سیمون دووبوار
دووبوار، سیمون (۱۹۰۸-۱۹۸۶) Beauvoir, De Simone
نوشتههای مرتبط
سیمون دوبووآر فیلسوف، نویسنده¬ی اگزیستانسیالیست و فمینیست در سال ۱۹۰۸ در خانواده¬ای بورژوا در پاریس زاده شد. او در دانشگاه سوربن به تحصیل فلسفه پرداخت و ارتباط نزدیکی با ژان پل سارتر داشت. او به علت اندیشه¬های آزادی¬بخش خود در حوزه¬ی جنسیت و ترکیب آن با کنشگری اجتماعی و اکتیویسم، از سال ۱۹۶۸ به عنوان مادر فمینسیم شناخته می¬شود. او نویسنده¬ی مانیفست ۳۴۳ بود. این بیانیه زنان فرانسوی به سقط جنین –که در آن زمان در فرانسه غیرقانونی بود- اقرار کرده و خواستار واگذاری حق تصمیم¬گیری به خودشان شده بودند (بیر، ۱۹۹۰).
اما تاثیر دوبوار در مطالعات جنسیت به اینجا محدود نمی¬شود. کتاب مهم او با نام “جنس دوم” (۱۹۴۹) بدون شک از مهمترین و ماندگارترین متون فمینسیتی است چراکه بسیاری مفصل بندی مفهوم جنسیت را مدیون این اثر دانسته¬اند. بحث¬های دوبوار، راه¬هایی که تفاوت¬های جنسیتی از طریق آنها منجر به ایجاد سلسله مراتب میان زنان و مردان می-شود را آشکار می¬کند. او به دقت نشان می¬دهد که چگونه قواعد مردانه همواره “بهنجار” تلقی شده و کارها و مسائل زنانه به مثابه اموری حاشیه¬ای و متعلق به “دیگری” تعریف می¬شود. به زعم دوبوار زنانگی در فرهنگ غربی چیزی میان “مردانگی و اختگی ” معنا می¬شود. بنابراین چنین تمدنی تا اعماق خود مردانه است و زنان نسبت به آن صرفا موجوداتی خارجی می¬باشند (دوبوار، ۱۳۸۰).
دوبووآر بهعنوان یک اگزیستانسیالیست باور دارد که بودن مقدم بر ماهیت است. وی بههمین منوال استنباط میکند که “انسان زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود”، چرا دختران از اوان کودکی، نقشهای فرهنگی معینی را میپذیرند. تز کلی او، نشان دادن آن است که چگونه زنان به وسیلهی تاریخ و افسانههایی تعریف و محدود شدهاند که آنها را در جایگاهی پایینتر قرار میدهد. به باور بووآر، تاریخ فرهنگی مانع از آن شدهاست که زنان آزادی خود را درک و بر اساس آن عمل کنند، اما آنها میتوانند با نفی این افسانههای فرهنگی، خود را بازتعریف کنند. در مقابل، تا زمانی که زنان به مردان و سنتهای فرهنگی اجازه دهند تا چیستی آنان را تعریف کنند، آزاد نخواهند بود. دوبووار استدلالهای زیستشناختی، روانشناختی، و مادهگرایانه را، برای تبیین دستهای از ویژگیهای رفتاری زنان که از کنترل فرهنگ خارج است، نفی میکند.
دوبووآر استدلال میکند که زنان، همواره دیگری مردان به حساب آورده شدهاند، و چنین ادراکی را در هویت خود درونی ساختهاند. بنابراین مردان کنشگرا، و زنان کنشپذیر هستند. بووار بر این باور است که با وجود ساختارهای فرهنگی موجود (همچون ازدواج، مادری، روابط زن-مرد) زنان، بختی برای آزادی یا برابری ندارند. با این وجود، دوبووار خوشبین بود و عقیده داشت زنان میتوانند زمینه¬ی آزادی خود را فراهم کنند. آنها میتوانند افسانههای فرهنگی را به چالش بکشند، میتوانند استقلال اقتصادی بیشتری را تجربه کنند و بر تصور اشتباه پاییندست بودنشان در هنر و ادبیات فائق آیند.
قرائت دوبووار از جنسیت به مثابه امری برساخته محور کلیدی نظریات فمینسیتی در دهه¬ی ۱۹۷۰ بود و تا حدی به تاثیر گذاری سیاسی نیز انجامید تا آنجا که فرهنگ عامه¬ی جوانان نیز به این مسئله صحه گذاشت و علاقه برای پوشیدن لباس های “مربوط به دو جنس ” از همین منظر معنا می¬یابد (پیلچر، ۲۰۰۴، ۵۷).
کتاب شناسی:
– خون دیگران (۱۹۴۵)
– جنس دوم (۱۹۴۹)
– ماندارین¬ها (۱۹۵۴)
– خاطرات یک دختر مطیع (۱۹۵۸)
– زن وانهاده (۱۹۶۷)
– کهنسالی (۱۹۷۰)