیارکه اینگـِـلـْـس نیز نمود واضح دارند می توان به:

“ـ مطلوبیت کاربری های مختلط به دلیل بالا بودن تراکم جمعیت، کاهش فواصل سفر به سبب کاربری های مختلط و بالا بودن تراکم جمعیتی و پیاده روی و دوچرخه سواری به عنوان کارامدترین و موثرترین وسیله صرفه جویی در انرژی جهت دسترسی به تسهیلات محلی و وابستگی کمتر به اتومبیل

ـ کاهش هزینه های گرمایش در نتیجه بافت شهری متراکم تر و همراه با مصرف انرژی کمتر و الودگی کمتر

ـ پتانسیل اختلاط اجتماعی در نتیجه تراکم های زیاد جمعیتی، مخصوصا در مواجه با طیف گسترده ای از گونه های مسکونی و ساکنین در محلات

ـ تمرکز فعالیت های محلی در محلات و در نتیجه بالا رفتن کیفیت زندگی، امنیت بیشتر و محیطی فعالتر”(براندفری. هیلدر، ۱۳۸۳: ۴۱)

اشاره کرد.

شهر فشرده در دیگر اثار او نیز به خوبی نمایان است، پروژه مجتمع مسکونی کوه او ماحصل ترکیب مجتمع مسکونی و پارکینگ اتومبیل هاست، در شرایطی که تمام خانه ها به سمت جنوب جهت گرفته اند، پارکینگ مجموعه در سمت شمال جانمایی شده است، تراسی کوچک و رو باز مسئولیت تهویه طبیعی را به عهده دارد، ساکنان همگی باغی کوچک دارند و بچه ها نیز امکان بازی بیرون از خانه ولی در چشم انداز خانواده را، بدون درگیر شدن با محوطه حرکت اتومبیل ها در پارکینگ، که شایع مجتمع های مسکونی است، خواهند داشت.

این فشردگی چند کارکردی در مجتمعی همچون مجتمع مسکونی هشت نیز تداوم دارد نوعی نوْحومه گرایی که سعی کرده است به سنتز و ترکیبی از فضاهای مسکونی با فضاهای ادارای و تجاری دست یابد.

در مرکز اسلامی و مسجد تیرانا، پایتخت آلبانی، بیارکه اینگـِـلـْـس بار دیگر بر چندکاکرده بودن و تغلیظ کارکردی در مقیاس شهری تاکید می گذارد، وی ضمن چرخش مجموعه به سمت مکه با تبدیل استعاره فضای زیر گنبد به میدانی شهری، موجبات برگزاری تمامی مراسم ایینی مسلمانان در حوزه عمومی شهر را فراهم می اورد و صحن مسجد را به صحن شهر بدل می سازد و از طریق ترکیب میدان با مسجد همگرایی بینِ دینی ساکنان شهر را نیز افزایش می دهد و البته به حوزه عمومی نیز احترامی فاخر می گذارد، چرا که او باوری عمیق به نقش جامعه در طراحی دارد، همانگونه که در گفت و گو با سایت ارکی نینجا توضیح می دهد: “من طرفدار یک تکامل معمارانه در فهم داروینی اش هستم، طی این فرایند فرم ها و اشکال این زیستْ کره تحت شمول فرایندهای هزاره ای انتخابی، دچار تحول می شوند، این تحول به واسطه مواجه اشکال زیستی با نیروهای طبیعی ـ جامعه ـ ایجاد می شود و ارام ارام ویرایش شده و به انچه امروز می بینیم بدل می گردد.”[iv] همین ادراک جامعهْ مبنا به تعریف او از پایداری نیز تسری جسته است؛ او از اصطلاحی استفاده می کند به نام پایداریِ لــــــــــــــــــــــــــــــــــــــذت ورزانه hedonistic sustainability که عملا نوعی نگاه اپیکوری به مسئله پایداری است، اساس کلام او این است که پایداری نباید به ریاضت ورزی ختم شود، بلکه به عکس بایستی موجبات فرح بخشی انسان ها را فراهم اورد و این شور بایستی به صورت متوازن میان همگان توزیع شود، نه اینکه منفعت یک گروه عملا مسبب فشار بر گروهی دیگر گردد. او در مصاحبه با سی ان ان می گوید:”معماری هنر و علم اطمینان حاصل کردن از این گزاره است که شهرها و ساختمان های ما با سبک و سیاق زیستمان هم خوان اند.”[v]

