و سومین اعتراضات یک سال بعد در محرم سال ۱۲۸۵ شمسی (۱۳۲۴ ق.) برابر با ۱۹۰۶ میلادی رخ داد. در این ایام سید جمال الدین نیز در ایران بسر می برد ، و هنگام وعظ سخنرانی های تند و درشتی علیه حکومت داشت. به واقع او یکی از وعاظی بود که توده های مردم او را باور داشته و دل به آگاهی و قدرت استدلال وی بسته بودند . ایوانف او را پایه گذار پان اسلامیسم معرفی کرده است (۲۴) . باری، اسماعیل رائین، واقعه اعتراض سومِ ضد حکومتی را که از قضا کاری ترین اعتراضات در نهضت بوده اینگونه آورده است : «عین الدوله که از جملات و انتقادات وعاظ به ستوه آمده بود تصمیم گرفت با ملایان به طرز جدی تر مبارزه کند. بدین منظور آقا سید جمال را به قم تبعید کرد سپس تصمیم به بیرون کردن شیخ محمد از تهران گرفت و به دستور او جمعی سرباز ، شیخ را گرفتند و سوار خری کردند و با شتاب خر را به سمت دروازه شاه عبدالعظیم راندند . گروهی از مردم از این عمل خشمناک شدند و به سوی سربازان حمله بردند. [و سیدی ] در این بین کشته شد، مردم شیخ را آزاد کردند و کشته سید را بر دوش گرفتند و فریادهای «مرگ بر عین الدوله» و «مرده باد دستگاه ظلم و استبداد» سر دادند. و بر جمعیتشان افزوده شد. خبر به عین الدوله رسید و او دستور داد تا سربازان با تمام قوا به تظاهرکنندگان هجوم ببرند که نتیجه آن کشته شدن تعدادی دیگر بود. (…) سرانجام سربازان مردم را پراکنده ساختند و خیابانها را اشغال نمودند . بدین طریق اجتماع پایتخت به حقوق فردی آگاه و بر مظالم حکومت استبداد واقف شد. همینکه مردم مطمئن شدند که عین الدوله نمیخواهد از رویه مستبدانه خود عدول کند و بر شدت رفتار خویش می افزاید ، دچار هیجان و عصبانیت فوق العاده شدند و سر انجام به مساجد مخصوصاً مسجد جامع پناه بردند و در آنجا کشته سید حسن [سید کشته شده ] را به خاک سپردند. آن دسته از ایشان که به مسجد جامع پناه برده بودند ، چهار روز در محاصره ماندند و چون از رسیدن آب و نان به آنها جلوگیری میشد از شاه اجازه خواستند تا به طور دسته جمعی به قم مهاجرت کنند و پس از موافقت شاه ، همگی به قم رفتند و نام مهاجرت خود را (هجرت کبری) نامیدند. با اینکه دولتیان گمان میبردند که با این مهاجرت عصیان در تهران فرو خواهد نشست، ولی روز به روز بر شدت هجان مردم و تعطیل دکاکین و بازار اضافه میشد و حتی تهدید عین الدوله به غارت بازار و کاروانسراها اثر نبخشید (۲۵).
