نگاهی به یک مسئله اجتماعی – پزشکی در چارچوبی بینا رشته ای
سه شنبه، یکم آذر ۱۳۹۰ دومین جلسه ی پخش فیلم مستند و سخنرانی در سال تحصیلی ۹۰-۹۱، از مجموعه این جلسات که توسط «انسان شناسی و فرهنگ» و « گروه فرهنگ و جامعه انجمن جامعه شناسی ایران»، برگزار شد. در این جلسه دکتر شیرین احمدنیا (عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی و عضو هیات مدیره انجمن جامعه شناسی ایران) با موضوع “زندگی یک بیمار کلیوی” و دکتر ناصر فکوهی (عضو هیات علمی دانشگاه تهران و مدیر انسان شناسی و فرهنگ) درباره “نگاهی انسان شناختی به مفهوم بیماری و درد” سخنرانی کردند. هم چنین در این جلسه آزاده بیزارگیتی کارگردان فیلم نیز حضور داشت که توضیحاتی درمورد فیلم خود و فضا و شرایط ساخت آن داد.
نوشتههای مرتبط
«فرشته ای روی شانهی راست من!»
طرح، پژوهش و کارگردانی: آزاده بیزارگیتی، تصویر: بابک بهداد، تدوین: آزاده بیزارگیتی، دستیار: سعید قوامی، هماهنگی: مهین وثوقیان، از مجموعهی مستند ما تنها نیستیم، تهیه شده در امور اجرائی بیماریهای خاص، تهیه کننده: مرتضی ندایی، ۵۲ دقیقه، ۱۳۸۹.
مستند “فرشته ای روی شانه ی راست من!” ، به یکی از مشکلات عمده در جامعه ایران و در حوزه ی پزشکی می پردازد و با به تصویر کشیدن لحظه هایی از دست و پنجه نرم کردن یک دختر جوان با بیماری کلیوی خود، شرایطی از زندگی او به عنوان یک بیمار کلیوی را به نمایش میگذارد. این مستند که با روایت این فرد از زندگی خود در دوران بیماری و تا زمان دریافت یک کلیه برای بهبود پیش می رود، به خوبی و با نزدیک شدن به سوژه ی فیلم توانسته است بخش هایی از شرایط و زندگی بیماران کلیوی را با اشاره به ساختارهای جنسیتی، خانوادگی، اقتصادی، مذهبی و اجتماعی در جامعه ی ایران به تصویر در آورد که از این راه پنجره ای به مباحث گسترده تر این حوزه برای بررسی و بحث گشوده است.
بخش اول
سخنرانی دکتر شیرین احمدنیا؛
برای من به عنوان یک جامعه شناس، نکته ی جالب در کار خانم بیزار گیتی این بود که ایشان به عنوان یک سینماگر، بسیار خوب توانسته بودند ظرایف و دقایق زندگی انسانی در شرایط خاص بیماری را با نگاهی جامعه شناختی در فیلم شان منعکس کنند، کاری که ما در تحقیقات کیفی تلاش داریم که به آن دست یابیم.
تلاش من در این بحث این است که نگاهی جامعه شناختی به مسئله ی بیماران کلیوی در ایران داشته باشم. در اینجا من از منظر یک جامعه شناس پزشکی و سلامت هم به حوزه پزشکی و سلامت می پردازم و نیز ارتباطی با مسائل فرهنگی که بر پزشکی و سلامت تاثیرگذار هستند برقرار می کنم.
