ترجمه و گزارش: سیمیندخت گودرزی
چهارصد سال پیش، در آن خانه چوبی
نوشتههای مرتبط
برگرفته از ایندیپندنت
روز ۲۳ آوریل ۱۶۱۶ مردی مُرد و اسطورهای متولد شد. اسطورهای شگرف که نه تنها در ادبیات و نمایش بلکه در زبان و اندیشهی انسانها تأثیری جاودانه داشت. این اثر را تا به امروز نیز میتوان در نحوهی ابراز عشق، توصیف اندوه یا سرخوشی و حتی در گفتارهای سادهی روزمرهی مردم دید و شنید.
ویلیام شکسپیر از آن دسته نویسندگانی است که آثارش فراتر از زمان بود و تعجبی ندارد که پس از ۴۰۰ سال به شیوههای گوناگون برای او مراسم بزرگداشتی در کشورهای مختلف و بهویژه در بریتانیا برگزار شود.
مشهورترین شبکه ی انگلیسی یعنی بی بی سی در یک مجموعهی کامل تلویزیونی زندگی و آثار شکسپیر را به تصویر میکشد. در این مجموعه هنرپیشگانی چون بندیکت کامبریچ (که ما او را بیشتر با نقش شرلوک هولمز شناختهایم) و جودی دنچ ایفای نقش میکنند.
علاوه بر این باید به ۳۷ پرده نمایش در مسیری به طول ۴کیلومتر، در حدفاصل میان دو منطقهی شناخته شدهی لندن یعنی وستمینستر و تاور بریج اشاره کرد که هر پرده شامل یک فیلم ۱۰دقیقهای است و در آن جنبههای متفاوت آثار شکسپیر به نمایش درآمده است. این فیلمها به فراخور موضوع و موقعیتِ داستانها در مکانهای مهم تاریخی مانند محوطه باستانی اهرام مصر (برای نمایش کلئوپاترا) و صخرههای ال سینور (برای نمایش هملت) فیلمبرداری شده اند.
کتابخانه ی بزرگ بریتانیا نیز نمایشگاهی ویژه به نام شکسپیر برگزار کرده که در کنار نمایش آثار برتر او، تنها نمایشنامه ی شکسپیر را که با دستنویس خودش باقی مانده، در معرض دید عموم قرار میدهد. دیگر آنکه ارکستر سمفونیک لندن برای شکسپیر کنسرتی را در سه بخش طراحی و اجرا کرد که آغازگر آن قطعهای بود از ساختههای مندلسون با نام رویای شب نیمهی تابستان. همچنین یکی از مؤسسات شناخته شدهی فیلمسازی در انگلستان به نام BFI بزرگترین پروژهی خود را به بزرگداشت شکسپیر اختصاص داده که شامل اکتشاف و گردآوری نزدیک به ۵۰۰ فیلم صامت در جهان، از آثار این نویسندهی نامی است. در این میان نخستین فیلم ساخته شده از آثار شکسپیر به نام شاه جان (King John) به نمایش درآمد.
موزهی لندن نیز به مناسبت چهارصدمین سالمرگ شکسپیر توری را ترتیب داده که در آن، لندنِ دورهی شکسپیر را به گردشگران نشان میدهند.
اما به غیر از لندن شهر دیگری که در این روزها بسیار مورد بازدید گردشگران و علاقهمندان آثار شکسپیر قرار می-گیرد استراتفورد، زادگاه اوست؛ از این رو همراه با شما راهی این شهر کوچک و خانهی شکسپیر میشویم تا ببینیم این شاعر و نویسندهی عالمگیر روزگار کودکی و جوانی خود را در کجا و چگونه سپری کرده است…
به سوی خانهی شکسپیر
روز از نیمه گذشته و آفتاب بیرمق بریتانیا همچنان با ابرها در ستیز است و سرسبزی جادههایی که به استراتفورد می-رسند، این نوید را میدهند که باز هم ابرهای بارانزا پیروز خواهند شد.
این شهر در ۴۰ مایلی (۶۴ کیلومتری) جنوب غربی بیرمنگام، دومین شهر بزرگ انگلستان، قرار دارد و وسعتش به اندازهای است که قدمزنان در عرض دو ساعت میتوانی دورتادور آن را طی کنی و در این راه از هر کس سراغ خانهی شکسپیر را بگیری، خشنود از اینکه تازهواردی دیگر فرسنگها راه را پیموده تا منزل همشهری مشهورشان را ببیند، خیابانِ نه چندان عریضی را نشانت میدهد که با همان عنوان “زادگاه شکسپیر” نامگذاری شده است.
هوا گرگ و میش است اما چراغهای رنگی و پرنور، ته ماندهی آفتاب را یاری میکند تا تابلویی که جهت خانهی شکسپیر را نشان میدهد، ببینیم.
یک عمارت چوبی بزرگ که از قرن ششم میلادی تاکنون ستونهای خود را زیر بامهای شیبدار سفالین حفظ کرده و درست در میان باغی پر از گل و گیاه رنگی با دری کوتاه و باریک پذیرای ما میشود.
راهنماها ضمن خوشامدگویی از همهی بازدیدکنندگان میخواهند که از عکاسی خودداری و به همان تصاویری که در دفترچههای مصور راهنما چاپ شده، اکتفا کنند.
