عکس: حامد کلجهای/ آلودگی هوای تهران نه فقط یک مسئله زیست محیطی که مسئله ای بسیار چند بعدی و پیچیده و البته در نهایت قابل حلی است که این روزها، لحظه های عمر و سلامتی شهروندان این کلان شهر را به شدت تحت تأثیر خود قرار می دهد. اگر گشتی در خبرهای مربوط به آلودگی هوا در هفته اخیر داشته باشیم می بینیم که آلودگی اخیر تنها به شهر تهران و وزارت آموزش و پرورش محدود نشده و دامن گیر شهرهای بزرگ و صنعتی ایران مانند تبریز نیز شده است. در این میان اخبار دیگر از اضافه شدن یک شیفت کاری به بخش غسالخانه بهشت زهرا در پی افزایش آمار مرگ و میر در این شهر حکایت می کنند و گشتی دیگر در اخبار نشان می دهد که گروه هایی مانند سازمان حفاظت محیط زیست و شهرداری می خواهند با تشکیل جلسات مختلف سعی کنند این بحران را به گونه ای مدیریت کنند. و باز اگر هم چنان اخبار را پیگیری کنیم باز هم به چنین وضعیت مشابهی می رسیم. اما نکته این جاست که در این وضعیت هم ما با بحرانی مواجهیم که مانند بیشتر مسائل و بحران های گذشته به شکلی موقت با آن ها برخورد می کنیم و اقدامات دست اندرکاران نیز به شکلی است که شکلی مسکن و التیام آور و نه درمان کننده دارد.
از سوی دیگر بسیاری از این اقدامات در مجموع اثری در کاهش آلودگی ندارد. برای مثال در شهری مانند تهران که اکنون نرخ زنان شاغل آن در مقایسه با شهرهای دیگر بالاتر است، تعطیلی مدارس نه تنها کمکی به کاهش سفرهای درون شهری نمی کند بلکه دردسری برای والدین شاغل دارای فرزند می شود که کودک خود را نزد آشنایان گذاشته تا با خیال راحت به محل کار خود بروند و این مسئله خود نوعی سفر درون شهری محسوب می شود. از سوی دیگر تعطیل نشدن و در معرض آلودگی ماندن کودکانی که هیچ سهمی در پیدایش آلودگی مخرب هوای این شهر نداشته اند نیز بیشتر مسئله ای اخلاقی است که جامعه باید دست به انتخاب بزند. اما در مورد آلودگی اخیر باید گفت وضعیت به گونه ایست که حتی هوای خانه ها هم نه تنها در مناطق مرکزی که در بیشتر مناطق تهران آلوده است و ماندن کودکان در خانه شاید بتواند در کاهش آلودگی مؤثر باشد ولی آنان را از خطرات جسمی ناشی آلودگی مصون نمی کند. به این ترتیب وضعیت تهران نه فقط امروز بحرانی است بلکه دامنه این بحران نسلهای آتی را هم درگیر خود کرده و از این طریق به مسئله ای نسلی بدل شده است. چرا که شرایط کنونی تهران گویای آن است که ظاهراً نسل های دیگر نیز باید وارث این شرایط مخرب و کشنده باشند. به نظر می رسد حل این بحران با مجموع راه حل هایی که نهادهای مرتبط ارائه کرده اند، نه تنها نتوانسته است مسئله را از بین ببرد بلکه مشکلی بر مشکلات قبلی افزوده است.
