نظام های فرهنگی برای آنکه بتوانند آموزه های کلیدی هر زمینه ای را برای کنشگران منتقل کنند، از استعاره ها و نمادهای فرهنگی خاصی استفاده می کنند که میتوان از آنها به عنوان نمادهای کلیدی فرهنگ یاد کرد. این نمادها، انباشتی از دلالت های چندگانه، تراکم معنایی، تجربه های جمعی و همچنین راه کارها و رویکردهای حل مساله در جریان واقعی زندگی را حسب موقعیت های مشخص تعیین می کنند. در چنین منطقی از نمادپردازی فرهنگی است امثال و حکم شکل میگیرند و عمل میکنند. فهم این امثال و حکم بدون ارجاع به زمینه آنها فایده چندانی ندارد. در بستر اجتماعی و زمینه فرهنگی خاص است که آنها معنادار می شوند و می توانند راهنمای کنش باشند. از این منظر نمادهای کلیدی،نوعی استراتژی مواجهه با شرایط خاص و غامض هستند و به کنشگر تفسیری جدید و راهکاری عملیاتی برای حل مساله آن موقعیت خاص می دهند.
نمادهای کلیدی از یکسو انباشتی از معنای متکثر (البته مرتبط به هم و در یک زمینه خاص) را در خود دارند و از سوی دیگر انواعی از راه حل ها و راهکارها برای مواجهه با موقعیت های خاص را در اختیار مخاطب قرار میدهند. هرچند امثال و حکم همیشه موقعیت مند و زمینه مند هستند، اما این تکثر معانی و راهکارها در درون آنها، بخشی از قدرت و قابلیت آنها برای حل مساله و ارائه راهکار حسب شرایط و امکان های اشخاص مختلف است. لزوم آنکه امثال و حکم قابلیت شمول گسترده ای در میان افراد و اقشار گوناگون داشته باشند، سبب می شود آنها تراکم ذخیره معنایی بالایی داشته باشند تا هر کس بتواند از ظن خود در آن بستر و زمینه خاص، با آنها یار شود و از آنها استفاده کند. تقلیل این نمادهای کلیدی به یک معنای مشخص و دلالت خاص به نوعی قربانی کردن ذخیره معنایی غنی آنها در برابر منطق تقلیل گرایانه مخاطبان است. معانی مضمر در آنها، یک منظومه معنایی است که واکاوی آن نیز مستلزم درکی چندصدایی از آنهاست. اهمیت این نمادهای کلیدی آنست که در طی زمان و بواسطه تجربه های مختلفی که در حیات اجتماعی و فرهنگی پیدا میکنند،غنی تر شده و قدرت اثرگذاری بیشتری پیدا میکنند. لذا این نمادها در صورتی که بتوان به درستی آنها را رمزگشایی کرد، قدرت زیادی برای نشان دادن الگوهای یک فرهنگ در جریان واقعی زندگی دارند.
نوشتههای مرتبط
فهم نمادهای کلیدی و استعاره ها مستلزم چندین تفکیک تحلیلی است: از یکسو آنها دلالت های معنایی برای تفسیر موقعیت دارند و از سوی دیگر دلالت هایی برای نظام کنش. هم در سطح فردی عمل می کنند و هم دلالت سطوح جمعی را دارند. نه تنها در معنا بخشی به واقعیت پیش رو مهم هستند، بلکه در بطن خودشان یک نظام اخلاقی توجیه گر را دارند (قدرت بازتعریف استها و بایدها را دارند).