از نظر روشنفکران، «مهاجرت سیاسیِ» روحانیان ، همان فرصتِ مطلوبی بود که به واسطه اش میشد ، بیشترین فشار را به مظفرالدین شاه و حکومت وارد کرد. اگر چه عین الدوله و افرادی چون او ، از خون ریزی وحشتی نداشتند، اما حوادثی که در همان ایام در نزدیکی ایران در حال وقوع بود ، به همان نسبت که می توانست باعث بیداری و هشیاری مردم ایران شود، برای پادشاهی همچون مظفرالدین شاه میتوانست به منزله ضربه ای محکم در دیدن واقعیت فرسوده حکومت خود باشد. از شکست تزاریسم روس در جنگ با ژاپن گرفته تا انقلاب سال ۱۹۰۵ روسیه (که تا ۱۹۰۷ به طول انجامید و تزار نیکلای دوم را وادار کرد تا با تغییر حکومت از سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطه موافقت کند)؛ به هر حال خبرهایی از این دست هم شاه و هم مردم را به حوادث کشورهای دور و نزدیک علاقه مند میکرد و بر سطح هشیاری هر دو می افزود. لنین که در همان ایام تحلیل گر حوادث انقلابی جهان معاصرش بوده مینویسد : « به دنبال جنبش روسیه در سال ۱۹۰۵ ، انقلاب دموکراتیک سراسر آسیا را فرا گرفت… سرمایه داری جهانی و جنبش روسیه در سال ۱۹۰۵ به طور قطع آسیا را بیدار کردند . صدها میلیون از مردم که در رخوت قرون وسطائی میخکوب گشته و به حالت تحوش درآمده بودند ، برای زندگی نوین ، برای مبارزه به خاطر ابتدایی ترین حقوق انسانی ، به خاطر دموکراسی ، بیدار شدند» (۲۶). بنابراین برای معترضین ضد حکومت، کوچکترین حرکت اعتراضی و کمترین مطالبات ، میبایست حساب شده باشد . بنابراین از همان ابتدا تا آن زمان کلیه شب نامه ها ، مندرجات روزنامه ها و مجلات و فعالیتهای انجمنهای مخفی و نیمه مخفی ، هر چند مواضع متفاوتی داشتند ، اما همگی در راستای مبارزه ای جدی و اصلاح طلبانه بودند . شاه با بالا رفتن اعتراضات مردمی، بالاخره عین الدوله را از مقام صدارتش عزل و مشیرالدوله را که تمایلاتی نسبتا اصلاح طلبانه داشت ، جایگزین او میکند. علاوه بر این مظفرالدین شاه ، برای پایان دادن به قائله مهاجرت دست جمعیِ علما، شخصی از خویشان خود را جهت دلجویی و مذاکره با آنها و بازگرداندن محترمانه شان به تهران، روانه قم می کند. در همان اثنا، انجمن مخفی نیز ، به طور محرمانه مهدی شریف کاشانی را مأمور مذاکره با علما میکند. وی نتیجه مذاکره خود را اینگونه می نویسد: «چنین صلاح دیده شد تا دستخط عدالتخانه و مشروطیت صادر نگردد ، آقایان [علما] از قم حرکت نکنند» . (۲۷). و این میرساند که قدرت روشنفکران در طی یک سال از آغاز نهضت تا آنزمان، بسیار افزون گشته بود. به طوری که به نظر میرسد در رابطه با روحانیت، موضع و جایگاهی مستحکم داشتند. تا جایی که از آنزمان به بعد جریان نهضت را تحت کنترل و نظارت خود داشتند. به عنوان نمونه، تلگرافی که در دهم جمادی الاخر ۱۳۲۴ ق. خطاب به علما (به قم) فرستاده شد ، حاکی از «لحنی آمرانه ست که نشان از قدرت مواضع روشنفکران مشروطه طلب در برابر علما داشت : “بدون اجراء مقاصد و اشاره ما مراجعت نکنید”» (۲۸).
