نشست یک صد و شصت و یک یکشنبه های انسانشناسی و فرهنگ
با همکاری اداره کل مطالعات اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران
یکشنبه ۵ اسفند ۹۷ ساعت ۱۶ الی ۱۹
پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
موضوع: آیین های دینی و شهر تهران
نوشتههای مرتبط
سخنرانی اول: دکتر محمدرضا پویافر (دکتری جامعه شناسی و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم انتظامی امین)
عنوان سخنرانی: شهر، دین و خشونت
سلام و وقت بخیر خدمت دوستان، خیلی خوشحال هستم که این امکان به دست آمد تا بتوانیم گفتگویی در مورد موضوع امروز داشته باشیم و البته پیش از این برای من باعث خوشحالی است که فرصت دارم یک جلسه بحثی را در یکشنبههای انسان شناسی و فرهنگ داشته باشم. از دکتر رحمانی و دکتر فکوهی و بقیه دوستان که خیلی زحمت میکشند، تشکر میکنم. برای شروع سه تا برش که لزوما بخواهم تفسیر کنم که به خشونت و دین در جامعه ربط مستقیم دارد بدون اینکه اصراری بر این داشته باشم دیدیم. شاید حدود دو ماه پیش بود یک خانم دانشجوی دکتری ادیان بود فکر میکنم ، آمده بودند در مورد یک موضوعی داشتیم گفت و گویی میکردیم بعد هم خانمی دیگر و محجبه بودند که می گفتند که من که در خیابان تهران راه میروم احساس میکنم که هر لحظه ممکن است یک کسی از پشت چادر من را بکشد یا به من حمله کند. و بیشتر که توضیح میداد کاملا این احساس ناامنی از شناختی از تردد در این شهر و زیست در همچین شهری واقعا در وجودش مشخص بود. بعد از اینکه قرار شد که من این فرصت را داشته باشم که در این جلسه حاضر باشم، فکر میکنم یک هفته پیش بود که با خانم دودانگه صحبتش شده بود. یک اتفاق شخصی برای من افتاد. یک تجربه شخصی. روز چهارشنبه هفته گذشته، من در یک جلسه کاری بودم در دانشگاه که همسرم به من زنگ زد گفت که در خیابان که داشتم میرفتم، یک کسی یک پسر جوانی از پشت پایش را روی چادر من گذاشته بود و چادرم کشیده شده و برگشتم و به او گفتم که چرا این کار را میکنی، او هم برخورد فیزیکی داشته و در گوشم زده است. گوشش به شدت درد گرفته بود، ما هم در این فکر بودیم که باید دکتر رفت یا نه و بعد اشاره کرد یک تعدادی از افرادی که در کوچه بودند گفتند که جوان بوده و یک کاری کرده و رفته است. و تمام شده بود. منظور این است که به شکل اتفاقی، بالاخره این روایت شخصی با تجربه من مرتبط شد. مواردی را هم با هم مرور کنیم پیش از اینکه طرح مسئلهای داشته باشیم. این موارد را احتمالا شنیدیم یا خواندیم. و این سه موردی را که دیدیم سه مورد حمله به روحانیون بوده در شهرهای مختلف کشور، که اکنون من نمیخوانمش . در همدان بوده، در نیشابور بوده و اخیرا در مشهد، در تهران در جاهای مختلف، حمله شده. این روایت بالاخره ابراز خشونت در مورد کسانی که پوشش خاص مذهبی دارند اعم از چادر، یا به عنوان نمونه فرض کنید لباس روحانیت. اینها مواردی است که غیر از این فیلمهای کوتاه را که دیدیدم میشود کنار هم گذاشت. و یک سوالهایی را میشود طرح کرد. تا وقتی که من فرصت داشته باشم. البته نمیدانم تا کی من وقت دارم. ما حداقل سوالات اساسیمان میتواند شامل این شش تا باشد. یکی اینکه خشونت و دین به هم مرتبط هستند یا نه. نسبتی به هم دارند یا نه؟ و اگر دارند چرا یک چنین رابطهای وجود دارد؟ صرف نظر از چگونگی. و بعد اینکه این خشونت نتیجه عملکرد دیندارها و نهادهای دینی است یا نهادهای غیردینی و سکولارها هم در آن موضوع تاثیرگذارند؟ بعد اینکه خشونت میشود گفت که پاسخ طبیعی بعضی دینداران جامعه در حال گذار است که دارد تغییرات اجتماعی فرهنگی میکند؟ یا نه… به شکل دیگری قابل درک است؟ و بعد اینکه آیا این نوع کنش که تنها شامل خشونت فیزیکی نیست، کنشی است که دینداران در برخورد با غیردیندارها انجام میدهند؟ و البته برعکسش هم هست. ما در این جلسه نشانههایی دیدیم. و بعد پرسش از نسبت دین و قدرت است. یعنی در مورد اینکه آیا این تاثیری در شکلبندی خشونت درشهر دارد یا نه؟ این سوال آخر از جمله سوالاتی است که خیلیها که این روزها در خیابان قدم می زنند نگاه میکنند و تجربه میکنند زندگی روزمره را شاید بارها پرسیده باشند. ممکن است علاوه بر اینکه سوال میکنند جوابهایی هم بدهند. به هرحال به نظر میرسد که ما حداقل دو مورد داریم. یعنی در نسبت بین دین و خشونت یکی از خشونت از جانب ه دین است به دلیل اینکه قیدی بزنیم یعنی یکی از جانب دینداران و بعدی نهادهای دینی. و بعد هم علیه دین. یعنی علیه دینداران نهادهای دینی و نمادها. در این بحث من تعمداً این نماد دین را جدا کردم. هم اکنون با توجه به تجربیاتی و دادههایی که داریم از هر دو وجه می توان در مورد آن صحبت کرد. شاید ما که در تجربه زندگی ایرانی هستیم، صرف نظر از تحصیلات دانشگاهیمان اگر مثل کسی که در این جامعه دارد زندگی میکند موضوع را درک کنیم، به سمت این سوق داده باشیم که فکر کنیم. اکنون بالاخره یک شرایطی است که مردم به تنگ آمده اند، هر اتفاقی که می افتد نماد و نشانهای از دین دارد و این موجب می شود تا مردم به شکلی نسبت به آن واکنش نشان دهند. و این نتیجه مستقیم یک نوع الگوی حکمرانی از یک مدل خاصی از دین است. ولی میشود دوباره سوال کرد که آیا اکنون خشونتی که بخواهیم بگوییم نسبتی با دین دارد نتیجه حضور دین است یا در شکلهای دیگر هم پیدا میکنیم. واقعیت این است که جواب این سوال لزوما مثبت نیست. یعنی اگر ما شکلبندیهای دیگری داشتیم که تعمدا دین را از عرصه اجتماعی طرد کرده باشد آنجا هم باز ممکن است مسائلی داشته باشیم، بنابراین مفهومی که ما اینجا با آن درگیر هستیم، مفهوم مرزبندی و تفکیک است. اکنون من این را باید در یکی دو اسلاید بعدی یک مقدار کار خواهم داشت یک خرده یک کمی روی آن متمرکز میمانم و بعد از آن آرام آرام سعی میکنم بحثم را جمعبندی کنم. این مفهوم مرزبندیها و تفکیکها در عرصههای مختلف زندگی چیزی است که ما در جامعه خودمان یک طور دیگر تجربهاش میکنیم در جوامع دیگر که مدتهاست تجربه سکولاری شدن را داشتند یک طور دیگر اتفاق میافتد. نکته دیگر این است که ما شکلهای دیگری از دینورزی را در جامعه داریم، بنابراین یکی از خطاهایی که ممکن است مرتکب شویم و به این انواع دینورزیهای جامعه که فکر