در این نوشتار بطور خاص بر یکی از این استعاره های فرهنگی تکیه خواهند شد. یکی از استعاره هایی که معمولا همه ما در زندگی با آن مواجه شده ایم و دیگران به ما گوشزد کرده اند: “کار نشد نداره”. در موقعیت هایی که ما به امر لاینحل رسیده ایم، نقطه ای که احساس می کنیم تلاش ها بی نتیجه است و به پایان خط رسیده ایم، این گزاره به ما گفته می شود. در موقعیت استیصال و درماندگی و ناامیدی است که این گزاره معمولا توسط دیگران به ما گوشزد می شود. گزاره “کار نشد نداره” را می توان در چند موقعیت اجتماعی دید: در مواجهه با پدیده هایی که غامض و دشوار بوده و ما شناخت کافی از آنها برای مواجهه و حل مساله آنها را نداریم. در مواجهه با زمینه های بوروکراتیک و سازمان ها و نهادهای بیرونی، که بر حسب قوانین موجود و در که ما ازآنها نمی توانیم مساله خودمان را حل کنیم؛ مثلا نمی توانیم مشکل یک مجوز یا یک نامه اداری را حل کنیم. و همچنین در مواجهه با مشکلات و بحران های روحی و شخصی و خانوادگی که در آنها نوعی استیصال روحی و کنشی بر ما عارض می شود. در همه اینها (سطح موقعیت های زندگی جمعی، موقعیت های نهادی و سازمانی و موقعیت های روحی فردی) این جمله “کار نشد نداره” توسط دیگران به ما گفته میشود، نوعی کلید حل معماست.
“کار نشد نداره” برای فردی که در این موقعیت های استیصال قرار میگیرد، سه نوع دلالت دارد: یکی آنکه از ناامیدی باید دست برداشت و امیدوار بود که مساله را میتوان حل کرد، دوم آنکه در نقطه ای که فرد در مواجهه با موقعیت های جمعی،نهادی و فردی،به انفعال رسیده و هرگونه انگیزه کنشگری را از دست داده است،نوعی انگیزش و عاملیت را در او ایجاد می کند تا به تلاش و فعالیت خودش برای حل مساله ادامه بدهد. سوم و مهمتر از همه آنکه نگاه جدید و رویکرد جدیدی را به فرد برای نگریستن به مسائل و محیط و یافتن راه حل می دهد. به او می گوید مساله را از نگاهی جدید ببیند تا راه حل آن را پیدا کند. نوعی خلاقیت و نوآوری را در فرد ایجاد میکند که حل مساله از دل آن بر می آید.
“کار نشد نداره” در موقعیت هایی که گفته می شود که کنشگر فردی (چه یک فرد حقیقی و چه یک فرد حقوقی) با این نتیجه رسیده است که حسب قواعد و قوانین و شرایط و آدمهایی که با آنها برای حل مساله اش مواجه شده است، مشکل و نیاز او راه حلی ندارد و به پایان خط رسیده است. به عبارت دیگر نه قوانین و قواعد موجود در آن موقعیت به او امکان حل مشکلش را میدهند و نه آدمها و مجریان و مفسران آن قوانین و قواعد، امکان حل مشکل او را دارند و نه اینکه او خودش توانی فراتر از موانع پیش رو دارد که بتواند این مساله را از طریق راه های الزام آور نسبت به محیط حل کند. اما طرح این گزاره دقیقا نقض همه اینهاست. اینکه در آن موقعیت دشوار پیش رو و در مواجهه با بن بستی که با آن مواجه شده است، باید نگاهش را عوض کند، نه تنها آن قوانین و قواعد آنقدر سفت و سخت هستند که نتوان از طریق آنها مساله را حل کرد، بلکه آن کنشگران مفسر و مجری قوانین مورد نظر هم قابلیت های حل مساله را دارند. به عبارت دیگر در موقعیت های بن بست، وقتی “کار نشد نداره” گفته میشود،یعنی نوعی امکان دستکاری قواعد محیط (اعم از قواعد تعریف موقعیت،تعریف قوانین، قواعد اخلاقی و…) وجود دارد تا بتوان مساله را حل کرد. نوعی تاکید مضاعف بر عاملیت فردی در رفع بن بست ها وجود دارد. از دل گزاره”کار نشد نداره”، این نظام انگیزشی در می آید که باید تمام کنش ها مبتنی بر عقلانیت ابزاری باشند، و در حالت حاد خودش،هرکاری مجاز است اگر ما را به هدف برساند.