اگرچه بین مشروطه طلبان و یا در بین روحانیانِ مخالف حکومت، اختلاف نظرهایی ـ چه درونی (با یکدیگر) و چه بیرونی (با دیگری) ـ وجود داشت ، اما حداقل تا قبل از فرمان مشروطه و پرداختن به طرح نظامنامه انتخابات ، اختلافات علنی نشده بود (۲۹ ) . شاید بتوان گفت آغازگر پیدایی اختلافات به زمانی برمیگردد که مظفرالدین شاه خود را ناگزیر به امضاء فرمان مشروطیت دید. در واقع دست خط و امضاء وی به یکباره انجام نگرفت ، بلکه با طفره رفتن های پیاپی که گویی قصد خسته کردن و اتلاف وقت داشت (حال یا از سوی او و یا اطرافیان مخالفت مشروطیت و مجلس ملی) ؛ حال آنکه نتیجه ای عکس داد و رهبران نهضت مشروطه را که خوشبختانه در این باره از آگاهی و دانش لازم برخوردار بودند به مقاومت و توجه به مفاد دستخط واداشته بود. آنها که از مدتی پیش در سفارت انگلیس همچنان تحصن کرده بودند ، و مخفیانه با علما در قم ارتباط داشتند و تصمیم و نحوه عملکرد مبارزه را هدایت میکردند ، منتظر مفاد فرمانی بودند که حکومت مشروطه را تأیید کند. در این زمان است که مطالبه ی «عدالتخانه» که قبلا به صورت مبهم مطرح شده بود ، به طور صریح و مشخص به «مجلس شورای ملی» تغییر می یابد. بالاخره دستخط و امضاء مظفرالدین شاه در ۱۴ جمادی الثانی ۱۳۲۴ق، به دست رهبران روشنفکر میرسد . در این دستخط ، فرمان تشکیل مجلسی داده شده بود «از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف و منتخبان طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران» (۳۰) ، «اما متحصنان سفارتخانه [به گفته مهدی ملک زاده ] : ” فرمان شاه را که نامی از توده ملت در آن برده نشده و جمله های آن روشن نبود نپذیرفته و دستور دادند فرمانهای چاپی که به دیوارهای شهر چسبانده بودند کنده و پاره کنند”» (۳۱). این عمل و تظاهرات دوباره مردم در شهر ، باعث شد تا مظفرالدین شاه در دستخط و نسخه ای دیگر ، فرمان تشکیل «مجلس شورای اسلامی» را صادر کند (۳۲) . اما این هم چیزی نبود که متحصنین به دنبالش باشند. زیرا با اهداف روشنفکران مشروطه خواه مغایرت داشت ، روزنامه اخبار مشروطیت و انقلاب ، از واکنش معترضین اینگونه خبر می دهد : «پس از قرائت آن در تاریخ ۱۷ جمادی الثانی در میان متحصنان سفارتخانه ، حضرات تُجار قبول نکرده بودند و قدری فیمابین تجار و کسبه گفتگو شده بود و نزدیک بود تفرقه مابین جماعت بیفتد. بعضی می گفتند که خُدعه است و مقصود ما را مندرج نکرده اند و وانگهی باید دستخط به توسط شارژدافر [میانجی] به ما برسد و از او اطمینان حاصل نماییم و به اطلاع او بیرون رویم» (۳۳) . بدین ترتیب به گزارش ناظم الاسلام کرمانی ، گروهی از رهبران متحصن با همراهی شارژدافر، به ملاقات شاه رفتند (در ظاهر برای گرفتن ضمانت اجرای دستخط دوم ، اما در واقع برای تغییر آن ). و درجا مذاکراتی صورت میگیرد؛ ناظم اسلام کرمانی به وضوح مینویسد : «قرار شد دو دستخط سابق را تغییر دهند و مضمون هر دو را در یک دستخط بنویسند و نیز در دستخط که مجلس شورای اسلامی نوشته اند ، باید به این عبارت مجلس شورای ملی تبدیل شود» (۳۴).
سرانجام در تاریخ ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ ق. برابر با ۷ اکتبر ۱۹۰۶ میلادی، نخستین مجلس شورای ملی از دوره اول (قبل از آنکه توسط محمد علیشاه در ۱۳۲۶ ق. ۱۹۰۸ م به توپ بسته شود) با سخنرانی مظفرالدین شاه افتتاح گردید. گرانت داف گری ، کاردار سفارت انگلیس به لندن مینویسد : «در مملکتی در اوضاع کنونی ایران تشکیل پارلمان ملی به تصور نیاید. هر چند تردیدی نیست که مردم به نیروی خویش آگاهی یافته اند و مصمم گشته اند که خود را از شر ارباب ظلم برهانند » (۳۵).
