وقتی صحبت از میراثهای فرهنگی میکنیم ممکن است انواع مختلفی همچون میراثهای منقول و غیرمنقول، ملموس و غیرملموس، طبیعی، معنوی و غیره به ذهن متبادر شود که هرکدام ممکن است از نوعی تمایز شکلی یا موضوعی حاصل شوند و بهعبارتدیگر هرکدام به یک ویژگی یا شاخص تأکید میکنند. اما شاید بتوان هرکدام از انواع میراثها را حاصل منظر نگاهی دانست که آنها میکنیم و در دریچه نگاه ما قرار میگیرند. حالا این سؤال پیش میآید وقتی از میراث شهر صحبت میکنیم مقصودمان چه نوعی میراثی است؟ درواقع داریم از چه نوع تمایزی صحبت میکنیم و این چگونه شاخصی است که میراث یا میراثهایی را جدا کرده و در کنار هم قرار داده است؟
هرکدام از انواع برشمرده میراثها مانند میراثهای منقول و غیرمنقول یا ملموس و غیرملموس، مادی و غیرمادی در شهر وجود دارد و یا میتواند وجود داشته باشد، پس وقتی صحبت از میراث شهر میکنیم تمایزمان از نوع مادی و ملموس و منقول نیست. اما آیا همه این میراثهای پیشگفته میراث شهر بهحساب میآیند؟ به صفتی که بگوییم میراث فلان شهر طبیعی است که میتواند پاسخ اول مثبت باشد ولی اگر بخواهیم میراث شهر را میراثی حاصلی برآمده از ویژگیهای شهری بودن و یا محصولی از شاخصهای شهر بدانیم آنوقت نمیتوانیم میراث شهر را بهمثابه حوزه قرارگیری میراثها تلقی کنیم و پاسخمان منفی خواهد بود. در این منظر شهر یک حریم صرف جغرافیایی نیست بلکه مجموعهای از شاخصهای فرهنگی، تاریخی و هویت اجتماعی است پس میراث شهر را باید در نسبت با این شاخصها دریابیم و تعریف کنیم.
اگر میپذیریم که شهر مجموعه است و در نظام مجموعهای خود حرکت میکند. از سوی دیگر این نظام ایجاد شبکه میکند و این شبکه عناصر شهری را به هم پیوند میدهد. درعینحال شهر نظامی زنده و متغیر است که تولیدات جدیدی ایجاد میکند و با گسترش خود بر داشتهها و تجلیات خود میافزاید و یا آنها را دگرگون میسازد. حال اگر قرار است که میراثهای شهری نسبتی با ویژگیهای شهر داشته باشند باید این ویژگیها را بتوان در میراثها مشاهده کرد. یعنی مجموعه بودن، شبکهای مرتبط، گسترش و دگرگونی درون شبکه. در ضمن همچنان که شهر پیش میرود و تجلیات تازه میسازد، میراثهای شهر هم توسعه میباید و اشکال تازهای بر حوزه خود میافزاید. ازاینرو میراثهای شهر پایانپذیر یا محدود نیستند بلکه تجربههای تاریخی و اجتماعی باعث میشود میراثهای شهر همانند چشمهای زاینده عمل کند که مدام میسازد و پیش میرود. اما در این چشمه زاینده باید آن مختصات گفتهشده یعنی نظام شبکهای در حال گسترش و پیوند یافته که به دلیل چندوجهی بودن شهر دارای وجههای گوناگون است را مشاهده کرد. این مشاهده اگرچه در خود میراث وجود دارد اما حاصل منظر دین آنها است یا بهعبارتدیگر حاصل روایتی است که این میراثها را در منظر درک و تماشا قرار میدهد. روایتی که میراثها را برمیگزیند و در یک چیدمان قرار میدهد، چیدمانی که بتواند مشخصات میراث شهر بودن را عیان کند و در ذهن دریافتکنندهها متبادر سازد. بر همین اساس میراث شهر حاصل منظر روایتی است که آنها را تشخصی ویژه میبخشد. آثار و میراثها دارای یک وجه نیستند بلکه به میزان روایتها و نگرشها میتوانند وجههای مختلفی بیابند و هر بار که از وجه دیده میشوند در یک زمینه و بافت روایی دیده میشوند. در اینجا زمینه و بافت شهری ( شهر بهمثابه یک نظام هویتی) آنها را دربرمی گیرد و آنها را معنا میبخشد. این معنا همان دریافتی است که از روایت شهر حاصل میشود. روایت شهر و میراث شهر تنها یک مفهوم نیست بلکه منظری است که ما را بهسوی مواجهه و تجربه شهر میکشاند و از این تجربه است که به ورطه بهرهبرداری و تعامل وارد میشود.