به طبقهی همکف میرویم، درست کنار پله ها اتاق بزرگی است که در آن، پیش از هر چیز دستکشهای چرمی کرمرنگ، آویزان روی بندی کنار پنجره، توجهت را جلب میکند و بعد سبدهای حصیری که روی زمین با چیدمانی نامرتب قرار گرفتهاند؛ اینجا کارگاه جان شکسپیر، پدر ویلیام و دوزندهی معروف دستکشهای چرمی است. گفته میشود یکی از کارهایی که ویلیام بسیار دوست داشت این بود که دستکشهای آماده شده را به مشتریها تحویل دهد و گاهی برای این کار باید بیرون از استراتفورد میرفت. ویلیام شکسپیر دستکشها را در سبدی میگذاشت و سرخوش و پرجنب و جوش در کنار رودخانهی پیچ در پیچ ایون (Avon) که در چند مایلی خانهاش بود به راه میافتاد و با طبیعت آنجا همراه میشد تا دستمایهی نخستین اشعارش را از طراوت آنجا بگیرد:
“شکوه ِ دنیا همچون دایره ای بر روی آب است
که هر زمان بر پهنای خود می افزاید
و در منتهای بزرگی هیچ می شود”
بوی سنگین چرم طبیعی خواه نا خواه از اتاق بیرونمان میکند. از پله ها بالا میرویم تا اتاقی را ببینیم که ویلیام شکسپیر در سال ۱۵۶۴ در آن متولد شد؛ گاهوارهی چوبی کنار تختخوابی بزرگ که چهار طرف آن پردههای ضخیم سبز و قرمز منگوله دار آویخته و ما را از توضیح راهنمایان بی نیاز میکند.
سقف اتاق کوتاه است و پنجرهی کوچکی که نیمی از آن را هم پردهی مخملی سبزرنگ پوشانده توان روشن کردن اتاق را ندارد. شمعدانهای متعدد دورتادور اتاق، روی تاقچهها و دیوارکوبها هم ناتوانی پنجره را تأیید میکند.
درِ کوتاه دیگری که رو به روی پنجره قرار دارد بازدیدکنندگان را به اتاقی هدایت میکند که در آن میز کهنه و نسبتاً کوچکی گذاشته شده با قفسهای ناموزون در زیر آن، پر از کتابچههای قدیمی. بنا به گفته ی راهنما، این میز، میز تحریر شکسپیر در دورهی تحصیل است که آن را به عنوان یکی از لوازم شخصی ویلیام از مدرسه به خانهی او منتقل کرده بودند.
کنار این اتاق، اتاق دیگری است بزرگتر و شلوغتر از جاهای دیگری که دیده بودیم. در آنجا هم یک تختخواب با همان پردههای مرسوم قرار دارد و کنار آن یک چرخ بزرگ ریسندگی که دورتادور آن را الیاف، کلافهای نخ و پشمهای نریسیده پوشانده است. اینجا اتاقِ خواب و کار خواهر ویلیام است. گویا تهیهی تمامی نخهایی که پدر در کارگاه استفاده می-کرد حاصل دست و چرخ او بود. دیدنیهای این طبقه با درها و سقفهای کوتاهش تمام میشود و میتوانیم برای دیدن آشپزخانهای که با آویزان کردن غازهای مصنوعی تزیینش کردهاند، از پلکانی دیگر پایین برویم. آشپزخانه عاری از کمد و گنجه است و همهی ظروف و لوازم روی تاقچههای چوبی به ردیف چیده شده و از میخها به عنوان آویز استفاده کردهاند. کنار آشپزخانه اتاقی هست با یک میز ناهارخوری بزرگ و شومینهای متناسب با وسعت آن. اینجا تنها اتاقی است که دیوارهایش تزیین شده. آنها را با چوبهای قهوهای رنگ، مشبک کردهاند. نقشهی خانه کمی پیچیده است. در نگاه اول متوجه نمیشوی که آشپزخانه و کارگاه پدر که هر دو در طبقهی همکف هستند نسبت به هم چگونه و کجا قرار گرفتهاند اما درِ دوم آشپزخانه که رو به باغچهی پشتی باز میشود کم و بیش موقعیت آنها را مشخص میکند. باغ پشتی کاملاً متفاوت با جاهای دیگر خانه است. این باغ در واقع مکانی است برای نگهداری پرندگان بهویژه جغدها. کنار دیوارهای آجری عمارت که حدود ملک را تعیین میکنند، جایگاهی برای پرندههای کمیاب ساختهاند و به جای آنکه در قفس محصورشان کنند پاهایشان را با زنجیر به تیرکهای چوبی بستهاند!
“وقتی باد با تمام توان میوزد و میغرد
و سرفهها کشیش را از سخن گفتن باز میدارد
وقتی پرندگان در برف روی تخمهایشان میخوابند….
جغد با چشمان خیره، آواز شبانهاش را میخواند
هو هو …”
هوا کاملاً تاریک شده و تنها جای ندیده و نرفته در خانهی ویلیام نمایشگاه و فروشگاهی است که در محوطهی باغ برای خرید سوغات و یادگاری از خانهی او تدارک دیدهاند. جالبترین کالایی که در آنجا دیده میشود انگشتانهی خیاطی است؛ انگشتانههایی از جنس چینی که تصویری از شکسپیر بر روی آن نقش شده است. تقریباً همهی بازدیدکنندگان با چندین انگشتانهی شکسپیرنشان، خانهی او را ترک میگویند…
این مطلب در چارچوب همکاری با آزما بازنشر می شود.