دایره المعارف استنفورد برگردان فاطمه سیارپور
با انتشار کتاب «جنس دوم» سیمون دوبوار نظریهپرداز فمینیستی درباره ارتباط بدن و خود، [بدن] محوریت یافت. دوبوار با همکاری سایر پدیدارشناسان به ویژه مرلوپونتی و البته سارتر، تصدیق میکند که “حضور در جهان به شدت بر یک بدن دلالت دارد که بیش از هرچیز هستیای مادی در جهان و نقطه نظر او به جهان است…
نوشتههای مرتبط
جنس دوم
با انتشار کتاب «جنس دوم» سیمون دوبوار نظریهپرداز فمینیستی درباره ارتباط بدن و خود، [بدن] محوریت یافت. دوبوار با همکاری سایر پدیدارشناسان به ویژه مرلوپونتی و البته سارتر، تصدیق میکند که “حضور در جهان به شدت بر یک بدن دلالت دارد که بیش از هرچیز هستیای مادی در جهان و نقطه نظر او به جهان است”(دوبوار ۳۹). محور روایت او آن است که چنین هستی بدنیای و نقطه نظری که ارائه میدهد، در زندگی زنان و مردان متفاوت است. نگرش دوبوار به تجسم موضوعی برای جدالهای بیشتر فمینیستهای بعدی شد. با وجود این، روایت وی هنوز نقطه آغازی برای کارهای معاصر بر ارتباط میان بدنها و خودهاست و اخیراً به عنوان روایتی پیچیده و غیرقابل تقلیل از رودررویی با اشکال مادی و فرهنگی خودهای تجسمیافته ما مورد بازنگری واقع شده است(نگ مدخل سیمون دوبوار، گاتنز ۲۰۰۳، کراکس ۲۰۱۰).
۲-۱ اطلاعات زیستشناختی
نخستین فصل کتاب جنس دوم دوبوار اطلاعاتی زیستشناختی را مرور میکند. اما وی در این زمینه یک هشدار نیز میدهد. نباید چنین دادههایی مشخصکننده قطعی ویژگیهای فردی یا اجتماعی در نظر گرفته شود. با این هشدار وی به توصیف چیزی ادامه میدهد که بر ویژگیهای زیستشناختی زنان به شکل حیوان یا ارگانیسم تأکید میشود و علاوه بر تفاوت در نقش باروری، شامل این ادعاهاست که “زن از مرد ضعیفتر است، او عضلات ضعیفتری دارد، … و چیزهای سبک را میتواند بلند کند”(۶۶). او میگوید چنین “واقعیتها”یی اعتراف میکنند که “در خودشان (مانند این واقعیتها) معنایی ندارند”(۶۶). زیرا “این فقط دیدگاه انسانی است که زنان و مردان را در گونه خویش مقایسه میکند” و از این دیدگاه “وقایع مربوط به علوم طبیعی … را معنادار میکند، [اما] این معنا … به همه زمینهها بستگی دارد”(۶۶). بنابراین برای مثال در ارتباط تحمیل مسئولیت بر زنان به خاطر کارکرد باروریاش … جامعه به تنهایی حکم میکند”(۶۷).
چنین اظهاراتی باعث شد که دوبوار به عنوان بنیانگزار به دوگانگی جنس/جنسیت توجه کند، که محور اساسی نظریه فمینیستی در دهه ۱۹۷۰ شد. (نگ به مدخل دیدگاه فمینیستی بر جنس و جنسیت). نمونه پذیرفته شده از جنس از خلال زیستشناسی در نظر گرفته شد و جنسیت به عنوان مفهومی اجتماعی به زیستشناسی گره خورده و به لحاظ تاریخی و اجتماعی گوناگون و قابل تغییر است. در این زمینه جمله مشهور دوبوار که مدعی است “انسان زن به دنیا نمیآید بلکه زن میشود” (۲۹۵) پیوسته نقل قول شده است. با این حال موقعیت خود دوبوار نقشه سرراست مسیر این تمایز جنس/جنسیت نیست(گاتنز ۲۰۰۳، سندفورد ۱۹۹۹). برای او دادههای زیستشناختی، واقعیتهایی را پیشنهاد میکنند، که فاقد ثباتی هستند که بعداً روایت میکند که برخی اوقات ؟؟؟؟؟؟ او نشان میدهد که خودش از مسیری که اسطورهها و استعارههای فرهنگی، داستانهای زیستشناختی را متأثر میسازند، تا جایی که وی آن را پیشنهاد میدهد.