میکنم بحث آقای رحمانی به درک آن به ما کمک خواهد کرد. نشان میدهد که نباید این قدر زود آدرس دهی غلط کنیم. این هست که این شکلهای مختلف دینورزی نسبتهای مختلفی با خشونت ممکن است ایجاد کند بعضی از آنها ممکن است یک شکلهایی از دینورزی، هیچ نوع خشونتی را ترغیب نکند یا ترغیب کند یا معکوسش فرد ممکن است قربانی یک نوع خشونتی باشد. بنابراین ما با یک مسئله سرراستی اساسا مواجه نیستیم. و به همین دلیل من علاقهمند بودم البته صحبت مقدماتی که طرح شد حداقل بنابر تصور من این بود که من با موضوع کلی دین و شهر مواجه هستیم و الا من اگر میدانستم آیینهاست سعی میکردم موضوع را این قدر خاص نکنم ولی به هرحال وقتی در مورد این موضوع صحبت میکنیم من خودم دوست داشتم که یک مقداری با این بحث توجه بیشتری بدهم به این که این موضوع حداقل به معنای کلیش خیلی موضوع سرراستی نیست. اولا به معنای اینکه یک نسبت یکسویه خطی نیست از یک جهت به جهت دیگر. دوم اینکه، به سادگی ما با یک مفهوم به اسم دین یا دینداری مواجه نیستیم یک نوع نیست ما با انواع گونههای مختلفی از دین ورزیها مواجه هستیم که هرکدام نسبت و رابطه متفاوتی با خشونت ایجاد میکند. و حتی از جهت اینکه عامل خشونت شوند یا قربانی خشونت باشند. همه اینها متفاوت خواهد بود و از این جهت این هم نکته بعدی است. نکته باز متفاوت بعدی نسبت سیاست با دین است. اینجا من منظورم از سیاست، سیاستگذاری و الگوی حکمرانی است به طور خاص. اکنون ما داریم تجربه یک جامعهای را میکنیم که در آن یک نظام سیاسی مبتنی بر دین مستقر است. اما در یک جامعه دیگری هم بالاخره هست. صرف نظر از هر نوع نظام سیاسی مستقر نسبت به دین تعریف شده است. نسبت طرد یا جذب به هرحال. آن هم باز به هرحال تبعاتی دارد. یعنی روی آن هم میشود فکر کرد. چون ما هم اکنون وقتی درگیر این مسئله هستیم به این موضوع فکر میکنیم که در جامعهشناسی به این موضوع فکر کنیم یا حوزه کلی علوم اجتماعی، به این فکر میکنیم که امروزه به عنوان نمونه اگر قرار بود این مشکل حل شود یا یک مشکلاتی که در شرایط فعلی داریم چه کار باید میکردیم . خیلی از وقتها این سوال پرسیده میشود حداقل به معنای عامیانه. و پاسخ هایی میدهیم. میگوییم که به عنوان مثال حکومت سکولاری که توجهی به دین کند. اما هنوز دادههایی نداریم که آن مدل چه قدر حداقل در این موضوع نسبت خشونت به دین مسئله کمتری تولید میکرد حداقل در جامعه ایرانی. اینها مفروضات است. من از این بخش موضوع به بعد هیچ دیتای تجربی ندارم. ولی حداقل یک سوالاتی طرح میکند که ما بتوانیم دربارهی آن کار کنیم. که اگر پیش فرضهایی داریم، تا چه مقدار میتوانند به واقعیت نزدیک باشند و حداقل اینکه چارچوبهایی به ما بدهد که بتوانیم روی آن کار کنیم. اگر قیاسهایی داریم در مدلهای تجربه دین و خشونت، در جوامع دیگری که اساسا سکولار هستند چه طور تجربه میشوند؟ و آیا اصلا تجربه نمیشود و اگر تجربه میشود چگونه تجربه می شوند در نسبت بین دین و خشونت؟ بنابراین باز هم اینجا ربط پیدا می کند. یعنی چه جامعه خودش و الگوی سیاسیش را الگوی دینی و چه غیردینی و چه سکولار تعریف کرده باشد همچنان مسئله در نسبت بین دین و خشونت وجود دارد. البته ممکن است نوع آن تفاوت داشته باشد. یک یادآوری دوباره لازم است، ما سوالاتمان را دوباره طرح میکنیم برای اینکه این بار به آن پاسخ دهیم. اول اینکه آیا خشونت و دین با هم مرتبط اند؟ بله به نظر میرسد با هم مرتبطاند. از مبانی نظری و انبوه مطالعاتی که در مورد نسبت دین و نظم اجتماعی انجام شده، بخشی از آن منتج این نتیجهگیریهایی میشود مربوط به خشونت و دین. گفتنی است که من در این بحث به آن ادبیاتی که مربوط به دین و تروریسم میشود کاری ندارم. منظور من شهر و زیست شهری است. و اینکه چرا این مفهوم وجود دارد و من همچنان به آن مفهوم تفکیک و مرزبندیها در جامعه میرسم. اکنون سعی میکنم در آن اسلاید آخر که قرار است در مورد خودمان صحبت کنم در مورد جامعه ایرانی و سیاستگذاری متمرکز بمانم. این که در این رابطه یعنی در نسبت بین خشونت و دین، آن چیزی که اتفاق میافتد یعنی خشونت نتیجه کنش دینداران و نهادهای دینی است مثل پاسخهایی که ما خیلی وقتها میدهیم یا برای مثال میگوییم که تمام خشونتی که علیه به عنوان نمونه خانمهای چادری، روحانیون انجام میشود نتیجه عملکرد بد حکومت دینی است. آیا فقط به این سرراستی است یا نه ممکن است شکلهای دیگری داشته باشد؟ اینکه میگویم یا غیر دینداران و سکولارها این دیگر مختص جامعه ما نیست. باید تجربیاتی از جوامع دیگر بررسی شود. نکته بعدی اینکه آیا خشونت پاسخ طبیعی بعضی از دینداران به جامعهای است که رو به تغییر است؟ در این مورد با مسئله احساس امنیت مواجه هستیم. احساس امنیت هستیشناختی. فقط با درک این به دست میآید که چه طور ممکن است یک کسی که به هرحال، حس میکرده در جایی زندگی میکند تمام آن چیزهایی که دوستش دارد اکنون دارد پیاده میشود و باید پیاده شود. مثل آن تذکری که میداد بالاخره ما شهید دادیم. اینجا قانون است باید اینطوری باشد و باید رعایت شود اغتشاش در این ، یک احساس ناامنی خواهد آورد. صرف نظر از اینکه فرض کنید بخواهد حمله یا خشونت فیزیکی یا حتی خشونت کلامی صورت بگیرد. احساس اینکه حال یک اتفاق دیگری افتاده و امروزه من وقتی از خانه بیرون میآیم، دور و اطراف من به شکلی است که من آرام نیستم. از این جهت این احساس ناامنی هستیشناختی واکنش ایجاد خواهد کرد.مثالی می زنم: در ایامی که دو سه ماه مانده تا ماه رمضان، که باز این چالشها طور دیگری تکرار میشود. فرض کنید ماه رمضان هنوز در ایام تابستانی و روزهای گرم است کسی که سحر بلند میشود و قرار است تا ساعت خاصی که اذان است چیزی نخورد، اکنون در آن شرایط و انتظاری که دارد ما حکومت اسلامی داریم باید مواظب نمیدانم دین ما باشد. اکنون یکی از کنار این رد میشود و دارد یک چیزی میخورد، در خلا این مسئلهای نباید داشته باشد یعنی کسی که از بیرون دارد به این موضوع نگاه میکند، بگوید چیز عجیبی نیست. و بالاخره این یک باوری دارد و او یک باوری دارد. ولی وقتی در حال حاضر از موضع همچین کسی نگاه میکنی آن احساس ناامنی یک مقداری قابل درک میشود. ما هم اکنون در موضع قضاوت نیستیم. طبیعی است که نباید در موضع قضاوت باشیم. در موضع این هستیم که این تفکیکها را بشناسیم. در انتهای ماجرا دنبال این هستم که به این نتیجه برسیم که چه قدر با این مسئله پیچیده روبرو هستیم. قبل از اینکه به سوالات پاسخ بدهیم. و این پیچیدگی هنوز چقدر نیاز به کار دارد تا بتوانیم درکش کنیم. و آیا این، تفسیر ما از این که دین باعث خشونت میشود به همین سرراستی است یا نه پیچیدگی های دیگری دارد هم جهت این رابطه و هم بحث دیگر. موضوع بعدی پیشاپیش حین صحبتها جواب داده شد. بحث این است که خشونت فقط کنش دینداران در برخورد با غیردینداران است یا نه؟ ما این بحثهایی که اول دیدیم همین کلیپهایی که دیدیم و همان متنهایی که نوشته شد و هم روایت تجربهای که خدمت شما گفتم، به ما نشان میدهد که نه این هردو جهتش است. جهت برعکسش یعنی خشونت علیه نهادها و نمادها و افراد دیندار قاعدتاً انگار حداقل درک اولیه ما این است با اطمینان نگوییم. از این جهت است که آن فرد، انگار نشانه حکومت دانسته میشود صرف نظر از هر چیز با تمام اعتقادات و باور و پوششی که دارد. صرف نظر از اینکه آن آدم ممکن است با تمام ابراز هویت دینیش خودش منتقد وضعیت حکمرانی فعلی باشد. اما با او به عنوان نماد مقابله میشود. تمام آن، هرچه سعی میکنم این کلمات را به کار نبرم، تمام آن حب و بغضی که دارد و دق و دلی که دارد از کل بلایی که به عنوان نمونه حکومت بر سرش آورده به عنوان نمونه دلار گران شده و… احتمالا میخواهد بر سر این خالی کند. این مفروضات اولیه ماست. بنابراین تمامش به عنوان یک نشانه است. وقتی که نسبت دین و قدرت اینطوری تعریف میشود ممکن است از آن جهت، قابل درک باشد درنتیجه بله، سمت برعکسی هم پیدا میکند یعنی از جانب به اصطلاح غیردینداران علیه آنهایی که نماد دین را حمل میکنند یا ابراز هویت دینی دارند. درنتیجه ما نسبت دین و قدرت را داریم که در شکلگیری این تجربه موثر است. در این دو تا اسلاید آخر میخواهیم بیشتر روی آن تمرکز کنیم. آن چیزی که ما الان داریم در مورد شهر ایرانی، که میتوانیم بگوییم مسئلههای امروزی شهر ایرانی است، زمینههای خشونت علیه دینداران، و نهادهای دینی و نهادهای ایرانی، میشود چند جور خلاصه کرد. یعنی تمرکز آخرم را میخواهم بگذارم روی اینکه اکنون، صرف نظر از اینکه ما وجه خشونت از جانب نهاد و کنشگران دینی داریم، آن وجه معکوسش چرا اتفاق میافتد. که امروزه این دور تکرار میشود. و اینکه با هم به طور خلاصه مروری داشته باشیم. ما چند تا زمینه داریم. باز هم سعی میکنم که نیایم تبیین علمی خاصی کنم که بگویم همین هست. چرا که باید داده تجربی داشته باشیم. یکی تبدیل نهادهای دینی به هنجارهای رسمی است یعنی قانونی شدن شریعت که بالاخره ما مواردی را داریم مثل حجاب، مثل روزهداری، معیارهای دینی در استخدام افراد در ادارات و سازمانها، و اهمیت مشارکت کردن در مراسم دینی برای کارکنان ادارات مثل نماز جماعت و امثالهم. این اهمیت دادن بالاخره ممکن است یک مقداری زمینههایی را ایجاد کند. موضوع بعدی، در تفکیک موقعیتها و امور دینی از امور غیردینی است. به عنوان نمونه یک وجهش نیکوکاری است که اکنون بحث خیلی مفصلی دارد و این جلسه جای آن نیست. تنها اشاره کوتاهی میکنم. در نیکوکاری، ممکن است ارادی یا غیرارادی ما مرزبندیهایی درست کرده باشیم که برای مثال فرض کنید که این کار خیرخواهانه دینی است این غیردینی است. در صورتی که آن مفهوم خیلی بزرگتر از این است که شما آن را مرزبندی کنید. هرچه شما بیشتر مرزبندی کنید یعنی گویی مقابل همدیگر جبهههایی را درست میکنید. البته من داخل پرانتز میپذیرم این بخش ماجرا کمی سیاسی میشود. این را میپذیرم که یکی از هنرهای یک نظام حکمرانی ممکن است این باشد که با مرزبندیهایی یک جبهههایی مقابل هم تشکیل بدهد و خودش دیگر انرژی صرف نکند که آنها را خنثی کند. آن برای یک جای دیگری است. ، که دیگر نیاز به نیروی نظامی و اینها نباشد. ولی اینجا، یعنی در تفکیک کردن عرصههای اجتماعی که نوعا نیازی به این تفکیک وجود ندارد، ممکن است بین گروههای اجتماعی شما قطعهبندیهایی از فرهنگ آن جامعه درست کند که اینها روبروی هم قرار بگیرند. و شما مسئول این برخوردها و تقابلها باشید. موضوع بعدی نهادی شدن امر دینی است. اکنون یک وجه نهادی شدن میشود حاکمیتی شدن امر دینی، یعنی حکومتی دانستن هر امر دینی یا هر نماد و ابراز هویتی از طرف مردم درنتیجه این نوع سیاست، هر جور نماد دینی را آن وقت به حاکمیت ربط میدهد. آن وقت این واکنشها خود به خود تقویت میشود. طبیعی است که در خیابان و مترو یک واکنشهایی را میبینیم. آن شخص را نه به خاطر خودش، به خاطر اینکه احساس میکنند که ربطی به حکومت دارد و با تمام مشکلاتی که ایجاد کرده، برای مردم برای معیشتشان برای هر چیزی مسئول میدانند. و بحث بعدیش در نتیجه این موضوع در هم تنیدگی امر دینی با امر حاکمیتی من از آن گذر میکنم که از وقتم تجاوز نکنم. بحث بعدی هم که در حال حاضر مصداقهایش را میدانیم جرمانگاری از روابط بین جنسی است بالاخره، وجود دارد. البته این شامل مواردی است که شما خودتان بهتر میدانید برای آن ما قانون نوشته شده داریم، اما در عمل، می بینید که با یک تفاوتهایی با یک بالا پایینیهایی با یک سری موقعیتهایی اجرا میشود که و اینها نشان دهنده یک سری مشکلاتی در اجرای همچین رویههایی هم هست. اما بالاخره در عمل حداقل از یک کسی بپرسیم میگوید بله، بالاخره در قانون کشور این موارد جرم است. و مثل حجاب ممکن است کسی در این زمینه هم به شما تذکری بدهد. سه زمینه بعدی و آخر، یکیش امنیتی شدن و سیاسی شدن امر اخلاقی است. ما هم اکنون در کشورمان مانند هر کشور دیگر یک نهاد نظم و امنیت مدنی داریم که پلیس است. از قضا یک اتفاق عجیبی در کشور ما افتاده، معدودی از کشورها اینطوری هستند. اگر نگوییم فقط کشور ما، که امر اخلاقی، واگذار شده به نهاد متعالی امنیت و این خیلی مسئله درست کرده است. و این مسئله نه فقط برای کسانی که در جامعه زندگی میکنند حتی برای خود سازمان پلیس و کارکنان آن وجود دارد. به عبارت دیگر شما میتوانید از موضع خود این افراد و پرسنل و مامورین به موضوع نگاه کنید و ببینید چه قدر آن فرد ممکن است تحت فشار قرار بگیرد برای یک موضوعی که