ترجمه ی علیرضا نیاززاده نجفی
در حال حاضر شکل مبارزه ی طبقاتی در ایتالیا تعریف شده با این واقعیت است، که کارگران صنعتی و کشاورزی به گونه ای غیر قابل مهار در تمام کشور مصمم به طرح کردن مساله ی مالکیت بر ابزار تولید به روشی صریح و خشن هستند. فوران بحران های ملی و بین المللی که به تدریج ارزش پول را به نیست می کشانند، نشان می دهد که سرمایه دیگر قدرتی ندارد.
نوشتههای مرتبط
از هفته نامه ی “نظم جدید” هشتم می هزار و نهصد و بیست.
در حال حاضر شکل مبارزه ی طبقاتی در ایتالیا تعریف شده با این واقعیت است، که کارگران صنعتی و کشاورزی به گونه ای غیر قابل مهار در تمام کشور مصمم به طرح کردن مساله ی مالکیت بر ابزار تولید به روشی صریح و خشن هستند. فوران بحران های ملی و بین المللی که به تدریج ارزش پول را به نیست می کشانند، نشان می دهد که سرمایه دیگر قدرتی ندارد. نظم فعلی تولید و توزیع دیگر حتی موفق به برطرف کردن نیازهای ابتدایی زندگی بشری نمی شود و تنها به این علت که تحت دفاع نیروی مسلح دولت بورژوازی است به حیات خود ادامه می دهد. همه ی جنبش های کارگری ایتالیا به صورتی مقاومت ناپذیر قصد پیاده سازی یک انقلاب عظیم اقتصادی را دارند. که روش های جدید تولید را به کارزار بیاورد، یک نظم جدید در پروسه ی تولید و توزیع، که به طبقه ی کارگران صنعتی و کشاورزی قدرت ابتکار عمل در تولید را، با بیرون کشیدنش از دست سرمایه داران و زمین داران، بدهد.
بورژوازی صنعتی و زمین داران حداکثر میزان نظم و قدرت ِشان را به انجام رسانده اند، هر شعار کلیدی داده شده از طرف کنفدراسیون عمومی صنعت ایتالیا، بلافاصله جنبه ای عملی را در هر کارخانه ای می یابد. دولت بورژوازی یک سپاه مسلح از مزدوران آماده به خدمت به عنوان ابزار اجرایی اراده ی این سازمان جدید طبقه ی مالکان ایجاد کرد که از طریق به کارگیری تعلیق کردن کارخانه ها در مقیاسی بزرگ و تروریسم، قصد ترمیمِ قدرتِ بر ابزار تولیدش را دارد، با اجبار کردن کارگران و دهقانان به تن در دادن به چند برابر کردن کار بی مزد. آخرین تعلیق کارخانه ها در قبال تشکیلات کارگران فلزکاری تورینو، قسمتی بود از این اراده ی صنعتی ها برای قرار دادن پاشنه ی پا روی گلوی طبقه ی کارگر: صنعتی ها از فقدان همبستگی و تمرکز انقلابی در نیروهای کارگری ایتالیایی بهره بردند، برای آزمودن خردکردن کمپ پرولتاریای تورینو و نابود کردن اقتدار و اعتبار نهادهای کارخانه در ذهن کارگران (شوراها و بازرس های بخش) که نبرد را برای کنترل کارگری آغاز کرده بودند. طولانی شدن اعتصاب های کشاورزی در Novarese و در Lomellina ثابت می کند که چطور مالکان زمین آماده ی نابودی تولید برای به ناامیدی و گرسنگی کشاندن پرولتاریای کشاورزی و به انقیاد درآوردنش به گونه ای برگشت ناپذیر به سخت ترین و تحقیرآمیزترین شرایط کار و زندگی بودند.
مرحله ی کنونی مبارزه ی طبقاتی در ایتالیا مرحله ای است که با خود به دنبال می آورد: یا فتح قدرت سیاسی از طرف پرولتاریای انقلابی برای گذار به روش های جدید تولید و توزیع که زمینه ساز یک بهبود در بهره وری باشد؛ یا یک واکنش وحشتناک از سوی طبقه ی مالکان و گروه حکومت گر؛ و ازهیچ گونه خشونتی چشم پوشی نخواهد شد برای به سلطه کشیدن پرولتاریای صنعتی و کشاورزی به یک کار برده وار. به صورت محتومی سعی در متلاشی و خرد کردن ارگان های مبارزه ی سیاسی طبقه ی کارگر (حزب سوسیالیست) خواهد شد و به همین منوال ارگان های مقاومت اقتصادی در چرخ دنده های دولت بورژوایی قرار گرفته خواهد شد.