در اشاره به نفوذ ایدئولوژیک روایتهای اسپرم فعال و تخم منفعل (۴۴) او چیزی را پیشبینی میکند که بعدها نویسندگانی مانند امیلی مارتین بر آن کار کرد. علاوه بر این، او نشان میدهد آگاهی دائم از فرصتهایی که دادههای علم زیستشناختی در اختیار ما میگذارد،[ بر این موارد] تأکید دارد که جایگزینی تولید مثل با جنس مخالف در قلمروی طبیعی حیات ، دوجنسیتی بودن گونه انسانی و سایر حیوانات و توجه قلمروی حیوانات به مراقبت از تخم و نوزاد که توسط حیوانات نر و ماده انجام میشود. نتیجه آن است که حتی زیستشناسی تفاوت جنسی نیز از پیش تعیین شده نیست. “تنها از این طریق هستی است که حقایق آشکار میشوند … و هیچ چیز به این بستگی ندارد که چنین بدنی این یا آن ساختار ویژه را دارد … تداوم این گونهها مستلزم تفاوتهای جنسی نیست … در حالی که این حقیقت باقیست که یک ذهن بدون بدن و یک انسان فناناپذیر هر دو به سختی امکان دارند … ما میتوانیم یک جامعه بکرزا یا دوجنسیتی را تصور کنیم”(۳۹۰ ، تأکید من). به عبارت دیگر، معنا و اهمیتی که ما به ماده میدهیم مادیت را آزادانه شناور نمیکند. شیوهای که بدن به وسیله ما زیسته میشود دادههایی را اصلاح میکند که زیستشناسی تلاشهای متنوعی برای به دام انداختن آن کرده است، حقایق تولید مثل، قاعدگی، یائسگی، … به هر حال برای دوبوار ضروری بود که شناخته شوند، اینجا و اکنون، تفاوتهای میان بدنهای زنانه و مردانه ” بدنبودگی ابزار فهم ما از جهان است، جهان به نظر میرسد چیزی بسیار متفاوت است زمانی که در یک روش یا شیوهای دیگر فهمیده میشود(۶۵).
۲-۲ زیستن با بدن زنانه
در فصول بعدی دوبوار یک نگرش پدیدارشناسانه از بدن زیسته از خلال صحنههای مختلف زندگی زنان ارائه میدهد. در این جا او صراحتاً پیشنهاد میکند روایتهایش به عنوان توصیفی از تجربه زیسته از وضعیت بدن هستند. در کودکی بدن در دختران جوان با شیوهای متفاوت نسبت به پسران جوان تجربه میشود. پسران تشویق میشوند که از درختها بالا رفته و بازیهای خشن انجام دهند. دختران تشویق میشوند که مانند یک عروسک رفتار کنند، “یک شیء منفعل … یک شیء بیحرکت”(۳۰۶)، و میآموزد که نیاز به خشنودکردن دیگران دارد. این جا شروع مسیری است که زنان بدنهایشان را براساس نگاه دیگری تجربه میکنند، چیزهایی که منشأیی در آناتومی او ندارد اما در “آموزش و پرورش و محیط اطراف او دارد”(۳۰۷). نتیجه زندگی یک بدن به مثابه موضوعی بر اساس نگاه دیگران یک ممنوعیت جهانی است و حرکات خودانگیخته وی ممنوع میشود، “سرزندگی … مهار میشود”(۳۲۳). روایت دوبوار از شیوهای که زنان بدنهایشان را تجربه میکنند، شیوهای ؟؟؟ است، درونیشدن نگاه دیگران و تولید بدنهای خود به مثابه موضوعی برای دیگری، یکی از مهمترین سهمهای وی در پدیدارشناسی تجسم زنانه است و کار فمینیستهای بعدی مانند بارتکی و ماریون یانگ را تحت تأثیر قرار داد(پایین را ببینید).
دوبوار شیوهای را توصیف میکند که دختری که به سن بلوغ وارد شده بدنش منبعی برای وحشت و شرم میشود. “رشد مو در زیربغل وی او را به یک نوع حیوان یا جلبک بدل میکند”(۳۳۳)، خون قاعدگیاش منبعی برای تنفر است. این توصیفات منفی به نزدیکی با جنس مخالف، ازدواج و مادرشدن ادامه مییابد. پدیدارشناسی او از بدن مادری بسیار بحث برانگیز شده است. “از خلال طبیعت [موجود] باردار در گیاهان و حیوانات جنس ماده است … یک ماشین پرورش بچه، یک فرد آگاه و آزادی که به ابزار یک زندگی منفعلانه بدل شده است … نه بسیاری از مادران … موجودات زادوولدکننده ای شبیه مرغهایی که تولیدکننده تخم مرغهای بسیاری هستند”(۵۱۳). این توصیف مورد انتقاد است، به ویژه زمانی که فمینیستهای بعدی بدن زنانه را به عنوان منبعی برای لذت، زادوواد و توانمندسازی گرامی داشتند(پایین را ببینید). به هر حال شناخت چیزی که او توصیفی پدیدارشناسانه از بدن زنانه به عنوان وضعیت ویژهای داشت، اهمیت دارد. چنان چه او صراحتاً میگوید ” اگر شرایط زیستشناختی زنان یک نقص باشد، به دلیل وضعیت عمومی اوست … چیزی که در نهایت خروجیهای کمی دارد که ویژگیهای او اهمیت مییابد”(۳۵۶-۷). این وضعیتی است که نوشتههای او به برجستگی و تغییر امیدوار است.