نمیتوانید به راحتی به عنوان نمونه امنیتی تصورش کنید. به عنوان نمونه تصور کنید یک خانمی روسریش افتاده یا روسریش را برداشته چه قدر میتوانید تصور کنید که این امنیتی است. اکنون، ما چارچوب امنیتی برای آن تعریف کردیم. در صورتی که بعضی از سازمانها هستند که بعضی جوامع هستند که تجربه سازمانهای دینی برای این دارند. به عنوان نمونه وزارت امر به معروف، و امثالهم که در بعضی از کشورهای اسلامی دارد تجربه میشود. یا جرم انگاری از بیحجابی و کشف حجاب از روابط بین جنسی که گفتم موضوع بعدی ما که این خشونت را تشدید میکند ، البته ببینید خشونت از هر طرفی که شروع شود وجه مقابلش را تقویت خواهد کرد نیازی به توضیح نیست که من از وقتم تجاوز کنم. مسئله شدن نامسئلههاست. یعنی واقعیتهایی را داریم که خودش به خودی خود مسئله نیست اما در کشور ما مسئله میشود. و به سادگی ماجرا پیچیده میشود. جالب است. اکنون یک موضوع بسیار نامرتبط به موضوع ما، همین مراسم تشییع و خاکسپاری و مراسم ختم برای خانم دکتر شریعت رضوی بود. که به عنوان نمونه از هیچی یک مسئله نیمبندی درست شد. و وقتی از بیرون نگاه میکنی خیلی هم قابل درک نیست. به عنوان مثال یک مسابقه فوتبال شب عاشورا بود. تمام مملکت، بسیج شدند که شب عاشورا قرار است فوتبال بازی کنند چرا؟ من این را درک نمیکردم. آیا نمیشد از کنار این گذر کرد و یک مسئله ایجاد نکند. اتفاقی که میافتد تولید مداوم در سیستم ما مسئلهها از نامسئلههاست. مثالی دیگر را بیان می کنم. در رسانه، یک خانم را دستگیر کردند که شما کلیپ رقصت را گذاشتی و خانم که ظاهرا از ایران هم رفت. یا مثالی دیگر در مورد هنر، مسئله موسیقی در کشور ما، مسئله حل نشده موسیقی، و اینکه مگر میشود ما شهر مذهبی داشته باشیم و در آن کنسرت برگزار شود. این موارد قاعدتاً تقابل را زیاد خواهند کرد. و موضوع آخر که من اصرار دارم حتما به عنوان بحث آخر بیاید، اخلال در عدالت رویهای است. به بیان ساده تر، همه مردم گویی درک کردند که قانون چیزی است که هرکس به میزانی که نفوذ داشته باشد میتواند مشمولش نشود. یعنی من اگر یک کارتی در جیبم باشد میتوانم خارج از این موضوع در مسیر خیلی تند بروم، اگر من را نگه داشتند کارتم را نشان بدهم بروم. وقتی این درک عمومی وجود دارد، شما به راحتی حتی در مورد جنبههای موجه قانونی از همه شهروندان نمیتوانید با اقتدار قانونتان را اجرا کنید، چه برسد به اینکه آن قانون را حتی در مورد امر اخلاقی مردم مشروع ندانند. حتی اگر مشروع هم بدانند نمیتوانند به خوبی از آن تبعیت کنند. چرا که میگویند این موضوعی است که ما باید در پی آن باشیم که مشمولش نشویم. چون برای همه اجرا نمیشود. آن ادراکی از عدالت رویهای که بالاخره وجود دارد. فکر کنم صحبتهایم بیشتر از اندازه طول کشید. از این جهت اگر چنین شده عذرخواهی میکنم. اگر فرصتی باشد برای گفتگو در خدمت هستم.
سخنرانی دوم: دکتر جبار رحمانی (عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و عضو شورای مرکزی انسان شناسی و فرهنگ)
«دینداری در فضاهای شهر تهران»
به نام خدا، خوشحالم در خدمت شما هستم و خیلی خوشحالتر که در جمع انسانشناسی و فرهنگ حضور دارم. موضوع دین و شهر یک موضوع مهم است و در اشکال مختلف هم در ایران مطرح میشود و این فیلم خیلی خوب نشان داد که این مسئله به چه شکل میتواند تنشهایی را برای ما داشته باشد که در زندگی روزمره همه ما با آن مواجه میشویم. موضوع من هم به تعبیری در حوزه شهر است و یک ایده استدلالی ضمنی دارم که چگونه یک منطق شهری و یک نهاد خاص تصویر ما را از دین در ایران شکل میدهد. ببینید چه نکته مقدماتی را میگویم. این که به هرحال یکی از ویژگیهای شهر این است که تنوع ایجاد میکند. به عبارت دیگر میدانهای تولید فرهنگی به اشکال مختلف در آن متکثر میشوند و شهرها هستند که امکان تکثر فرمها و یا صورتبندیها یا سبکهای دینداری را برای مردم فراهم میکنند. ما با تنوع دین و پیچیده شدن الهیات دین و حتی ظریف شدن ظریف سازی عقاید دینی و آیینهای دینی در شهرها مواجه هستیم. یک نوع، سادگی نمیگویم به مفهوم بدوی ولی نوعی سادگی در دینداری روستایی و عشایری وجود دارد که ما کمتر در شهر با آن مواجه هستیم. و در عین حال، این را هم باید بپذیریم که در منطقه ای مثل ایران، که شهرها حاصل تراکم جمعیتهای مهاجر هستند بالاخص در این چند دهه اخیر ما با لایهبندیهای مختلف جماعتهای دینی مواجه هستیم. ما در این محفل قبلا چند نشست در مورد دین عشایری یا دین روستایی و این فرمهای دینداری داشتیم که به هرحال در لایههای مختلف زندگی شهری خودشان را نشان میدهند و باز ارجاع میدهم به آن فیلم مستند که اگر با دقت نگاه کنید سرنخهای تداوم یا استمراری در حیات دینی هست که ما خیلی در تصویرهای رسمی دینی در ایران نمیبینیم. در حال حاضر شهر ری شاید خیلی دور باشد اما حسینیه سادات اخوی که در خیابان شهدا، نزدیک میدان حسین هست مربوط به دوره قاجار و فوق العاده است. نقاشیهای کمالالملک هم در آن وجود دارد. مکان خیلی خاصی است. و در نهایت باید این را بپذیریم که شهر یک مکانیسمهایی در زندگی اجتماعی خود دارد که این را دقیقا در دینداریها نشان میدهد. من در این جلسه خیلی به این موضوعات نمیپردازم، به سرغ بحث اصلی می روم: مسئله شهر و پرسش از سنجش دینداری زیرا نکتهای که در ایران در چند سال اخیر خیلی با آن مواجه هستیم، مسئله سنجش دینداری است. منظور این است که سیستمهای رسمی در ایران تلاش کردند دریابند که دینداری در چه وضعیتی است. اتفاقا این پرسمان دقیقا پرسمان نهادهای دینی است که نهادهای شهری هستند و دغدغههای آن کنترل یا هدایت یا مهار جریانهای دینی در شهر هست. و از این جهت به این موضوع می پردازم که چگونه یک نهاد شهری دینی و معمولا همحکومتی، بازنماییهای دین را به دست میگیرد. شاید لازم است یک نکته مقدماتی بگویم که اصولاً پرسش از اینکه سنجش دینداری پرسش از سنجش دینداری یک پرسش نهادی و حاکمیتی است. وقتی نهادهای دینی حاکم هستند بعد از یک مدت این تلقی را ایجاد میکنند که مسئله دینداری در چه وضعیتی است و به چه سمتی میرود. و به عبارتی مسئلهشان این است که اکنون ما استانداری که برای آن تعریف میکنیم، جامعه به سمت آن میرود یا نه؟ یعنی پرابلماتیک را خیلی عمودی میکنم: یعنی دینداری کم شده یا زیاد؟ همیشه دقت کنید میخواهند نشان دهند که دینداری زیاد شده، دینداری کم شده فلان چیز، میزان مشارکت رفته بالا ، پایین، یک رابطه عمودی وجود دارد که در پس این نوع نگاه به فهم دینداری در شهر، یک دغدغه مهندسی فرهنگی مهندسی یا سیاستگذاری هم هست. چون وقتی ما بیاییم نشان دهیم که دینداری کم شده، باید دستگاه عریض و طویلی هم ایجاد کنیم که اکنون باید چه کار کنیم و چه فاکتورهایی را باید ارتقاء دهیم. این دستگاه ها که کار و رسالتشان ترویج و توزیع و گسترش دینداری در جامعه است باید آگاهی دینی را افزایش دهند و فضاها را درست کنند. در اقتصاد سیاسی هم به دنبال آن با معماریهای بزرگی، معماریهای دینی را خواهیم داشت. شهر زیارتی که آقای دکتر هم به آن اشاره کرد، گردش توسعه حرم هست. همان طور که میبینید این زنجیره تولید به شکل دائم خودش را بازتولید میکند. و آن پرسش کمیت و افزایش در نهایت در یک جای دیگر خودش را متناظر با خودش مقولههای دیگر سیاستگذاری دیگر را بسط میدهد. نکته بعدی هم در این بحثهای سنجش دینداری است، نکته اول گفتم، بحث پرسمانبرانگیز است و نکته دوم بحث حالت عمودی کاهش و افزایش است نکته سوم بحث دغدغههای سیاستگذاری است و نکته چهارم این است که هماکنون میخواهیم دینداری را بسنجند، چگونه میسنجند ؟ با چه الگویی با چه خط کشی؟ این خط کش در این بحث مسئله اصلی است. خط کش اصلی که در اینجا وجود دارد خط کش دینداری رسمی و حاکمیتی است. دقیقا آن دینداری که ممکن است دین رسمی در جامعهای نباشد ولی در ایران فعلا حاکمیتی است.همین الگوی رسمی دینداری است که خط کش ما یا شاغل ما در سنجش دینداری میشود و برای سیاستگذاری هم باید به همین برسیم، به همین دلیل وقتی ما میخواهیم سنجش کنیم برای مثال به این توجه کی کنیم که میزان نماز جماعت کم شده، ناگهان دستور می دهیم که شهرداری لطفا مسجد بساز. همهی این اقدامات تبعات خودش را دارد. حتی در آسیبشناسی فقر هم به همین استناد داده میشود. یعنی ما میبینیم که مردم به این شاخصهای دینداری رسمی کم گرایش دارند، که در نتیجه ما این آسیبها را داریم، دینداری کم شده یا کاهش گرایش به دین با کاهش گرایش به دین مواجه هستیم درنتیجه آسیبشناسی را این گونه تبیینش میکنند و به سمت جلو میروند و نکته مهمترش این است که در پس این دینداری در حال حاضر در جهان کنونی، مسئله سکورلاییسم هم هست. چون آن سوی کاهش، مسئله سکورت، یعنی شما از سمت دینداری کامل به سمت صفر میروید. یعنی جای بیدینی. یعنی حالت صفر و یک است. اینجوری نیست که شما بگویید به عنوان نمونه تغییر و اینها. نه مسئله اصلی در این پرسمان است که سکولاریسم برجسته میشود و به یک تعبیری در پس این سنجشها دائم دارند نشان میدهند که مراقب هستند خطر سکولار زیاد پیش نیاید و میخواهند نشان دهند که ما سکولار نشدیم و دیالوگ به اصطلاح صامتی با این مسئله سکولاریسم هم در پس اینها وجود دارد. یک دغدغه علمی در پس آن نیست، آن دغدغه کاملا ایدئولوژیک است که سکولاریسم حاکم هست؟ آیا جامعه سکولار میشود یا نمیشود؟ چون دائم نشان میدهند که جامعه اتفاقا دیندار است. و نکته ششم این است که در این فضای سنجش دینداری گفتم از نهادهای شهری حاکمیتی برمیآید. اصولا تصویر دین، تصویر پیمایشی میشود، یعنی ما جدولهای آماری از دین خواهیم داشت. یعنی اصولا همین کاهش و افزایش در نمودارها، یعنی دین به امری نموداری تقلیل پیدا میکند و آن چیزی که این وسط اتوماتیک حذف یا حاشیهای میشود یا حتی سرکوب میشود یکی اینکه پژوهشهای حرفهای دانشگاهی چه میشوند و به چه سمتی میروند به اینه خیلی بها داده نمیشود چون تمام پژوهشهای برجسته میشوند که در همین پرسمان سنجش دینداری دغدغههای نهادهای حاکمیتی و رسمی باشند دینداری عامه معمولاً به اشکال مختلف توسط روشنفکرهای امروزی چه رسمی چه غیررسمی تحقیر میشود و درنتیجه این هم از پژوهشها کنار میرود و اقلیتهای غیررسمی و رسمی دیگر به صورت اتوماتیک از اولویتها خارج میشوند معمولا در حاشیه پژوهشها، قرار میگیرند. شما که نگاه میکنید میبینید که اتفاقی که در این سه چهار دهه اخیر افتاده این است که اصولا گفتمان رسمی علی رغم همه این چیزها که میگوییم که ممکن است ناکام بوده باشد توانسته الگوی خودش را در تمام حداقل سنجشها نشان بدهد که در جامعه بسط پیدا کرده است. یعنی الگوی دینداری رسمی را که نگاه میکنیم اتفاقا نشان میدهد که جامعه به شدت دینی است. این چه قدر درست است یا نه، بعدا به آن میپردازیم. این حاصل پیمایش است. پیمایش دینداری ایرانیان مجوز سازمان تبلیغات، پیمایش تدین اسلامی ایرانیان سال ۹۳ مرکز ایسپا، و پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ۹۴ ، موج سوم آن پیمایشهایی است که من به آنها رجوع کردم تا ببینم اوضاع دینداری ما ایرانیها چگونه است و به چه سمتی می رود. و یک پیمایش قرآنی هم هست که من به آن اشاره میکنم نکتهای که میخواهم به آن اشاره کنم که اتفاقا یک تصویر آشفتهای ما داریم، این تصویر معمولا بد خوانده میشود. من این بار میخواهم از انتها بخوانم. همیشه به ما میگویند به عنوان نمونه چند درصد مردم دیندار هستند چند درصد مردم به عنوان نمونه عقاید فلان دارند. من میخواهم از آن طرف بخوانم. این جدول، یک کفی هم دارد. در آمارهای ما، یک درصد آدمها در ایران در خانوادههای مطلقا غیرمذهبی بزرگ شدند. یعنی آن چیزی که پیمایشها نشان میدهد. البته این یک درصد در برخی از پیمایشها تا ۵ درصد هم میرود. پیمایش حیات قرآنی در شهر تهران را نگاه کنید تا ۵ درصد است. ولی ۵ درصد آدمها در خانوادههایی هستند که فضای مذهبی ندارند. ولی میانگین را نگاه کنید عمده وجه غالب همان یک درصد هست. دو و یک دهم درصد زنان هیچ وقت نماز نخواندند. یعنی دو و یک دهم درصد و ۵/۴ درصد مردها هم هستند که هیچ وقت نماز نخواندند. این آن سر را ببینید بهتر متوجه میشوید که جامعه چه قدر مذهبی هست و چه جوری هست. حتی در شاخصهای تجربه دینی، ۳/۱ درصد آدمها گفتند که هیچگاه ترس از خدا نداشتند. ۵/۱ درصد آدمها گفتند که هیچگاه حس توبه و طلب بخشش از خدا نداشتند. ۳/۶ دهم درصد آدمها منکر وجود حس تنبیه از جانب خدا شدند. ۱/۱ دهم درصد حس