نوشتههای مرتبط
در این میان یک پرسش اساسی آن است که مجموع شرایط کلی حاکم بر شهرهایی که در این سری آلودگی هوا، شرایط بحرانی را متحمل شدند، چیست؟ پاسخ به چنین پرسشی گویای وضعیت فعلی و روشن کننده شرایطی است که می تواند ما را در فهم بهتر این بحران کمک کند: این آلودگی در شهرهایی به وقوع پیوست که عموماً جز کلان شهرهای کشور و البته شهرهای صنعتی ما بوده اند. به این ترتیب گام دیگری باید جلو رفت و این پرسش را مطرح کرد که چرا مسئله صنعتی شدن و توسعه در کشور ما -که از روند آغازین توسعه و صنعتی شدن کشور ما روزگار زیادی نگذشته و ما یک کشور صد در صد صنعتی و توسعه یافته هم محسوب نمی شویم- تبعات زیست محیطی فاجعه بار داشته است؟ و در مجموع چرا ما تصور می کنیم که اگر کشور را صنعتی کنیم لزوماً شرایط بهتری را تجربه خواهیم کرد و به شاخص های رفاه هر چه بیشتر نزدیک خواهیم شد؟پاسخ به این پرسش ها روشن است زیرا مسئله توسعه و صنعتی شدن را نیز مانند سایر مسائل اجتماعی صد سال اخیر به لحاظ تاریخی سعی کرده ایم به گونه ای یکسان پیاده سازی کنیم. یعنی شرایط را به گونه ای پیش ببریم که تک بعدی، یک جانبه و در مجموع بدون توجه به اثرات اجتماعی، فرهنگی، روانی، جسمی سوء آن باشند. این چیزی است که در توسعه اتفاق افتاده است: از فعالیت های عمرانی مانند فولادسازی و سدسازی، تا پیشرفت های پزشکی و توسعه دانشگاه ها و علم. تقریباً می توان گفت هر جا صحبت از توسعه باشد، باید ردپای اثرات منفی و حتی فاجعه بار آن را هم مشاهده کرد که به زودی و به شکلی مستقیم یا غیرمستقیم خود را می نمایاند. البته شاید این نگاه نوعی منفی نگری افراطی به شرایط اجتماعی کنونی کشور باشد، ولی واقعیت این است که بحران های کنونی حاصل نوعی تقلیل گرایی، سطحی نگری، شتاب زدگی و حذف نگاه چند بعدی و عدم توانایی در تحلیل مسائل پیچیده و چندگانه و تنها اکتفا به نگاه مهندسی به ویژه در شکل توجیه اقتصادی است. برای نمونه اگر به تاریخ توسعه در کشوری مانند آلمان که جز توسعه یافته ترین کشورهای دنیاست نگاهی بیندازیم متوجه می شویم که چنین کشوری میراثی که حاصل تخریب کامل و با خاک یکسان شده از جنگ جهانی بود را در فاصله ای چند دهه ای به کشوری با شاخص های رفاهی بالا بدل کرده، بدون آن که لزوماً با تبعات اجتماعی منفی در شکل های بحرانی و غیرقابل مدیریت مواجه شده باشد. به گونه ای که به عنوان یکی از مقصدهای اصلی آوارگان اخیر سوری است. الیته این که قرار است چه حوادثی در انتظار این آوارگان باشد، مسئله ای جداست و امری است که برخوردهای آتی جامعه آلمان با مسئله پناهندگی و آوارگی در آینده های نه چندان دور نشان خواهد داد، ولی همین که این آوارگان کشوری مانند آلمان را به کشور خود ترجیح داده اند، بیش از هر چیز گویای وضعیتی برساخته ذهنی این مهاجران از مدت ها قبل از وقوع حوادث اخیر است که اروپا وکشور آلمان را به مراتب مرفه تر از کشور خود می بینند.
با وصف این باید گفت مسئولیت مدیریت و حل بحران کنونی آلودگی هوای تهران و شهرهای صنعتی در شرایط فعلی تنها به دوش سازمان های فعال محیط زیست اعم از دولتی و غیر دولتی نیست. چرا که فعالیت هایی مانند آگاه سازی جامعه، ارائه استانداردهای زیست محیطی برای حمل و نقل، ساخت و ساز کارخانه جات و منازل مسکونی و دیگر امور توسعه ای و غیرتوسعه ای در این سازمان ها در بهترین و ایده آل ترین شرایط می توانند مسکنی برای وضعیت فعلی باشند، ولی از آن جا که چنین نهادهایی نقش عمده واصلی شان در پیدایش این فاجعه کمرنگ بوده، باید مسئله را در جای دیگری جستجو کرد. البته این یادداشت قصد کمرنگ کردن مسئولیت این دست نهادها را در مدیریت بحران کنونی ندارد ولی باید توجه داشت که سازمان محیط زیست و کلیه نهادی وابسته و شبیه آن، تنها متولی این همه آلودگی و مشکلات زیست محیطی نیست و بدیهی است تنها مسئول حل این بحران هم نباشد. به نظر می رسد راه حل این بحران در تمرین برای داشتن نگاه چندجانبه و پرهیز از سطحی نگری و تقلیل گرایی و بازنگری تاریخی است و باید دانست که چشم انداز توسعه و رفاه بدون داشتن این نوع همه جانبه نگری اتفاق نخواهد افتاد و محیط زیست نیز به عنوان یکی از ضعیف ترین و بی دفاع ترین قربانیان از تبعات مخرب این نوع توسعه، از این وضعیت تخریب کننده به دور نخواهد بود.