انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بلژیک: تاریخچه (بخش نخست)

تاریخ بلژیک به طور سنتی به دو بخش عمده تقسیم می شود: تاریخ سرزمین هایی که بعد از سال ۱۸۳۰، قلمرو بلژیک به معنای خاص آن را تشکیل می دهند؛ و تاریخ بلژیک بعد از سال ۱۸۳۰ به عنوان تاریخ استقلال سیاسی و جغرافیایی این کشور.

به طور کلی، اقوام سلت از ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح به اروپای غربی مهاجرت کردند و احتمالا حوالی سال ۱۲۰۰ پیش از میلاد در سرزمین گل {فرانسه کنونی} ساکن شدند. اما برای ثابت شدن این مساله باید تا عصر آهن یعنی ۸۰۰ سال پیش از میلاد صبر کرد. سرزمین گل، قلمرویی بود که در امتداد رود راین تا دریای مدیترانه را در برمی گرفت. هنگام حمله لژیون های رومی به این سرزمین در سال ۵۷ پیش از میلاد، ژول سزار آن را به سه شهرستان رومی تقسیم کرد که بلژیک {Provincia Belgica}، یکی از آنها بود. این بخش در شمالی ترین قسمت گل قرار داشت و در کنار رود راین بود.

در قرون آتی، امپراطوری های مختلف فرانک از جمله، مروونژ و کارولنژ پیدا شدند که پس از مرگ شارلمانی در سال ۸۱۴، خود به سه دسته تقسیم شدند و این سرچشمه پیدایش آلمان و هلند بود که از امپراطوری فرانک ها جدا شدند. اما در عین این تجزیه ها، دولت های مختلفی که بین فرانسه و آلمان قرار داشتند، ائتلافی کوتاه مدت تشکیل دادند که به نام هلند نام گرفت {Pays-Bas / Netherlands}. روی بعضی از نقشه ها این دولت با صورت شیر ایستاده ای بازنمایی شده که یکی از دست هایش را بلند کرده و اندام او بر روی پهنه ای منطبق می شود که با نام لئو بلژیکوس {Leo Belgicus} خوانده می شود و البته، نمایانگر نقشه هلند است و نه بلژیک.

در قرن شانزدهم به دنبال اصلاحات اروپا، شهرهای شمالی این پهنه، استقلال یافتند و از این زمان، به این صورت تقسیم شدند:

– هلند شمالی: دولت پروتستان و مستقل که بعدها هلند امروزی را تشکیل داد. روی نقشه های آن زمان، این ناحیه گاهی با نام ها بلژیکا فدراتا یا بلژیوم فدراتوم خوانده شده است.

– هلند جنوبی که گاهی بلژیکا رژیا خوانده می شود و تا سال ۱۸۳۰ حاکمان خارجی عمدتا اسپانیایی و اتریشی {سلسله هابس بورگ} بر آن فرمان می راندند. پس از انقلاب فرانسه {۱۷۸۹} تا ۱۸۳۰، هلند جنوبی تحت فرمان فرانسوی ها و بعد، هلندی ها درآمد و دست آخر، با نام «بلژیک» استقلال یافت. سرانجام، در سال ۱۸۳۹ هم بخشی از بلژیک، دولت جدیدی به نام قلمرو دوک بزرگ لوگزامبورگ را تشکیل داد.

البته باید یادآور شد، شاهزاده نشین لی یژ{از نواحی فرانسه زبان بلژیک} سرنوشتی کاملا مستقل از هلند {شمالی و جنوبی} داشت و بعدها، در سال ۱۷۹۵ به جمهوری فرانسه پیوست. در واقع، قدیمی ترین ردپای انسانی که در بلژیک فعلی یافت شده، در نزدیکی کوهستان سن پی یر واقع در شهر لی یژ بوده که قدمت آن به ۸۰۰هزار سال پیش برمی گردد.