نمایندگان شهرهای مختلف یکی پس از دیگری وارد تهران میشدند. مهمترین مسئله ی مجلس در آن سال تدوین و تنظیم قانون اساسی بود. ؛ «جلسات مجلس علنی و ورود همه آزاد بود. مردم نه فقط به عنوان تماشاچی در جلسات شرکت میکردند بلکه در مباحثات نیز دخالت میکردند و مسائلی را برای بحث در مجلس طرح مینمودند. گزارش جلسات مجلس در جرائد درج میگردید و در بازار به طور وسیعی درباره آن بحث و گفتگو میشد (…) مسائلی که در جلسات مجلس طرح و مورد مذاکره قرار میگرفت از روی نقشه و طبق دستور جلسه نبود ، بلکه مذاکرات به طور نامنظم و خود به خود صورت میگرفت. مباحثات اغلب اوقات وضع تند و خشونت آمیزی داشت و کار به مشاجره و مجادله نیز میکشید». (۳۶). در جلسات عمومی ای که انجام میگرفت و مردم در آن شرکت می کردند بحثها و گفتگوهایی و گاه نزاع و مجادلاتی بین جریان های روشنفکری و روحانیان صورت میگرفت که میشد جریان ستیز بر سر قدرت را به خوبی مشاهده کرد. . فریدون آدمیت از کشمکش علنیِ بین این دو جریان می نویسد: «علما بر آن بودند که تا حد امکان جلو ورود عنصر ترقیخواه را به مجلس ملی ببندند . در مقابل آن ، آزادیخواهان می خواستند قدرت ملایان را مهار کنند. طرح نظامنامه انتخابات که فراهم شد ، سید بهبهانی بر آن اعتراض نمود. در جلسه ای که از رجال و تجار و علما و افراد آزادیخواه متجدد تشکیل یافت (اوایل رحب ۱۳۲۴) اختلاف اصولی آشکار گردید.» (۳۷) . و یحیی دولت آبادی که خود در این خصوص شاهد تمامی وقایع بوده و بسیاری از آنها را با جزئیات کامل به ثبت رسانده ، مینویسد :
« بالجمله نظامنامه در مجلس مرکب از رجال و روحانیان و تجار خوانده میشود. و روحانیان به بعضی از مطالب آن اعتراض مینمایند و میخواهند نظامنامه را برده در آن نظر و تأمل نموده اصلاحات بنمایند کسانیکه ملتفت مطلب هستند راضی نشده نمیگذارند نظامنامه نزد آقایان بماند. آقایان هم به خیال می افتند به دستیاری بعضی از فرنگی مآبان نظامنامه انتخابی ترتیب بدهند ، قسمتهایی را که باید از نظامنامه های خارج بگیرند گرفته قسمتهای دینی و وطنی آنرا هم به طوریکه با مقاصد آنها وفق بدهد تنظیم نموده امضای آنرا به دولت تحمیل نمایند . از یک طرف درباریان مخالف از قبیل شعاع السلطنه پسر شاه و امیر بهادر جنگ و غیره نظامنامه آزادیخواهان را خوانده بر مشیرالملک اعتراض میکنند که چرا نظامنامه را به آنها نشان نداده ، در مجلسِ علماء و تجار و غیره قرائت نموده است . زیرا که آنها در نظر دارند نظامنامه به صورتی نوشته شود که عنوان سلطنت را تغییر ندهد و بالاخره آنها نیز در نظامنامه ی مزبور تصرفاتی کرده به میل خود چیزی مرتب میسازند . برای (…) مردم و قبولاندن نظامنامه خود ، آقا سید عبدالله [بهبهانی] را نزد شاه دعوت کرده ، او را راضی میکنند و خشنود برمیگردانند. نظامنامه تصرف شده را هم به او میدهند که به مردم ارائه داده و به همه بقبولاند. از اینطرف ، ملیّیون [انجمن ملی] و آزادیخواهان مخصوصاً آقا سید محمد طباطبایی از تنها رفتن آقا سید عبدالله به حضور شاه ، ظنین شده از او دلتنگ میگردند. خاصه که نظامنامه تصرف شده را هم همراه خود آورده است و به مردم ارائه میدهد. یکی دو روز مردم از آقای بهبهانی بینهایت بدگویی کرده ، [جلوی ] خانه او اجتماع مینمایند و او را مجبور میسازند از راه ناصوابی که میرود بازگشته با درباریان موافقت ننماید و وامیدارند شرحی به صدر اعظم بنویسد که ملت این نظامنامه را قبول نمیکنند. یعنی درباریانِ مخالف [نظامنامه] بدانند ، تنها راضی شدن من [سید عبدالله] کافی نیست و از این اقدام که نموده اند ، نتیجه گرفته نشده است. صدر اعظم جواب میدهد، حالا که مردم قبول نمیکنند هر طور خودشان میخواهند نوشته بفرستند تا امضاء شود. اینجا باز تجار به میان افتاده همان نظامنامه را که آزادیخواهان نوشته اند، با اندکی تغییر حاضر کرده روز جلسه عمومی خوانده می شود» (۳۸).