بسیاری از افراد گمان می کنند که مسئله ی بیماری و سلامت، صرفا به پزشکان مرتبط میشود، این در حالی است که در واقعیت، ما شاهد این هستیم که هم پزشکان وارد عرصه ی مسائل اجتماعی، اخلاقی و فرهنگی می شوند و هم جامعه شناسان ناچار هستند تا به مسائل فرهنگی بپردازند. به ویژه جامعه شناسانِ حوزه ی سلامت و پزشکی به مفاهیم “بیماری و سلامت”؛ اینکه افراد چگونه بیمار میشوند، درد را چگونه تجربه و احساس می کنند، پیامدهای روحی روانی بیماری در زندگی اجتماعی اشان چگونه خواهد بود و مسائل و تبعات عدیده ای از جمله انزوا، عدم برخورداری از فرصت های زندگی و به صورت کلی، به موضوعات حول مرگ و زندگی افراد می پردازند و نه تنها این موارد صرفا حیطه ی عملکرد وشناخت پزشکان نیست بلکه تمام این ها در یک بستر اجتماعی شکل می گیرند. جامعه شناسی پزشکی، تمام انواع درمان ها، و طبابت را مورد بحث قرار می دهد و قائل به این است که، عواملی چون مذهب، باورها، ارزش های مادی و غیرمادی و… نیز بر شرایط زندگی بیماران و بیمار شدن افراد دخیل است.
در این جا من تصویر مختصری از موضوع بیماری و بیماران کلیوی را بنابر بعضی آمار و ارقام ارائه می کنم. بیماری کلیوی، بیماری است که بسیاری از افراد در سراسر جهان به آن دچار می شوند و از بدو زمانی که به این بیماری دچار می شوند باید تحت درمان و مراقبت قرار بگیرند که در نهایت زمانی برای این بیماران فرا می رسد که متوجه می شویم “پیوند کلیه” تنها راه حل نجات این بیماران از بیماری اشان هست.
آمار و ارقامی که من توانستم به آن ها دست پیدا کنم به این صورت است:
۱۰ تا ۱۵ میلیون نفر در کشور ایران مبتلا به بیماری کلیه هستند، اما مشکل در این است که این بیماری در وجود آن ها خاموش است و حتی ممکن است خود بیماران از آن نامطلع باشند و حتی سال ها هیچگونه اقدامی در جهت درمان یا کنترل آن، صورت نداده باشند.
برخی از پزشکان ، همچون دکتر عقیقی (رئیس اداره پیوند بیماری های خاص وزارت بهداشت) نارسایی کلیه ای را بیماری ای معرفی کرده اند که بی سر و صدا پیشرفت میکند و افراد مبتلا به دیابت و بیماری های عروقی نیز در معرض خطرات بیماری کلیوی هستند. هم چنین ایشان اشاره کرده اند که استعمال دخانیات، مصرف نمک، مصرف غذاهای آماده و چاقی عوامل تشدید کننده ی این بیماری هستند. این سخنان یک پزشک است، که وقتی ما به زبان جامعه شناختی می خواهیم آنها را بازگو کنیم، میگوییم سبک زندگی، سبک تغذیه ی افراد که از آگاهی و معلومات و طبقه ی اجتماعی فرد متاثر است، رفتار بهداشتی، و ارزش های حاکم بر زندگی انسان ها است که ایشان را در معرض ابتلای بیشتر به این بیماری ها قرار می دهد.
در حال حاضر ۱۵ هزار بیمار دیالیزی در ایران وجود دارد که برای ادامه ی زندگی هفته ای سه بار باید دیالیز شوند و سالانه ۱۷ درصد به این گروه از بیماران افزوده می شود.
این بیماری نیز هم چون بیماری ایدز در شرایط “غفلت و نا آگاهی” افراد به رشد خود ادامه می دهد. یعنی جامعه و مسئولین جامعه در قبال آگاهی رسانی درست به افراد و حمایت از ایشان برای پیشگیری یا اقدام به موقع در جهت درمان ،سهیم و مسئولند.
نرخ مرگ و میر بیماران دیالیزی در کشورهای پیشرفته متفاوت است. آمارهایی که وجود دارد حکایت از آن دارد که در کشورهای پیشرفته بالای ۲۰ درصد از افراد دیالیز می شوند که دلیل این امر بالا بودن سن گیرندگان دیالیز در این کشورهاست که جمعیت سالمند، ویژگی ساختار جمعیتی شان است.