نوشته های ژول سزار در قرن اول و دوم میلادی، آغاز تاریخ نوشتاری را تشکیل می دهند. در آنها آمده «در میان اقوام سرزمین گل، بلژیکی ها از همه شجاع ترند.» این نواحی شمالی سرزمین گل که اقوام بلگائس {Belgaés} در آن ساکن بودند، بعدها با سازماندهی دوباره توسط امپراطور آگوستوس، به شهرستان بلژیک تقسیم شدند. این شهرستان سلطنتی از بلژیک امروزی، اهمیت بسیار بیشتری داشت و تمام بخش شمال شرقی فرانسه کنونی، از پیکاردی گرفته تا مارن و آردن را پوشش می داد.

حضور رومیان در قرن چهارم میلادی، سازماندهی لاتین را برای این ناحیه به دنبال داشت. امنیت مرزها در برابر ژرمن ها توسط لژیون های فرانک تامین می شد. نخستین راه های ارتباطی رومی به کمک جاده های سرزمین گل، بین بولونی{دقیقا در شمال فرانسه در مجاورت دریای مانش} و کلن{در آلمان}، و از طرف دیگر بین رَنس {در شمال شرقی فرانسه} و ترِو {غرب جنوبی فرانسه} برقرار شد. چندین قصبه نیز در تقاطع این محورها ساخته شد. لاتین به زبان اداری و تجاری این پهنه تبدیل شد و مسیحیت، از قرن سوم به سرعت و پس از تغییر آیین امپراطور کنسانتن و برقراری قلمرو اسقفی در تونگِرِن {از شهرهای هلندی زبان بلژیک}، برای خود در آنجا جایی باز کرد.

در قرون وسطا پس از هجوم گسترده بربرها در قرنهای چهارم و پنجم، این ناحیه به قلب نخستین قلمرو فرانک ها تبدیل شد. اما در سال ۴۹۶، پادشاه فرانک ها در رنس تعمید داده می شود و پاریس را به عنوان پایتخت خود انتخاب می کند. بعدها در قرن نهم، طی پیمان نامه وردن{Verdun}، فرانسه و آلمان از هم جدا می شوند و راین به عنوان مرز این دو تعیین می شود. در پایان همان قرن در پی تحولات امپراطوری، بلژیک مشرف به راین، به شرق سرزمین فرانک ها ملحق می شود که شرح آن در پیمان نامه روبی مون {Robiemont} آمده است.

در پایان قرن دهم، به دنبال گسترش سلسله لوتارنژ {از جانشینان کارولنژها} در فرانسه، نوعی دولت فدرال به وجود می آید که سرزمین های زیر را دربر می گیرد: زاکسن و هسه آلمان، فریز{از شمال هلند تا شمال شرق آلمان}، کنت نشین های لوتارنژ، دوک نشین های برابان، لیمبور، لوگزامبورگ، کنت نشین های اِنو {بخش وسیعی از فرانسه، المان، هلند}، نامور و شاهزاده نشین لی یژ.

از قرن دهم، شهرها شروع به گسترش می کنند و این امر، اساسا در کنت نشین فلاندر {بخش هلندی زبان بلژیک} و قلمرو اسقفی لی یژ {بخشی از بلژیک، آلمان، فرانسه و هلند امروز} روی می دهد. صنعت پشم و به دنبال آن، تجارت دریایی جان می گیرد و به این ترتیب، این ناحیه با تشکیل ائتلاف هانزه {Haséatique}، همراه ایتالیا به یکی از مراکز بزرگ اقتصاد اروپا تبدیل می شود. ائتلاف هانزه عبارت بود از اجتماع شهرهای تجاری اروپای شمالی پیرامون دریای شمال و بالتیک که با شدت و حدت از آن مراقبت می شد. در آن زمان، شهرهای اصلی عبارت بود از بروژ، گران، ایپر، تورنه، اوی، نامور، دینان و لی یژ.