“کار نشد نداره” به ما نشان می دهد که قواعد قابل دور زدن هستند، انها را یا می توان به گونه ای بازتفسیر کرد که مشکل ما را حل کنند یا اینکه اگر امکان بازتفسیر در راستای حل مساله ما را ندارند،آنها را دور بزنیم و خیلی محترمانه و ضمنی نقض کنیم. اگر مجری و مفسر قانون و قاعده هم حاضر به همکاری نیستند یا باید متقاعد بشوند خواسته ما را برآورده کنند یا اگر بر مانع بودنشان اصرار دارند، آن را حذف کنیم و دور بزنیم.
همانطور که اشاره شد این گزاره وجه معرفتی خاصی دارد که به ما کمک میکند واقعیت بن بست پیش رو را به گونه ای دیگر تفسیر کنیم. علاوه بر این به ما راه هایی برای نجات و حل مساله پیش نهاد میکند و در نهایت برای همه این رفتارها (نقض قانون، بازتفسیر آن، دور زدن قانون یا مجری قانون و …) توجیه اخلاقی فراهم میکند، توجیهی که مبتنی بر عقل ابزاری است.
یک قاعده کلیدی در موثر بودن این گزاره وجود دارد: برای آنکه گزاره “کار نشد نداره” موثر شود، نه تنها ما باید نگاه مان به مساله (موانع قانونی و نحوه اجرای آنها) عوض بشود، بلکه باید مجری و مفسر قانون را هم با نگاه خودمان هماهنگ و همراه کنیم. در نیتجه باید رابطه جدید و خاصی بین خودمان،مجری و مفسر قانون و مساله پیش رو ایجاد کنیم. اینجاست که رابطه های شخصی اهمیت پیدا می کنند: ایجاد رفاقت با مجری و مفسر قانون، پیدا کردن یک فرد واسط که ما را به مجری قانون نزدیک کند، یا خریدن قدرت تفسیر مجری قانون از طریق رشوه. در همه اینها قانون و مبانی مشروعیت و مقبولیت آنها دستکاری میشود، قواعد عام گرایانه قوانین و نهادها، به قواعد خاص گرایانه مبتنی بر نفع فردی تقلیل پیدا میکنند.
از منظر اخلاقی، “کار نشد نداره” دال بر دو نوع مواجهه است: یا از راه قانونی و اخلاقی کار انجام میشود، به گونه ای که با یک نوع بازتفسیر مجاز و یا صرف هزینه قانونی و مجاز، مشکل ما حل میشود، یا اینکه از طریق غیر قانونی و غیراخلاقی مشکل حل میشود، نوعی فساد و کنش غیراخلاقی در این حالت دوم رخ میدهد که نه تنها خود فرد صاحب مساله،بلکه مجری و مفسر قانون را نیز آلوده میکند و گاه مستلزم یک فرد واسطه است که او نیز واسطه این تخلف بوده و آلوده شده است.
رواج گسترده استعاره “کار نشد نداره” بیانگر موقعیت شکننده قواعد اخلاقی و قانونی در جامعه ما می باشد. اینکه در هر موقعیتی میتوان مساله را به نحوی حل کرد. به نظر میرسد این گزاره دلالت هایی هم برای فهم اعضای جامعه ما از موقعیت های زندگی جمعی و فردی و نهادی دارد: دلالت اول اینکه این موقعیت هم در قواعد و قوانین خودشان و هم در مجریان آن قواعد و قوانین، خلاء های بسیاری دارند که سبب حل ناشدن مشکلات مردم میشوند (قوانین در مواقعی نه تنها نیاز را رفع نمی کنند، بلکه مانع رفع نیاز به شیوه ای درست هم میشوند). دلالت دوم آنکه این قواعد و قوانین و مفسران و مجریان، به گونه ای چیده شده اند نه تنها مشکل مردم را حل نمی کنند بلکه مساله ساز هم هستند و بیش از پیش آنها را در موقعیت های بن بستی قرار میدهند. دلالت سوم آنکه نظم و قوانین و قواعد مستقر در موقعیت های جمعی، نهادی و حتی فردی، برای خود مجری آنها شکننده بوده و در زمان لازم دچار بحران مشروعیت و گاه فقدان مشروعیت میشوند. دلالت چهارم آنکه قواعد و قوانین در همه عرصه ها به گونه ای هستند که یک مفسر و مجری می تواند آنها را دستکاری کند. یعنی به اندازه کافی دقیق نبوده و نظارت کافی هم در اجرای آنها وجود ندارد. هرمجری ای می تواند بدون ترس از نظارت و تنبیه آنها را نقض کند.