آنچه که ما به عنوان جامعه شناس به آن می پردازیم و از چند بعد می توانیم موضوع را مورد مطالعه قرار دهیم، یکی بعد آگاهی و اطلاعات فردی، جمعی و نهادی است. هرکدام از ما تا چه در معرض کسب اطلاعات درمورد این بیماری بوده ایم؟ ما به عنوان جامعه شناس می توانیم طبقه و ساختار اجتماعی افراد را موثر بر بهداشت آن ها و آگاهی و “رفتار بیماری”اشان بدانیم. “رفتار بیماری” نیز اصطلاح خاصی است که در جامعه شناسی پزشکی به کار می رود و به این معنا است که افراد در زمان درک اولین نشانه های بیماری چه عکس العملی نشان می دهند و چگونه با آن مقابله می کنند. بیماری کلیوی، مانند بسیاری از بیماری ها، از جمله بیماری هایی است که اگر رفتار بهداشتی درستی توسط فرد اتخاذ شده باشد و واکنش صحیحی نسبت به نشانه های اولیه بروز داده شود، این رفتارِ آگاهانه می تواند شرایط درمان بهتری را به وجود آورد که از درد فرد کاسته می شود و معالجه ی او سریع تر آغاز شود.
زنان و مردان در تمامی سنین، در فرهنگ ها و مذاهب گوناگون و خصوصیات متنوعی درگیر این بیماری می شوند، اما متاسفانه در کشوری همچون ایران اولین اتفاقی که برای افراد دچار به این بیماری می افتد سردرگمی است. سئوال من و تاکید من معطوف به نظام اطلاع رسانی بهداشتی گسترده و موثر در سطح جامعه است. افراد جامعه تا چه حد با بیماری آشنایی دارند؟ آیا حساسیت لازم در آن ها شکل گرفته یا خیر؟ در صورت بروز مشکل افراد از کجا و چه کسی باید یاری بطلبند و حمایت شوند تا دچار سردرگمی نشوند؟ آیا رسانه های همگانی ما در این باره خوب عمل کرده اند؟ و یا اینکه آیا کسب تمام این ها باید مبتنی بر تلاش های فردی و نظام نیافته باشد؟ افراد بیمار از سوی چه نهادی باید حمایت شوند؟ در کشورهای توسعه یافته، ساده ترین امکانات، کتابچه های آموزشی و آگاهی دهنده ای است که در سطح محلات شهری و کلینیک ها و مراکز بهداشتی تهیه شده و از طریق آن ها اطلاع رسانی می شود.
در جامعه ای هم چون جامعه ی ایران، همان طور که در فیلم نیز مشاهده می کنیم، اعضای بدن ابزار کسب درآمد شده اند و عامل اقتصادی بر سلامت اعضای بدن تاثیرگذار است. این امر در موارد دیگری هم چون “رحم اجاره ای” نیز قابل مشاهده است؛ زنانی که رحم خود را در اختیار افراد نابارور میگذارند تا از آن طریق به دلیل فقری که درگیر آن اند، درآمد کسب کنند. مسئله ی نیاز مالی افراد برای تامین سلامتشان را در این فیلم نیز به خوبی می توانیم ببینیم؛ افراد برای دریافت کلیه نیازمند دریافت کمک مالی اند و کمک دهنده افراد خیّری از خود جامعه و در قالب تامین کننده های فردی هستند. سئوالی که پیش می آید مسئولیت در قبال تامین نیازهای مالی افراد برای بهبودی و درمانشان است، که چه کسی را باید عهده دار آن بدانیم؟ : نهادهای دولتی؟ نهادهای غیردولتی؟ یا افراد خیّر؟ که با توجه به نام این فیلم به دنبال فرشته ای باشیم برای نجات جان انسان ها!
اما بعد دیگری که افراد جامعه تحت تاثیر آن قرار می گیرند، بعد “حمایت اجتماعی” است، که یکی از مباحث عمده در تجربه ی دردهای بیماری است. در مورد وخیم ترین سرطان ها نیز، مطالعات نشان داده اند که ابراز همدلی و پشتیبانی در شرایط بیماری بسیار ارزشمند و در جهت درمان موثر است. یکی از صحنه های جالب این فیلم، که به بعد حمایتی نیز ارتباط دارد، صحنه ای است که بیمار در حال صحبت با برادر خویش است و انتظار او برای حمایت خانواده اش که برآورده نشده است و در کنار فرد خیّری است که جای خانواده، دولت و دیگر نهاد های اقتصادی و اجتماعی را برای او پر می کند.