نزدیکی با خدا را در زندگی هیچ گاه تجربه نکردند. ۷ درصد آدمها گفتند که حضور خدا را در زندگی هیچگاه حس نکردند. و ۱/۲ درصد گفتند که وقتی گناه میکنند حس بدی را تجربه نکردند. اینها در حوزه تجربه دینی هستند. در مجموع، طبق همین مقیاس بحث تجربه دینی، ۷ درصد آدمها تجربه دینیشان خیلی اندک بوده چون معمولاً یک جاهایی مسئله در بحث اندیشی دینداری یا هیچ زمان هم در آن نیامده متاسفانه از خیلی کم شروع شده و افزایش یافته است. در شاخص القاء دینی هم ۵/۱ درصد آدمها عواطف و القاء دینی شان کم و خیلی کم بوده یعنی ۵/۹۸ دهم درصد آدمها عواطف و القاء دینیشان زیاد و خیلی زیاد و متوسط رو به بالا بوده است. در بخش اعتقادات دینی گفتم ۷/۰ درصد آدمها اعتقادی به خدا ندارند. ۴/۱ دهم درصد آدمها اعتقادی به نبوت ندارند. ۶/۵ دهم درصد آدمها اعتقادی به وجود شیطان ندارند. ۵/۱ درصد آدمها اعتقادی به عدالت خداوند ندارند. ۳ درصد آدمها اعتقادی به بهشت و جهنم ندارند. ۶/۳ دهم درصد آدمها اعتقادی به حسابرسی روز قیامت ندارند. در جمعبندی نهایی مقیاس اعتقادی، یک درصد آدمها اعتقاداتشان کم و خیلی کم بوده یعنی بیش از ۹۹ درصد اعتقاد آدمها تا حدودی تا خیلی زیاد متغیر بوده. نکته اصلی که وجود دارد ببینید این مولفهها نشان میدهد که تقریبا یک درصد آدمها فاقد عقاید دینی و ۷ درصد آدمها فاقد تجربه دینی و ۵/۱ درصد آدمها فاقد القاء دینی بودند. شما نگاه کنید که بالای ۹۸ درصد ۹۹ درصد آدمها همچنان بالاخره یک ریشه دینی در زندگیشان داشتند و یک بخشی از آن وجود دارد. ولی نکته این است که اکنون با این آمارها چگونه میتوانیم توضیح دهیم که دینداری دارد کم میشود یا زیاد میشود؟ میشود یک توضیحات آماری برای آن داد ولی من میخواهم بگویم اتفاقاً مسئله اصلی این است که وقتی همه آدمها دین دارند اینجاست که چه چیزی چگونه ما می خواهیم پرسش از کیفیت یا پرسش از کاهش یا افزایش داشته باشیم. چگونه میشود این را تعیین کرد. این چیزی است که معمولا پیمایشها معمولا برای آن استدلالی ندارند و مفروض میگویند در سطحی که بالا باشد دینداری بهتر است. یک درصد چیزی است. ولی این میزان بالای دینداری را نگاه کنید. اکنون میآییم سر اخلاقیات. در اخلاقی دینی، ایرانیها به طور خاص ، عمومیترش کنیم ۴۳ درصد گفتند که گاه اخلاق متظاهرانهای داشتند ۵/۴۳ درصد گاهی دروغ میگویند نزدیک ۴/۳۹ دهم درصد گاهی غیبت میکنند ۲۱ درصد گاهی تهمت میزنند، و تقریبا ۱/۹ درصد آدمها تمایل کم و خیلی کم پایبندی به اخلاق دینی داشتند. یعنی یک دفعه از آن ۹۸-۹۹ میآییم زیر ۶۰، یعنی حول و حوش ۵۰-۶۰ درصد هست که اخلاقیات در آن رعایت میشود. ولی یک مفروضی همیشه، اتفاقا این مفروض اینجا همیشه ناگفته است ولی دارد در تصویر دین ما در جامعه ایرانی بالاخره جامعه شهری دارد عمل میکند که اخلاق که آقای دکتر پویافر هم اشاره کردند که مسئله نهادی یا امنیتی میشود. ولی به هرحال اتفاقا یک جایی امر دینی میشود یعنی اخلاق امر دینی میشود. وقتی اخلاق کم است یعنی دینداری کم است پس نتیجه سیاستگذاران این میشود که ما باید نهادهای زیادی را تولید کنیم که دینداری را بالا ببرند تا اخلاق مسئلهاش حل شود. یعنی بحرانهای اخلاقی مستلزم بسط و توسعه یا ارتقاء دینداری هستند ولی یک نکتهای که باز این پیمایشها در ایران هیچ وقت لحاظ نکردند این است که ما یک ذهنیت دینی داریم و یک زندگی دینی. شاید همه ما در عمل وقتی از الهیات بپرسیم همه ما الهه دانهای خیلی خوبی باشیم خدا را توضیح دهیم اعتقادات را توضیح دهیم به هرحال در یک جامعه مذهبی رشد پیدا کردیم. اتفاقا منابعی هم هست در بحثهای علوم شناخت دینداری نشان میدهند که وقتی شما با خدا بزرگ میشوید این ذهن دیگر این مفهوم را تا آخر خواهد داشت به این سادگی نمیتواند آن را کنار بگذارد. ولی به هرحال بحث بر سر این است که این شکاف بین ذهنیت دینی و زندگی دینی چیزی است که در این پیمایشها هیچ وقت سنجیده نمیشود. ولی در عمل به طور ضمنی دارد نشان میدهد. چون وقتی از ذهنیتهای دینی آدمها میپرسید درصدها میروند ۹۸-۹۹ ولی از زندگی دینی آنها هم اکنون در همین اشل میپرسیم به زیر ۵۰ کاهش پیدا می کند، حول و حوش ۵۵-۶۰ درصد یعنی یک فاصله تقریبا ۳۰-۴۰ درصدی این وسط ایجاد میشود. این آن چیزی که ما در پیمایشهای دینیمان معمولا پاسخی برای آن نداریم، و درنتیجه به عبارتی ما دچار یک نوع تناقض در این میان میشویم. و اتفاقا بعد که ادامه بدهیم در سایر گزینهها این تناقضها خودش را بازتولید میکند، در بحث مناسک دینی، اینجا که در عمل به زندگی دینی واقعی مراجعه میکنیم این درصد دائم پایین میآید. اعتقاداتشان را توجه کردید که بالا بود، به عنوان نمونه ۲۱ درصد آدمها مطلقا در نماز جماعت شرکت نمیکنند. نزدیک ۵ درصد آدمها مطلقا زیارت نمیروند ۴۱ درصد آدمها مطلقا در نماز جمعه شرکت نمیکنند. ۲۵ درصد از آنها مطلقا در جلسات قرآن شرکت نمیکنند. ۱۲ درصد آدمها مطلقا در شبهای احیاء شرکت نمیکنند، ۲۱ درصد آدمها مطلقا در برنامههای مسجد شرکت نمیکنند. ۷۰ درصد آدمها مطلقا در اعتکاف شرکت نمیکنند. ۱۳ درصد آدمها مطلقا در جلسات دعا شرکت نمیکنند، و در مجموع ۱/۹ دهم درصد آدمها مطلقا در مناسک جمعی شرکت نمیکنند، یعنی ما اتفاقا وقتی میآییم به سمت مناسکهای فردی، میزان مطلق شرکت نکردن بیشتر در مناسک جمعی کمتر میشود. یا به عبارتی آن جمع، یا در پیمایشهای رفتار دینی هم هست. گفتم ۷/۳ درصد آدمها نماز نمیخوانند، ۴ درصد روزه نمیگیرند. ۶/۱ دهم درصد غسل نمیکنند. ۴ درصد هیچ وقت فطریه نمیدهند. ۸ درصد هیچ وقت امر و نهی نمیکنند. ۱۹ درصد هیچ وقت خمس و زکات نمیدهند. ببینید شما هر چه قدر اتفاقا میآیید به سمت یک سری آیینها، آمارها دارد بالا پایین میشود. آیینهای فردی میزان عدم مشارکتش بیشتر است، آیینهای جمعی، اتفاقا یک تناقضی در آن وجود دارد. ببینید ۵/۲۲ درصد آدمها نماز مستحبی نمیخوانند، ۱۸ درصد آدمها قرآن نمیخوانند. ۵۲ درصد آدمها نماز شب نمیخوانند. اتفاقا این را آن طرفش را نگاه کنید نشان میدهد که هر روز جامعه ما با یک جامعه دیندار مواجه هستیم. نکتهای که در این پیمایشها هست، آنجاهایی که آیینهایی به مشروعیت حکومت دامن میزند، آنجا اتفاقا حساس است. آنجا معمولا مثل نماز