شهری شدن آنچه در آینده، بلژیک مرکزی را تشکیل می داد، با سرعت کمتری صورت گرفت و شهرهایی مثل بروکسل، لووِن و مالین، اواخر قرن دهم بود که شروع به گسترش کردند. در این زمان، تبادلات تجاری با راین هم افزایش پیدا کرد. این شکوفایی شهری تا قرن چهاردهم با شرایط اقتصادی مطلوبی تغذیه می شد. اما در این قرن، بحران های پرشمار و واگیر طاعون، مانند ترمزی در این مسیر عمل کرد و شهرنشینی رو به افول گذاشت، به طوری که بیشتر شهرها تا قرن نوزدهم نتوانستند به سطح پیشین خود بازگردند. از بحران های این قرن می توان به نزاع های متعدد بین پادشاه فرانسه و شهرستان های فلاندر اشاره کرد. یکی از این مبارزات به نام کورتره {Courtrai}، امروز به عنوان سرچشمه ایجاد ملت فلاماند به شمار می رود، گواینکه پهنه فلاندر امروز، تطابق جغرافیایی زیادی با کنت نشین فلاندر آن روز ندارد.

تا آخر قرن هجدهم، یعنی سال ۱۷۹۵ میلادی، قلمرو بلژیک فعلی اساسا به دو بخش متمایز تقسیم می شد: هلند جنوبی و شاهزاده نشین لی یژ. منطقه اسقف نشین لی یژ، یکی از ایالات امپراطوری مقدس روم ژرمانیک به شمار می رفت که در سال ۹۸۵ ایجاد شده بود.

و اما درباره بخش هلندی بلژیک باید گفت در زمان جنگ های صدساله، قلمروهای فوق (به جز شاهزاده نشین لی یژ) و نواحی هلند کنونی (که حدود و ثغورشان به قرن نوزدهم برمی گردد)، به دست پادشاهان فرانسه (دوکهای بوربن) افتاد و از لحاظ اقتصادی، گسترش زیادی پیدا کرد. شهرها از این بابت سود بردند، به خصوص بروکسل که در کاخ دوک های سابق برابان، پذیرای قدرت بود. در این زمان بود که بلژیک مدرن در نقشه به شکل کنونی خود نزدیک و با شیر برخاسته معرفی شد.

در قرن پانزدهم، به دلیل به گل نشستن زوین {شاخه دریای شمال در بلژیک و هلند} و نیز دلایل اقتصادی و سیاسی، بندر آنوِر (Anvers) به عنوان بندر اصلی ترانزیت اروپای غربی به کمک بروژ شتافت و به این ترتیب، به یکی از مراکز اقتصادی و مالی شمال غربی اروپا تبدیل شد.

بین قرن پانزدهم تا اوایل قرن هجدهم، کارل پنجم به قدرت رسید که همزمان وارث هابس بورگ، دوک های بورگونی و نیز اسپانیا بود و بنابراین، هم فلاماند به شمار می رفت و هم فرانسوی. او که به عنوان امپراطور مقدس روم ژرمانیک انتخاب شده بود، قلمرو بسیار گسترده ای داشت که مجموعه هلند، اسپانیا و کلونی های آمریکایی را در برمی گرفت. همچنین او بود که با گسترش آیین پروتستان در آلمان و هلند مبارزه کرد. او بخشی از هلند و نیز اسپانیا و کلونی های آمریکایی را برای پسرش به ارث گذاشت. از آن پس، هلند به نام هلند اسپانیایی خوانده شد، گواینکه در نقشه های آن زمان، این کشور به نام بلژیا یا بلژیکا ثبت شده که مجموعه شیر بلژیکی را در خود می گیرد.