مسئله ی دیگری که از منظر جامعه شناسی اهمیت می یابد، مسئله ی ” انگ بیماری” و “طرد اجتماعی” است که در بیماری های مختلف متفاوت است. کسانی که “انگ” به آن ها خورده می شود، به نوعی از دیگران متمایز می شوند، به شدت آسیب پذیر هستند و متاسفانه افراد عادی جامعه نیز آگاهی های لازم را برای چگونگی برقراری ارتباط مناسب و حمایت از بیماران به شکل مطلوب برای کاستن از فاصله های تحمیلی و کاستن از رنج مبتلایان که از محبت جامعه نیز محروم می شوند، ندارند. این گونه نا ملایمات، تبعات اجتماعی سنگینی دارند. بیماری افراد بیمار هر چه بیشتر در کالبد ظاهری اشان نمایان شود بیشتر سبب طرد آن ها، انزوای بیماران، و اعمال تبعیض از سوی دیگران خواهد شد. متاسفانه هر چقدر میزان ناهمگونی و ناهمرنگی با دیگران بیشتر باشد، بیشتر سبب بروز رفتارهای ناخوشایند از جانب افراد جامعه با بیماران خواهد شد.
بخش دوم
سخنرانی ناصر فکوهی انسان شناسی مبحث بدن و پزشکی
جا دارد که من در ابتدا از خانم بیزارگیتی برای ساختن فیلم خوبشان تشکر کنم. چرا که موضوع این فیلم که یکی از “بیماریهای خاص” بود، موضوع سختی است. از نظر من تجربه ای که کارگردان برای ساخت این فیلم داشته، تجربه ی بسیار مفیدی خصوصا برای پژوهشگران جوان می تواند باشد، که در شرایط حاد چگونه باید به افراد نزدیک شد و کار را پیش برد. این ، فیلمی است که نه دچار نوعی احساس گرایی شده و نه تیپی از خوش بینی بیهوده را ارائه میدهد. این که فیلمی بتواند این تعادل را در موضوعی تا این حد حساس برقرار کند یکی از مهارت هایی است که کمتر دیده می شود. این نکتهی مهم را در این فیلم می شود دید که می توان یک نگاه خنثی و در عین حال بدون بی رحمی و عاری از احساس داشت. و البته منظور از نگاه خنثی، نگاهی بی تفاوت نیست. از نظر من حسن بزرگ فیلم، این است که نگاه آن نگاهی بی تفاوت نیست و در آن همبستگی انسانی وجود دارد اما نگاهی سوءاستفاده کننده در آن وجود ندارد؛ چرا که با استفاده از دوربین به راحتی می توان بسیاری از موضوعات دیگری را که حتی به اندازه ی این موضوع نیز دردناک و مسئله دار نیستند دراماتیزه کرد.
در اینجا من نیز تلاش خواهم کرد چارچوب هایی را درمورد موضوع بیمارن کلیوی در صحبت های خود ارائه دهم. در ابتدا باید به این نکته اشاره کنم که بحث بیماری، مرگ و درد حداقل در انسان شناسی سه بحث متفاوت هستند که به انسان شناسی پزشکی نیز ارتباط می یابند و همگی در حوزهی بدن قرار می گیرند. اگر ما بخواهیم به بعد کلان این موضوع نگاه کنیم توجه امان را باید به رابطه ی بدن و روح، و تقابل یا پیوسناری بودن آنها، که یک بحث قدیمی در حوزه ی بدن است، معطوف کنیم. درمورد انسان شناسی نیز، ابتدا جامعه شناسی بدن این مبحث را آغاز کرده است و دو حوزه ای که امروزه بسیار قابل بحث هستند، «درد» و «قاچاق اندام های انسانی» است.