نیروهای کارگری و دهقانی فاقد همکاری و تمرکز انقلابی هستند چرا که ارگان های فرماندهی حزب سوسیالیست نشان دادند که کاملا هیچ درکی از فاز توسعه ندارند، که تاریخ کشور و جهان از این دوره ی کنونی می گذرد، که کاملا هیچ درکی از رسالتِ قریب الوقوعی که به ارگان های مبارز پرولتاریای انقلابی نزدیک می شود، ندارند. حزب سوسیالیست از تماشاگران به وقوع پیوستن رویدادها حمایت می کند، هرگز ایده ی خودش را، ایده ای که در پیوندی با تزهای مارکسیسم و انترناسیونال کمونیسم باشد، برای ابراز نظر ندارد. شعارهای حزبی ای را بیرون نمی دهد که بتوانند جایی در بین مردم باز کنند، دادن یک مقصد عمومی، متحد کردن و مترکز کردن عمل انقلابی. حزب سوسیالیست به عنوان سازمان سیاسی بخش پیشروی طبقه کارگر، باید یک کنش هماهنگ را توسعه دهد که قادر باشد پرولتاریا را در جایگاه پیروزی در انقلاب، پیروزی ای در مدلی پایدار قرار دهد. حزب سوسیالیست با ساخته شدنش به وسیله ی آن بخشی از طبقه ی کارگر که به نومید شدن و به زانو درآمدن در برابر ستم جسمانی و روحی سیستم کاپیتالیستی تن در نداد و در عوض موفق به نجات استقلال خود و روح ابتکار عمل آگاهانه و منظم اش شد، بایستی تجسم آگاهیِ انقلابی و بیدار برای تمام طبقه ی استثمار شده باشد. وظیفه ی آن این است: متوجه کردن تمام توجه خلق به خود، رسیدن به لحظه ای که تمام دستورالعمل هایش تبدیل به دستورالعمل های خلق بشوند، کسب کردن اعتماد همیشگی و پایدار خلق به منظور تبدیل شدن به رهبر و سر متفکر مردم. از این رو ضروری است که حزب به گونه ای غرق شده در واقعیت عینی نبرد طبقاتیِ جنگیده شده از طرف پرولتاریای صنعتی و کشاورزی زندگی بکند، که بتواند درکی از فازهای مختلف، قسمت های مختلف، رخدادهای چند لایه اش اشته باشد، برای بیرون کشیدن وحدت از تفاوت چندلایه، به منظور توانا بودن برای دادن یک دستورالعمل واقعی به همه ی جنبش ها و بیدار کردن ایمان و اعتقاد در میان جمعیت که در بی نظمی خوفناک امروزی یک نظم در شرف وقوع است، نظمی که با جایگیر شدنش، جامعه ی انسان ها را احیاء خواهد کرد و ابزار کار مناسبی خواهد شد برای برطرف کردن نیازهای ابتدایی بشری و پیشرفت مدنی. حزب سوسیالیست حتی بعد از کنگره ی بولونیا، یک حزب پارلمانی محض باقی ماند، که خود را در داخل محدویت های خفقان آور دموکراسی بورژوایی بی حرکت نگاه می دارد، که خود را تنها مشغول اظهارات سیاسیِ سطحیِ حلقه ی دولتی می کند، این حزب هیچ شکلی از خودمختاری حزب مشخصه ی پرولتاریای انقلابی را کسب نکرده است که تنها مشخصه ی پرولتاریای انقلابی است .