در کنار این معماریِ همه فهم، گرافیکی و مبتنی بر توده اجتماعی که به واسطه برقراری ارتباط قوی میان فرم و کارکرد، تمرکز بر مسائل اجتماعی و تعمیق حوزه عمومی محقق می گردد و وجه عینی اش را می توان به موازات اثار پیش امده در تـِک سنتر در تایپه ـ و استفاده از پلکان در سرتاسر حجم مکعب مستطیلی و درون تهی مرکز ـ نیز مشاهده نمود، می توان به دیگر وجه ممیزه اثار بیارکه اینگـِـلـْـس نیز اشاره کرد و ان هم استفاده غریب او از عناصر معمارانه است، به طور مثال او سقف یک کارخانه زباله سوزی را به پیست اسکی تبدیل می کند، کتاب خانه ملی قزاقستان در استانه نیز تبلور کامل تغییر ماهیت عناصر معمارانه اند؛ عناصر سازه ای سازنده حجم کلی در چرخشی موبیوس گونه از دیوار به سقف و پی ایند ان به کف تبدیل می شوند، این تغییر کاکردیِ عناصر معمارانه و خروج ان ها از مبنای پذیرفته شده ی تاریخی شان، دسترسی به حوزه های ممنوعه ساختمان و خلق فضاهای و رویدادهای غیرمترقبه را برای معماری او به ارمغان اورده، بیارکه اینگـِـلـْـس در فیلم زمینِ بازیِ من[vi] که طی ان به طراحی یک پارک پارکور می پردازد، امکان راه رفتن روی اسمان خراش ها را وجه تشابه معماری خودش و بازیکنان ورزش پارکور می داند.

فشردگی و چند کارکرده بودن اثار بیارکه اینگـِـلـْـس عملا به تغلیظ بیانی توپوگرافی منتهی می شود اگرچه این رویکرد بی نهایت وامدار معمار فنلاندی الوار التو و ساختمانی نظیر مرکز کنفرانس فنلاند و تالار کنسرت این معمار در هلسینکی است، اما در تحلیل معاصر به معماری بیارکه اینگـِـلـْـس وجهی آیکن یک می دهد، همین درک او از معماری آیکنیک است که می تواند ما را به دیگر وجه چگونگی حدوث آزمایشگاه توپولوژیکش رهنمون سازد، اینگـِـلـْـس در گفت و گو با سایت واتا[vii] نسبت میان معماری اش با معماری آیکنیک را این گونه شرح می دهد: “ما به آیکنوگرافی علاقه ای ویژه داریم، اما برای ما آیکن به معنای یک فریاد در برهوتِ شهر یا یک معماری پیکره تراشانه یا نوعی شکفتگی حجمی نیست، آیکن در فهم ما فشرده سازی حداکثر بیان در کمینه ترین حالت فرمی است، اگر بخواهم منظورم را در کمترین تعداد واژگان مطرح کنم، آیکن برای ما بسته بندی فشرده حداکثر کارایی در حداقل فیگورها و ژست هاست. . . آیکن فرم بهینه اقتصادِ فرم است، تقطیر ایده در خالص ترین فرم. در طراحی کامپیوتری واژه ای داریم به نام گیم پلی[viii] منظور از این واژه این است که بهترین بازی کامپیوتری ان بازی ای نیست که در ان پیچیده ترین روایت یا بهترین گرافیک یا بی نظیرترین محیط مد نظر باشد، منظور این است که شما بتوانید مخاطب را به بالاترین سطح ارضا روحی برسانید اما از کمینه ترین ابزار استفاده نمایید. . . این جاست که وسوسه می شوم بگویم کمش هم زیاد است[ix] . . . در برنامه نویسی کامپیوتری پیچیدگی یعنی انتقال بیشینه ترین حجم اطلاعات در قالب کمینه ترین حجم داده. به بیان دیگر پیچیدگی بالاترین فرم سادگی است. این جاست که ما خود را شیفته معماری آیکنیک می یابیم، چرا که معماری آیکنیک حد اعلای پیچیدگی است. از سوی دیگر بر این باورم که در رکود اقتصادی حال حاضر این نوع از معماری دقیقا همان معماری الزام اور است، معماری ای که حداکثر تاثیر را با حداقل ابزار به جای می گذارد، معماری ای که بیشترین اسایش را با کمترین میزان مصرف انرژی و بیشینه ترین وجه کارکردی را در کمترین میزان فضای لازم و بالاترین کیفیت زندگی را با کمترین گستره از منابع تامین می کند.”