درد: به طور کلی این بحث که اموری هم چون “مرگ”، “بیماری های ناعلاج” و مسائل دیگری که جزئی از طبیعت هستند وجود دارد که ما نمیتوانیم آن ها را نپذیریم امروزه بحثی شناخته شده و مطرح است. اما در حال حاضر نوعی اجماع بر سر مشروعیت اخلاقی عدم پذیرش درد وجود دارد؛ مبارزه با درد مبارزه ای است که انسان شناسان و فرهنگ شناسان از آن دفاع می کنند، به این دلیل که “درد” امری است که “انسانیت” را، در عقلانیت، در فرهنگ و در دستاوردهای مثبت آن از بین می برد. در مطالعاتی که به صورت خاص بر روی “درد” انجام شده، نشان داده می شود فردی که دردهای سختی می کشد انسانیت خود را در زمانی که درد می کشد از دست می دهد. دردهای شدید دردهایی است که در زمان وقوع سیستم “اندیشه” را از کار می اندازد و “شخصیت” را از بین می برد. در لحظه ای که درد شدیدی بر بدن فرد وجود دارد، تنها چیزی که او به آن می اندیشد متوقف کردن درد، ولو به قیمت توقف حیات است. به طور کلی دردهای شدید به صورت مقطعی سیستم روانی را از کار می اندازند و هویت را نابود می کنند.
قاچاق اندام های انسانی: بحث دیگری است که امروزه اجماعی برای مبارزه با آن وجود دارد و یکی از شاخه های بزرگ مافیای جهانی است، بحث قاچاق اندامهای انسانی است که بخشی از آن “توریسم پزشکی” است که در میان بسیاری از افراد به این مسئله به صورتی امری «زیبا شده» مثلا در قالب آنچه “توریسم پزشکی” نام گرفته یاد می کنند، در حالی که نباید فراموش کرد در واقع در پشت این «امر زیبا» یک سیستم مافیایی و هیولاوار وجود دارد که همان “تجارت اندام های انسانی” است. “کلیه” ، “قلب” و “قر نیه” از اندام هایی هستند که بسیار مورد تجارت واقع می شوند. کشورهای فقیر محل عمده ی انجام تجارت اندام های انسانی هستند. “آمریکای لاتین” ، “هندوستان” ، “پاکستان” ، “چین” ، “روسیه” و … از کشورهایی هستند که این تجارت به شکل زیادی در آن ها صورت می گیرد.
کاری که مراکزی همچون NGOها و موسسات خیریه انجام میدهند؛ تشویق اهدای اعضاء بدن، تقویت “بازسازی بافت های انسانی” به صورت جزئی و برای بازسازی اندام ها و افشا کردن مسئلهی “توریسم پزشکی” است.
اما در مورد کشور ایران باید گفت که پزشکی ما دچار یک انحراف شده و در حال حرکت به سمت یک سیستم نئولیبرالی وحشتناک است که پیش از این در کشورهای دیگر پاسخ خود را داده و به مسائل و تبعات ناگواری کشیده شده است. مثال این تبعات را می توان در فیلم «سیکو» ساخته ی مایکل مور دید که نشان می دهد تبعات نئولیبرالی در کشوری هم چون آمریکا چه خواهد بود. اما، این موضوع که در چنین فیلمی و در کشوری با دویست سال سابقهی دموکراسی و نهادهای کاملا پیشرفته نشان داده می شود با همین موضوع در کشوری همچون ایران که سابقه ی دموکراسی در آن محدود است و انسجام نهادینه ندارد و برعکس سابقه ی فساد و استبداد دارد، بسیار متفاوت است چرا که در چنین کشوری نئولیبرالی یک جهنم واقعی ایجاد خواهد کرد. بنابراین نئولیبرالیسم در سیستم پزشکی بدل به فاجعه خواهد شد و مبادلات کلیه در ایران نیز حاصل وقوع نئولیبرالی در پزشکی ایران است.