جمعه مثل مسجد، این جاهایی که پایگاههای تولید مشروعیت برای قدرت دینی و حکومتی هستند اینجا یک تغییری را دارید میبینید وقتی اتفاقا این شاخصها را نگاه میکنید میگویند دینداری کم شده اتفاقا دقیقا از یک جهت دیگر که نگاه میکنید شاخصهای مناسک غیرحکومتی مثل عزاداری و دعا و اینها که خیلی نمیشود آن را به امر حکومتی تقلیل داد ، اینها میزانش رو به افزایش است. به عبارتی نکته اصلی این است که وقتی دادهها میخواهند خوانش شوند خیلی جهت دارد. چون مردم به مسجد کمتر میروند نماز جماعت و نماز جمعه کمتر میروند میگویند ای وای دینداری کم شد. در صورتی که هیچ کس به آن طرف نگاه نمیکند که میزان مشارکت مردم در مناسکهای جمعی مثل دعا، مثل عزاداریها و زیارتها و سفرهها و اینها که در بحث زنانهاش است عموماً اینها دارد زیاد می شود. به عبارتی ما یک جابجایی آمارها داریم چون عملاً ما در ذهنیت دینی میبینیم که جامعه همچنان ذهنیت دینی خیلی بالایی دارد در تغییراتی که در آمارها میبینیم از اینجایی که مربوط به حاکمیت و حکومت پایین است و از یک جاهایی که میشود گفت لزوما حکومتی نیست بیشتر میشود. ولی نکته اصلی این است که گفتم ببینید این گفتمانهای رسمی که ما در پیمایشهای دینداری در ایران داریم دقیقا در کنار خودش دارد یک پکیجی ایجاد میکند که یک دین نهاد رسمی هماکنون حاکمیتی یک دینداری را تبلیغ میکند. این دینداری را به عنوان لنز اصلی فهم دینداری در جامعه ما در حیات شهری ما حتی در حیات روستایی ما دارد قالب میکند که این نهاد گفتم شهری است و در حال حاضر حاکمیتی شده است، و براساس همان هم توضیح میدهد که اکنون دینداری کم شد و بعد براساس آن هم میآید سیاستگذاری میکند دستگاه عریض و طویل ایجاد شوند که چنین چیزی داشته باشند. این تلقی آرمانی از اینکه ما هرچه قدر به سمت صد برویم، اتفاقا چیزی که دادههای انسانشناسی هیچ زمان آن را تایید نمیکند، اصولاً دینداری هیچ وقت صد نمیشود. یعنی به جز مردان خدا که آنها نادر و استثناء هستند آنها را کنار بگذارید، قاعدهاش این است که دینداری همیشه پایین است ولی نکته آن این است که اصولا این تلقی که ما باید به سمت صد برویم به سمت بالا برویم یک چیزی است که پیمایشهای مطلقگرایانه است که معمولا بهترین مدلی که میشود در زندگی روزمره ما دینداری ما الگوی دینداری را با آن بفهمیم و با آن سنجش داده میشود همین الگوی رساله عملی است و اتفاقا نکته اصلی که وجود دارد این پیمایشها معمولا اینگونه خوانش نمیشود که یک سری درصدهایی که در دههی اول انقلاب در سیر پیمایشها توجه کنید که خیلی بالا بوده تب انقلاب بوده و رو به پایین است. و این موارد را به عنوان کاهش دینداری، یک نوع آسیبشناسی تلقی میکنند. که به یک تعبیری میشود اینها را نرمال شدن دینداری دانست. مسئلهای که وجود دارد این است که اگر ما بخواهیم یک تصویر از دینداری در حیات شهری داشته باشیم، یک جوری لازم است از این قالبها بیرون بیاییم. شما اگر در پیمایشهای دیگر نگاه کنید میبینید برای مثال یک پیمایش در مورد حیات قرآنی در تهران انجام شده بود، درصدهای آن جالب بود . ۴/۷۲ دهم درصد آشنایی با قرآن از طریق خانواده در آنها بوده است. این اظهارات شهروندان تهران عزیزمان است. ۵/۴۸ درصد در خانواده در حد زیاد تا خیلی زیاد برنامه تلاوت قرآن دارند. بعد باورهای معطوف به قرآن ۴/۹۲ دهم درصد زیاد و خیلی زیاد معتقد به حقیقت محض قرآن هستند ۸۴ درصد زیاد و خیلی زیاد معتقد به نیاز انسان به قرآن و دین فطری میدانند. باورهای قرآنی باورهای معطوف به قرآن نزدیک به ۹۰ درصد زیاد و خیلی زیاد است. عواطف قرآنی ، یعنی عواطف معطوف مثل اینکه بگوییم برای نمونه آدمهای که اهل قرآن نیستند باید از آنها فاصله بگیریم که خودمان فاصله گرفتیم تقریبا ۸۰ درصد عواطف معطوف به قرآن خیلی بالایی را ابراز میکنند. پیامدهای معطوف به قرآن تقریبا ۷۰ درصد زیاد و خیلی زیاد هستند. پیامدهای معطوف ۵/۶۷ درصد گفتند که موافق و خیلی موافق هستند که یکی از ملاکهای انتخاب همسر پایبندی او به قرآن است. ۶۸ درصد افراد گفتند که موافق و خیلی موافق هستند که افراد اهل قرآن کمتر دچار فساد و انحرافات اخلاقی میشوند ۷۳ درصد گفتند که موافق و خیلی موافق هستند که از دستورات قرآن حتی اگر به ضرر آدم باشد باید تبعیت کرد. ۶۱ گفتند که موافق و خیلی موافق هستیم که دیگران را به یادگیری قرآن تشویق کنیم و این وظیفه من است. نزدیک به ۶۰ درصد گفتند نامگذاری فرزندان باید براساس اسامی قرآن باشد. اگر کمی با اطرافتان مقایسه کنید میبینید که ما تهرانیها چه قدر راست میگوییم اعمال معطوف به قرآن، اعمال مستحبی، ۶۱ درصد آدمها خیلی زیاد و زیاد اعمال مستحبی معطوف به قرآن انجام میدهند. یعنی اکنون میتواند استخاره باشد میتواند از قرآن برای دفع بلا و دفع چشم زخم باشد. برنامه ثابت هفتگی قرآن خواندن از روزانه و هفتگی ۴۸ درصد گفتند که به طور روزانه و هفتگی زیاد و خیلی زیاد قرآن میخوانند. اینها را کنار هم بگذاریم جالب است. در مورد اعمال غیر رسمی نزدیک به ۲۰ درصد گفتند که ما در محل کارمان یا در منزلمان به طور ثابت قرآن میخوانیم، بعد البته ۲/۵۱ درصد گفتند که قرآن را حفظ نداریم. یعنی چیزی از قرآن را حفظ نیستند. یعنی این آدمهایی که قرآنی هستند جالب است در ذهنشان فرو نمیرفته است. خیلی ۲/۵۱ درصد از تهرانیها گفتند که ما چیزی از قرآن حفظ نیستیم. یا در کل اعمال معطوف به قرآن ۱/۲۲ دهم درصد خیلی زیاد و زیاد است. ۲۵ درصد به ندرت است ۴۹ درصد به طور متوسط است. نکته جالبتر آن در حیات قرآن تهرانیها این است که فراغت معطوف به قرآن، یعنی در اوقات فراغت چه میزان قرآن حضور دارد، ۸/۳۷ درصد آدمها گفتند که زیاد و خیلی زیاد در اوقات فراغت قرآن میخوانیم. ۴۰ درصد گفتند زیاد و خیلی زیاد با داستانهای قرآنی آشنا هستیم و در اوقات فراغت به آن رجوع میکنیم. ۴/۲۳ درصد تهرانیها گفتند که زیاد و خیلی زیاد ما در اوقات فراغت تفسیر قرآن مطالعه میکنیم. و البته در اوقات فراغت به عنوان نمونه اینکه از نرمافزارها استفاده میکنیم درصد بالایی دارند. در مجموع حتی آگاهی قرآنی آدمها، خوب و بسیار خوب ابراز کردند که ۶۲ درصد گفتند که ماها آگاهی قرانی خوب و بسیار خوب داریم یعنی پایین هم