اگر تفسیر بیارکه اینگـِـلـْـس از معماری آیکنیک را معبری بدانیم برای درک او از نقش کامپیوتر و دیجیتالیزاسیون و این گزاره را کنار فهم او از پایداری با ان تغلیظ اجتماعی اش قرار دهیم، متوجه می شویم که او به خوبی ترس مارتین هایدگر و میراث دارانش را فهمیده است که نمی توان صرفا “کامپیوتر را با موضوعات هماهنگ کنیم و همه چیز را برای قرن ها تثبیت نماییم.” (توارنیکی. فردریک، ۱۳۹۲: ۱۵۴) او همانگونه که ساسکیا ساسن، جغرافیدان مشغول متروپلیتنیسم جهانی، می گوید به خوبی می داند:”به همان میزان که استفاده معماران از ابزار دیجیتال افزایش می یابد، بایستی شناخت منطق اجتماعی متبلور در انچه در قامت یک فضای تکنولوژیک و غالبا خنثی تجربه یا بازنمایی می گردد نیز افزایش یابد.” (Sassen. Saskia, 2003:82-83)

به گمانم اکنون مقطع مناسبی است برای پاسخ به پرسش ابتدایی نوشتار که همانا درک بیارکه اینگلس است از معماری، شاید بتوان وجوه بیرونی و مبرز معماری او را به شرحِ پی امده صورت بندی نمود:

ـ دگردیسی تیپولوژیک و تدقیق بافت در قامت موضعی برای ترجمه اثر از یک جغرافیا به جغرافیای دیگر

ـ آیکونوگرافی فراپیکره تراشانه و جامعه مبنا

ـ فشردگی و تغلیظ کارکردی و بیانی

ـ دگرگونی کارکردی عناصر معماری به فراخور اتمسفر

از نظر مفهومی اما بیارکه اینگلس مدافع حساسیت های ایده ال گرایانه و فروتنانه دانمارکی، عقل باوری و ارزش های دمکراتیک اجتماعی، بدون کمترین توجهی به چاشنی های شوخ طبعانه پست مدرنیستی می باشد، این تعارض عمیق با پست مدرنیسم البته هیچگاه به اهمال او در نقد بی چون و چرای خاصیت ویرانگر و انقلابی مدرنیته منجر نشده است ، او دلیل اصلی اش در تمسک به داروینیسم تیپولوژیک را همین گذر از منطق مطرود نگر مدرنیته و به حاشیه راندن جایگاه نیروهای اجتماع در رد یا پذیرش یک اثر معماری می داند.