::
بخش سوم
جلسه ی پرسش و پاسخ؛
سئوال: اگر از یک زاویه ی محدود به این موضوع نگاه کنیم، از نظر شما چه مشکل و آسیبی در این سیستم که افراد نیازمند به کلیه و پول با یکدیگر معامله کنند وجود دارد؟ و چرا دولت باید مانع از وقوع چنین امری در جامعه شود؟
پاسخ – آزاده بیزارگیتی: رها شدن از “رنج” هدف اکثر ما انسان هاست. اما در نهایت به گمان من اگر دولتی وجود داشته باشد که سامان دهی اجتماعی ای را ترتیب دهد، دیگر انتظاری برای به دست آوردن یک کلیه از جانب فردی که از سر ناچاری و ناخواسته کلیه ی خود را می فروشد نخواهیم داشت. نا به سامانی در چنین موضوعی شرایط وخیم تری را در زندگی ما به وجود خواهد آورد و این تصور که به راحتی فردی از یک رنج رهایی پیدا کند و دیگری به سامان برسد، اشتباه است. به این دلیل که وقتی یک فرد تنها یک کلیه دارد بیشتر در معرض بیماری خواهد بود و آن هم در شرایطی که فرد دارای یک پایگاه اقتصادی پایین باشد احتمال مراقبت از خود برای بیمار نشدن نیز پایین خواهد آمد و این مشکلات به صورتی زنجیر وار در جامعه ادامه خواهد یافت و این که در ایران و برخی کشورهای دیگر افراد زنده بتوانند کلیه ی خود را به فروش برسانند یک آسیب است.
پاسخ – ناصر فکوهی: گفتمان پزشکی، هم چون توریسم پزشکی، همه چیز را دراین مورد نمی گوید. از نظر من دلیلی که موجب می شود شما این سئوال را مطرح کنید این است که کل اطلاعات داده نمی شود. مطالعات علمی انجام شده بر روی دهندگان کلیه نشان دهنده ی این است که اکثریت این افراد دچار مشکل سلامتی خواهند شد. برای مثال در توریسم پزشکی هیچ گاه این روند که برای پیوند کلیه به یک فرد در کشوری همچون هند یک بچه در آن کشور کشته می شود تا کلیه ی او را به این فرد بدهند، برای او گفته نمی شود، بلکه چیزی که به او گفته می شود این است که شما یک هفته در هند و در یک جای مناسب یک سفر تفریحی و پزشکی خواهید داشت! به این دلیل که نباید اجازه داد که فرد با تصور کشته شدن یک بچه برای نجات جان خودش زندگی کند؛ چرا که تمام سیستم “زیبا سازی” ای که از ماجرای پزشکی می شود موجب می شود که افراد اشکالی در سیستمی هم چون فروش و خرید کلیه نبینند.
سئوال: با توجه به این که در سال های پیش خرید و فروش اعضاء بدن از نظر دولت یک معضل به شمار می آمد و منع می شد، آیا چه اتفاقی رخ داده است که در نوعی چرخش گفتمانی ،گفتمان پزشکی به صورتی زیبا و قدرتمند وارد شد و در جامعه جای گرفت؟ به صورتی که گویا توان مقابله با این گفتمان وجود ندارد؟
پاسخ – شیرین احمدنیا: از نظر من چرخش گفتمانی در این امر در جامعه ی ما امری عادی است؛ چرا که این دست تغییرات و چرخش ها تا کنون در ایران زیاد اتفاق افتاده است.
پاسخ- آزاده بیزارگیتی: من نیز چرخش منحطی که شما به آن اشاره می کنید را رخداد خوبی نمی دانم. من فکر می کنم هنگامی که در یک جامعه همه چیز ابزاری می شود، “تن” نیز بدل به یک کالا می شود، کالایی که طبقه ی فقیر جامعه می تواند از آن کسب پول کند و هنگامی که اخلاق به زیر سئوال می رود هیچ کس به فکر فردی که از سر ناچاری کلیه ی خود را می فروشد نیست.