بعد از کنگره ی بولونیا ارگان های مرکزی حزب می بایستند فورا و با نهایت عمق شروع به به کارگیری یک اقدام نیرومند برای همگن و منسجم شدن تیم انقلابی حزب می کردند، برای دادن شکل مخصوص و تمایزات حزب کمونیستِ متناسب با انترناسیونال سوم به آن. جدال با رفرمیست ها و اپورتونیست ها حتی شروع نشد؛ نه رهبری حزب و نه “آوانتی” با یک نگرش انقلابی از خودشان در مقابل آن ها نه ایستادند، رفرمیست ها و اپورتونیست هایی که با به کارگیری تبلیغاتی دامنه دار به پارلمان و ارگان های سندیکایی می رفتند. هیچ عملی از طرف ارگان های مرکزی حزب در راستای تربیت سیاسی توده ها با ماهیتی کمونیستی صورت نگرفت؛ برای وادار کردن توده ها به حذف کردن رفورمیست ها و اپورتونیست ها از رهبری نهاد های سندیکایی و صنفی؛ برای دادن هدف و تاکتیکی متحد شده به تک تک بخش ها و گروه های رفقای فعال تر. این گونه رخ داد! در حالیکه اکثریت انقلابی حزب حتی یک بیان از تفکرش نداشت، و یک عامل برای اراده اش در رهبری و در روزنامه، درعوض عناصر اپورتونیست خودشان را به شدت سازماندهی کردند و از اعتبار و اقتدار حزبیِ شان برای محکم کردن جایگاه پارلمانی و سندیکایی ِشان بهره بردند. رهبری به آن ها اجازه ی متمرکز شدن و رای دادن به قطع نامه هایی مغایر با اصول و تاکتیک انترناسیونال سوم داد: رهبری حزب به صورتی سیستماتیک از زندگی و فعالیت بخش ها، ارگان ها و تک تک رفقا غایب ماند. هرج و مرجی که قبل از کنگره ی بولونیا در حزب وجود داشت و می توانست حضور خودش را با رژیم جنگ توضیح بدهد، ناپدید نشده است، بلکه در حقیقت به گونه ای هراس انگیز رشد کرده است؛ طبیعی است که در چنین شرایطی در اعتماد مردم جایی برای حزب باقی نمانده باشد که در بسیاری از نقاط، گرایشات آنارشیستی سعی کرده باشند برتری را بدست آورند. حزب سیاسی طبقه ی کارگر موجه است تنها در صورتی که: با متمرکز و هماهنگ کردن قدرتمندانه ی کنش کارگری یک قدرت انقلابی را در مقابل با قدرت قانونی دولت بورژوایی قرار دهد و آزادی ابتکار عمل و مانور آن را محدود سازد: اگر حزب اتحاد و همبودگی تلاش ها را عملی نکند، اگر حزب خود را یک ارگان بوروکراتیک محض؛ بدون اراده و بدون انگیزه، نشان دهد؛ طبقه ی کارگر به صورتی غریزی به ساخت حزبی دیگر روانه می شود و به سمت گرایشات آنارشیستی، که به گونه ای وقفه ناپذیر مرکزیت و کارکردگرایی حزب های سیاسی را نقد می کنند، کشیده می شود.
حزب از جنبش بین المللی غایب ماند. نبرد طبقاتی در تمام کشورهای دنیا دارد شکل عظیمی به خود می گیرد، پرولترها از همه سو برای نوسازی روش های مبارزه تحت فشار هستند، و اغلب، همانند آلمان بعد از حمله ی نیروهای مسلح، به فکر طغیان با سلاح در دست هستند. حزب خودش را نگران توضیح دادن این رویدادها به جمعیت کارگری ایتالیا نمی کند، نگران توضیح دادن چرایی این رویداد ها با به کارگیری مفهوم روشن انترناسیونال کمونیستی نمی کند، خودش را نگران به کارگیری یک