در حالت مثبت،طرح این گزاره بیانگر ضعف قوانین و قواعد است و اینکه ما با تغییر نگاه به مساله پیش رو می توانیم راه حل آن را پیدا کنیم و در حالت منفی، طرح این گزاره نوعی پیشنهاد برای دنبال کردن راه های غیراخلاقی و حل مساله به هر طریق ممکن است. در هر دو حالت قانون امری سیال است که در برابر اراده فردی، قابل دستکاری و نقض شدن و تخریب است.
در نظام نهادی و قانونی و جمعی ما، کار نشد نداره، بیانگر تیپ شخصیتی خاصی هم هست. رواج گسترده موقعیت های بن بستی که مصادیق طرح گزاره “کار نشد نداره” هستند و در نهایت این گزاره در آن موقعیت ها کارآمد بوده و نتیجه داده، تیپ شخصیتی خاصی را هم پدید آورده است: شخص زرنگ. کسی که نه تنها قواعد و قوانین را خوب میشناسد، بلکه مهمتر از همه آنکه راه های دور زدن این قوانین و قواعد، راه های تفسیرهای جدید مشکل گشا و همچنین راه های متقاعد کردن مجریان و مفسران قانون (از طریق رفاقت،پارتی و یا رشوه) را خوب میداند. شخص زرنگ در این موقعیت ها کسی است که خوب میداند که باید صبور بود، به مساله نگاهی جدید داشت، و راه حلی برای آن (در حالت اخلاقی با بازتفسیرهای مجاز قانون و درحالت غیراخلاقی از طریق شیوه های فاسد) پیدا کرد.
در کل می توان گفت “کار نشد نداره” بیانگر یک بحران اخلاقی است که عضو جامعه ما دائما با آن دچار است،چون یا قانونی را داریم که شمول دقیقی ندارد و نیاز ما را پاسخ نمیدهد و بلکه مساله ساز هم هست (غیراخلاقی بودن قانون، چون نیاز مردم را رفع نمی کند بلکه مانع هم میشود)، یا اینکه کنشگران برای رسیدن به خواسته های غیرقانونی از طریق غیراخلاقی، از هر راهی استفاده میکنند تا به نتیجه مطلوب برسند. به همین دلیل این گزاره دال بر بحران عقلانیت قانون در کارآمدی و بحران اخلاقی کنشگران در اجرای قانون است.
اما با وجود این بحران های مشروعیت و اخلاقی که گزاره “کار نشد نداره” بر آنها دلالت دارد، این گزاره توجیه گر کنشهای غیرقانونی یا غیراخلاقی هم هست. چون هرکس که به این پند گوش می دهد و صبوری میکند و راه حلی پیدا میکند، نه تنها عذاب اخلاقی ندارد بلکه از اینکه حق مورد تصور خودش را احقاق کرده است، احساس رضایت اخلاقی هم دارد. لذا این گزاره یک استراتژی کلیدی برای مواجهه با موقعیت های لاینحل است. این استراتژی ابتدا تفسیر ما از مساله و موقعیت را عوض میکند،بعد به ما قدرت خلاقیت و نوآوری برای یافتن راه حل میدهد، همچنین نظام انگیزشی خاصی را برای حل مساله فراهم می کند و درنهایت به حل مساله می رسد و همه این روند و فرآیند را توجیه اخلاقی میکند.