او و تیم طراحی اش ـ که مشتمل بر متخصصینی از بیست ملیت مختلف هستند ـ با باور راسخ به مانترای رم کولهاس : هرچه بیشتر بهتر، همچون ضدانقلابیونی که به اینده خوشبین اند، می خواهند نیروهای اجتماعی تصمیم بگیرند کدام ایده شان می تواند به حیات خود ادامه دهد و کدام یک باید بمیرد، ان ها بر این باورند که ایده های باقی مانده بر قوام جهش، ترکیب و ترجمه به گونه ای نو از معماری تبدیل می شوند. از همین روست که معماری شمول گرا inclusive را بر معماری مطرودنگر exclusive ترجیح می دهند، معماری ای کمتر مقید به انتخاب بین عمومی و خصوصی، متراکم یا تهی، شکسته یا منحنی؛ معماری ای ـ نه پست مدرن ـ ولی برامده از تعامل میان همه این دوشقی های محدود کننده، معماری ای عاری از کسالت تضعیف کننده ای که بعضا گریبان معماران مولف اینده هراس را می گیرد.

 

منابع:

– Michael Holt, 2013, Interview with Bjarke Ingels, Australian Design Review, July 25

-Makovsky. Paul, 2011, Baby Rems, Metropolis Magazine, January

-Martin. Reinhold, 2003, From the Oedipus Complex to the Organizational Complex, The State of Architecture at the Begining of the 21th Century, Ed: Tschumi. Bernard, New York, The Monacelli Press

– Green. j, 2011, Interview with Bjarke Ingels: http://dirt.asla.org

-Sassen. Saskia, 2003, Globalization and an Architecture of Unsettlement, The State of Architecture at the Begining of the 21th Century, Ed: Tschumi. Bernard, New York, The Monacelli Press

ـ براندفری. هیلدر، ۱۳۸۳، طراحی شهری ـ به سوی یک شکل پایدارتر شهر، بحرینی. حسین، تهران، انتشارات پردازش و برنامه ریزی شهری

ـ توارنیکی. فردریک، ۱۳۹۲، به ملاقات هایدگر: خاطرات پیام اوری از جنگل سیاه، اولیایی. شروین، تهران، رخ داد نو

 

 

این مقاله پیش از این در فصلنامه همشهری معماری شماره ۲۴ به چاپ رسیده است.

برای مشاهده مجموعه ای از طرح های بی یارکه اینگلس و دفتر معماری بیگ می توانید به ادرس پی امده در سایت اتووود مراجعه فرمایید:

http://www.etoood.com/NewsList.aspx?Des=28

 

 

آرش بصیرت مدرس دانشگاه و سردبیر سایت تخصصی معماریْ شهرسازی اتووود است.

 

[i] – شهرت این جزایر بخاطر گونه های جانوری و گیاهی منحصر بفردی است که در این جزایر یافت می شوند. این گونه ها توسط چارلز داروین و طی سفر دریایی بیگل مورد مطالعه قرار گرفتند. مشاهدات و نمونه برداری های وی در طول این سفر نقش اصلی را در شکل گیری نظریه مشهور داروین به نام تکامل بوسیله انتخاب طبیعی بوده است.

[ii] – برای مشاهده نسخه کامل این مقاله تصویری ببینید:

http://www.metropolismag.com/January-2011/Baby-Rems/

[iii] – برای مشاهده نسخه کامل درس گفتار ببینید:

[iv] – نسخه کامل این گفت و گو را می توانید اینجا مشاهده فرمایید:

Interview with Bjarke Ingels

[v] – برای مشاهده متن کامل می توانید ببینید:

http://transcripts.cnn.com/TRANSCRIPTS/1308/17/nl.01.html

[vi] – برای مشاهده نسخه ای کوتاه از این فیلم ببینید:

[vii] – برای مطالعه کامل این گفت و گو ببینید:

http://whata.org/blog-en/whata-interviewes-bjarke-ingels-from-big

[viii] – gameplay: تعامل با یک بازی رایانه‌ای از طریق قواعدش است، ارتباط بین بازیکن و بازی، رقابت کردن و مغلوب کردن آنها،طرح ریزی کردن و ارتباط بازیکن با آن. گیم پلی مجزا از گرافیک یا اجزای صدا است.

[ix] – اشاره است به less is more، مانترایی از میس ون دروهه که بر کمینه سازی تمام عوامل و عناصر تاثیرگذار بر طرح معماری تاکید دارد.