اقدام تربیتی نمی کند که هدف آن آگاه کردن جامعه ی کارگری ایتالیا از این واقعیت باشد که انقلاب کارگری یک پدیده ی جهانی است، که هر رخداد منفرد باید در یک ترکیب و قاب جهانی قضاوت و در نظر گرفته شود. انترناسیونال سوم پیش از این دوبار در اروپای غربی برگزار شد، در دسامبر ۱۹۱۹ در یک شهر آلمانی، و در فوریه ی ۱۹۲۰ در آمستردام: حزب ایتالیایی در هیچ یک از این دو مجمع حضور پیدا نکرد: فعالین حزب از مجرای ارگان های مرکزی حزب حتی از بحث های رخ داده و تصمیمات صورت جلسه شده در دو کنفرانس آگاه نشدند. در کمپ انترناسیونال سوم جدال هایی در ارتباط با دکترین و تاکتیک انترناسیونال کمونیستی حرارت می گیرند: آن بحث ها (همچون در آلمان) تا به شکاف داخلی هم ادامه داده شدند. حزب ایتالیایی کاملا منفصل است از این مباحثه های قدرتمند، دامنه دار و ایده آل که از آن آگاهی های انقلابی نُضج می یابند و از آن وحدت انگیزه و عمل پرولترهای تمام کشورها بر ساخته می شود. ارگان مرکزی حزب هیچ رابطه و فرستاده ی سیاسیِ به خصوصی نه در فرانسه، نه در انگلستان، نه در آلمان و نه حتی در سوئیس ندارد: شرایط عجیبی است برای روزنامه ی حزب که در ایتالیا معرف منافع پرولتاریای بین المللی است، و شرایط عجیب ساخته شده برای طبقه ی کارگر ایتالیا که باید خودش را بوسیله ی اخبارهای آژانس ها و روزنامه ی های بورژوازی آگاه سازد، خبرهایی بی دست و پا و بی سر و ته. “آوانتی” چون ارگان حزب باید ارگان بین الملل سوم باشد: در “آوانتی” همه ی اخبار باید جایی برای خود پیدا کنند، همه بحث و جدال ها، واکاوی مشکلات پرولتری که در ارتباط با دغدغه های انترناسیونال سوم باشند؛ در “آوانتی” باید با انگیزه ای واحد، یک مجادله ی دست برنداشتنی بر ضد همه ی کج روی ها و سازش های اپورتونیستی در جریانی دائمی باشد: در عوض “آوانتی” با آشکارسازی تفکر اپورتونیستی به آن ارزش می گذارد، همانند نطق اخیر پارلمانی وکیل تِرِوِس، که بافته شده از مفهومی در ارتباط با روابط بین المللی خرده بورژوازی بود و یک تئوری ضدانقلابی و بدبین به پتانسیل های پرولتری را به کار می گرفت. این فقدان، در ارگان های مرکزی، فقدانِ در ارتباط با هرگونه نگرانی و مسئولیت در باب آگاه ساختن پرولتاریا از رویدادها و مباحثات تئوریکی که در دل انترناسیونال سوم شکل می گیرند را می توان حتی در فعالیت انتشارات حزب هم مشاهده کرد. کتابخانه به انتشار جزوات بی اهمیت و یا نوشته هایی برای توزیع مفاهیم و ایده های انترناسیونال دوم ادامه می دهد، در حالیکه از چاپ در اتباط با انترناسیونال سوم اهمال می ورزد. نوشته های رفقای روس، ضروری برای درک انقلاب بلشویکی، در سوئیس، در انگلستان، در آلمان ترجمه شده اند و ناشناخته مانده اند در ایتالیا: یک مثال برای تمام این ماجرا کافیست: کتاب دولت و انقلاب لنین؛ بعد جزوه های ترجمه شده، خیلی بد ترجمه شده اند که غالبا به خاطر اعوجاجات گرامری و معنای کلی متن، غیرقابل فهم اند.