پاسخ – ناصر فکوهی: نکته ای را در فیلم نیز اشاره کردیم که بسیار جالب بود، آن هم صحبتی بود که خانم رضایی در فیلم گفت و آن تفاوتی بود که میان فروش یک چشم و فروش یک کلیه وجود دارد. افراد حاضر نخواهند شد که به راحتی قرنیه ی چشم خود را به فروش برسانند، به این دلیل که از بین بردن یکی از اعضای “چهره” از مرگ بدتر است؛ در واقع، فردی که این کار را انجام دهد باید خود را به نوعی از مرگی که امتداد دارد محکوم کند، چرا که به از بین رفتن “هویت” خود با انجام این کار دست زده است. بنابراین در پاسخ به سئوال شما، از نظر من، گفتمان پزشکی با انحراف نئولیبرالی ای که یافته، سبب انحراف نگرش افراد نسبت به اعضاء بدن خود شده است؛ افراد نبود یک کلیه در بدن خود را امر زیاد مهمی تلقی نمی کنند.
سئوال: آیا می توان با توجه به مباحث فرابخشی و با مطالبه ی بهبود وضعیت از طریق مسئولان و سیاست گذاران در قالب هایی چون “اتوماتیزه بودن اهداء اعضا” امیدوار بود که شرایط بهتری را شاهد باشیم؟
پاسخ – شیرین احمدنیا: در جامعه ای چون جامعه ی ما هر اتفاقی که رخ می دهد تحمل و فشار آن بر مردم و بر روی NGO ها است، چرا که NGO ها در حال حاضر به نوعی خلاء دولت را پر می کنند و ما نیز به عنوان یک جامعه شناس از امکانات نهادی و شخصی خودمان در پی تحول رویه ها هستیم. اما این که تا چه حد در چنین شرایطی که به پزشکی شدن هر چه بیشتر جامعه منجر شده است می توان به تغییر وضعیت امیدوار بود مشخص نیست، چرا که تغییر این شرایط منفعت بسیاری افراد را در خطر می اندازد.
پاسخ – ناصر فکوهی: از نظر من این مطالبه و اتوماتیزه بودن اهداء اعضاء امر بسیار خوبی است. اما نکاتی که باید به آن توجه کرد و نسبت به آن هشدار داد، نکاتی است که باید بتوان حتما آن ها را بیان کرد. یکی از این نکات مسئله ی ” دزدی اعضا و اندام های انسانی” است که یکی از موارد حاد در پزشکی است.
سئوال: راه حل خروج از این بن بست و شرایطی نا مطلوبی که در پزشکی ایران وجود دارد چیست؟ و چه پیشنهاد جامعه شناختی ای می توان برای این شرایط داد؟
پاسخ – ناصر فکوهی: این مشکل نه پیشنهادی جامعه شناختی، که پیشنهادی اخلاقی دارد. دلیل اصلی از نظر من سقوط اخلاقی جامعه ی ایران است و بیرون آمدن از این سقوط اخلاقی نه به عهده ی جامعه شناسان که مسئولیت فردی و گروهی افراد جامعه است. سقوط اخلاقی امری نیست که بتوان با ابلاغیه و دستور عمل آن را مهار کرد. من بالشخصه به این امر که این اتفاق شدنی است معتقد هستم، چرا که می توان تجربه ی مشابه را در کشور همسایه امان ترکیه ببینیم و تلاش بسیاری از افرادی که در زمینه های مختلف تلاش می کنند سبب شده است که بسیاری از موارد در جامعه ی ایران بهبود یابد.
پاسخ – شیرین احمدنیا: بحثی که من باید در اینجا اضافه کنم، “شفافیت” در مورد عملکرد پزشکان است و این که افراد جامعه بتوانند در تصمیم گیری سهم داشته باشند.
نتیجه گیری:
آزاده بیزارگیتی: هنگامی که کار ساخت این فیلم به من پیشنهاد شد، در ابتدا موضوع برایم جذاب نبود اما پس از ورود به کار اولین تلاشم این بود که چطور می توانم به لایه های عمیق تر جامعه نزدیک شوم و همین امر سبب جذابیت موضوع برای من شد، چرا که گمان می کردم که می توانم در این زمینه تاثیرگذار باشم.
::
صفحات مرتبط در انسان شناسی و فرهنگ:
دوربینی فرشته وار! : نگاهی به فیلم »فرشته ای روی شانه ی راست من!» اثر آزاده بیزارگیتی
تگاهی به وضعیت بیماران کلیوی در ایران : شاور پوینت شیرین احمد نیا