نه، خوب و بسیار خوب. ببینید دقیقا شما دارید یک مسئله را میبینید پرابلماتیکی که سنجیده می شود پرابلماتیک دین رسمی است. ولی آن حسینیه را که در اول فیلم دیدیم یا نکتهای که آقای دکتر اشاره کردند اتفاقا جایی که عواطف دینی بروز پیدا میکند و زندگی مردم را در بر میگیرد منطقش متفاوت است یعنی آنجایی که دین به مفهوم دقیقش تجربه میشود. به همین دلیل بحث بر سر این است که ما در ایران ، اگر واقعا بخواهیم بفهمیم، که جامعه ایران، جامعه دیندار درصدها و پیمایشها هم نشان میدهد که آدمها حداقل ذهنیت دینیشان فوقالعاده زیاد است. یعنی بالای ۹۹ درصد آدمها حداقل به خدا اعتقاد دارند. اکنون ۱/۰ درصد آدمها اکنون بالادست آن را در نظر بگیریم ، پیدا کردن کسی که بگویند من خدا را هیچ وقت تجربه نکردم، هیچ جور در ذهنم وجود نداشته، هیچ جا به آن اعتقاد نداشتم تقریبا چیز نادری است. همه ما یک جوری در جامعهپذیری با آن مواجه شدیم. چون بیش از ۹۵ درصد آدمها در خانههایی به دنیا آمدند و پرورش پیدا کردند که مذهبی است. یعنی نمیشود یک خانواده مذهبی باشد و به بچههایش از همان اول، بگوید خدایی نیست و تربیت خودش را منتقل میکند. مسئله اصلی که ما در ایران برای فهم دینداری در حیات شهری مان داریم دقیقا مسئله این پرابلماتیک یا از پرسمان سنجش باید بیرون بیاید. نمیگویم این غلط است این تجربه خیلی معتبر است و داده دارد و تفسیرهای آن، به نظر من خیلی تفسیرهای جهتمندی هستند. ما هنوز نمیدانیم در عمل آدمها چگونه دینداری میکنند. یعنی پرسش کیفی نداریم که سبکهای دینداری شهرنشینهای ما را داشته باشند. به هرحال در علوم اجتماعی میگوید شهر اصناف دارد قشربندی دارد گروههای مختلف دارد ما هنوز نمیدانیم به عنوان نمونه گروههای مهاجر یا حاشیهنشینهای ما چه نوع دینداری دارند. دینداری در موقعیت حاشیهبودگی چه نوع دینداری است. یا دینداری در موقعیت فرادستی چه نوع دینداری است. میتوانیم تجربه زیستهمان را در میان بگذاریم و بگوییم آنهایی که در موقعیت رفاه هستند، خیلی خدای لطیف و مهربانی دارند و آنهایی که در موقعیت سختی هستند خدا سختتر میشود. ضمن اینکه تصویر خدا میتواند ما را به سمت کنشهای خاصی ببرد. یعنی خدایی که خیلی سرسخت و خشن باشد ما را به سمت دینداریهای پرخاشگرانه میبرد. خدای تنبیهگر، خدای سرسخت خدایی که صفر و یک یعنی یک تار موی تو بیاید بیرون تو را به جهنم میبرد و تو را به صلابه میکشاند این خدا میتواند ما را به سمت کنشهای این تیپی هم هدایت کند ولی برعکس خدای اتفاقا خیلی رحمان و رحیم، آدمها را میبرد به سمت مهار این به اصطلاح بخشهای ذهن که میتواند آدمها را یک کمی نرمتر کند. یعنی این هم مطالعات عصبشناختی نشان داده که چگونه تصویر خدا و رفتارهای خشونتآمیز یا مهربانانه یک نسبت معناداری دارد. به عبارتی مسئلهای که ما الان در تهران داریم، هنوز نمیتوانیم توضیح یا تصویر دقیقی از الگوها یا سبکهای دینداری در تهران بر اساس مولفههای جامعهشناختی کنونی ارائه دهیم. به همین دلیل، بحثهای سبکهای دینداری همچنان مسئله است که ما از آن اطلاعی نداریم، و نکته مهمتر این که وقتی از این الگوی عمودی به سمت الگوی افقی حرکت کنیم، میتوانیم درک بهتری از تهران داشته باشیم به دلیل مهاجرت اقوام، گروههای مذهبی مختلف، سنتهای مختلف. این تنوع و الگوها و سبکها را ایجاد کرده و نکته بعدی این است که اصولا این نوع تعمیمبخشیهای آماری باعث شده که ما نتوانیم دینداری در عمل را بفهمیم. یعنی واقعا هم همین آدمهایی که داریم از دین با آنها گفتگو می کنیم نمیدانیم که د عمل چگونه رفتار می کنند؟ هرچند آنجاهایی که به عمل نزدیک میشود یک دفعه ما با افت دینداری مواجه هستیم که توضیح خاصی در این آمارها فعلا برای آن نداریم. این توضیحها شخصی است یعنی مکانیسم سیستماتیکی پشت آن نیست. و نکته اصلی که هست ما به جای اینکه چون همیشه از سنجش حرف زدیم تغییرات را در این سنجش دیدیم. ولی وقتی از مسئله به اصطلاح افقی حرف میزنیم تنوع و سبکها آن زمان می توان از تغییرات دینداری یا سبکهای دینداری هم سخن گفت که در هر صورت این تغییرات در طول زندگی چه اتفاقی برای آدمها میافتد ما چنین پرسشی نداریم، یعنی که ما بگوییم چنین پژوهشها خیلی کم است که در طول دوره زندگی شما در مقطع زندگی شما چه تاثیری در دینداری دارد ما چنین اطلاعات خیلی محدودی داریم و معمولا در بحثهای سنجش دینداری نیست. که به هرحال دینداری جوانان کمتر میشودآیا این ناشی از این است که جوانهای ما سکولار شدند یا نه، مقتضای سن جوانی و یک نوع هنجارشکنی است. یک چنین چیزی وجود ندارد و مسئله اصلی که در این مطالعات است ما باید یک تعبیر یک چرخشی از دین و متن آن داشته باشیم. کلیشههای متنی به دین زنده. یعنی ما از این دین جاری یا دینی که به تعبیری میشود گفت زندگی دینی به جای ذهنیت دینی. ما چنین چیزی نیاز داریم. مولفههایی که ما داریم و سنجش دینداری باعث شد تصویر دین در شهر ما ، دین شهری ما، یا حیات شهری، تصویر خیلی نموداری و پیمایشی شود که یک اطلاعاتی به ما می دهد ولی به دلیل اینکه ما از کیفیت آن و از عمقش از مکانیسمهای درونی آن خبر نداریم، درنتیجه تصویر ما ، تصویر خیلی مبهمی است که هرکس به ظن خودش دارد آن را خوانش میکند و چون عموما این توسط نهادهای رسمی و حاکمیتی انجام میشود یادتان باشد مهمترین پیمایشهای دینی، پیمایشهای نهادهای رسمی و حاکمیتی است و اتفاقا نهادهای دینی هستند یعنی پیمایشهای ملی از دینداری را سازمان تبلیغات دارد در ایران انجام میدهد. پیمایشهای حیات قرآنی را سازمان تبلیغات دارد انجام میدهد. بعد از آن گفتم درفاز بعدی در مکانیسم آن میگوید به عنوان توجیه کننده یا مشروعیت بخش یا حتی به تعبیری حلال کردن بودجههایی که این سازمانها از سیستمهای حکومتی طلب میکنند و درخواستش را دارند لذا مسئله اصلی و دغدغه این سیاستگذاران در نهادهای دینی در شهرهای ما خودش را به سیستم آکادمیک ما تحمیل کرده که نیاز به یک نوع بازاندیشی یا تغییر پرابلماتیک از محور عمودی به محور افقی دارد و لازم است تاکید بر تنوع و تحولات سبکهای دینداری و دین زیسته یا دین جاری یا دین در عمل داشته باشد. من سخنانم را به پایان می برم و از همه شما ممنونم که تحمل کردید.