از تحلیل های قبلی نتیجه می شود پروسه ی سازماندهی و نوسازی چه باید باشد که از نظر ما باید در کمپ حزب به اجرا درآید حزب باید شکل خاص و متمایز خود را به دست آورد؛ از حزب پارلمانی خرده بورژوازی باید تبدیل به حزب پرولتاریای انقلابی شود که می جنگد برای واقع شدن جامعه ی کمونیستی از طریق دولت کارگری، حزبی یک دست، متمرکز، با دکترین خاص خودش، با تاکتیک خودش، با نظم مستحکم و تسخیر ناپذیر خودش. غیر از کمونیست های انقلابی دیگران باید حذف شده از حزب باشند و رهبری حزب، رها شده از دغدغه ی حفظ وحدت و توازن بین گرایش های گوناگون و رهبرهای گوناگون، باید تمام انرژی اش را معطوف به سازماندهی نیروهای کارگری در زمینه مبارزه کند. هرگونه رویداد در ارتباط با زیست پرولتاریای ملی و بین المللی باید در اعلانیه های رهبریِ حزب فورا نظرداده و بررسی شود برای بیرون کشیدن برهان های پروپاگاندای کمونیستی و تربیت آگاهی انقلابی از آن ها. رهبری با حفظ رابطه اش با بخش های مختلف باید تبدیل به موتور مرکزی کنش پرولتاریا در همه ی عملکردهای آن شود. بخش ها باید – در تمام کارخانه ها، در سندیکاها، در اصناف، درون سربازخانه ها – ساخت پرورش گروه های کمونیستی را به پیش بَرند که بدون وقفه مفاهیم و تاکتیک حزب را در میان مردم پخش کنند، که تشکیل شوراهای کارخانه را برای اجرای کنترل بر تولید صنعتی و اقتصادی سازماندهی کنند، که به کار برند پروپاگاندای ضروری را برای فتح کردن سندیکاها به روشی ارگانیک، اتاق های کار، کنفدراسیون عمومی کار، برای تبدیل شدن به عناصر معتمدی که مردم به آنان قیومیت آری گفتن به فرم سیاسیون شوروی و اجرای دیکتاتوری پرولتاریا را خواهند داد. وجود یک حزب کمونیست منسجم و به شدت نظم یافته که به وسیله ی هسته های کارخانه ای، سندیکایی و صنفی اش، تمام کنش انقلابی پرولتاریا را در کمیته ی مرکزی اجرایی اش نظم بدهد و متمرکز کند، شرط اساسی و ضروری برای هرگونه آزمودن تجربه ی شوروی است؛ در غیاب هرکدام از این شرایط هر پیشنهاد آزمایشی، همچون یک چیز بی معنا که فقط به سود تهمت زنان به ایده ی بلشویک هاست، باید پس زده شود. به همین منوال پیشنهاد پارلمانک*** سوسیالیستی باید پس زده شود، که به سرعت به وسیله ای در دستان اکثریت رفرمیست و اپورتونیستِ گروه پارلمانی تبدیل می شود، برای پخش و توزیع کردن اتوپیای دموکراتیک و پروژه های ضد انقلابیِ شان.
رهبری فورا باید یک برنامه از دولت انقلابی حزب سوسیالیست را مطالعه، گردآوری و نشر و توزیع کند، که در آن راه حل های واقعی ای که طبقه ی کارگر، تبدیل شده به طبقه ی مسلط، به مشکلات اساسی خواهد داد، معرفی شده باشند. مشکلاتی اساسی از قبیل: اقتصادی، سیاسی، مذهبی و آموزشی و غیره که جمعیت کارگری ایتالیا را آزار می دهند. با پایه ریزی کردن خودش روی این مفهوم که حزب قدرت و عمل خود را تنها بر روی طبقه ی کارگران صنعتی و کشاورزی که بری از هرگونه مالکیت خصوصی اند بنا می کند و دیگر اقشار زحمتکش را همچون کمکی برای طبقه ی به صراحت پرولتاریا در نظر می گیرد، حزب باید مانیفستی بیرون دهد که در آن تسخیر انقلابی قدرت سیاسی، به گونه ای روشن جای داده شده باشد، که در آن طبقه ی کارگر صنعتی و کشاورزی دعوت شده به آماده سازی و مسلح شدن شده باشند، که در آن ابزارهای راه حل های کمونیستی برای مشکلات امروزی ذکر شده باشند: کنترل پرولتری بر تولید و توزیع، خلع سلاح نیروهای مسلح مزدور، اعمال کنترل بر شهرداری ها توسط سازمان های کارگری.
بخش سوسیالیستی تورینو بر اساس این ملاحظات، پیشنهاد پیش بردن یک توافق با همه ی گروه های رفقا در تمام بخش ها را می دهد که می خواهند خودشان را در قبال این ملاحظات سازماندهی کنند، برای به بحث گذاشتن و تایید کردنشان، توافق سازمان داده شده ای که در اسرع وقت یک کنگره را آماده کند، کنگره ای اختصاص یافته برای به بحث گذاشتن مشکلات تاکتیک و سازماندهیِ پرولتاریا و هم زمان فعالیت نهادهای اجرایی حزب را کنترل کند.