سپس نظام فئودالی، شمال و جنوب شیر بلژیکی را در خود گرفت. پس از آن نیز بخش زیادی از جمعیت آن به خصوص در بخش شمالی به آیین مسیحیت کالوین درآمدند. مدتی بعد، در زمان پادشاهی فیلیپ دوم، هلند شمالی با نام جمهوری هلند {Provinces-Unies} به طور کامل به استقلال رسید. قلمروهای باقیمانده که بعدها بلژیک و برخی شهرهای جنوبی هلند را تشکیل داد، جزو هلند اسپانیایی باقی ماند و بنابراین بسیاری از پروتستان های جنوب آن مهاجرت کردند.

در جریان فراز و نشیب های متعدد آتی تا قرن هفدهم، هلند شمالی برای همیشه از هلند جنوبی{بلژیک آتی} جدا شد. جنگ های بین فرانسه و اسپانیا و نیز فرانسه و جمهوری هلند هم رفته رفته مرزهای امروزی فرانسه و بلژیک را مشخص کرد. اوایل قرن هجدهم، تاج و تخت اسپانیا با حضور فیلیپ پنجم اسپانیا که نوه لویی چهاردهم، پادشاه بزرگ فرانسه بود، به دست فرانسویان افتاد. هلند جنوبی که در این زمان قرارگاه تاجران هلندی بود، از سلسله هابس بورگ اسپانیا به سلسله هابس بورگ اتریش منتقل شد و هلند اتریشی نام گرفت.

البته از زمان سلسله اسپانیایی، در نقشه ها، هلند شمالی به نام بلژیکا فئودراتا و هلند جنوبی (بلژیک آتی) به نام بلژیکا رژیا خوانده می شد. این حس «بلژیکی»، اواسط قرن هجدهم در سال ۱۷۵۷، در وین تایید شد، چرا که در این زمان، شورای عالی هلند حذف شد و جای خود را به «اداره بلژیک» در دل صدارت اعظم اتریش داد. ناگفته نماند واژه «بلژیکی» به هلند جنوبی به جز شاهزاده نشین لی یژ برمی گشت. به همین خاطر، در سال ۱۷۹۲، وطن دوستان لی یژی و بلژیکی که به پاریس پناهنده شده بودند، برگشتند و کمیته متحد بلژیکی ها و لی یژی ها را تشکیل دادند و طولی نکشید که لی یژی ها در دل تحولات، جزیی از بلژیک شدند.

در همین زمان، در نواحی مختلفی که بلژیک امروز را تشکیل می دهند، واژگونی ای رخ داد که بعدها آن را رژیم سابق نامیدند. این دوره، همچنین نمایانگر آغاز اتحاد سیاسی این نواحی نیز هست. تا آن زمان، هر یک از شاهزاده نشین های بلژیک، قوانین، عملکردهای قضایی، مالیاتی و رسوم خود را داشت که در طول قرن ها توسط اشراف با عنوان «امتیاز» به آنان داده شده بود و حاکمان مجبور بودند کم کم، خرده های قدرت خود را در برابر خواسته ها و عزل و نصب ها واگذار کنند. با این همه، قدرت های محلی در برابر قدرت بزرگتر اعتراض نمی کردند، اما به محض آنکه مردم و اشراف، زیاده کاری ای در قدرت آنان حس می کردند، تا مرز شورش های مسلحانه واکنش نشان می دادند.

اختلاف زبانی هم مشکل چندانی بین مردم ایجاد نمی کرد، چون بیشتر آنها که بیسواد بودند، با همسایگان خود که به زبان دیگری صحبت می کردند، معاشرتی نداشتند. حتی در یک ناحیه زبانی هم بین دهات، موانعی وجود داشت. در امور اداری {کلیسایی و مدیریتی}، مقامات معمولا دوزبانه بودند و از سوی دیگر، عملا زبان فرانسه به عنوان زبان ارتباطی به کار می رفت. شاهزاده نشین لی یژ، به خودی خود، ایالتی را تشکیل می داد که هلند شمالی را به دو نیم تقسیم می کرد. البته شاهزاده نشین های متعدد دیگری هم وجود داشت که هریک، مرزهای خود را داشتند.

پایان بخش اول