خلاصه ی طرح نظامنامه انتخاباتی در جلسه عمومی مرکب از رجال و اعیان و روحانیان ، تجار و کسبه و نمایندگان دولت در «مدرسه نظام» در حضور مردم خوانده میشد. در این جلسات عمومی که هفته ای دو بار تشکیل میشد، همه کس میتوانست شرکت کند و جالب تر اینکه همگی در آن حق سخن گفتن داشتند : «خلاصه مذاکرات در ملاء عام گفته میشود همه گوش میدهند و کسی هم بخواهد صحبتی بدارد مانع نمیشوند. و در واقع یک “مجلس آزاد ملی” است و هم در این جلسه نظامنامه ای که جمعی از فرنگی مآبان به اتفاق اولاد طباطبائی نوشته اند خوانده میشود و محل اعتنا واقع میگردد » (۳۹).
ادامه دارد …
منابع :
۲۴. ایوانف ، م. س؛ انقلاب مشروطیت ایران ،، ترجمه آذر تبریزی ، تهران ، ۱۳۵۷ ؛ ص ۱۶
۲۵. رایین اسماعیل رائین ، اسماعیل ؛ انجمن های سرّی در انقلاب مشروطیت ایران ؛ [بی جا]، چاپ دوم ، ناشر سازمان چاپ و انتشارات جاویدان ، ۲۵۳۵ شاهنشاهی، ص ۸۶
۲۶. لنین ، و. ای . مجموعه آثار ، جلد نوزدهم ، چاپ چهارم ، ص ۶۵ ـ ۶۶؛ نقل از ایوانف ، م. س؛ انقلاب مشروطیت ایران ، قسمتی از تاریخ ایران ؛ ص ۲۳.
۲۷. شریف کاشانی ، محمد مهدی . واقعات اتفاقیه در روزگار، جلد اول، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان ، چاپ اول ، تهران ، نشر تاریخ ایران ، ۱۳۶۲، ص ۸۵ ؛ به نقل از آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، ۱۳۸۷ ، ص ۱۵۰.
۲۸. محمد ناظم الاسلام کرمانی ، ص ۵۴۱ ؛ نقل از آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، ص ۱۵۰ .
۲۹. آدمیت ، فریدون ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، انتشارات پیام ، ۲۵۳۵ شاهنشاهی ، ص ۱۷۴، ۱۷۵.
۳۰. محمد ناظم الاسلام کرمانی ، ص ۵۵۲ ؛ نقل از آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، ص ۱۵۰.
۳۱. مهدی ملک زاده . تاریخ انقلاب مشروطیت ایران ، ج ۱، چاپ دوم ، تهران ، انتشارات علمی ، ۱۳۶۳، ص ۳۷۹ ؛ نقل از آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، ۱۳۸۷ ، ص ۱۵۱.
۳۲. . کسروی، احمد ، ص ۱۲۰ ؛ نقل از آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، ۱۳۷۸، ص۱۵۱.
۳۳. سید احمد تفرشی حسینی ، روزنامه اخبار مشروطیت و انقلاب ایران، به کوشش ایرج افشار ، تهران ، انتشارات امیر کبیر ، بهمن ۱۳۵۱ ، ص ۴۰ ؛ نقل از آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، ۱۳۷۸، ص ۱۵۱.
۳۴. محمد ناظم الاسلام کرمانی ، همان ، ص ۵۶۲ ؛ نقل از آجودانی ، لطف الله ؛ روشنفکران ایران در عصر مشروطیت ، نشر اختران ، ۱۳۷۸، ص ۱۵۱.
۳۵. اسناد انگلیس ، گرانت داف به گری ، ۱۳ اوت ۱۹۰۶ برابربا ۲۲ جمادی الثانی ۱۳۲۴، آدمیت ، فریدون ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، انتشارات پیام ، ۲۵۳۵ شاهنشاهی ، ص ۱۷۲.
۳۶. ایوانف ، م. س؛ انقلاب مشروطیت ایران ، ترجمه آذر تبریزی، تهران ، ۱۳۵۷ ؛ ص ۲۷.
۳۷. آدمیت ، فریدون ، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران ، انتشارات پیام ، ۲۵۳۵ شاهنشاهی ، ص ۱۷۴.
۳۸. دولت آبادی ، یحیی، حیات یحیی؛ تهران ، چاپ چهارم ، ۱۳۶۲ ، ج ۲ ، ص ۸۷، ۸۸ .
۳۹. دولت آبادی ، یحیی، حیات یحیی؛ تهران ، چاپ چهارم ، ۱۳۶۲ ، ج ۲ ، ص ۸۸.